پروانه معصومی که برای فرار از مصائب زندگی شهری، نزدیک به ۳۰ سال پیش عزم مهاجرت به یکی از روستاهای استان گیلان به نام «طاهرگوراب» را کرد ۶ آذر ماه در سن ۷۹ سالگی دار فانی را وداع گفت. در این متن بازنشر روایت ایرنا از زندگی روستایی او را میخوانید که در اردیبهشت سال ۱۳۹۳ منتشر شد.
حواشی زندگیست که انسانها را متفاوت می کند و گرنه متن زندگی آنان به هم شبیه است؛ نقلیست از نصرالله کسراییان پدر عکاسی قومی ایران که ما را برآن داشت تا در هیاهوی صنعت و مهاجرت بکاویم که چگونه نمادی از سینمای کشور روستا را برای زندگی برگزید.
هویت خبرنگاری اندکی بیم نپذیرفتن دارد؛ اما در تماسی برای وقت مصاحبه چنان ساده و وقت شناس مینمود که می توانستی در رفتار، خودت باشی.
آدرس را با پوزش مکرر می گفت: ببخشید! روستایی هستیم و آدرس در روستا با نشان درخت و آب ثمربخش است و بسیار توصیه به احتیاط میکرد.
ظهری در اردیبهشت ماه بود، رشت را به قصد صومعه سرا - طاهرگوراب پشت سر نهادیم و جاده چون همیشه بهار گیلان در سخاوت سبز ادامه مییافت و باران با صدای خود مناظر اطراف را که سراسر شالی بود و شالیکار ، نقاشی می کرد.
برای یافتن آدرس تماسها مکرر شد و پروانه معصومی نگران! که در امتداد جادهای سبز و باران پاش بانو پروانه معصومی با هیبتی پر آرام تر حتی از چهره سینمایی اش، هویدا شد و برایمان دست تکان میداد و ما بیشتر، مشتاق تر...
دروازه را گشود و ما را به کوچه باغی خواند سراسر درختانی که آسمان سبز کرده بودند و زیر باران گلبرگ های پیچک گلیسینهای بنفش به خانه ای رسیدیم کاملا گلین نما و سقفی شیب دار با دیوارهای شیشه ای که قاب های پنجره اش رنگی بین آبی و سبز جلوه گر بود.
عطر گلیسینها در هوا پخش بود و نسیم بوی آنها را به مشام می رساند.
اقرار می کنم آنچه می دیدیم تفاوتی وهم انگیز با تصورمان داشت چرا که می گفتیم حال که روستا را برگزیدند، حتما چون دیگر شهر زدگان، روستا را به معماری بیگانه نواخته و ویلایی مجلل با سنگ و کامپوزیت و دیگر جدیدهای ساختمانی آراستهاند و چنین نبود، هیچ! حتی کف پوش خانه گلیم بود و پذیرایی کلوچه فومن و خانه با عطر غذای محلی آگین بود.
ساده بود و ساده نیست که ساده باشی، و وقتی شنید که نه برای تحلیل سینمای ایران بلکه برای انتخاب زندگیش به قصد مصاحبه آمدهایم، عادت تبسمش مدام شد و گفت: چه خوب!
اطرافش کتاب بود و فیلمنامه و گل؛ سرخوشانه و کیفناک از معماری خانه میگفت که استاد، فرزندش بوده و برحسب علاقه وی کاملاً متناسب با اقلیم و معماری روستایی گیلان آنجا را بنا کرده و درختان سر به فلک کشیده آنجا نهالهای کوچکی بودند که به دست خود کاشته و کوچه باغی پر سخاوت از درختان افرا را پروانه نام نهاده بود، کاملا احساس قدرت به عمل در چهرهاش نمایان بود.
مدام تکرار می کرد من عاشق زندگی در روستاهای گیلان بودم و گاه گریزی به سینما می زد و می گفت: ایده زندگی در روستا نیز درحین بازی در یکی از فیلمهایش در سر پرورده شد.
مردم دوستی در کلامش هویدا بود و ناگهان تبسمش غمگین شد آنگاه که از همسایهاش میگفت، که دو فرزند معلول داشت و یکی را در همان صبح از دست داده بود.
همه چیز به صورت کتابی بود که کلمات آنها را با گلبرگ نگاشته بودند؛ و برف را تا زمانی دوست داشت که درختان بر آن چیره بودند و برف زمستان ۹۲ را یادآور شد و گفت: برف در چنان وسعتش سرد است و حیات به خود راه نمیدهد و سبب آزار مردم میشود و در این شرایط از او متنفرم. ذوق زده از ما خواست که همراهش شویم در باغستان، درختزار و گلستانهایش که به دست خود پرورده و با ساعتی قدم زدن در آن، اندوه! دیگر چیزی جز شور و حرارتی فرو افتاده نیست.
گاه فکر میکنی چیز تازهای وجود ندارد، اما دیدیم همه چیز تازه و باران خورده و سخاوت زمین بسیار بود؛ گویی پاستورال (قطعه ای از موسیقی که با طبیعت روستا ارتباط دارد و نام یکی از آثار بتهون است) میشنوی!
پروانه معصومی با گلها حرف میزد؛ یکی را قدردان بود و دیگری را تهدید میکرد اگر امسال خرمالو ثمر ندهد بجایش نهال دیگری خواهد کاشت؛ یکی را بو میکشید و چشمهایش را میبست و می گفت: برای ورود شما عطرآگین شده و در حوالی استخر و رودخانه، شاخهای از میخک هندی برایمان چید که عطری نامنتظر داشت.
باران نم پاش بود، زمین گل و رود در اطراف خانه طراوتی مدام داشت؛ میخندید و می گفت: امسال سبزی خوردن را از دسترنج خود برداشت میکنم.
گلخانه پر ثمر و برکه نیلوفران آبی را پشت سر گذاشتیم و باز تونل پیچکهای بنفش گلیسین و شالیزارش را که نشانمان میداد با تبسم مدامش گفت: مگر میشود در گیلان باشی و شالیزار نداشته باشی؟
در نگاه پروانه معصومی فرادست و فرودست معنا نمییافت؛ زمین و باران و گل را ستایش میکرد و همه چیز پر واضح با بیان دیگری جز کلام، مستقل و مختصر معنا مییافت.
دیالوگی از فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما میگوید: «اگر نیت یکساله دارید برنج بکارید، اگر نیت ۱۰ساله دارید، درخت غرس کنید و اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کن؛ سینماتوگراف آدم تربیت میکند» و بانو پروانه معصومی همه این کارها را بسیار والاتر انجام داده است.
آموختیم؛ خوبیها و زیباییها بهتر و سادهتر در تصورات آدمی راه مییابد؛ می توان طور دیگر زیست اما «نگاه کردن» استعداد می خواهد !
دیرهنگام بود؛ در جذبه و شوق بودیم که پای دروازه رسیدیم و یکبار دیگر حس جاده مکرر شد.
پیکر «پروانه معصومی» در امامزاده ابوطالب فرحزاد به خاک سپرده میشود
پیکر پروانه معصومی پس از انتقال به تهران فردا چهارشنبه (هشتم آذر ماه) در امامزاده ابوطالب فرحزاد به خاک سپرده میشود.
سیدمهدی حقی از نزدیکان پروانه معصومی در گفتوگویی با ایسنا با اعلام جزئیاتی از مراسم تشییع پیکر این هنرمند، بیان کرد: امروز ـ سهشنبه ـ هفتم آذرماه ساعت ۱۰ صبح مراسم تشییع از ساختمان خاتم الانبیاء به سمت شهرداری رشت برگزار میشود. پس از آن پیکر این هنرمند به تهران منتقل شده و در آرامگاه خانوادگی ایشان در امامزاده ابوطالب به خاک سپرده خواهد شد. حقی تاکید کرد: اراده خانم معصومی بر این بود که در امامزاده ابوطالب فرحزاد و در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شود. او در عین حال یادآور شد: از سوی خانه هنرمندان تلاش بسیاری برای خاکسپاری ایشان در قطعه هنرمندان صورت گرفت اما خانواده خانم معصومی تاکید داشتند ایشان در امامزاده ابوطالب به خاک سپرده شود. وی بیان کرد هنوز جزئیات مراسم تشییع در تهران مشخص نشده است. پروانه معصومی ـ بازیگر سینما و تلویزیون دوشنبه ـ ششم آذر ماه ـ در بیمارستانی در شهر رشت گیلان درگذشت.
حواشی زندگیست که انسانها را متفاوت می کند و گرنه متن زندگی آنان به هم شبیه است؛ نقلیست از نصرالله کسراییان پدر عکاسی قومی ایران که ما را برآن داشت تا در هیاهوی صنعت و مهاجرت بکاویم که چگونه نمادی از سینمای کشور روستا را برای زندگی برگزید.
هویت خبرنگاری اندکی بیم نپذیرفتن دارد؛ اما در تماسی برای وقت مصاحبه چنان ساده و وقت شناس مینمود که می توانستی در رفتار، خودت باشی.
آدرس را با پوزش مکرر می گفت: ببخشید! روستایی هستیم و آدرس در روستا با نشان درخت و آب ثمربخش است و بسیار توصیه به احتیاط میکرد.
ظهری در اردیبهشت ماه بود، رشت را به قصد صومعه سرا - طاهرگوراب پشت سر نهادیم و جاده چون همیشه بهار گیلان در سخاوت سبز ادامه مییافت و باران با صدای خود مناظر اطراف را که سراسر شالی بود و شالیکار ، نقاشی می کرد.
برای یافتن آدرس تماسها مکرر شد و پروانه معصومی نگران! که در امتداد جادهای سبز و باران پاش بانو پروانه معصومی با هیبتی پر آرام تر حتی از چهره سینمایی اش، هویدا شد و برایمان دست تکان میداد و ما بیشتر، مشتاق تر...
دروازه را گشود و ما را به کوچه باغی خواند سراسر درختانی که آسمان سبز کرده بودند و زیر باران گلبرگ های پیچک گلیسینهای بنفش به خانه ای رسیدیم کاملا گلین نما و سقفی شیب دار با دیوارهای شیشه ای که قاب های پنجره اش رنگی بین آبی و سبز جلوه گر بود.
عطر گلیسینها در هوا پخش بود و نسیم بوی آنها را به مشام می رساند.
اقرار می کنم آنچه می دیدیم تفاوتی وهم انگیز با تصورمان داشت چرا که می گفتیم حال که روستا را برگزیدند، حتما چون دیگر شهر زدگان، روستا را به معماری بیگانه نواخته و ویلایی مجلل با سنگ و کامپوزیت و دیگر جدیدهای ساختمانی آراستهاند و چنین نبود، هیچ! حتی کف پوش خانه گلیم بود و پذیرایی کلوچه فومن و خانه با عطر غذای محلی آگین بود.
ساده بود و ساده نیست که ساده باشی، و وقتی شنید که نه برای تحلیل سینمای ایران بلکه برای انتخاب زندگیش به قصد مصاحبه آمدهایم، عادت تبسمش مدام شد و گفت: چه خوب!
اطرافش کتاب بود و فیلمنامه و گل؛ سرخوشانه و کیفناک از معماری خانه میگفت که استاد، فرزندش بوده و برحسب علاقه وی کاملاً متناسب با اقلیم و معماری روستایی گیلان آنجا را بنا کرده و درختان سر به فلک کشیده آنجا نهالهای کوچکی بودند که به دست خود کاشته و کوچه باغی پر سخاوت از درختان افرا را پروانه نام نهاده بود، کاملا احساس قدرت به عمل در چهرهاش نمایان بود.
مدام تکرار می کرد من عاشق زندگی در روستاهای گیلان بودم و گاه گریزی به سینما می زد و می گفت: ایده زندگی در روستا نیز درحین بازی در یکی از فیلمهایش در سر پرورده شد.
مردم دوستی در کلامش هویدا بود و ناگهان تبسمش غمگین شد آنگاه که از همسایهاش میگفت، که دو فرزند معلول داشت و یکی را در همان صبح از دست داده بود.
همه چیز به صورت کتابی بود که کلمات آنها را با گلبرگ نگاشته بودند؛ و برف را تا زمانی دوست داشت که درختان بر آن چیره بودند و برف زمستان ۹۲ را یادآور شد و گفت: برف در چنان وسعتش سرد است و حیات به خود راه نمیدهد و سبب آزار مردم میشود و در این شرایط از او متنفرم. ذوق زده از ما خواست که همراهش شویم در باغستان، درختزار و گلستانهایش که به دست خود پرورده و با ساعتی قدم زدن در آن، اندوه! دیگر چیزی جز شور و حرارتی فرو افتاده نیست.
گاه فکر میکنی چیز تازهای وجود ندارد، اما دیدیم همه چیز تازه و باران خورده و سخاوت زمین بسیار بود؛ گویی پاستورال (قطعه ای از موسیقی که با طبیعت روستا ارتباط دارد و نام یکی از آثار بتهون است) میشنوی!
پروانه معصومی با گلها حرف میزد؛ یکی را قدردان بود و دیگری را تهدید میکرد اگر امسال خرمالو ثمر ندهد بجایش نهال دیگری خواهد کاشت؛ یکی را بو میکشید و چشمهایش را میبست و می گفت: برای ورود شما عطرآگین شده و در حوالی استخر و رودخانه، شاخهای از میخک هندی برایمان چید که عطری نامنتظر داشت.
باران نم پاش بود، زمین گل و رود در اطراف خانه طراوتی مدام داشت؛ میخندید و می گفت: امسال سبزی خوردن را از دسترنج خود برداشت میکنم.
گلخانه پر ثمر و برکه نیلوفران آبی را پشت سر گذاشتیم و باز تونل پیچکهای بنفش گلیسین و شالیزارش را که نشانمان میداد با تبسم مدامش گفت: مگر میشود در گیلان باشی و شالیزار نداشته باشی؟
در نگاه پروانه معصومی فرادست و فرودست معنا نمییافت؛ زمین و باران و گل را ستایش میکرد و همه چیز پر واضح با بیان دیگری جز کلام، مستقل و مختصر معنا مییافت.
دیالوگی از فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما میگوید: «اگر نیت یکساله دارید برنج بکارید، اگر نیت ۱۰ساله دارید، درخت غرس کنید و اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کن؛ سینماتوگراف آدم تربیت میکند» و بانو پروانه معصومی همه این کارها را بسیار والاتر انجام داده است.
آموختیم؛ خوبیها و زیباییها بهتر و سادهتر در تصورات آدمی راه مییابد؛ می توان طور دیگر زیست اما «نگاه کردن» استعداد می خواهد !
دیرهنگام بود؛ در جذبه و شوق بودیم که پای دروازه رسیدیم و یکبار دیگر حس جاده مکرر شد.
پیکر «پروانه معصومی» در امامزاده ابوطالب فرحزاد به خاک سپرده میشود
پیکر پروانه معصومی پس از انتقال به تهران فردا چهارشنبه (هشتم آذر ماه) در امامزاده ابوطالب فرحزاد به خاک سپرده میشود.
سیدمهدی حقی از نزدیکان پروانه معصومی در گفتوگویی با ایسنا با اعلام جزئیاتی از مراسم تشییع پیکر این هنرمند، بیان کرد: امروز ـ سهشنبه ـ هفتم آذرماه ساعت ۱۰ صبح مراسم تشییع از ساختمان خاتم الانبیاء به سمت شهرداری رشت برگزار میشود. پس از آن پیکر این هنرمند به تهران منتقل شده و در آرامگاه خانوادگی ایشان در امامزاده ابوطالب به خاک سپرده خواهد شد. حقی تاکید کرد: اراده خانم معصومی بر این بود که در امامزاده ابوطالب فرحزاد و در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شود. او در عین حال یادآور شد: از سوی خانه هنرمندان تلاش بسیاری برای خاکسپاری ایشان در قطعه هنرمندان صورت گرفت اما خانواده خانم معصومی تاکید داشتند ایشان در امامزاده ابوطالب به خاک سپرده شود. وی بیان کرد هنوز جزئیات مراسم تشییع در تهران مشخص نشده است. پروانه معصومی ـ بازیگر سینما و تلویزیون دوشنبه ـ ششم آذر ماه ـ در بیمارستانی در شهر رشت گیلان درگذشت.