اواخر قرن نوزدهم میلادی دو کشور روسیه تزاری و بریتانیای کبیر صادرات بسیاری به ایران آن زمان داشتند که پارچه های ارزان قیمت همچون چیت و گران تر مانند فاستونی را شامل می شد.
اما از این سو در ایران تولید پارچه تنها در خانهها و به واسطه کارگاههای دستی انجام می گرفت که این کار و درآمد مختصر آن هم با ورود پارچههای خارجی در خطر انقراض بود.
در همین دوران بسیاری از دلسوزان تلاش داشتند جامعه را تشویق به استفاده از کالای وطنی کنند تا در ادامه اقدام روحانیت همزمان با نهضت تنباکو؛ جمال الدین واعظ اصفهانی و میرزا علی جناب با تاسیس شرکت اسلامیه پا به عرصه تحریم کالاهای خارجی و تولید داخل بگذارند.
تاسیس 9 کارخانه پارچه بافی طی دهه اول سال 1300 شمسی در شهر اصفهان نقطه عطفی در صنعت نساجی ایران به حساب میآمد تا مهاجران بسیاری را خصوصاً از منطقه دهکردآن زمان که امروز استان چهارمحال وبختیاری نام دارد به این سو بکشد ؛ اما معمار این کارخانه ها کسی نبود جز max shonman مهندس آلمانی که همه این ابنیه ها را متاثر از سبک peter behrens بنا نمود که قدیمی ترین آنها کارخانه وطن بود. این مجموعه در سال 1304 شمسی به همت دو نفر ازبازرگانان اصفهانی به اسامی فضل الله دهش ومحمد حسین کازرونی احداث شد و در ادامه نوبت ایجاد بزرگترین صنعت نساجی در این شهر فرارسید؛ که این کارخانه حاصل برنامه ریزی وسرمایه گذاری و مشارکت عده زیادی از مردم اصفهان بود ؛ کارخانه ریسباف که در زمینه تولید ریسمان ؛ پارچه های پنبه ای و پشمی بنا گذاشته شد؛ ابتدا در سال 1311 بقچه های ریسمان را راهی بازار ها کرد و در آذر ماه سا 1313شمسی قسمت بافندگی و پشم ریسی را راه اندازی نمود و در ادامه به تولید پارچه های نخی وپشمی پرداخت و پس از آن نوبت تولید پتوهایی شد که به عنوان محصول ایرانی به دست مردم می رسید.
این واحد صنعتی نوستالژی عظیم کشور در منطقه چهار باغ بالای اصفهان یا به روایتی منچستر ایران واقع شده بود که هنوز هم قسمت هایی از آن پا برجاست و چون یک اثر ملی و بجا مانده از دوران گذار تاریخ و با سبک peter behrens است ؛ طی بالا و پایین رفتن های فراوان عقاید؛ در 45 سال گذشته پیرامون آن ؛ بالاخره تصویب و مقرر شد تا به ابر موزهای برای ایران تبدیل شود که چند وقتی میان دو ارگان مرتبط با مسائل کلان شهر یعنی شهرداری و میراث فرهنگی دست به دست میشد و هر کدام پروژههایی را برای ارتقاء آن مطرح میکردند و این در حالی بود که صنعت پارچه بافی از دوران صفویه رونق تازهای گرفته بود تا ژان شاردن جهانگرد فرانسوی که چند سالی را در اصفهان اقامت داشت در کتابی پیرامون این شهر؛ فصلهایی را به صنایع نساجی اختصاص دهد ؛ اما ادامه این کش و واکشها بین دو ارگان به آنجا رسید تا مجموعه هفتاد هزار متری کارخانه ریسباف به شهرداری کلان شهر اصفهان واگذار شود و به موزهای در خور شهر موزه جهان تبدیل گردد؛ آنچنانکه توانایی لازم را از هر نظر و بخصوص اقتصادی و نیروی کار لازم دارد و میتوانست از لحاظ فرهنگی هم باتوجه به هماهنگ بودن با شانزده خواهر خوانده در سراسر جهان موفقیتهای قابل توجهی از نظر مبادله توریست داشته باشد اما باز هم این مجلس و مرکز پژوهش های آن بود که بدون توجه به مردودی گذشته میراث فرهنگی در امر نگهداری و ارتقا آثار ماندگار؛ توپ کارخانه ریسباف را به عنوان یک مجموعه اثر ملی و بینالمللی در زمین اداره کل میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری از هر نظر ناتوان اصفهان انداخته که بودجه و توان لازم را برای تعمیرات اساسی و بخصوص نگهداری گنبدهای فیروزهای ثبت جهانی شده کلان شهر را هم ندارد!
بر این اساس حالا دیگر کارخانه مظلوم ریسباف با پلاکهای ثبتی 4811-4812-4813-4814 واقع در بخش پنج اصفهان به مساحت 70000 متر مربع وعرصه 42000 متر مربع اعیانی که به شماره 6018 مورخ 8/5/81 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است به منظور تاسیس ابر موزه منطقه اصفهان از بانک ملی که به دلیل بدهکاری آن متولیان در گذشته ؛ مالک آن است به وزارت میراث فرهنگی ؛ گردشگری و صنایع دستی انتقال و معادل قیمت دفتری از سرمایه بانک مذکور کسر شد.
حالا این وزارت ناتوان میراث فرهنگی ؛ گردشگری و صنایع دستی از هر نظر است تا با کمترین بودجه در اختیار، توپ بزرگی را در زمین کوچک و محدود خود دریافت کند در حالی که قادر نیست هزاران اثر تاریخی بجا مانده و در حال تخریب کلان شهر اصفهان را بازسازی و نوسازی نماید تا همچنان در به در پیچ و خمهای سازمان برنامه و بودجه کشور باشد تا بتواند حداقل این ملک بیبدیل را سرپا نگهدارد و قطعاً برای تبدیل به موزه نیازمند بودجه ای معادل دو هزار میلیارد تومان خواهد بود که در وضعیت اقتصاد فعلی دولت امیدی به دریافت یک دهم آن هم نیست.
امروز صدها بنای با هویت و تاریخی بخصوص پس از تاراج محمود افغان در عهد شاه سلطان حسین صفوی و یکی از عمال سلسله قاجار بنام ظل سلطان در گوشه و کنار این کلان شهر به چشم میخورد که بیشتر مربوط به یک قرن اخیر است و بر اثر بیتوجهی وارثان و بی کفایتی متولیان میراث فرهنگی در حال انهدام است اما بدلایل موهوم از جمله دست اندازیهای بعضی ارگان ها ؛ اقدامی برای بازسازی و تغییر ماهیت شان از مصرفی به فرهنگی و تمدنی اقدامی صورت نمیگیرد؛ مکانهایی چون گذر سردار جنگ در غرب کنسولگری اتحاد جماهیر شوروی سابق و ساختمانی که سومین تلفنخانه احداثی طی یک قرن گذشته در نزدیک آن که در مالکیت موهوم یکی از بانکها قرار گرفته تا این روزها از طریق آگهی مزایده بفروش برود و تبدیل به کافی شاپ یا کیف و کفش فروشی شود که نه تنها نهادهای متولی بلکه والی استان نیز کماکان براساس تفکر شاه سلطان حسین صفوی میاندیشد که وقتی خبردار شد شهر توسط محمود افغان تصرف شده گفت؛ ما را همین حجره مختصر در مدرسه چهار باغ کفایت میکند!
اما از این سو در ایران تولید پارچه تنها در خانهها و به واسطه کارگاههای دستی انجام می گرفت که این کار و درآمد مختصر آن هم با ورود پارچههای خارجی در خطر انقراض بود.
در همین دوران بسیاری از دلسوزان تلاش داشتند جامعه را تشویق به استفاده از کالای وطنی کنند تا در ادامه اقدام روحانیت همزمان با نهضت تنباکو؛ جمال الدین واعظ اصفهانی و میرزا علی جناب با تاسیس شرکت اسلامیه پا به عرصه تحریم کالاهای خارجی و تولید داخل بگذارند.
تاسیس 9 کارخانه پارچه بافی طی دهه اول سال 1300 شمسی در شهر اصفهان نقطه عطفی در صنعت نساجی ایران به حساب میآمد تا مهاجران بسیاری را خصوصاً از منطقه دهکردآن زمان که امروز استان چهارمحال وبختیاری نام دارد به این سو بکشد ؛ اما معمار این کارخانه ها کسی نبود جز max shonman مهندس آلمانی که همه این ابنیه ها را متاثر از سبک peter behrens بنا نمود که قدیمی ترین آنها کارخانه وطن بود. این مجموعه در سال 1304 شمسی به همت دو نفر ازبازرگانان اصفهانی به اسامی فضل الله دهش ومحمد حسین کازرونی احداث شد و در ادامه نوبت ایجاد بزرگترین صنعت نساجی در این شهر فرارسید؛ که این کارخانه حاصل برنامه ریزی وسرمایه گذاری و مشارکت عده زیادی از مردم اصفهان بود ؛ کارخانه ریسباف که در زمینه تولید ریسمان ؛ پارچه های پنبه ای و پشمی بنا گذاشته شد؛ ابتدا در سال 1311 بقچه های ریسمان را راهی بازار ها کرد و در آذر ماه سا 1313شمسی قسمت بافندگی و پشم ریسی را راه اندازی نمود و در ادامه به تولید پارچه های نخی وپشمی پرداخت و پس از آن نوبت تولید پتوهایی شد که به عنوان محصول ایرانی به دست مردم می رسید.
این واحد صنعتی نوستالژی عظیم کشور در منطقه چهار باغ بالای اصفهان یا به روایتی منچستر ایران واقع شده بود که هنوز هم قسمت هایی از آن پا برجاست و چون یک اثر ملی و بجا مانده از دوران گذار تاریخ و با سبک peter behrens است ؛ طی بالا و پایین رفتن های فراوان عقاید؛ در 45 سال گذشته پیرامون آن ؛ بالاخره تصویب و مقرر شد تا به ابر موزهای برای ایران تبدیل شود که چند وقتی میان دو ارگان مرتبط با مسائل کلان شهر یعنی شهرداری و میراث فرهنگی دست به دست میشد و هر کدام پروژههایی را برای ارتقاء آن مطرح میکردند و این در حالی بود که صنعت پارچه بافی از دوران صفویه رونق تازهای گرفته بود تا ژان شاردن جهانگرد فرانسوی که چند سالی را در اصفهان اقامت داشت در کتابی پیرامون این شهر؛ فصلهایی را به صنایع نساجی اختصاص دهد ؛ اما ادامه این کش و واکشها بین دو ارگان به آنجا رسید تا مجموعه هفتاد هزار متری کارخانه ریسباف به شهرداری کلان شهر اصفهان واگذار شود و به موزهای در خور شهر موزه جهان تبدیل گردد؛ آنچنانکه توانایی لازم را از هر نظر و بخصوص اقتصادی و نیروی کار لازم دارد و میتوانست از لحاظ فرهنگی هم باتوجه به هماهنگ بودن با شانزده خواهر خوانده در سراسر جهان موفقیتهای قابل توجهی از نظر مبادله توریست داشته باشد اما باز هم این مجلس و مرکز پژوهش های آن بود که بدون توجه به مردودی گذشته میراث فرهنگی در امر نگهداری و ارتقا آثار ماندگار؛ توپ کارخانه ریسباف را به عنوان یک مجموعه اثر ملی و بینالمللی در زمین اداره کل میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری از هر نظر ناتوان اصفهان انداخته که بودجه و توان لازم را برای تعمیرات اساسی و بخصوص نگهداری گنبدهای فیروزهای ثبت جهانی شده کلان شهر را هم ندارد!
بر این اساس حالا دیگر کارخانه مظلوم ریسباف با پلاکهای ثبتی 4811-4812-4813-4814 واقع در بخش پنج اصفهان به مساحت 70000 متر مربع وعرصه 42000 متر مربع اعیانی که به شماره 6018 مورخ 8/5/81 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است به منظور تاسیس ابر موزه منطقه اصفهان از بانک ملی که به دلیل بدهکاری آن متولیان در گذشته ؛ مالک آن است به وزارت میراث فرهنگی ؛ گردشگری و صنایع دستی انتقال و معادل قیمت دفتری از سرمایه بانک مذکور کسر شد.
حالا این وزارت ناتوان میراث فرهنگی ؛ گردشگری و صنایع دستی از هر نظر است تا با کمترین بودجه در اختیار، توپ بزرگی را در زمین کوچک و محدود خود دریافت کند در حالی که قادر نیست هزاران اثر تاریخی بجا مانده و در حال تخریب کلان شهر اصفهان را بازسازی و نوسازی نماید تا همچنان در به در پیچ و خمهای سازمان برنامه و بودجه کشور باشد تا بتواند حداقل این ملک بیبدیل را سرپا نگهدارد و قطعاً برای تبدیل به موزه نیازمند بودجه ای معادل دو هزار میلیارد تومان خواهد بود که در وضعیت اقتصاد فعلی دولت امیدی به دریافت یک دهم آن هم نیست.
امروز صدها بنای با هویت و تاریخی بخصوص پس از تاراج محمود افغان در عهد شاه سلطان حسین صفوی و یکی از عمال سلسله قاجار بنام ظل سلطان در گوشه و کنار این کلان شهر به چشم میخورد که بیشتر مربوط به یک قرن اخیر است و بر اثر بیتوجهی وارثان و بی کفایتی متولیان میراث فرهنگی در حال انهدام است اما بدلایل موهوم از جمله دست اندازیهای بعضی ارگان ها ؛ اقدامی برای بازسازی و تغییر ماهیت شان از مصرفی به فرهنگی و تمدنی اقدامی صورت نمیگیرد؛ مکانهایی چون گذر سردار جنگ در غرب کنسولگری اتحاد جماهیر شوروی سابق و ساختمانی که سومین تلفنخانه احداثی طی یک قرن گذشته در نزدیک آن که در مالکیت موهوم یکی از بانکها قرار گرفته تا این روزها از طریق آگهی مزایده بفروش برود و تبدیل به کافی شاپ یا کیف و کفش فروشی شود که نه تنها نهادهای متولی بلکه والی استان نیز کماکان براساس تفکر شاه سلطان حسین صفوی میاندیشد که وقتی خبردار شد شهر توسط محمود افغان تصرف شده گفت؛ ما را همین حجره مختصر در مدرسه چهار باغ کفایت میکند!
حسن روانشید - روزنامهنگار پیشکسوت