در نخستین مناظره میان دو راه یافته به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، مجری برنامه نخستین پرسش خود را به بحث مشارکت و 60درصدی که پای صندوق حاضر نشدند اختصاص داد.
هر چند این دو نامزد پاسخ درست و دقیقی به این پرسش ندادند اما اکنون دغدغه، همین 60 درصد است که پای کار نیامد؛ اما چرا؟
چرایی این مسئله تازگی ندارد، چنین اتفاقی باید از دیرتر و از زمانی که انقلاب اسلامی مستقر شد بخش مهمی از دغدغهها و دل مشغولیهای مسئولان میبود و برای آن آینده نگری میکردند.
روشن است که برای چنین هدفی یعنی مردم را پای کار نگه داشتن کار خاصی انجام نشده است که اگر شده بود اکنون مشغله فکری برای مسئولان و نظام ایجاد نمیکرد.
در بخش همراهی و مشارکت مردم نه در زمینه فرهنگی و آموزشی کار خاصی شده است و نه در زمینه اقتصادی که مردم از این بابت احساس رضایت داشته باشند و بگویند حالا که دولتها به وظایف خود به خوبی عمل کردهاند و از نظر اقتصادی در وضعیت نسبتاً مناسبی قرار داریم چرا نباید در انتخابات مشارکت داشته باشیم؟!ضمن این که نسل نیز تغییر کرده است. و به نظر میرسد که بخش دوم یعنی اقتصادی مهمتر از دیگر بخشهایی است که باعث گشته تا مشارکت روند کاهشی داشته باشد.
اکثریت تصور داشتیم پس از شهادت رئیس جمهور محبوب و مردمی شهید رئیسی، همین اتفاق ناگوار و دلخراش باعث خواهد شد تا مردم برای یک انتخاب درست و بجا پای کار بیایند. مردم برای تشییع او و دیگر همراهانش سنگ تمام گذاشتند.
از دولت مردمی شهید رئیسی تنها 3 سال گذشته بود و در این زمان کوتاه محبوبیت زیادی در میان مردم داشت. شاید بتوان گفت که بسیاری از مردمی که در انتخابات شرکت نکردند از میان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، فردی که از نظر اخلاقی، اعتقادی و کاری و مردمی بودن به او نزدیکتر باشد پیدا نکردند.
اما باید به این نکته مهم و حساس توجه داشت که پایین بودن رأی رئیس جمهور از هر طیف و جریان سیاسی که میخواهد باشد، قوام و اقتدار لازم را نخواهد داشت و قطعاً چالش درونی و بیرونی کشور نیز بیشتر خواهد شد.
برای آن که 60 درصدی که در انتخابات مشارگت نکردند چه میتوان کرد؟ قطعاً در این فرصت کم نمیتوان کار خاصی انجام داد مگر آن که یک معجزه اتفاق بیفتد و مردم را به سوی مشارکت رهنمون کند که این نیز بعید به نظر میرسد.
اما برای سالها و دورههای بعدی انتخابات باید از هم اکنون کاری کرد و چارهای اندیشید، ادامه چنین روندی قطعاً خطری برای کشور محسوب میشود.
در این رقابت انتخاباتی حتی جریانهای سیاسی هم جایگاه خود را نشان دادند و دیدیم که آنها نیز با اقبال عمومی روبرو نشدند حتی جریان اصلاحات که چند سالی بی فروغ و کم فروغ در انتخابات ظاهر میشد تمام قد پشت پزشکیان در آمد و از ظرفیت افرادی چون محمد خاتمی هم بهره برد اما پایگاه اجتماعی آنها تاکنون و با شمارش آراء انتخابات روز جمعه 8 تیر ماه همان 10 میلیون نفر است.
وضعیت اصولگرایان را شاید بتوان بهتر دانست چرا که نامزد آنها توانست بیش از 9 میلیون رأی بیاورد و محمد باقر قالیباف که نفر سوم انتخابات بود نیز بیش از 3 میلیون رأی داشت که با احتساب رأی قالیباف به جلیلی تعداد آراء او بالاتر میرود مگر آن که اصلاح طلبان بتوانند بخشی از مرددین را برای خود پای صندوق بیاورند. هر دو جریان سیاسی، هواداران خاص خود را دارند که پای کار جریان فکری که از آن حمایت میکنند هستند اما میتوان یکی از دلایل کاهش مشارکت را که دهها دلیل دارد، عملکرد جریانهای سیاسی و بدنه اصلی و نزدیک آنها به رأس خود دانست. حتی نامزدها که اکنون دو تن از آنها باقی مانده نیز در این امر سهیم و مقصر هستند.
چرا؟ برای این که هر یک از نامزدها و دو تن باقیمانده، بیشتر در صدد نفی گذشته کشور و بزرگنمایی ضعفها و نابسامانیها برآمدهاند و درباره گذشته و حال کشور به گونهای سخن میگویند که گویی ایران اکنون وضعیت یکی از کشورهای آفریقایی فقیر را دارد! تو گویی در این 45 سال هیچ کار مثبتی انجام نشده حتی در آن دولت و دولتهایی همه با نقد جدی روبرو است کارهایی صورت گرفته و نمیتوان کتمان کرد.
آیا به اندازه کافی و حتی بیش از آنچه تصور میشود رسانههای وابسته به دشمنان در این زمینه سیاه نمایی نمیکنند که خودیها هم با آنها همصدا شدهاند؟! بجای ارائه راهکار برای حل مشکلاتی که وجود دارد، مردم با آن مواضع و سخنان ناامیدتر و مأیوستر هم خواهند شد و طبیعی است واکنش درصد زیادی از مردم که اکنون به 60 درصد رسیده منفی خواهد بود با خود خواهند گفت همینها که چنین میگویند بر سر کار بیایند آش همان و کاسه هم همان خواهد بود.
همواره در انتخابات به ویژه ریاست جمهوری مبنای رقابت تبلیغاتی بر این بوده که برای اثبات خود دیگری را تخریب و نابود کن، چنین فهمی از رقابت نه اخلاقی است نه حرفهای که اگر هر کسی از ظرفیتها و قابلیتهای خود آگاه باشد دست به چنین کار غیر اخلاقی نمیزند.در واقع نظام تبلیغات انتخاباتی ما بیشتر مشارکت پران است تا مشارکت جمع کن.
هر چند این دو نامزد پاسخ درست و دقیقی به این پرسش ندادند اما اکنون دغدغه، همین 60 درصد است که پای کار نیامد؛ اما چرا؟
چرایی این مسئله تازگی ندارد، چنین اتفاقی باید از دیرتر و از زمانی که انقلاب اسلامی مستقر شد بخش مهمی از دغدغهها و دل مشغولیهای مسئولان میبود و برای آن آینده نگری میکردند.
روشن است که برای چنین هدفی یعنی مردم را پای کار نگه داشتن کار خاصی انجام نشده است که اگر شده بود اکنون مشغله فکری برای مسئولان و نظام ایجاد نمیکرد.
در بخش همراهی و مشارکت مردم نه در زمینه فرهنگی و آموزشی کار خاصی شده است و نه در زمینه اقتصادی که مردم از این بابت احساس رضایت داشته باشند و بگویند حالا که دولتها به وظایف خود به خوبی عمل کردهاند و از نظر اقتصادی در وضعیت نسبتاً مناسبی قرار داریم چرا نباید در انتخابات مشارکت داشته باشیم؟!ضمن این که نسل نیز تغییر کرده است. و به نظر میرسد که بخش دوم یعنی اقتصادی مهمتر از دیگر بخشهایی است که باعث گشته تا مشارکت روند کاهشی داشته باشد.
اکثریت تصور داشتیم پس از شهادت رئیس جمهور محبوب و مردمی شهید رئیسی، همین اتفاق ناگوار و دلخراش باعث خواهد شد تا مردم برای یک انتخاب درست و بجا پای کار بیایند. مردم برای تشییع او و دیگر همراهانش سنگ تمام گذاشتند.
از دولت مردمی شهید رئیسی تنها 3 سال گذشته بود و در این زمان کوتاه محبوبیت زیادی در میان مردم داشت. شاید بتوان گفت که بسیاری از مردمی که در انتخابات شرکت نکردند از میان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، فردی که از نظر اخلاقی، اعتقادی و کاری و مردمی بودن به او نزدیکتر باشد پیدا نکردند.
اما باید به این نکته مهم و حساس توجه داشت که پایین بودن رأی رئیس جمهور از هر طیف و جریان سیاسی که میخواهد باشد، قوام و اقتدار لازم را نخواهد داشت و قطعاً چالش درونی و بیرونی کشور نیز بیشتر خواهد شد.
برای آن که 60 درصدی که در انتخابات مشارگت نکردند چه میتوان کرد؟ قطعاً در این فرصت کم نمیتوان کار خاصی انجام داد مگر آن که یک معجزه اتفاق بیفتد و مردم را به سوی مشارکت رهنمون کند که این نیز بعید به نظر میرسد.
اما برای سالها و دورههای بعدی انتخابات باید از هم اکنون کاری کرد و چارهای اندیشید، ادامه چنین روندی قطعاً خطری برای کشور محسوب میشود.
در این رقابت انتخاباتی حتی جریانهای سیاسی هم جایگاه خود را نشان دادند و دیدیم که آنها نیز با اقبال عمومی روبرو نشدند حتی جریان اصلاحات که چند سالی بی فروغ و کم فروغ در انتخابات ظاهر میشد تمام قد پشت پزشکیان در آمد و از ظرفیت افرادی چون محمد خاتمی هم بهره برد اما پایگاه اجتماعی آنها تاکنون و با شمارش آراء انتخابات روز جمعه 8 تیر ماه همان 10 میلیون نفر است.
وضعیت اصولگرایان را شاید بتوان بهتر دانست چرا که نامزد آنها توانست بیش از 9 میلیون رأی بیاورد و محمد باقر قالیباف که نفر سوم انتخابات بود نیز بیش از 3 میلیون رأی داشت که با احتساب رأی قالیباف به جلیلی تعداد آراء او بالاتر میرود مگر آن که اصلاح طلبان بتوانند بخشی از مرددین را برای خود پای صندوق بیاورند. هر دو جریان سیاسی، هواداران خاص خود را دارند که پای کار جریان فکری که از آن حمایت میکنند هستند اما میتوان یکی از دلایل کاهش مشارکت را که دهها دلیل دارد، عملکرد جریانهای سیاسی و بدنه اصلی و نزدیک آنها به رأس خود دانست. حتی نامزدها که اکنون دو تن از آنها باقی مانده نیز در این امر سهیم و مقصر هستند.
چرا؟ برای این که هر یک از نامزدها و دو تن باقیمانده، بیشتر در صدد نفی گذشته کشور و بزرگنمایی ضعفها و نابسامانیها برآمدهاند و درباره گذشته و حال کشور به گونهای سخن میگویند که گویی ایران اکنون وضعیت یکی از کشورهای آفریقایی فقیر را دارد! تو گویی در این 45 سال هیچ کار مثبتی انجام نشده حتی در آن دولت و دولتهایی همه با نقد جدی روبرو است کارهایی صورت گرفته و نمیتوان کتمان کرد.
آیا به اندازه کافی و حتی بیش از آنچه تصور میشود رسانههای وابسته به دشمنان در این زمینه سیاه نمایی نمیکنند که خودیها هم با آنها همصدا شدهاند؟! بجای ارائه راهکار برای حل مشکلاتی که وجود دارد، مردم با آن مواضع و سخنان ناامیدتر و مأیوستر هم خواهند شد و طبیعی است واکنش درصد زیادی از مردم که اکنون به 60 درصد رسیده منفی خواهد بود با خود خواهند گفت همینها که چنین میگویند بر سر کار بیایند آش همان و کاسه هم همان خواهد بود.
همواره در انتخابات به ویژه ریاست جمهوری مبنای رقابت تبلیغاتی بر این بوده که برای اثبات خود دیگری را تخریب و نابود کن، چنین فهمی از رقابت نه اخلاقی است نه حرفهای که اگر هر کسی از ظرفیتها و قابلیتهای خود آگاه باشد دست به چنین کار غیر اخلاقی نمیزند.در واقع نظام تبلیغات انتخاباتی ما بیشتر مشارکت پران است تا مشارکت جمع کن.
محمد صفری