غرب آیا در روزهای اخیر شاهد تحولاتی بوده که در جای خود، جدید و نشانگر برخی تغییرات در سپهر سیاسی و امنیتی آینده منطقه است. در سوریه توافقات میان گروههای معارضی و نظام سوریه برای تدوین جدید قانون اساسی در حال شکل گیری است در حالی در حوزه نظامی نیز ارتش توانسته مناطق جدیدی را از تروریستها و جداییطلبان پاکسازی کند.
در حوزه یمن بعد از نزدیک به چهار سال جنگ و تجاوز ائتلاف آمریکایی ـ سعودی در نهایت نشست یمنی ـ یمنی در سوریه برگزار شد که محور آن را نیز برقراری آتش بس در الحدیده تشکیل میدهد. البته این آتش بس دلیل رفتارهای سعودی و استمرار حملات آنها به یمن در وضعیت ناپایدار قرار دارد. تحول مهم دیگر در غرب آسیا را اقدامات آمریکا مبنی بر اعلام تیغیر آرایش نظامی در خاورمیانه تشکیل میدهد.
ترامپ اعلام کرد که نیروهای آمریکایی از سوریه و همچنین افغانستان خارج خواهند شد. نکته دیگر تعاملات صورت گرفته در معادلات منطقه در قالب همگراییهای چندجانبه است که بخشی از آن همکاری ایران و ترکیه و قطر براساس نشست دوحه و بخشی نیز توافقات ایران، ترکیه و روسیه براساس نشست ژنو برای حل بحران سوریه است.
حرکتی که حلقه تکمیلی آن را نشست عالی راهبردی ایران و ترکیه در سطح سران دو کشور میتوان داشت که براساس آن طرفین بر توسعه مناسبات و مقابله با تحریمها و تهدیدات آمریکا تاکید کردند.
مجموع این تحولات بیانگر یک نکته است و آن عقب گردهای آمریکا از تحرکات گذشته در منطقه است که برخی از آن با عنوان راهبرد تعاملاتی آمریکا در منطقه از آن یاد میکنند. حالا این سوال مطرح میشود که ریشه این عقب گردها چیست و چرا غرب به دنبال رویکرد سیاسی و کاهش رفتارهای نظامی در منطقه است؟ از سوی دیگر این امر مطرح است که چرا همگرایی در کشورهای منطقه به ویژه میان ایران و ترکیه، قطر، روسیه و ... در حال افزایش است؟
در باب همگرایی منطقهای، آنچه مشهود است نیازهای کشورهای منطقه در مقابله با تهدیدات منطقهای و فرامنطقهای است. در حوزه منطقه همچنان خطر تروریسم و تحرکات منفی سعودی و رژیم صهیونیستی ادامه دارد و در فرا منطقهای نیز آمریکا با سیاست تحریم به دنبال تحمیل زیاده خواهیهای خود به سایر کشورهاست. با توجه به این شرایط همگرایی و برگزاری نشستهای مشترک میان کشورهای منطقه امری ضروری و طبیعی مینماید.
اما در باب روند تحولات منطقه و حتی تغییرات رفتاری غرب چند اصل وجود دارد نخست آنکه مقاومت و ایستادگی ملتهای منطقه از جمله مردم سوریه و یمن در برابر دخالتهای خارجی موجب شده تا طرحهای آمریکا و مهرههای منطقه آن با ناکامی همراه شود به گونهای که شکست دشمنان سوریه و یمن بر همگان آشکار شده است.
دوم آنکه کشورهای غربی از جمله آمریکا در عرصه داخلی با بحرانهای اقتصادی و چالشهای امنیتی مواجه هستند به عنوان مثال در بسیاری از کشورهای اروپایی علیه نظام سرمایه داری تظاهرات مردمی برگزار میشود و در داخل آمریکا نیز دولت ترامپ در آستانه تعطیلی قرار گرفته است چنانکه ترامپ نیز در توجیه حضور نظامیان از افغانستان و عراق گفته است این خروج در هزینه های آمریکا صرفه جویی بسیاری خواهد داشت.
البته ترامپ از این خروج اهداف دیگری نیز داشته که مقابله با تهدیدات کنگره و جلب افکار عمومی آمریکا با نمایش تحقق وعدههای انتخاباتیاش از آن جمله است.
نکته دیگر در تحولات اخیر منطقه آنکه، جهانیان اذعان دارند که ایران نقش یک میانجی سازنده و مثبت را در حل بحرانهای منطقه دارد چنانکه توافقات کنونی سوریه برگرفته از نشستهای آستانه یا حضور ایران است و در باب یمن نیز، جمهوری اسلامی همواره براصل راهکار یمنی ـ یمنی تاکید داشته و طرحی ۴ مادهای را در این زمینه ارائه کرد.
با توجه به این شرایط یک اصل مهم و اساسی مشهود است و آن اینکه تحرکات غرب از جمله آمریکا در قبال سوریه و یمن برگرفته از نوعی رویکرد واقع گرایانه در قبال تحولات منطقه است که نشات گرفته از ناتوانیها و کاستیهای درونی و بیرونی غرب است.
بر این اساس میتوان گفت که آمریکا و اروپا نمیتوانند این تحولات را نشانه رفتار مثبت خود در منطقه بیان و بخواهند آن را به عنوان امتیاز به ایران و منطقه بفروشند.
آنچه در استراتژی غرب در قبال ایران مشهود است طراحی آنان برای برجامهای دو و سه است که براساس آن در کنار حذف تمام حقوق هستهای ایران، خروج ایران از منطقه و برچیدن توان موشکی و دفاعی ایران را نیز پیگیری میکنند؛ چنانکه موگرینی اخیرا اعلام کرده است، برجام راهکاری برای باز کردن پرونده موشکی ایران است.
برخی ناظران سیاسی بر این عقیده اند که ناآرامیهای منطقه مولفهای برای حضور ایران در منطقه و استمرار تقویت توان دفاعی آن است بر این اساس باید برای تغییر رفتار موشکی ایران، تغییراتی در معادلات منطقه ایجاد کرد.
در همین چارچوب این سناریو مطرح است که غرب که نتوانسته از طریق تروریسم و بحرانسازی تغییر در منطقه ایجاد کند اکنون با رویکرد سیاسی سعی دارد چنان وانمود سازد که بحران منطقه حل شده و لذا نیازی به حضور ایران در منطقه و البته توان موشکی آن نیست.
غرب با این القای امنیتی میخواهد افکار عمومی را برای اعمال تحریمها رفتارها بر ایران متقاعد سازد. این سناریوها درحالی مطرح است که حقیقت تحولات منطقه و چرخش رفتاری آمریکا و اروپا نه برگرفته از قدرت بلکه نشات گرفته از شکست آنها در حوزه میدانی و افکار عمومی است، لذا آنها نمیتوانند این تحولات را به عنوان امتیاز به جمهوری اسلامی فروخته و در ازای آن طلب برجامهای جدید داشته باشند درحالی که به هیچکدام از تعهدات برجامی خود نیز عمل نکردهاند. ایران بخشی از منطقه غرب آسیا است و حضور آن در معادلات منطقه یک امر طبیعی است و این کشورهای فرامنطقهای هستند که هیچ حقی در قبال منطقه نداشته و بارید منطقه را ترک و امور را به خود کشورهای منطقه واگذار کنند.
نکته پایانی آنکه دخالت غرب در منطقه و وجود رژیم صهیونیستی بحران اصلی منطقه است و تا زمانی که این تهدیدات وجود دارد حضور ایران در منطقه و توان موشکی آن برای حمایت از امنیت و منافع خود و منطقه امری ضروری است و برقراری ثبات و امنیت در سوریه و یمن نمیتواند مولفهای برای دست کشیدن ایران از حضور در منطقه و توان موشکیاش باشد.
نویسنده:قاسم غفوری