به هفته وحدت رسیدیم و در حال تلاش برای جا انداختن مطالب مشترک مذاهب اسلامی هستیم. اما به جز اشتراکاتی مانند نابودی داعش، هستند مواردی که این همافزایی و وحدت صحنههای نابی را ایجاد میکند. بر همین اساس با ابوالفضل ظهرهوند عضو پیشین تیم مذاکرهکننده همکلام شدیم و درباره نمونههایی از این وحدت که خودش در راهپیمایی اربعین شاهد آن بوده پرسیدیم و البته گریزی هم به اشتراکات دینی و سیاسی زده و نهایتاً کار به برجام هم کشید. بخوانید ماحصل این گفتوگو را.
این روزها در هفته وحدت قرار داریم و میشود با توجه به همکاری شیعه و سنیها در نابودی داعش خب از کدام مبحث مشترک شروع کنیم؟ داعش، از اقدامات مشترک یا وحدت.
از اربعین شروع کنیم که بحث شیرینی است.
بله حتما پس بفرمایید که عدهای از هموطنانمان و حتی مسلمانان و غیرمسلمانان از سراسر جهان برای برگزاری روز اربعین امام حسین(ع) راهی عراق میشوند و در این راه کارهای بسیاری برای برگزاری باشکوه این روز بزرگ انجام میدهند. این را چگونه تفسیر میکنید؟ از این جمعیت و پتانسیل چگونه میتوان استفاده کرد و از آن برای شناساندن اسلام و وحدت کشورهای اسلامی بهره گرفت؟
خیلی از ابعاد این راهپیمایی قابل تبیین و تفسیر نیست، اما به عنوان یک کارشناس سیاسی که در قالب میدانی نیز آشنایی با این حرکت بزرگ دارم، اربعین و این حرکت را یک سیر تحول در تفکر و رویکرد انقلابی میبینم. یعنی این حرکت یک محیط متفاوت است با آنچه جهان امروز در آن به سر میبرد و ساز و کار خود را در روندی مادی شکل میدهد، راهپیمایی اربعین پارادایمی است کاملاً متفاوت و مجزا.
جالبی آن این است که در این زیستار و محیط افراد با قرار گرفتن در فضای اخوت که ذیل سایه ولایت اتفاق میافتد روابط خود را تنظیم کرده و امنیت پایدار را درک و به عبارتی از مسیر ولایت به حقانیت دین میرسند. یعنی در اینجا این طور نیست که آموزههای دینی شما را ببرد به سمت ولایت، بلکه این ولایت و انعکاس هدایت خاص است که همه کسانی را که خواهان جامعه امن هستند، گرد هم میآورد. ما نمیتوانیم مرزبندیهای قومی و زبانی و حتی مذهبی را ببینیم اینجا همه چیز فرو میریزد.
در واقع در اینجا ولایتپذیری دین نمیشناسد و در آینده نزدیک شما میتوانید شاهد عملیاتی شدن آیه «یدخلون فی دینالله افواجا» باشید. در این عرصه ورود به دین خدا فقط شیعه و سنی نخواهند بود، بلکه همه خواهند بود. بودایی، مسیحی و حتی یهودی وارد این عرصه خواهند شد و هر که خواهان عدل باشد خواهان ارزشهای انسانی باشد هر که خواستار ولایت حضرت حق باشد این یک سانتریفیوژ فرهنگی و اجتماعی است و همه در حزب حسین بنعلی(ع) هستند که مصداقی است از انعکاس هدایت خاص ولایت او.
همه در این فضای اخوت با هم تعامل میکنند همان چیزی که در صدر اسلام در ذیل سایه پیامبر اعظم(ص) در تاریخ اسلام خواندهایم که فضای اخوت مدینةالنبی را شکل میدهد که میان افراد تعارف قرار دارد نه سودجویی و منفعتطلبی. رفتار انسانها حول محور ولایت است.
یعنی این مسیر میتواند تمرینی برای جهانیسازی به جای جهانی شدن باشد؟ یعنی ما جهان را بسازیم نه در آن حل شویم؟
بله دقیقاً، البته ما در اینجا باید به استنباط دیگری هم برسیم، اینکه دایره انقلابی بودن را نباید محدود کرد به طیف و جریان و دین خاص؛ هرکس میتواند انقلابی باشد.
در واقع هرکس که ولایت حضرت حق را میخواهد طالب ولایت حسین بنعلی است و با درک و شناختی که از شخصیت ایشان دارد خواهان حضور ولیالله اعظم است او هم انقلابی است. در جای جای جهان انقلابیون گرد هم خواهند آمد و یقین بدانید که در آیندهای نه چندان دور حتی کاروانهایی از آمریکای لاتین از آسیای دور و آفریقا به کربلا خواهند آمد و در ذیل سایه این حبلالمتین ندای حقطلبی را سر خواهند داد و موضع ضد ظلم و ضد استکباری خود را اعلام خواهند کرد.
لذا ما باید از این صحنهای که اکنون از نزدیک لمس میکنیم و افتخار آن نخست به عراقیها و سپس به ایرانیان داده شده که بتوانیم درککنندگان این تعقل باشیم. باید این را در جامعه خودمان عملی سازیم در مسیر جامعهسازی در مسیر تمدنسازی. در مسیر ایجاد فضای اخوت برای ایجاد اشتغال و کار و تعاملات اجتماعی و این را شاخصهای کنیم برای سنجش حاکمان، ببینیم آیا کارگزاران نظام و حکومت چه نسبتی با این مطالبات و خواستهها دارند.
از ویژگیهای این تحول محیط پیرامونی که ما هم به نوعی پلی هستیم برای آسیای میانه و شبهقاره که به این سمت میروند، به نظر من این نکته را باید داشت که مطالبات ملت ایران و امت با هم هماهنگ میشود و مطالبات جدیدی ایجاد خواهد شد و باید دید که حکومت میتواند خود را سازگار سازد و با این مطالبات پیش برد؟! این بسیار مهم است.
مطالبات مردم از حکومت چه چیزی است؟
مطالباتی که قطعاً مردم میخواهند نحوه اداره امور داخلی است و هم در حوزه سیاست خارجی است. این را ما باید به فال نیک بگیریم برای اینکه یک تعادلی را انشاالله ایجاد کنیم میان ظرفیتهای پیرامونی و ظرفیتهای داخلی که اصلاً در تراز نیست و تعادل ندارد.
اکنون مسئله ما این است که در حوزه مدیریت و هدایت مقاومت در منطقه نقش محوری داریم اما در محیط داخلی نسبتی با مسئله مقاومت و ایجاد تعادل با ظرفیتهای بیرونی نیست و اتفاقاً دشمن هم در همین حوزه هدفگیری کرده است. چون دشمن پاشنه آشیل ما را در محیط داخلی میبیند هدفگذاری خود را با عناصری که آگاهانه و ناآگاهانه با هنجارهای بینالمللی و رویکردهای لیبرالیسم همسو هستند در واقع آن را سرمایه خود میداند و امید دارد، متمرکز کرده است و از این ظرفیت برای مقابله با ظرفیت بیرونی ایران که رو به تصاعد است، مهار کند. ژ
یعنی میتوان گفت جنگی را در گذشته در خارج از مرزها در قالب جنگهای ۳۳ روزه لبنان و جنگهای غزه و حتی جنگ سوریه و تروریسم علیه ایران اجرا میکردند اکنون از درون ایران شروع کرده و سعی دارند از درون خاکریز درونی به اهداف خود برسند؟
امیدی غیر از این ندارد چراکه همه مؤلفههایش در حال فروپاشی است. آقای گابریل وزیر خارجه آلمان در موضعگیری خود پشت پرده آمدن ترامپ را نشان داده و علناً دفاع میکند و میگوید ترامپ تنها گزینه بود برای شرایط ما.
امروز هنجارهای غربی در نظام جهانی شدیداً در حال تهدید است. نکتهای که باید به آن توجه داشت مسئله هویت تمدن اسلامی و انقلابی ما است و ارتباط و رابطه و سیاق این هویت با مسئله تابع امنیت ملی، با توسعه اقتصادی با پاسخگویی به مطالبات امت در حوزه داخلی و بیرونی. مسئله هویت بسیار مهم است چراکه این موضوع نقش پیشران را دارد در پیگیری هر راهبردی معمولا کشورها آن را در دستور کار خود قرار میدهند. اگر غرب توانسته ۹۰ درصد ثروت جهانی را در خود جمع و جهان را غارت کند و مناسبات ظالمانه را در جهان مستقر سازد این امر در سایه مستقرسازی هنجارها و ارزشهای خودشان در محیط جهانی به عنوان پیشران است. شما تا زمانی که هنجارها را نپذیری نمیتوانی کالای غربی را بپذیری. تا هنجارهای غربی را نپذیری نمیتوانی بستر ساز سیاستهای غربی باشی. نمیتوانید مسیر را در آن جهتی شکل دهید که آنها میخواهند. برای اینکه مقاومت بشکند در نو استعمار همین اتفاق افتاده است.
یعنی امروز هدف نفوذ فرهنگی است؟
بله دقت کنید میبینید که اکنون به جای آنکه گلوله و تفنگ غربی پیشران باشد، هنجارها و فکر غربی رفتار اجتماعی و رفتار مصرفی شهروندان به نفع اهداف غربی آگاهانه و ناآگانه سوق مییابد. در محیط پارادایمی هنجارها ثابت است. این هنجار است که محیط پارادایمی را ثبات میدهد آنچه این روزها این پارادایم و زیستار را تهدید کرده تنها یک پارادایم و زیستار جایگزین یعنی تفکر اسلام ناب، تفکر ولایت مدارانهای است که برخاسته از حرکت امام حسین(ع) در عاشورا است که از غدیر کلید میخورد و میآید تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ که ظهور و بروز پیدا میکند و در طول این ۴۰ سال ذیل سایه و اندیشههای امام خمینی(ره) و امام خامنهای در مسیر پیشرفت خود میرسد.
این مسئله تهدیدی برای تفکر غربی شده است و آقای گابریل هم هر چند به صورت مستقیم به این امر اشاره نمیکند اما به صورت غیرمستقیم به آن اشاره میکند و میگوید برجام اقدامی بود برای مهار بخشی از این پارادایم اسلامی و باید آن را حفظ کنیم و امروز خانم موگرینی در آمریکا خیلی زیبا مطرح میکند و میگوید اگر ما به برجام رسیدیم نتایج آن اقتصادی نیست، چراکه مناسبات اقتصادی اروپا و ایران رقمی در حدود ۴ دهم درصد از کل تجارت اروپاست آنچه را که ما به آن دست یافتیم از جنبههای امنیتی است و عنوان میکند که سند برجام دارای رموز و پیچیدگیهایی است که حتی شما خبرنگاران نمیتوانید رمز خوانی کنید و اگر قرار باشد بندی از بندهای برجام تغییر کند کلیت این مجموعه از هم خواهد پاشید.
اینکه من همیشه تأکید دارم که سند برجام پیچیدهترین سند سیاسی، امنیتی و حقوقی است که با قطعنامه ۲۲۳۱ ماهیت حقوقی مییابد که از بعد جنگ جهانی دوم توسط غرب تدوین و به یک کشور تحمیل شده است، بر همین اساس است.
اما با وجودی که طبق قوانین بینالمللی میتوانستیم برجام را براساس زبان فارسی هم بنویسیم چرا این اتفاق رخ نداد؟
چون ما در تولید سند نقش نداشتیم. دوم آنکه ما به جای فکر کردن به متن سند به امضا سند فکر کردیم بر این اساس است که میبینید همان موقع و اکنون اعضای تیم مذاکرهکننده به صراحت میگویند هر گونه توافق بهتر از عدم توافق است. وقتی کشوری با چنین تفکری میخواهد سندی را امضا کند یعنی اینکه این سند را برای بقا امضا میکند. مانند اینکه پای دشمن زیر گلویش باشد و باید میان دو گزینه حیات خود و امضای سند یکی را برگزیند. بنابراین با اعتقاد به اینکه هر توافقی بهتر از عدم توافق است، هر سندی که باشد امضا میکند. ما حتی در توافقات بینالمللی میتوانیم مستند را بگذاریم زبان فارسی و بگوییم آنچه را که خود درک میکنیم ملاک است اما آن شتابزدگی و انگیزههایی که برای عملیاتی کردن آن برنامه یعنی امحاء کردن ظرفیتهای هستهای کشور صورت گرفت موجب شد که این اتفاق بیفتد و حالا باید هوشیار باشیم که در سایر حوزهها این شتابزدگی و ادعای اینکه دفع افسد واجبتر از فاسد است گرفتار تله جدیدی نشویم.
برخی میگویند که دولت برای بقا خود نزد مردم برجام را با اینکه میدانست سندی ناقص و غیر مطلوب است امضا کرد و برخی میگویند امضا برجام ریشه در تفکر رابطه با آمریکا داشت. با توجه به روند تحولات کدام گزینه صحیحتر است؟
هر دوی این گزینهها بوده است. به قولی میگویند چو صد آید ۹۰ هم پیش ماست. آنها تصور میکردند رابطه با آمریکا که برقرار شود اصل اول هم محقق میشود ضمن اینکه این یک رویکرد است که برخاسته از جهانبینی افراد است. شما وقتی تصمیم دارید که سفری به کویر لوت داشته باشید این میشود رویکرد شما و یا تصمیم داشته باشید که بخواهید بروید دماوند این میشود رویکرد شما. هر رویکردی وسایل مورد نظر خود را میطلبد. اگر بخواهیم برویم کویر باید وسایل لازم کویر را با خود ببریم و اگر به دماوند میرویم باید ملزومات آنجا را تهیه کنیم و همراه داشته باشیم. اگر خطایی در هر کدام از آنها صورت گیرد یعنی خسارت و مشکل.
مشکلی که اکنون وجود دارد این است که رویکردی که حکومت (دولت و کارگزاران آن) دارد تفاوت دارد با آنچه انقلاب هدفگذاری کرده است. مانند تفاوت رفتن به کویر و دماوند است که شرایط متفاوتی دارد. این مسئله موجب شد که به منطقه هلاکت بیفتیم. من به این نمیپردازم که چه چیزی حق است و چه چیزی باطل، آیا انقلابیگری خوب است یا رویکرد به غرب؛ من میگویم اولین کاری که باید انجام دهیم این است که ببینیم کدام یک از رویکردها میتواند امنیت دنیوی ما را تأمین سازد یعنی مردم از یک ضریب امنیت بالا در جنبه اقتصادی، اجتماعی، روانی و حقوقی پیدا میکند اگر واقعاً ترامپ میتواند بهتر از ولایت حضرت حق و آرمانهای انقلاب دنیایمان را آباد کند من اولین کسی هستم که میروم زیر پرچم ترامپ. ژ
فقط دنیایتان را؟
شما اگر دنیا را آباد نکنید آخرت هم نخواهید داشت. من صحبتم این است که این جریان غربگرا دنیا را هم ویران کرده است و خواهد کرد. ۴۰ سال است که از انقلاب میگذرد و همواره متن در دستشان بوده و یک دوره کوتاه رفتهاند در حاشیه اما انگار همچنان متن در دستشان بوده است. انقلاب اسلامی هرگز این فرصت را نداشته است که ظرفیتهای خود را در تمدنسازی و جامعهسازی به اثبات برساند. آنچه امروز در دنیا در جریان است و فشارهایی که بر کشورها از جمله ایران میآورند بحث دنیاطلبی است. بحث منابع است و مبحث انتقال ثروت از کشورها از جمله ایران به غرب است.
اگر کشوری مانند ایران آزاد و مستقل و آباد و پررونق باشد اروپای پیر و فقیر دیگر نمیتواند مانند گذشته زندگی کند. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی این اخلال ایجاد شده است و این ریشه ترس غرب از ایران است. اگر ایران بتواند در زمینههای مختلف از جمله در نانو، هستهای و اعمال مدیریت مستقل انرژی مانع از خامفروشی شود و اگر نیاید پروپیلن را که به آلمان میفرستد و آلمان که سالانه ۱۰ میلیارد دلار از جهان از جمله ایران پروپیلن که بخش زیربنایی فرآوردههای نفتی است وارد و با تبدیل آن به فرآوردههای مختلف ۱۱۰ میلیارد دلار درآمد دارد در آن صورت این درآمد به ما میرسد.
بنابراین زردی رخسار ما از سرخی رخسار غرب است که ادعای آقایی دارد. میبینید وقتی که روی استقلال خود تأکید میکنیم نتیجه آن این میشود که در اسپانیا یا در ایتالیا و سایر کشورهای اروپایی رواج بیکاری میشود در فرانسه امروز بیکاری موجب میشود که آقای سارکوزی و اولاند یک دورهای شوند و اگر این روند ادامه یابد آقای ماکرون شاید پایان دوره خود را هم نبیند.
اینکه آقای گابریل میگوید در نظام جهانی ارزشهای غربی در حال تهدید شدن است، نتیجه اش همین است. بنابراین هنجارها پیشران هستند برای باز کردن بستر ریزش کالاهای غربی و غارت منابع با قبول در واقع روی باز کشورهای ضعیف که در دنیا شاهد آن هستیم.
آقایان باید تکلیف خود را مشخص کنند که اصلا انقلاب اسلامی را قبول دارند یا ندارند و اینکه انقلاب اسلامی را چگونه میخواهید تعریف کنید؟ انقلاب یک امری نبود که پایان یابد بلکه یک موجودی بود که جوانه زد و اکنون در حال تناور شدن و گرفتن جهان است.
انقلاب یک شورش نیست یک راهبرد امنیت ملی است. ساختار امنیتی آلمان، ایران را در ردیف کشورهای آشوبگر دسته بندی میکند حال آنکه انقلاب هرگز به معنای آشوب نیست انقلاب یک پارادایم را معرفی و مهندسی میکند که در این زیستار مستضعفین بر سرنوشت خود حاکم خواهند شد و این وعده الهی است. بنابراین دنیای مستضعفین وقتی محقق شد کارآمدی دین خود را به اثبات میرساند.
اگر ما نتوانیم کرامت انسانی و ارزشهای والای بشری یا به عبارتی همان دنیای خود را آبادسازیم آخرتی هم نخواهیم داشت. بنابراین آنها میخواهند ما را هم از دنیا بیندازند و هم از آخرت.
نکتهای که وجود دارد و برای بسیاری از افراد عجیب است آن است که با وجودی که مکررا مسئولان کشور از عدم تکرار مذاکره بر سر سایر مسائل غیرهستهای سخن میگویند رویکرد طرفهای مقابل به بیان مستمر درخواست مذاکره برای مسائل موشکی و منطقهای ادامه مییابد؟ آیا پشت پرده مذاکرات و صحبتهایی در جریان است و یا اینکه نه طرف مقابل آن قدر این مسائل را مطرح میکند که به نوعی رویکرد به چنین مذاکراتی برای افکار عمومی عادیسازی شود؟
به هر حال آنها میدانند که نظر رهبری و ملت چیست. قرار نیست که ما ظرفیتهای خود را پای میز مذاکره ببریم، به هر حال درست است که برجام خسارت بود، اما این نکته مهم را برای ما داشت که ملت لمس کند اعتماد به غرب دستاوردی ندارد و با مذاکره درباره ظرفیتها تنزل میکنیم.
در واقع هر میز مذاکرهای را که شما بدون ظرفیتها و یا داشتههای پایینی وارد شوید اجباراً باید امتیاز دهید. اما این را مطرح میکنند که دیپلماسی باید کار کند. دیپلماسی یعنی اینکه برویم مذاکره کنیم و مفهوم آن این نیست که حتماً بده بستانی وجود داشته باشد. اما نکته اینجاست که یک چیزهایی غیر قابل مذاکره است و این را طرف مقابل باید بداند. ببینید ترامپ در شرق آسیا چه میگوید: «صلح را باید با زور و قدرت تحمیل کنیم.» میخواهم بگویم از نعمات الهی این بوده که ضعف و ناتوانی غرب را چنان به سمت استیصال کشانده که چهره زشت استعمار و آمریکا را بدون نقاب میبینیم.
میدانید که در فرهنگ غرب چنین است که صورت را باید با نقاب بپوشانند و ماهیت و سیما را نشان ندهند شما در تاریخ نگاه کنید آنها حمام نداشتند اما آرایش میکردند وقتی در کاخهای تاریخی آنها وارد میشوید حمام نمیبینید حتی آرایش خود را هر چند که هر روز تجدید میکردند اما ۶ ماه ۶ ماه هم پاک نمیکردند. شما در ایتالیا میبینید که یک چیزی وجود دارد ماسک و جلساتی دارند به نام بالماسکه و لذا هر کار کثیفی در آن جلسات انجام میدهند برای اینکه چهرههایشان معلوم نباشد.
اکنون شرایط به گونهای شده که نقاب غرب برداشته شده و ترامپ بدون نقاب آمده است و این به نظر من بزرگترین دستاورد مقاومت است برجام نیز به نوعی این مسئله را تأیید میکند. البته این را اضافه کنم تیمی که هدایت سیاست خارجی را برعهده دارد همچنان بر این تصور است که دوران انقلاب به پایان رسیده و باید آن را به موزه سپرد و باید شرایط را تغییر داد و از کشوری آشوبگر به کشوری قابل اعتماد و قابل مذاکره برای غرب تبدیل شویم تا بتوانیم از ظرفیتها و تکنولوژی غرب استفاده کنیم و جالب است که میگویند اگر مشکل قانون است خب قانون اساسی را عوض میکنیم. برخی از آنها خواب میدیدند و میبینند که مسئله ولایت فقیه را تغییر تعریف دهند. به خاطر دارم که آنها به دنبال واتیکانیزه کردن رهبری بودند و میخواستند جدایی دین از سیاست را محقق سازند. به نظر من تبدیل دین به امر حاشیهای زیرساخت فکری برخی از این آقایان است.
شما به هویت اشاره کردید و آن هویت ملی که باید داشته باشیم درست تدوین نشود موجب میشود حتی با کالا دچار اخلال شود. در این میان یک نکته داریم و اینکه بچههای انقلابی و یا افرادی که به هر حال در لباس انقلاب درآمدهاند توجه به ظرفیتها و داشتههای درونی نداشته و برخی رفتارها و عملکردهای آنان در این هویت سوزی نقش داشته است. مثلا همین مسئله کوروش که نوع برخورد نادرست با آن موجب شده تا یک مسئلهای که میتواند به عنوان یک هویت ایرانی و ظرفیتسازی مورد استفاده قرار گیرد به یک تهدید مبدل میشود حال آنکه با مدیریت درست میشد از این ظرفیت بهره گرفت؟
ببینید یک سیر تاریخی را در کشور سپری کردهایم که دارای فراز و فرودهایی هم بوده که باید آن را در جامعه عملیاتی میکردیم و بکنیم. به دلیل همین نوسانات سیاسی گاهی ما بیجهت دچار ریزش شدهایم. شاید من حتی برخی از نخبگان سیاسی واداده را مقصر میدانم که به خاطر رویکرد شخصی و منفعتطلبانه بسیاری از ظرفیتها را سوزاندهاند. چون آشفتگی ایجاد میشود روند تکاملی دچار اخلال میشود بر همین اساس است که میگویم باید دایره انقلابیگری را افزایش داد چون رسالت ما یک رسالت جهانی است.
میگویند ما مأمور فرستادن مردم به بهشت و جهنم نیستیم این حرف درست است که این امر در زمره اختیارات بشری است، اما حاکمیت مسئول برداشتن موانع هدایت است باید اجازه دهد که نور هدایت به مردم برسد و بعد از دریافت نور هدایت اینجاست که فرد انتخاب میکند که ولایت ترامپ را بپذیرد یا ولایت حضرت حق را. هر کس در این عرصه میتواند نقش هدایت گر را داشته باشد اما در ولایت خاص است که باز میگردد به ولایت ولیالله اعظم. بنا بر این نکتهای که داریم این است که این هدایت در سایه امر به معروف و نهی از منکر میتواند تجلی یابد. شما وقتی امر به معروف و نهی از منکر را متوقف کنید در اصل آزادی را برای انتخاب از افراد میگیرید و فرد نمیداند که چه مسیری را باید انتخاب کند. در این آشفته بازار است که فرد نمیداند برجام بالاخره نعمت بود یا نغمت.
اما اگر اجازه دهیم کار کارشناسی صورت گیرد و منتقدان برجام را به جهنم نفرستیم اجازه میدهیم هدایت عام اتفاق افتد و مردم بین منافع ملی و وابسته بودن را انتخاب کنند. اما این اتفاق نمیافتد چرا؟ چون رویکرد محافظهکارانه در ساختار حکومت ما بسیار تقویت شده است و معضلات آن این میشود که عدهای به مراکز صوفی گرایانه روی میآورند و عدهای به نحلههای کوروشگرایانه. الان یکی از کوروشپرستان بیاید بگوید که کوروش الان چه دردی از ما دوا میکند؟ او از تاریخ ماست وقتی بحث از هویت میکنیم این امر ملغمهای است در سیر تاریخ که اکنون جهتگیری ما را شکل میدهد کجای تاریخ ایران را میتوانید نشان دهید که خارج از خداپرستی باشد؟ به هر حال این چیزها در ژن ما اثر میگذارد. ما یک تاریخی پرفراز و نشیب داریم که همه در آن کار کردهاند و نمیتوانیم نقش هیچ کدام را حذف کنیم. این تنگ نظری موجب میشود که در ساختار الان ما، نه خون حسینی و نه ژن هخامنشی هیچ کدام نتواند کار کند. بحث من اینجاست که امروز هویت انقلابی ما است که همه جنبههای فرهنگی و تاریخی را در خود نگه داشته است.
۸ سال دفاعمقدس و اربعین امروز خود بیانگر این ادعا است. بر همین اساس باید گذشته چراغ راه آینده باشد و تکیه گاه و امروز ما و بودن ما به پشتوانه دیروز ما است. به قولی میگویند بهشت را به بها دهند نه به بهانه . هر چه میخواهید از کوروش بگویید و هر چه میخواهید از حسین بنعلی بگویید اصل این است که ببینید که این یافتهها و داشتهها تا چه میزان میتواند در تحقق و اجرایی شدن تمدن اسلامی ایرانی نقش داشته و آن را به اثبات رساند. چقدر میتواند وحدتآفرین شود.
گفتوگو: قاسم غفوری- مائده شیرپور