ما اگر پيشرفت همه جانبه را به معناى تمدن سازى نوين اسلامى بگيريم - بالاخره يك مصداق عينى و خارجى براى پيشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اينجور بگوئيم كه هدف ملت ايران و هدف انقلاب اسلامى، ايجاد يك تمدن نوين اسلامى است؛ اين محاسبه درستى است - اين تمدن نوين دو بخش دارد: يك بخش، بخش ابزارى است؛ يك بخش ديگر، بخش متنى ، اصلى و اساسى است. به هر دو بخش بايد رسيد.
آن بخش ابزارى چيست؟ بخش ابزارى عبارت است از همين ارزشهائى كه ما امروز به عنوان پيشرفت كشور مطرح ميكنيم: علم، اختراع، صنعت، سياست، اقتصاد، اقتدار سياسى و نظامى، اعتبار بينالمللى، تبليغ و ابزارهاى تبليغ؛ اينها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسيله است.
اما بخش حقيقى، آن چيزهائى است كه متن زندگى ما را تشكيل ميدهد؛ كه همان سبك زندگى است كه عرض كرديم. اين، بخش حقيقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئله خانواده، سبك ازدواج، نوع مسكن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراك، نوع آشپزى، تفريحات، مسئله خط، مسئله زبان، مسئله كسب و كار، رفتار ما در محل كار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعاليت سياسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى كه در اختيار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئيس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پليس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بيگانه؛ اينها آن بخشهاى اصلى تمدن است، كه متن زندگى انسان است.
اگر ما در اين بخشى كه متن زندگى است، پيشرفت نكنيم، همه پيشرفتهائى كه در بخش اول كرديم، نميتواند ما را رستگار كند؛ نميتواند به ما امنيت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان كه مىبينيد در دنياى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، نااميدى هست، از درون به هم ريختن هست، عدم امنيت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بىهدفى و پوچى هست؛ با اينكه ثروت هست، بمب اتم هست، پيشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضيه اين است كه ما بتوانيم متن زندگى را، اين بخش اصلى تمدن را اصلاح كنيم. البته در انقلاب، در اين بخش، پيشرفت ما چشمگير نيست؛ در اين زمينه، ما مثل بخش اول حركت نكرديم، پيشرفت نكرديم. خب، بايد آسيبشناسى كنيم؛ چرا ما در اين بخش پيشرفت نكرديم؟
پیشرفت حقیقی یا عقب گرد با
تغییر سبک زندگی:
سبک زندگی، به آرامی و آهسته در طول زمان، تغییر میکند. تغییر سبک زندگی، همیشه به امور داخلی فرد مربوط نمی شود بلکه بخش وسیعی از آن به صورت اجتماعی صورت می پذیرد. تغییر سبک زندگی، می تواند یک جامعه بزرگ را به سوی پیشرفت حقیقی یا عقب گرد سوق دهد.غربیان، برای آن که بتوانند تسلط خود را بر ملت های مشرق زمین، پایدار و مستحکم نمایند طی قرن ها کار فرهنگی خزنده ـ تهاجم فرهنگی ـ تمام تلاش خود را بر تغییر سبک زندگی آنان، متمرکز نمودند و در بسیاری موارد، به نتایج دلخواه خود نیز رسیدند.
رابطه عقل معاش با سبک زندگی:
اسلام برای عقل جایگاه رفیعی قائل است و آن را برای رسیدن به زندگی الهی و کمال واقعی ضروری میداند. در اسلام منافع دنیا و آخرت در کنار یکدیگر دیده شده است؛ به طوری که نه دنیا را نفی میکند و نه آخرت را؛ در صورتی که در عقلانیت غربی، زندگی آرمانی و رسیدن به امیال و آرزوهای نفسانی به همراه نفی ارزشها، محور اعمال و زندگی فرد قرار میگیرد. در نتیجه این تفکر، همه وسیلهها جهت رسیدن به زندگی برتر دنیایی مشروعیت مییابد. با بررسی متون اسلامی میتوان راهحل برونرفت از بحران دنیای مدرن را یافت. دین مبین اسلام عقل معاش یا همان عقل زندگی را در کنار عقل معاد، برای رسیدن به زندگی سعادتمندانه، معرفی کرده و آن را مبنای عمل انسان قرار داده است.عقل معاش در دین اسلام به تدبیر در زندگی گفته میشود و در واقع همان عقل اقتصادی و اجتماعی است که به فرد توانایی فعالیت مؤثر و داشتن برنامه در تمامی امورات زندگی، محاسبه، کنترل، تلاش، فعالیت، بهینهسازی زمان، اقتصاد و به طور کلی عاقلانه برخورد کردن با همه پدیدههای مرتبط به زندگی را میدهد. به تعبیری میتوان آن را همان عقلانیت ابزاری دانست؛ با این تفاوت که عقلانیت ابزاری مدرنیسم، انسانمحور است؛ اما عقل معاش، که در دین اسلام به آن تدبیر زندگی هم گفته میشود، توحیدمحور است. در نتیجه میتوان عقل معاش را همان سبک زندگی توحید محور دانست که در آن هدف وسیله را توجیه نمیکند و این عقل معاش در کنار عقل معاد، که در حقیقت جهانبینی و ایدئولوژی زاده آن است، میتواند سعادت دنیا و آخرت انسان را تأمین کند و او را از گرداب هلاکت نجات بخشد.
« سبک زندگی» در معرض تغییر:
«سبک زندگی» پیوسته و دایمی نبوده و طی دوران عمر بشر، در معرض تغییر قرار می گیرد. زیرا ممکن است شخص در زمان روبرو شدن با دیگر انسانها و همزیستی با آنان، عادتهایی را از آن ها الگوبرداری کرده و به شیوه زندگی خود، اضافه کند. همچنین امکان دارد بر اثر تاثیرپذیری از اطرافیان، عادتی از مجموعه عادتهای سبک زندگی خود را تغییر دهد.حال سوال این است که الگوبرداری از رفتار دیگران که آگاهانه یا ناخواسته، اتفاق میافتد و گاهی تغییر اساسی در باورها و اعتقادات را نیز پدید میآورد، چرا مورد غفلت واقع میشود؟!امروزه شاهدیم که فیلمهای سینمایی، تلویزیون، اینترنت و مطبوعات، رفتارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… را در وضعیتی ناخواسته به آدمی، تلقین میکنند که قطعا دارای پشتوانه عقیدتی می باشند هر چند که سخنی از «اعتقادات» به میان نیاید یا حتی گفته شود که ربطی به «عقاید» ندارد.از طریق رسانه های یاد شده، «پیامهای بازرگانی» هر ساعت و روز، در معرض دید بینندگان قرار می گیرند و بخشی از اوقات فراغت و تفریحات ما را پر کرده، و مردم را به سوی خرید بیشتر، تشویق میکنند.هر کسی که هم می خواهد خرید بیشتری داشته باشد، ناگزیر باید از امکانات و پشتوانه اقتصادی قویتری نیز برخوردار باشد، و تحقق این مسئله به دو امر دیگر بستگی دارد: اول ـ کار و تلاش بیشتر در طول شبانه روز.
جان كلام:
رهبرمعظم انقلاب اسلامي در سخنان چندسال اخير خود اولاً بستر و ضرورت و جايگاه بحث سبك زندگي را در جمهوري اسلامي مشخص كرده اند . ثانياً براي نشان دادن نقشه راه اين مسئله، به چند ملاحظه مهم اشاره نمودند. ايشان تفسيري توحيدي از زندگي و سبك زندگي بر مبناي خدامحوري را متفاوت از سبك زندگي انسان مدارانه غربي دانستند.ملاحظه دوم اما به عرصه عمل برمي گردد؛ آن جا كه اغلب گمان مي كنند همه چيز بايد بالا به پايين و دستوري باشد. در حالي كه جنس فرهنگ و فرهنگ سازي به خصوص در جامعه ايراني كه از ظرفيت هاي شبكه سازي اجتماعي نظير مساجد و حسينيه ها و ... برخوردار است، بايد از پايين به بالا باشد. جاي تأسف دارد كه در بعضي مواقع كه رهبري انقلاب مطالبه اي نرم افزاري را بيان مي كنند، ابتدا آيين نامه ها و بخشنامه ها و نهادها براي آن تعيين مي شود و نهايتاً هم اصل موضوع به حاشيه مي رود. اگر سپردن اقتصاد به دست مردم هنوز با موانعي مواجه است، اما مي توان سبك زندگي را با كمك مردم و به دست ايشان ايجاد كرد و رواج داد و ثمرات آن را ديد.