*محمد جميل: اقدام يکجانبه نيروهاي ويژه آمريکايي در هيبت آباد که طي آن اسامه بن لادن کشته شد، باعث ايجاد تنش در جبهه ديپلماتيک بين آمريکا و پاکستان گرديد. البته بايد اين موضوع را نيز در نظر گرفت که سيستم اطلاعاتي آمريکا دچار مشکلات زيادي است. شکي نيست تعامل آي اس آي (سازمان جاسوسي پاکستان) با سازمان سيا، منجر به دستگيري دهها نفر از سران القاعده و نيروهاي اين گروه گرديده است. با اين وجود سازمان سيا، آي اس آي را به وسيله مخفي کردن اطلاعات اسامه بن لادن، فريب داد به نحوي که سازمان اطلاعات پاکستان احساس نمود از طرف سازمان جاسوسي آمريکا مورد تدليس و فريب قرار گرفته. درست است که داستان "ريموند ديويس" موجب شد که روابط آمريکا و پاکستان دچار تنش گردد اما اقدام يکسويه آمريکا در ماجراي بن لادن باعث شد که روابط دو کشور به پايينترين سطح تنزل پيدا کند. به هر حال زمان تعريف مجدد روابط با آمريکا فرا رسيده است. پاکستان تاكيد دارد که به معاهدات نظامي خود يا توافقات دو سويه با آمريکا پايبند است، اما اين آمريکاست که در هر زماني پس از رسيدن به اهداف خود، پاکستان را تحقير ميکند. در حقيقت شکست آمريکا در دستگيري بن لادن به دليل اين واقعيت رخ داد که آمريکاييها به سياست حمله و ارعاب معتقدند و به حملات موشکي و بمبهاي بسيار قدرتمند تکيه ميکنند. اين سلاحها به هنگام حمله به افغانستان براي سرنگوني طالبان باعث افزايش توان آمريکا نگرديد. نتيجه اين شد که اسامه بن لادن و ساير فرماندهان ابتدا به کونار نقل مکان کردند و در نهايت در پاکستان مستقر شدند. در واقع متوقف کردن و دستگيري آنان در مرز افغانستان و پاکستان، مسئوليت آمريکا و متحدانش بود. به هر حال پاکستان از ناحيه حمله يکجانبه آمريکا احساس پستي و حقارت کرد. در نتيجه نمايندگان از دولت خواستند همکاري در جنگ عليه تروريسم را متوقف کرده، امکانات لجستيکي و تدارکات 150 هزار سرباز ناتو و آمريکا را پس بگيرد. لازم به ذکر است که حادثه يازده سپتامبر يک شکست اطلاعاتي تاريخي براي آمريکا بود همچنان که حادثه 2008/11/26 يک شکست اطلاعاتي براي بمبئي بود. بنا بر اين به دليل حضور بن لادن در هيبت آباد نبايد پاکستان را سرزنش کرد. اين موضوع که وي در نزديکي يک آکادمي نظامي به عنوان يک محل امن حضور داشت جاي تعجب دارد زيرا هيچکس حتي تصور نميکرد که خطرناکترين تروريست تحت تعقيب در آنجا اقامت داشته باشد. چنانچه بن لادن از طرف افراد محلي آنجا مورد حمايت قرار داشت، به سادگي بعد از تحقيقات بايد اين موضوع مشخص ميشد. اگرچه هدف چنين تحقيقاتي بايد بازبيني دکترين نظامي باشد که از تغيير فن آوري ناشي ميشود؛ و نيز فراهم کردن بودجه کافي براي اصلاح و بازسازي به نحوي که در آينده چنين خطا و شکستي اتفاق نيفتد. بايد يک طرح قانوني که مورد اتفاق آراست، براي رويارويي با چنين تهديداتي، تدوين گردد. همچنين رهبران نظامي و غير نظامي پاکستان بايد ارزيابي کنند که چرا اکنون در چنين شرايطي قرار گرفتهاند. واضح است که جريانات اخير به علت تصميم گيريهاي اشتباه دولتهاي قبلي است که درک نميکردند روابط دو کشور بايد بر اساس منافع دو جانبه آنان باشد. پاکستان به پيمانهاي نظامي با غرب پيوسته بود و توافقات دو جانبه اي با آمريکا طي سالهاي 1950 تا 1960 ميلادي داشت. آمريکا چهره اصلي خود را در جنگ پاکستان با هند در سال 1965 نمايان کرد، هنگامي که آمريکا و متحدانش اعلام کردند تنها در صورت حمله کشورهاي کمونيستي به پاکستان کمک خواهند نمود. با اين حال آي اس آي و سيا در دوران جنگ سرد روابط بسيار نزديک و حرفهاي داشتند و هر دو سازمان جاسوسي به منظور سرازير نمودن سلاح و به مجاهدان افغان در جنگ با شوروي، با يکديگر همکاري و مساعدت مينمودند. اگرچه پاکستان يک متحد به حساب ميآمد اما رسانههاي غربي و آمريکا از پاکستان انتقادهاي کينه جويانه مينمودند، ارتش و سازمان اطلاعاتي آن را به دليل تأمين محلي امن براي شبه نظاميان شورشي بعد از جنگ سرد، استهزا ميکردند. اما اين يک تعبير هجوآميز از حقيقت است زيرا پاکستان خود از جانب تروريستهاي القاعده و گروه پاکستاني تحريک طالبان متحمل تلفات شده است. گروههاي ذکر شده بيش از 35 هزار نفر از پرسنل اجرا کننده قانون را کشتند و بسياري نيز به دليل از دست دادن دست يا پا، دچار نقص عضو شدند. حداقل 35 هزار نفر از مردم به دليل حملات انتحاري و بمب گذاري کشته شدند. با اين وجود آمريکا مبلغ 20 ميليارد دلاري که از سال 2001 پرداخت کرده است را به رخ پاکستان ميکشد. از آنجايي که اين رقم بحث برانگيز است، آمريکا نبايد به وسيله پرداخت اين پول بر سر پاکستان منت بگذارد. نقل و قولهاي متضاد و آشفتهاي از سوي اعضاي دولت اوباما و البته از طرف خود باراک اوباما ايراد شده که موجب شک و ظن ميگردد. رسانههاي آمريکا به خصوص روزنامهها گزارشهايي ارائه کردهاند مبني بر اينکه آمريکا طرحهايي در دست اقدام دارد که به موجب آن قصد دارد تا کنترل برنامه هسته اي پاکستان را در دست بگيرد. دولت پاکستان يا بايد بر اوضاع مسلط شود يا اينکه تروريستها بر اسلام آباد مسلط گردند. اعضاي دولت بوش، تحليلگران و اتاقهاي فکر سعي داشتند اينگونه در اذهان جامعه بينالمللي القا کنند که شورشيان ممکن است قدرت را در پاکستان به دست بگيرند و در نتيجه کنترل برنامه هسته اي نيز در اختيار آنان قرار گيرد. پاکستان چنين گماني را مطلقاً پوچ ميدانست. پس از اينکه آمريکا مقداري تجهيزات براي امنيت تأسيسات هسته اي به پاکستان داد، از پاکستان خواست تا محل سايتهاي هسته اي خود را آشکار کند اما دولت پاکستان براي نشان دادن اينکه تأسيسات هسته اي چگونه يا کجا مورد استفاده قرار ميگيرند، بي ميل بود زيرا پاکستانيها نميخواستند محل سلاحها، مقدار و يا نوع بمبهاي جديدي که توليد کرده بودند را افشا کنند. تعدادي از متخصصين آمريکايي اين نظر را داشتند که آمريکاييها توانايي اندکي براي رسيدگي کردن و تحقيق از آزمايشگاههاي هسته اي دارند؛ جايي که اورانيوم غني شده با درصد بالا در آنجا توليد ميشود. رئيس جمهور آمريکا به جاي تقويت ارتش و سازمانهاي اطلاعاتي پاکستان، به بدگويي و تهمت زدن به ارتش پاکستان و آي اس آي پرداخت که ضرر اين کار نهايتاً به منافع ايالات متحده بر ميگشت. بعد از عمليات يک جانبه آمريکا براي کشتن بن لادن، اين عقيده شکل گرفت که آمريکا در آينده نيز نظير چنين کارهايي را مجدداً انجام خواهد داد. سال گذشته دريادار مايک مولن گفت: «پاکستان بايد نسبت به منافع امنيتي آمريکا حساس باشد» سوال اينجاست رهبري پاکستان از زمان حمله آمريکا به افغانستان چه کاري انجام داده است؟ آيا پاکستان با پيوستن به پيمانهاي غربي و توافقات دوجانبه با آمريکا از دهه 50 ميلادي به بعد، از منافع آمريکا محافظت نکرده است؟ هنگامي که هواپيماي جاسوسي يو- 2 از پايگاه بودابر در نزديکي پيشاور به هوا برخواست و در اتحاد جماهير شوروي سقوط کرد، پاکستان به منافع چه کسي خدمت کرد؟ در واقع پاکستان هنگامي که اتحاد جماهير شوروي سابق از طرح هند براي متلاشي کردن پاکستان به طور کامل پشتيباني نمود، دچار تجزيه گرديد. با اين وجود يک بار ديگر پاکستان اولين دولتي بود که بعد از ورود شوروي در اواخر سال 1970 به افغانستان در خط مقدم قرار گرفت و به اين ترتيب به منافع غرب و آمريکا به طور کامل خدمت کرد. اين کشور پاکستان بود که به دليل ضعف و شکست آنان در افغانستان متحمل مجازات و تلفات ميشد. جالب اينجاست که تمام جوايز و تقديرها مانند باران بر سر کشور هند نازل شد. حداقل براي يک بار هم که شده، آمريکاييهاي موثر و نافذ در بدنه دولت بايد صادق باشند، به شکست ها و هزيمتهاي بسيار بزرگ خود در افغانستان اعتراف کنند و به طور مستقيم قربانيان بي شمار پاکستاني را تصديق نمايند. به هر حال رئيس جمهور و فرماندهي ارتش پاکستان بايد تمام همت خود را مصروف تهيه يک دکترين جديد نظامي نمايند، نه از اين جهت که ضعفها و آسيب پذيري ها را بر طرف نمايند بلکه از اين جهت که راهها و روشهايي را براي برخورد با تهديدات امنيت داخلي و خارجي پاکستان، تدبير نمايند. آنان بايد روابط با آمريکا را دوباره تعريف کنند. همچنين آنان بايد بر روي راهها و ابزارهايي بينديشند تا به حملات هند يا آمريکا پاسخ دهند. عقيدهاي وجود دارد که اگر پاکستان از جنگ عليه تروريسم خارج شود با مشکلات عديده اي رو به رو خواهد شد. اما کشورهايي مانند کوبا و ايران وجود دارند که در مقابل آمريکا ايستادهاند. عليرغم اينکه آمريکا هزينههاي هنگفتي براي تغيير حکومت در ايران صرف کرده است اما با اين وجود موفقيتي به دست نياورده است زيرا ايرانيان در روياروي با چالشهايي که براي کشورشان حادث ميشود، متحدند. حمله خليج خوکها که توسط يک کوبايي تبعيدي و آموزش ديده توسط سازمان سيا انجام گرفت يک عمل شکست خورده بوده که در آوريل سال 1961 براي سرنگوني فيدل کاسترو انجام شد. بحران موشکهاي کوبا، نزديکترين شرايط براي جنگ هسته اي بود. اما امروزه بيش از ده قدرت هسته اي در دنيا وجود دارند بنا بر اين مفاهيم غالب و مغلوب اکنون از بين رفتهاند. در نتيجه کشور ابر قدرت در امنيت به سر نخواهد برد. *نويسنده پاكستاني