«بیبدن» ساخته مرتضی علیزاده از آن فیلمهایی بود که در جشنواره چهل و دوم فجر سر و صدای زیادی به پا کرد. از عدم اکران در بخش سودای سیمرغ تا جار و جنجال الناز شاکردوست همه و همه باعث شده بود که فیلم «بیبدن» به یکی از بحثهای محافل سینمایی تبدیل شود و همین جنجال باعث شد که تعداد زیادی از تماشاگران و مخاطبان سینما صرفا برای ارضای حس کنجکاوی شان پا به سالنهای سینما بگذارند و این فیلم را بر روی پرده نقره ای به تماشا بنشینند.
جدای از این مباحث، محتوا و فیلمنامهی «بیبدن» باعث شده بود که اذهان عمومی و مخاطبان نسبت به دیدن آن اشتیاق داشته باشند. پرونده جنجالی آرمان و غزاله که تا چندین سال متوالی در میان مردم باعث به وجود آمدن جوی عجیب و غریب شده بود و عده ای از مردم و حتی سلبریتیها قصد داشتند با جلب رضایت خانواده غزاله، آرمان را از چوبه دار نجات بدهند. آرمان و غزاله که ظاهرا با یکدیگر ارتباطی عاطفی داشتند در یک برهه از زمان دچار مشکلاتی میشوند و همین مشکلات در نهایت منجر به قتل غزاله توسط آرمان میشود. مبحثی که باعث شده بود این پرونده به یکی از پروندههای جنجالی یک دهه اخیر تبدیل شود، مفقود بودن جسد غزاله بود که تا به امروز و پس از گذشت چندین سال و اعدام آرمان همچنان محل دفن غزاله درهاله ای از ابهام قرار دارد.
از روایات که بگذریم باید به فرم و محتوای فیلم مرتضی علیزاده بپردازیم. «بیبدن» به کارگردانیِ کارگردان فیلم اولی یعنی مرتضی علیزاده نویسنده ای با اثری درخشان را در کنار خود میدید. کاظم دانشی که پیش از این با ساخت فیلم علف زار نشان داده بود که میتواند به طور جدی و با جزئیات کامل به ساخت فیلمهای جنایی دادگاهی بر اساس پروندههای واقعی ورود کند این بار در قامت نویسنده سراغ نوشتن فیلمنامه پرونده واقعی دیگر رفته بود. دانشی در علف زار با ورود به پرونده تجاوز و زورگیری یک خانواده در ویلاهای اطراف تهران و دخالت مستقیم دادستان وقت برای حفظ آبروی شهردار یکی از شهرها، توانسته بود رزومه خوبی از خود به جای بگذارد و با ساخت یک اثر نام خود را بر سر زبانها بیندازد. به نحوی که سینماییها پس از ساخت علفزار از او توقع داشتند با ساخت اثری قوی تر، مسیر سعید روستایی را در پیش بگیرد ولی به زعم نگارنده این متن نتوانست حداقل در قامت نویسنده، به مسیر درستِ خود ادامه دهد.
از همان ابتدا با انتشار آنونس و تیزر «بیبدن» کاملا مشخص بود که این فیلم قرار است به پرونده آرمان و غزاله بپردازد. با رسانه ای شدن این پرونده باید توجه داشته باشیم که اکثر مردم از جزئی ترین مسائل این پرونده نیز آگاه بودند و هستند و باید این فیلم و یا اثر چیزی فراتر از آن چه که مردم میدانند به نمایش بگذارد. روایت قتل و آن چیزی که مردم به وضوح از آن آگاه بودند مساله ای است که «بیبدن» را به فیلمی سطحی و دم دستی تبدیل میکند. فیلمی که نه تنها نتوانسته بود به روایتِ رخداد واقعی بپردازد بلکه با بی حوصلگی از زوایای پنهان پرونده گذشته بود و صرفا اعتقاد داشت که میتواند با ورود به جنبه احساسی پرونده از مخاطب اشک بگیرد و در نهایت جای خود را در دل مردم باز کند.
مرتضی علیزاده و کاظم دانشی در «بیبدن» حرفی برای گفتن نداشتند و به قول معروف سوژه به بکری این پرونده را حیف کردند و نتوانستند ان طور که باید و شاید مخاطب را راضی نگه دارند. اگر بخواهیم رو راست باشیم کاظم دانشی برای نوشتن فیلمنامه «بیبدن» کار سختی را انجام نداده و شاید اگر بخواهیم سختگیرانه تر قضاوت کنیم، از کسی که فیلمنامه علف زار را به آن اثر درخشان مبدل کرده چنین انتظاری نمی رفت.
«بیبدن» غیر از چندین سکانس گریه و اشک و زاری و تلاش برای برانگیختن احساسات مخاطب، خصوصا مادران چیزی در چنته نداشت و حتی بازیها هم در آن سطحی که باید میبود، درنیامده بود و نقد جدی به عملکرد بازیگران نام آشنای این فیلم وارد است. سروش صحت در نقشِ پدر غزاله به هیچ وجه نتوانسته حس پدرانه را القا کند و بازی او در هیچ کدام ازآثار منتشر شده بر خلاف کارگردانی بی نقصش، قابل عرض و نقد نیست. شاید اگر بازیگری دیگر میتوانست نقش پدر غزاله را بازی کند، خروجی کار قابل تحمل تر میشد.
نوید پورفرج بازیگری که باید اقرار کنیم در مدت کم حضورش در سینما توانسته جای خود را در این میان باز کند و الحق و الانصاف بازیگر خوب و کاربلدی نیز هست، متاسفانه نتوانسته آن طور که باید و شاید در این نقش یعنی بازپرس پرونده آرمان و غزاله خوش بدرخشد و به بازی او به شدت تصنعی است و در سکانسهایی از شدت تصنعی بودن به اگزجره نزدیک میشود. این سبک بازی با توجه به کلیدی بودن کاراکتر بازپرس در داستان میتواند لطمات سنگینی به کل کار بزند. در سکانسهایی که بازپرس با خانواده قاتل و مقتول دیدار داشت و جلسات دادگاه برگزار میشد نوید پورفرج با بازیِ فالش و خارج از کادر، حواس مخاطب را پرت میکرد و حتی در جاهایی اجازه نمی داد که سکانسهای عاطفی به درستی شکل بگیرد و مخاطب را تحت تاثیر قرار بدهد.
در مقابل این دو بازیگر اما الناز شاکردوست که در این سالهای اخیر به خوبی توانسته ثابت کند که میتواند نقش مادر یا زنِ زجرکشیده و سختی دیده را به خوبی بازی کند، در نقش مادر غزاله هم خوش درخشیده و تا حدودی توانسته کم و کاستیهای فیلم را یک تنه جبران کند. شبی که ماه کامل شد و آخرین تولد توانسته از شاکردوست بازیگری با شمایل مادر غزاله بسازد که با نگرانیهایش سکانسهایی را مقابل دوربین ببرد و خلق کند که مانند دو فیلم نامبرده به سرعت در فضای مجازی وایرال شود.
یکی دیگر از ضعفهای «بیبدن» از دیدگاه نگارنده، تدوین آن است. تدوینی که در خدمت فیلمنامه نباشد میتواند ضربه بزرگی به خروجی کار بزند. کاتهای ناگهانی و بی مورد، قطع تصاویری ناشیانه و حتی امتداد سکانسهایی که باعث لطمه به بدنه فیلمنامه زده، تنها گوشه ای از ضعفهای تدوین این کار است که در کنار مشکلات عدیده دیگر این فیلم، نتوانسته مخاطب را راضی نگه دارد.
ساخت فیلمهایی که بر اساس پروندههای واقعی مقابل دوربین میروند علی رغم اینکه دست و بال نویسنده را باز میگذارد ولی همیشه مانند راه رفتن بر روی لبه تیغ است. به این معنا که اگر نویسنده نتواند فارغ از محتوایی که در پرونده و گاهی در اختیار مردم قرار میگیرد چیزی به بدنه فیلمنامه اضافه کند و فقط روایت تکراری از شنیدهها باشد، نمی تواند خروجی جذابی را در اختیار مخاطب قرار بدهد.
«بیبدن» در اکران عمومی توانست به فروش خوبی نیز دست پیدا کند ولی باید اقرار کرد که میزان فروش این فیلم صرفا به دلیل کنجکاوی مخاطب برای تماشای روایت آرمان و غزاله بود نه زیباییهای بصری و فیلمنامه ای فیلم مرتضی علیزاده!
جدای از این مباحث، محتوا و فیلمنامهی «بیبدن» باعث شده بود که اذهان عمومی و مخاطبان نسبت به دیدن آن اشتیاق داشته باشند. پرونده جنجالی آرمان و غزاله که تا چندین سال متوالی در میان مردم باعث به وجود آمدن جوی عجیب و غریب شده بود و عده ای از مردم و حتی سلبریتیها قصد داشتند با جلب رضایت خانواده غزاله، آرمان را از چوبه دار نجات بدهند. آرمان و غزاله که ظاهرا با یکدیگر ارتباطی عاطفی داشتند در یک برهه از زمان دچار مشکلاتی میشوند و همین مشکلات در نهایت منجر به قتل غزاله توسط آرمان میشود. مبحثی که باعث شده بود این پرونده به یکی از پروندههای جنجالی یک دهه اخیر تبدیل شود، مفقود بودن جسد غزاله بود که تا به امروز و پس از گذشت چندین سال و اعدام آرمان همچنان محل دفن غزاله درهاله ای از ابهام قرار دارد.
از روایات که بگذریم باید به فرم و محتوای فیلم مرتضی علیزاده بپردازیم. «بیبدن» به کارگردانیِ کارگردان فیلم اولی یعنی مرتضی علیزاده نویسنده ای با اثری درخشان را در کنار خود میدید. کاظم دانشی که پیش از این با ساخت فیلم علف زار نشان داده بود که میتواند به طور جدی و با جزئیات کامل به ساخت فیلمهای جنایی دادگاهی بر اساس پروندههای واقعی ورود کند این بار در قامت نویسنده سراغ نوشتن فیلمنامه پرونده واقعی دیگر رفته بود. دانشی در علف زار با ورود به پرونده تجاوز و زورگیری یک خانواده در ویلاهای اطراف تهران و دخالت مستقیم دادستان وقت برای حفظ آبروی شهردار یکی از شهرها، توانسته بود رزومه خوبی از خود به جای بگذارد و با ساخت یک اثر نام خود را بر سر زبانها بیندازد. به نحوی که سینماییها پس از ساخت علفزار از او توقع داشتند با ساخت اثری قوی تر، مسیر سعید روستایی را در پیش بگیرد ولی به زعم نگارنده این متن نتوانست حداقل در قامت نویسنده، به مسیر درستِ خود ادامه دهد.
از همان ابتدا با انتشار آنونس و تیزر «بیبدن» کاملا مشخص بود که این فیلم قرار است به پرونده آرمان و غزاله بپردازد. با رسانه ای شدن این پرونده باید توجه داشته باشیم که اکثر مردم از جزئی ترین مسائل این پرونده نیز آگاه بودند و هستند و باید این فیلم و یا اثر چیزی فراتر از آن چه که مردم میدانند به نمایش بگذارد. روایت قتل و آن چیزی که مردم به وضوح از آن آگاه بودند مساله ای است که «بیبدن» را به فیلمی سطحی و دم دستی تبدیل میکند. فیلمی که نه تنها نتوانسته بود به روایتِ رخداد واقعی بپردازد بلکه با بی حوصلگی از زوایای پنهان پرونده گذشته بود و صرفا اعتقاد داشت که میتواند با ورود به جنبه احساسی پرونده از مخاطب اشک بگیرد و در نهایت جای خود را در دل مردم باز کند.
مرتضی علیزاده و کاظم دانشی در «بیبدن» حرفی برای گفتن نداشتند و به قول معروف سوژه به بکری این پرونده را حیف کردند و نتوانستند ان طور که باید و شاید مخاطب را راضی نگه دارند. اگر بخواهیم رو راست باشیم کاظم دانشی برای نوشتن فیلمنامه «بیبدن» کار سختی را انجام نداده و شاید اگر بخواهیم سختگیرانه تر قضاوت کنیم، از کسی که فیلمنامه علف زار را به آن اثر درخشان مبدل کرده چنین انتظاری نمی رفت.
«بیبدن» غیر از چندین سکانس گریه و اشک و زاری و تلاش برای برانگیختن احساسات مخاطب، خصوصا مادران چیزی در چنته نداشت و حتی بازیها هم در آن سطحی که باید میبود، درنیامده بود و نقد جدی به عملکرد بازیگران نام آشنای این فیلم وارد است. سروش صحت در نقشِ پدر غزاله به هیچ وجه نتوانسته حس پدرانه را القا کند و بازی او در هیچ کدام ازآثار منتشر شده بر خلاف کارگردانی بی نقصش، قابل عرض و نقد نیست. شاید اگر بازیگری دیگر میتوانست نقش پدر غزاله را بازی کند، خروجی کار قابل تحمل تر میشد.
نوید پورفرج بازیگری که باید اقرار کنیم در مدت کم حضورش در سینما توانسته جای خود را در این میان باز کند و الحق و الانصاف بازیگر خوب و کاربلدی نیز هست، متاسفانه نتوانسته آن طور که باید و شاید در این نقش یعنی بازپرس پرونده آرمان و غزاله خوش بدرخشد و به بازی او به شدت تصنعی است و در سکانسهایی از شدت تصنعی بودن به اگزجره نزدیک میشود. این سبک بازی با توجه به کلیدی بودن کاراکتر بازپرس در داستان میتواند لطمات سنگینی به کل کار بزند. در سکانسهایی که بازپرس با خانواده قاتل و مقتول دیدار داشت و جلسات دادگاه برگزار میشد نوید پورفرج با بازیِ فالش و خارج از کادر، حواس مخاطب را پرت میکرد و حتی در جاهایی اجازه نمی داد که سکانسهای عاطفی به درستی شکل بگیرد و مخاطب را تحت تاثیر قرار بدهد.
در مقابل این دو بازیگر اما الناز شاکردوست که در این سالهای اخیر به خوبی توانسته ثابت کند که میتواند نقش مادر یا زنِ زجرکشیده و سختی دیده را به خوبی بازی کند، در نقش مادر غزاله هم خوش درخشیده و تا حدودی توانسته کم و کاستیهای فیلم را یک تنه جبران کند. شبی که ماه کامل شد و آخرین تولد توانسته از شاکردوست بازیگری با شمایل مادر غزاله بسازد که با نگرانیهایش سکانسهایی را مقابل دوربین ببرد و خلق کند که مانند دو فیلم نامبرده به سرعت در فضای مجازی وایرال شود.
یکی دیگر از ضعفهای «بیبدن» از دیدگاه نگارنده، تدوین آن است. تدوینی که در خدمت فیلمنامه نباشد میتواند ضربه بزرگی به خروجی کار بزند. کاتهای ناگهانی و بی مورد، قطع تصاویری ناشیانه و حتی امتداد سکانسهایی که باعث لطمه به بدنه فیلمنامه زده، تنها گوشه ای از ضعفهای تدوین این کار است که در کنار مشکلات عدیده دیگر این فیلم، نتوانسته مخاطب را راضی نگه دارد.
ساخت فیلمهایی که بر اساس پروندههای واقعی مقابل دوربین میروند علی رغم اینکه دست و بال نویسنده را باز میگذارد ولی همیشه مانند راه رفتن بر روی لبه تیغ است. به این معنا که اگر نویسنده نتواند فارغ از محتوایی که در پرونده و گاهی در اختیار مردم قرار میگیرد چیزی به بدنه فیلمنامه اضافه کند و فقط روایت تکراری از شنیدهها باشد، نمی تواند خروجی جذابی را در اختیار مخاطب قرار بدهد.
«بیبدن» در اکران عمومی توانست به فروش خوبی نیز دست پیدا کند ولی باید اقرار کرد که میزان فروش این فیلم صرفا به دلیل کنجکاوی مخاطب برای تماشای روایت آرمان و غزاله بود نه زیباییهای بصری و فیلمنامه ای فیلم مرتضی علیزاده!
علی کلانتری