صحنه بینالملل درحالی با بحرانهای بزرگی همچون جنایات گروههای تروریستی در عراق و سوریه،جنایات سعودی در یمن و کشتارهای صهیونیستها در فلسطین مواجه است که مسئله توافق هستهای میان جمهوری اسلامی ایران و ۱+۵ همچنان از محورهای تحولات جهانی است.
نزدیک به ۳ ماه از اجرایی شدن برجام میگذرد در حالی که رفتارهای آمریکا بیانگر اصرار آنها بر اجرای رفتارهای غیر اصولی و ضد ایرانی است.
در کنار آنچه از سوی ساختار حاکم برآمریکا در سه حوزه کاخ سفید، قوه مقننه و کنگره صورت میگیرد، مواضع و رویکردهای اوباما رئیسجمهور آمریکا در باب آنچه رفتارهای ایران مینامد امری قابل توجه است. به عنوان نمونه وی طی مقالهای در واشنگتن پست لازمه تحقق برجام را تغییر رفتارهای ایران دانسته است. در همین حال وی در حاشیه نشست امنیت هستهای در واشنگتن در اواسط فروردین نیز نکات قابل توجهی را مطرح کرده است. اوباما درباره موانع رویکرد اقتصادی جهان به ایران ضمن کم رنگ سازی تحرکات ضد ایرانی آمریکا در سراسر جهان، میگوید: «نکته دیگری که من میگویم و آن هم مهم است، رفتار خود ایران برای اطمینانآفرینی از امن بودن این کشور جهت انجام تجارت است. و من همیشه گفتهام که نمیتوانم قول بدهم که ایران از فرصت فراهم شده در این رهگذر برای ورود مجدد به جامعه بینالملل استفاده کند. ایران تا کنون متن توافق را رعایت کرده است، اما روح توافق، مستلزم این است که ایران به جامعه جهانی و شرکتها سیگنالهایی بفرستد مبنی بر اینکه اقدام به انجام طیفی از اقدامات تحریکآمیزی که شرکتها را هراسان میکند، نخواهد کرد.» اوباما در ادامه گفت: «وقتی آنها موشک بالستیک با شعارهایی برای نابودی اسرائیل شلیک میکنند، این شرکتها را مشوش میکند. برخی خطرهای ژئوپلتیک وجود دارند که وقتی آنها (شرکتها) میبینند این اتفاق دارد میافتد، تشدید میشوند. اگر ایران به ارسال موشک به حزبالله ادامه بدهد، این کار شرکتها را مضطرب میکند.»
رئیسجمهور آمریکا اضافه کرد: «ایران باید آن چیزی که هر کشور دیگری در دنیا میفهمد را درک کند و آن اینکه شرکتها میخواهند جایی بروند که احساس امنیت بکنند، جایی که شاهد مناقشات گسترده نباشند، جایی که بتوانند مطمئن باشند مبادلات طبق روال معمول انجام میشوند؛ و این هم سازگاریای است که ایران باید آن را انجام دهد.»
این سخنان اوباما هر چند در ظاهر نگاهی دوستانه به ملت ایران دارد و چنان القا میسازد که به دنبال تحقق برجام و آنچه گشایش اقتصادی برای ایرانیان مینامد، است اما بررسی سابقه گفتاری و رفتاری اوباما حقایق دیگری را آشکار میسازد که برگرفته از توهمات و رویاهای قدیمی اوباما و ساختار حاکم بر آمریکاست.
اوباما در سال ۲۰۰۹ در همان روزهای اول ورودش به کاخ سفید سیاست خود را چنین اعلام میکند: من به دنبال استفاده از هویج و چماقهای بزرگ هستم که محور آن را تحریم و مذاکره تشکیل میدهد. اوباما در باب اهداف این سیاستها نیز میگوید هدف از این سیاست مقابله با فعالیتهای هستهای ایران، مقابله با توان موشکی ایرانیان و پایان حمایتهای ایران از آنچه وی تروریسم در منطقه (گروههای مقاومت) و عدم دشمنی با تلآویو است.
در طول ۸ سال ریاست جمهوری اوباما شاکله رفتاری وی در قبال جمهوری اسلامی ایران همواره بر همین مبنا صورت گرفته و پس از امضا و اجرای برجام نیز این روند ادامه دارد. با توجه به سابقه رفتاری اوباما میتوان گفت که سیاستهای وی طی ۹ ماه آینده یعنی تا پایان دوران ریاست جمهوریاش، برای تحقق این اهداف طراحی و اجرا خواهد شد. اوباما برآن است تا نام خود را به عنوان رئیسجمهوری با رفتارهای انحصاری معرفی نماید که توانسته چالشهای جهانی آمریکا را مرتفع سازد که سفر وی به کوبا، تحرکات گستردهاش در حمایت از رژیم صهیونیستی، اقداماتش برای آنچه حل بحران سوریه با محوریت حذف نظام این کشور مینامد و.... را میتوان در این چارچوب دانست. البته بخشی از اقدامات اوباما در قالب اهداف انتخاباتی حزب دموکرات (آبانماه) قابل تعریف است که اساس آن را نشان دادن پیروزی بر ایران پس از ۳۷ سال و نیز معرفی خود به عنوان حامی واقعی صهیونیستها و لابیهای عربی تشکیل میدهد. این مسئله ضامن پیروزی دموکراتها بر جمهوریخواهان است که با ادعای پیروزی دیپلماسی بر رویکرد نظامیگرایانه صورت میگیرد.
حال این سوال مطرح است که راهکار اوباما برای تحقق این طراحی چیست؟ پاسخ به این پرسش را در دکترین راهبری اوباما در قالب قدرت نرم و قدرت سخت میتوان جستوجو کرد.
براساس این تئوری دو مولفه اقتصادی و نظامی بالهای سیاست مذاکره هستند. براساس این طرح، فشارهای اقتصادی همزمان چماق نظامی مولفهای برای امتیازگیری پای میز مذاکره میشوند. مذاکرات هستهای میان جمهوری اسلامی ایران در حالی به برجام ختم شد که برخی مسائل مانند گره زده شدن تمام مسائل اقتصادی به برجام و نیز برخی ذوقزدگیها از نتایج مثبت برجام این توهم را برای آمریکاییها و شخص اوباما ایجاد کرد که میتواند برجامهای جدیدی را در قبال ایران اجرا نماید تا به اهدافی که در طول ۳۷ سال آمریکا در تحقق آنها علیه ایران ناتوان بوده در ورای واژه دیپلماسی و مذاکره دست یابد.
نکته بسیار مهم آنکه توان بالای نظامی و موشکی ایران موجب شده تا استفاده از واژه گزینه نظامی در حاشیه مواضع آمریکاییها قرار گیرد. به عبارتی کم شدن کاربرد واژه اقدام نظامی علیه ایران نه به خاطر برجام و آنچه رفع تهدید هستهای ایران مینامد بلکه به دلیل هراس از توان بالای دفاعی ایران است که برگرفته از دستاوردهای کلان نیروهای مسلح در خودکفایی دفاعی و موشکی است.
بر این اساس راهبرد آمریکا بر محور اقتصادی استوار است که اساس آن را تشدید فشارها و تحریمهای اقتصادی به بهانههای مختلف صورت میدهد. این رویکرد درچند محور است. بخشی از این طراحی درقالب اقدامات کنگره است که با وضع تحریمهای جدید صورت میگیرد جالب توجه آنکه همزمان دستگاه قضایی آمریکا به بهانههای همچون غرامت قربانیان تروریسم به بلوکه کردن دوباره داراییهای ایران میپردازد. بعد دیگر این طراحی در قالب فضاسازی علیه ایران با محوریت ایرانهراسی و ترساندن کشورها و شرکتها صورت میگیرد. سران کاخ سفید در حالی در ظاهر ادعای پایبندی بر برجام را سر میدهد که با سخنرانیها و اظهارات خود با جملاتی مانند ایران تهدید هستهای و امنیت جهانی بوده، تهدیدات ایران را مهار کردهایم، رفتارهای منطقهای ایران تهدید امنیت جهانی است، ایران باید با جامعه جهانی برای صلح جهانی همراه شود و... عملا ابعاد پنهانی از تحریم را علیه ایران ایجاد میکند.
بعد دیگر طراحی آمریکایی را بهرهگیری از متحدان منطقهای تشکیل میدهد که مواضع ادعایی برخی کشورهای عربی علیه ایران را در این چارچوب میتوان مشاهده کرد. تقویت و حفظ گروههای تروریستی برای مشغول داشتن ایران در منطقه حلقه تکمیلی این طراحی است.
آمریکا که در تصور، قرار داشتن اقتصاد ایران در وضعیت بحرانی قراردارد با این سیاستها از یکسو به دنبال حفظ شرطی ماندن اقتصاد ایران که نوعی خود تحریمی است و از سوی دیگر با ایرانهراسی به مانعتراشی در رویکرد کشورها و شرکتها به تعامل با ایران میپردازد.
با توجه به آنچه که از سابقه گفتاری اوباما ذکر شد میتوان گفت آنچه آمریکا در طول ماههای باقی مانده از دوران ریاست جمهوری اوباما در قبال ایران پیگیری خواهد کرد، ادامه توهمات قدیمی اوباما برای تسلیمسازی ایران در برابر زیادهخواهیهای آمریکاست که در لوای واژه راههای گشایش اقتصادی برای ایرانیان پیگیری میکند.
آنچه اوباما به نام راهکار مطرح میسازد در اصل تبدیل شدن ایران به کشوری تسلیم شده و شکست خورده است تا ایرانی که الگوی استقلال و آزادی برای جهانیان است، به الگوی تسلیم شدن در برابر آمریکا مبدل گردد که نتیجه آن انزوای جهانی ایران خواهد بود. آنچه آمریکا در طول ۳۷ سال به دلیل مقاومت ملت ایران به آن دست نیافته در طول ماههای آینده نیز با تصور کارآمدی حربه اقتصادی پیگیری خواهد کرد.
طرحی که راهکار مقابله با آن وحدت و انجسام سراسری و اقدام و عمل در جهت تحقق اقتصاد مقاومتی و البته با تکیه بر حفظ و ارتقای توان دفاعی کشور به عنوان مولفهای مهم در تسلیمسازی دشمنان است. راهبردی که نتیجه آن پویایی و حل چالشهای اقتصادی کشور و فروپاشی توهمات ۹ ماه آینده اوباما، مبنی بر تسلیمسازی ملت ایران است.