از ماجرای دوشنبه سیاه در دانشگاه تهران یک نکته باقی مانده است و آن اینکه رابطه حکمرانی اسلامی با کمحجاب و شل حجاب به چه منطقی است؟
نکته اول این است که وقتی گفته میشود کمحجاب، باید روشن شود از چه کسی حرف میزنیم. متصلین به کمپین چهارشنبه سفید مخاطب این یادداشت نیستند. پست آخر عفریته فحشا را پیشنهاد میکنم ببینید. صریح میگوید هدف ما حجاب نیست و براندازی است.
غرض متن مردم است. کسانی که به هر دلیل حجاب کامل ندارند. کمحجابی در جامعه ما دلایل مختلف دارد و مجال بیانش اینجا نیست. به هر دلیل؛ برخی به جهت سیطره زندگی غربی و برخی به جهت فشار اجتماعی و برخی بیتوجهی و جهل از دین و... . اما یک نکته اینجا حائز اهمیت است. باید توجه کنیم که شل حجاب یک اشکال دارد مثل خیلی از من و ما و دیگران. اشکال او نمود اجتماعی دارد، همین. این ایراد باید اصلاح شود اما دل او به تعبیر رهبری متعلق به جبهه حق است. چه بسیار که حجاب کامل ندارند اما از بسیاری در تقوا جلوترند.
اینجاست که توصیه دین به مداراست. موضوع مدارا در حکمرانی اسلامی بسیار کلیدی است. شهید مطهری بحث مدارا در حکومتداری را از اجرای عدالت نیز بااهمیتتر میداند. حضرت امام مدارا را ویژگی دولت موفق میداند و توضیح میدهند که اسلام دنبال سلطه بر انسان نیست بلکه در فکر فتح قلب مردم است. در جنود عقل و جهل موضوع مدارا را در متن دین میدانند نه یک ضرورت خارج از دین. در آداب الصلاه سختگیری را منجر به انحراف از سلوک معرفی میکنند. جای دیگری میفرماید مدارا حتی بر فرعون که مدعی اولوهیت است نیز موثر است.
مساله کمحجاب یک موضوع امنیتی نیست که با توقف در روشهای خشن بخواهد اصلاح شود. حجاب موضوعی به غایت فرهنگی است و مفتاح آن در مدارا و مراعات است. اما یک نکته کلیدی که بسیاری نسبت بدان بیتوجهاند تفاوت مدارا با تسامح و تساهل است. مدارا یک اصل تربیتی است. یعنی مراعات برای رشد فرد. حال آنکه تسامح و تساهل بیاعتنایی است. حق در مدارا گم نمیشود ولی در تسامح و تساهل مورد بیتوجهی قرار میگیرد. ظاهر مدارا به تساهل و تسامح نزدیک است اما مقصد ایندو کاملا متفاوت است. اولی به ارتقای دینداری میرسد و دومی به اباحهگری.
بسیاری از متنهایی که این روزها در مراعات با کمحجابی نوشته است دارای این اشکال کلیدی است که اصل اهمیت و ضرورت حجاب را آگاهانه یا ناآگاهانه کتمان میکند. اگر متنی نوشتیم و از ضرورت مدارا گفتیم اما مخاطب حق بودن حجاب را گم کرد، یعنی دچار این خطای راهبردی و مفهومی شدیم.
نویسنده: محسن مهدیان