شنبه: امروز به شکل مشکوکی از خانه بیرون آمدم. دو دستگاه پژو پرشیای مشکوک دم در خانهام بود که خیلی مشکوک میزدند. به خانه برگشتم و دوباره خوابیدم تا ببینم فردا چه پیش میآید.
یکشنبه: پرونده بیخود و ددمنشانهای برایم ساختهاند و میخواهند دستگیرم کنند. به آقای فلانی زنگ زدهام که به آقای فلانی سفارش کند. گویا آقای فلانی را هم بازداشت کردهاند چون جواب تلفنم را نمیدهد.
دوشنبه: من بیگناهم و این اتهاماتی که برایم ردیف کردهاند چیزی جز تهمت و افترا نیست ولی تمام شواهد علیه من است. هر چقدر به رئیس دفتر سابق اصرار میکردم هر روز بیست کیلو نامه نیاورد که امضا کنم زیر بار نمیرفت. حالا با یک پرونده هشتصد کیلویی باید به دادگاه بروم. خدا به خیر بگذراند.
سهشنبه: امروز صبح آقای فلانی زنگ زد و گفت به آن یکی آقای فلانی زنگ زده اما خودش را هم بازداشت کرده بودند و آقای فلانیزاده جواب تلفن را داده بود. میگفت التماس دعا دارد وقتی پروندهام ختم به خیر شد برای آزادی آقای فلانی هم تلاش کنم. این چه مملکتی است که تمام آقاهای فلانیاش را دستگیر میکنند؟
چهارشنبه: بالاخره حکم جلبم را گرفتند و همین امروز و فرداست که دستگیرم کنند. فلذا بدانید و آگاه باشید اگر چند روز آینده متن اعترافاتم منتشر شد حتما تحت فشار بوده و من خیلی آدم خوبی هستم و اصلا نمیدانم خلاف را با کدام "خ" مینویسند.
پنجشنبه: الان دستگیرم کردند ولی از برادرها خواهش کردم رعایت مرا بکنند. توی محله آبرو دارم. به ارباب جراید هم سپردم که با حروف مخفف اسمم را چاپ کنند. اگر خودکارم را هم بگیرند قطعا این آخرین یادداشتم خواهد بود.