پنهانسازي چهره واقعي و نمايش چهره مثبت در معادلات بينالمللي و عرصه ديپلماسي امري متداول براي نظام سلطه است. رفتارهاي آمريکا در طول سالهاي متمادي نشان ميدهد که به کرات اين سياست از سوي آنان پيگيري شده و نمود عيني آن را در قبال جمهوري اسلامي و ملت ايران ميتوان مشاهده کرد. مذاکرات ميان جمهوري اسلامي ايران و گروه ۱+۵ در حالي ادامه دارد که در رفتارهاي آمريکا چند موازنه قابل توجه مشاهده ميشود. اولا در ساختار دروني آمريکا دو محور در جريان است. نخست اقداماتي است که اعضاي کنگره با رويکرد پررنگتر جمهوريخواهان و کمرنگتر دموکراتها براي تصويب طرح تحريمهاي جديد عليه ايران صورت ميدهند. آنها بر اين ادعايند که در صورت شکست مذاکرات در پايان دوره ۷ ماهه (تيرماه) تحريمهاي سنگينتري عليه ايران وضع خواهند نمود.
در مقابل اوباما رئيسجمهور آمريکا ادعاي وتوي طرح مذکور را مطرح ميسازد و سعي دارد تا چنان وانمود سازد که مخالف هرگونه وضع تحريم جديد در قبال ايران است و ديپلماسي را تنها گزينه معرفي ميکند.
دوم آنکه سناتورها از سخنراني نتانياهو نخستوزير صهيونيستها در کنگره (۱۲ اسفند) سخن گفته که محور آن را نيز موضعگيري عليه فعاليت هستهاي ايران تشکيل ميدهد. در فضاي رسانهاي چنان القاء ميشود که نتانياهو تاثيرگذارترين افراد بر روند مذاکرات است که سخنراني او ميتواند چارچوب مذاکرات را تغيير دهد. به عبارتي اراده صهيونيستها و شخص نتانياهو وراي اراده ۶ کشور بزرگ جهان (۱+۵) عنوان ميگردد. نکته مهم واکنش کاخ سفيد است که ادعا دارد اوباما براي حفظ روند مذاکرات مخالف اين سخنراني است و حتي بانتانياهو ديدار نخواهد کرد.
ثانيا در حوزه منطقهاي نيز دو مولفه مشاهده ميشود. نخست برجستهسازي تهديدات داعش عليه منطقه و رويکرد آمريکا به جمهوري اسلامي ايران براي مقابله با آن است چنانکه محافل رسانهاي و سياسي اين کشور ادعاي موافقت آمريکا با اقدامات ايران در مبارزه با داعش در عراق را مطرح ميسازند.
دوم آنکه رسانههاي غربي در کنار پرداختن به تغييرات در ساختار سياسي عربستان ادعاي اقدام عربستان براي کاهش بهاي نفت براي مقابله با ايران را مطرح ميسازند. اين ادعاها در حالي مطرح شده که همزمان، اين ادعا مطرح ميشود که توافق هستهاي ميتواند به قدرتي منطقهاي مبدل گردد که نتيجه آن مقابله با اقدامات عربستان خواهد بود.
مجموع هر چهار فرايند در حالي صورت ميگيرد که يک نقطه مشترک در آن مشاهده ميشود و آن تلاش سران کاخ سفيد براي نمايش چهرهاي مثبت از اوباما نزد ملت و مسئولان ايران است. آنها در چهار محور اقدامات ضد ايراني کنگره، نتانياهو، داعش و عربستان چنان وانمود ميکنند که شخص اوباما در کنار ايران قرار دارد و پذيرش خواستههاي وي در مذاکرات راهکاري براي مقابله ايران با هر چهار چالش مذکور است.
اين القاسازيها در حالي صورت ميگيرد که چند نکته بسيار مهم مطرح ميباشد. اولا اوباما رئيسجمهور آمريکاست که جايگاه حقوقي دارد نه فردي. هر توافقي با آن يعني توافق با دولت و کنگره آمريکا، لذا آنچه در نهايت وي در مذاکرات طلب خواهد کرد همان خواست و نظر ساختار سياسي آمريکا از جمله کنگره است پس جدا عنوان کردن راه وي با ساير ساختارهاي آمريکا ادعايي واهي است. ثانيا اوباما همواره از مخالفت با تحريمهاي جديد کنگره سخن مي گويد حال آنکه وي هرگز سخني از لغو تحريمهاي گذشته کنگره و شوراي امنيت به ميان نميآورد. امري که نشان ميدهد وي نيز پيرو حفظ ساختار تحريمها و عدم تغيير در سياستهاي ضد ايراني است.
ثالثا در باب صهيونيستها نيز اوباما همواره خود را دوست آنها دانسته و دليل مخالفت وي با سخنراني نتانياهو نيز نه به خاطر مذاکرات بلکه به دليل تقابل دموکرات و جمهوريخواهان است اوباما از اينکه جمهوريخواهان دست پيش را در حمايت از لابي صهيونيستي دارند ناراضي است نه از اصل سخنراني.
رابعا در باب داعش نيز جهانيان ميدانند آمريکا ايجاد کننده و حامي اصلي آن است چنانکه در ماههاي اخير نيز چندين محموله تسليحات براي داعش ارسال کرده است. خامسا در باب عربستان نيز سفر اوباما به عربستان در راس هياتي عاليرتبه نشان داد که پيوندي عميق ميان طرفين است و جالبتر از آن سخنان بايدن معاون اوباما بود که تاکيد ميکند قيمت بهاي نفت در سالهاي آينده افزايش نمييابد که نشانگر نقش محوري آمريکا در کاهش بهاي نفت از جمله با هدف ضربه زدن به اقتصاد ايران است.
با توجه به اين شرايط ميتوان گفت که چهار دشمن ساختگي آمريکا براي ايران صرفا فريبي براي نمايش چهره مثبت از اوباما و سوق دادن ايران به پذيرش خواستههاي آمريکا در حوزه هستهاي و منطقهاي است در حالي که بررسي ريشههاي لايههاي پنهان اين معادلات آمريکا نشانگر طراحي آنها براي سناريوهاي جديد عليه ايران است که در قالب بزک کردن چهره اوباما صورت ميگيرد.