دلت غنج ميرود براي خلوتي باشكوه بين تو و خدا. دلتنگ برگ زدن ورقهاي مفاتيح و همنوايي و همكلامي با اميرمومنان و سر دادن نواي «مولاي يا مولاي» شدهاي، دلت تنگ شده براي غروبي كه اعمال «ام داود» در حال پايان است و تو كه ساعتها در خلوت مسجدي از مساجد ايران اسلامي زانوي ادب بر زمين نهادهاي و كتاب هدايت را در پيش گرفتهاي و شفاي چشمان خود را از قرائت آيات آسماني آن جستهاي، حسي غريب در دلت افتاده است....
از همين روست كه باري ديگر قدم مينهي به خلوت آنان كه به هواي كوي يار، در ايام البيض ماه رجب يعني از سحرگاه سيزدهمين روز تا غروب روز پانزدهم خويشتن خويش را معتكف مسجد جامعي كردهاند و از انبوه شلوغي شهر و رنگ و ننگ و نام گريختهاند براي خلوت بين خود و خداي خود. خدايي كه همين نزديكي است و از رگ گردن به بنده نزديكتر است و بيناي هميشگي و شنواي هميشگي و داناي بر همه چيز است. خدايي كه امام علي(ع) را آفريد و مايه مباهات بر ملائكهاش كرد تا بدانند انساني كه اشرف مخلوقات بود و دستور به كرنش در برابر او يافتند چه عظمتي ميتواند بيابد. عظمتي چون اميرالمومنين امام علي(ع) كه قرنها ميگذرد و انسان آخرالزمان از فهم عظمت وجود او و درك كلام او عاجز مانده و انگشت تحير به دندان ميگزد.
تو نيز كه مهر افتخار شيعگي علي(ع) بر پيشاني داري آغاز اعتكاف خود را با سالروز ميلاد فرخنده ابر مرد تاريخ ميآغازي به نواي مناجات او با حضرت سبحان. فرازهايي از دعا را كه ميخواني گوشه چشمت گرم ميشود و مرواريد اشك غلت ميخورد و صورتت خيس ميشود، يادگار بهاري شدن دلت در رجب.
روزهاي عجيبي است براي خلوت و نيايش و راز و نياز. تو نياز عرضه ميداري يا ناز؟ ناز تو را حضرت سبحان ميخرد يا نياز تو را به هزار هزار شوق و سرور؟
عجبا كه آغاز اعتكاف تو با سرور ميلاد اميرمومنان است و پايان بخش آن با غم عزاي رحلت ام المصائب، عقيله بنيهاشم حضرت زينب(س)؛ و چه حكمتي است در گره خورده شده بين ميلاد پدر و رحلت دختر در سه روز ايام البيض و اعتكاف ماه رجب؟
همنوا با سالار اسيران پرمحنت كرب بلا بر سينه ميزني و اشك ميريزي در غم رحلت حضرت زينب(س) و به خاطر ميآوري كه چند صباحي است كينهورزان ددمنش چنگ و دندان تيز كردهاند تا به كيان شيعه مرتضي علي(ع)، حملهور شوند و در انديشه خامند كه حرمت ساحت پرشأن دردانه اميرالمومنين را در زينبيه به خشم دژخيمانه خويش بشكنند و چقدر بلاهت دارند كه فهمشان به اين نميرسد كه بر فراز گنبد طلايي حرم حضرت زينب(س)، بيرق بارگاه حضرت عباس(ع) به اهتزاز درآمده و چه كسي جز بچهشيعههايي كه از نوزادي با عشق ابوالفضل(ع) و با لالايي نواي ياحسين(ع) و اشك بر شهداي كرببلا شير از سينه مادر نوشيدهاند راز اين سخن را درمييابد؟
سه روز اعتكاف به پايان ميرسد و تو كه در اين سه روز اعتكاف از دنياي سختيها رهيده بودهاي، حالا با نزديك شدن به غروب روز سوم غم عالم بر دلت افتاده كه دوباره با حضور در اين شهر هزار رنگ پرفريب چه كني و مدد ميجويي از نام علي(ع) و چرخ ناچرخ روزگارت را يا علي گويان به چرخش واميداري.