عباس کیارستمی، یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینمای کشورمان قبل و بعد از انقلاب، نه تنها به عنوان یک هنرمند برجسته در ایران، بلکه به عنوان یک نماد جهانی در عرصه هنر شناخته میشود.
آثار او به دلیل نوآوریهای بینظیر و نگاه عمیق به زندگی و انسانها و در نظر گرفتن عواطف انسانی، تأثیرات عمیقی بر سینمای ایران و جهان گذاشته است. اما در سالهای اخیر، فقدان کارگردانهایی با ویژگیها و رویکردهای مشابه کیارستمی در سینمای ایران به شدت احساس میشود و این گونه به نظر میرسد که سینمای کنونی هیچ تلاشی برای حرکت به سمت تربیت اشخاصی امثال عباس کیارستمی ندارد.
اگر آثار کیارستمی را حتی یکبار دیده باشید قطعاً اقرار خواهید کرد او با سبک خاص خود، داستانهایی ساده و عمیق را روایت میکرد که به زندگی روزمره انسانها نزدیک است. او با استفاده از تکنیکهای نوآورانهای مانند «سینما حقیقت» و تمرکز بر لحظات کوچک و شاید بی اهمیت زندگی، توانسته احساسات انسانی را به تصویر بکشد. آثار او مانند «طعم گیلاس» به خوبی نشان دهنده توانایی او در ایجاد ارتباط عاطفی با تماشاگران است.
کیارستمی به خوبی توانسته بود علاوه بر روایت سر راست و لطیف با توجه به تسلط بر کارگردانی و اثر با استفاده از بازیِ کادر و قاب، به عمق بصری و معنایی آثارش بیفزاید و مخاطب را علاوه بر داستان و فیلمنامه درگیر نبوغ خود در کارگردانی کند.
در سالهای اخیر، سینمای ایران تحت تأثیر تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوانی قرار گرفته و همین تغییرات باعث شده است که بسیاری از کارگردانان جوان و مستعد علیرغم بهره از استعداد ذاتی و هنر فیلمسازی، به سمت تولید آثار تجاری و سرگرمکننده بروند. این رویکرد، معمولاً به نفع تولید فیلمهایی با مضامین سطحی و بدون عمق انسانی است. این در حالی است که عباس کیارستمی به دنبال کشف ابعاد عمیقتری از زندگی بود، ولی امروزه بسیاری از فیلمها بیشتر بر روی جذابیتهای تجاری تمرکز دارد.
همان طور که همگان در بخش فرهنگی اذعان داریم، سینمای ایران با محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی زیادی مواجه است. این محدودیتها میتواند مانع از بیان آزادانه ایدهها و مضامین عمیق شود. کیارستمی در خلق آثارش با وجود این که محدودیت ها و ممیزی های فراوانی را متحمل می شد ولی به راحتی توانست آثارش را به شکلی خلاقانه و آزادانه بسازد، اما سوال اینجاست آیا کارگردانان جوان امروز نیز میتوانند همان راه را ادامه دهند؟ قطعاً در بسیاری از موارد جواب نه است. شرایط کنونی ممکن است برای نسل جدید کارگردانان چالشبرانگیز باشد و آنان را به سمت تولید آثار محافظهکارانه سوق دهد.
باید خاطرنشان کرد یکی دیگر از دلایل نبود کارگردانانی مانند کیارستمی و به اصطلاح خشک شدن تفکری مانند عباس کیارستمی در سینمای ایران، فقدان حمایتهای مالی و معنوی از کارگردانان مستقل است. بسیاری از کارگردانان جوان با وجود خرج های سنگین برای تولید، آن هم در اوضاع اقتصادی کنونی کشور، نمیتوانند منابع مالی لازم برای تولید آثار خود را تأمین کنند و بنابراین مجبور به همکاری با تهیهکنندگان بزرگ میشوند که بیشتر به دنبال سود هستند تا هنر! این مسئله باعث میشود که بسیاری از ایدههای خلاقانه و نوآورانه نتواند به واقعیت تبدیل شود و مانند بسیاری از طرحها، در نطفه خفه شوند.
در این مساله که آموزش سینما در ایران یعنی در دانشگاهها و آموزشگاهها نیاز به بازنگری دارد شکی نیست. بسیاری از دانشکدههای سینما امروزه بیشتر بر روی تکنیکهای صنعتی و تجاری تمرکز دارد تا بر روی هنر و فلسفه سینما. این رویکرد قطعاً ممکن است در آیندهای نه چندان دور باعث شود که نسل جدید کارگردانان نتوانند مانند کیارستمی به عمق احساسات انسانی بپردازند و آثارشان بیشتر جنبهی تجاری پیدا کند. بیتوجهی به «تئوری فیلم» و «تاریخ سینما» نیز از دیگر عواملی است که فاصله سینمای امروز ما را با سینمای کیارستمی به شدت زیاد کرده به نحوی که با مرور اتفاقات چند سال اخیر سینما این گمانه در ذهن پدیدار میشود که شاید اصلاً سینمای کنونی قابل اصلاح نباشد.
فارغ از تمام کم و کاستیها در حوزه آموزش و ترویج سینمای تفکر محور در کشور، رسانهها و فضای مجازی نیز نقش مهمی در شکلگیری سینمای امروز ایران دارد.
تبلیغات و رسانههای اجتماعی معمولاً به دنبال جذب توجه سریع است و این مسئله میتواند تأثیر منفی بر کیفیت آثار هنری داشته باشد. کارگردانانی که به دنبال تولید آثار عمیق هستند، ممکن است نتوانند در این فضا دیده شوند. همچنین، وجود «فرهنگ ویروسی» باعث شده که برخی از آثار صرفاً به خاطر جذابیت بصری یا شوخیهای سطحی و حتی جنسی به فروش بالا و همچنین جذب مخاطب دست پیدا کنند.
با وجود چالشهایی که سینمای ایران با آن مواجه است، هنوز هم امیدهایی برای ظهور کارگردانانی با ویژگیهای مشابه کیارستمی وجود دارد. جوانان مستعدی در حال ورود به دنیای سینما هستند که ممکن است بتوانند با الهام از آثار کیارستمی، رویکردهای نوآورانهای را ارائه دهند. اگر حمایتهای مالی، آموزشی و فرهنگی از این نسل جدید فراهم شود، ممکن است شاهد ظهور آثار خلاقانهتری باشیم.
با امید به آینده و حمایت از نسل جدید کارگردانان، ممکن است روزی دوباره شاهد ظهور هنرمندانی باشیم که بتوانند داستانهای انسانی را با همان زیبایی و عمق روایت کنند که کیارستمی انجام داد.
یکی از راهکارهای بازگشت به دوران اوج سینما و آثار تفکر محور، قطعا حمایت از پروژههای مستقل است. در زمانه ای که اکثر کارگردان با پروژه های ارگانی و گاهی وقت ها دولتی اقدام به ساخت آثاری دست چندم می کنند، قطعا حمایت از پروژه های مستقل می تواند سکوی پرتابی برای کارگردان های خوش ذوق و جوان باشد. در وهله بعدی، برگزاری کارگاهها و سمینارهای تخصصی نیز با حضور اساتید مجرب میتواند به ارتقاء سطح آگاهی و دانش کارگردانان جوان کمک کند.
یکی از آفات سینمای ایران در هر برهه ای از زمان، نبود حس نقدپذیری در میان صاحبان اثر است. صاحبان اثر و سینماگران نسبت به نقد عملکرد خود زاویه دارند و حس می کنند هر نقدی از اثر آنها از روی کینه است و عده ای قصد دارند با تخریب خروجی، بر میزان فروش و یا نام و نشان کارگردان تاثیر منفی بگذارند. قطعا ایجاد فضایی برای نقد سازنده میتواند به ارتقاء کیفیت آثار هنری کمک کند و هنرمندان را تشویق کند تا به جستجوی عمق بیشتری بپردازند. با اجرای این پیشنهادات، ممکن است شاهد تولدی دوباره در سینمای ایران باشیم که بتواند میراث کیارستمی را ادامه دهد.
آثار او به دلیل نوآوریهای بینظیر و نگاه عمیق به زندگی و انسانها و در نظر گرفتن عواطف انسانی، تأثیرات عمیقی بر سینمای ایران و جهان گذاشته است. اما در سالهای اخیر، فقدان کارگردانهایی با ویژگیها و رویکردهای مشابه کیارستمی در سینمای ایران به شدت احساس میشود و این گونه به نظر میرسد که سینمای کنونی هیچ تلاشی برای حرکت به سمت تربیت اشخاصی امثال عباس کیارستمی ندارد.
اگر آثار کیارستمی را حتی یکبار دیده باشید قطعاً اقرار خواهید کرد او با سبک خاص خود، داستانهایی ساده و عمیق را روایت میکرد که به زندگی روزمره انسانها نزدیک است. او با استفاده از تکنیکهای نوآورانهای مانند «سینما حقیقت» و تمرکز بر لحظات کوچک و شاید بی اهمیت زندگی، توانسته احساسات انسانی را به تصویر بکشد. آثار او مانند «طعم گیلاس» به خوبی نشان دهنده توانایی او در ایجاد ارتباط عاطفی با تماشاگران است.
کیارستمی به خوبی توانسته بود علاوه بر روایت سر راست و لطیف با توجه به تسلط بر کارگردانی و اثر با استفاده از بازیِ کادر و قاب، به عمق بصری و معنایی آثارش بیفزاید و مخاطب را علاوه بر داستان و فیلمنامه درگیر نبوغ خود در کارگردانی کند.
در سالهای اخیر، سینمای ایران تحت تأثیر تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوانی قرار گرفته و همین تغییرات باعث شده است که بسیاری از کارگردانان جوان و مستعد علیرغم بهره از استعداد ذاتی و هنر فیلمسازی، به سمت تولید آثار تجاری و سرگرمکننده بروند. این رویکرد، معمولاً به نفع تولید فیلمهایی با مضامین سطحی و بدون عمق انسانی است. این در حالی است که عباس کیارستمی به دنبال کشف ابعاد عمیقتری از زندگی بود، ولی امروزه بسیاری از فیلمها بیشتر بر روی جذابیتهای تجاری تمرکز دارد.
همان طور که همگان در بخش فرهنگی اذعان داریم، سینمای ایران با محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی زیادی مواجه است. این محدودیتها میتواند مانع از بیان آزادانه ایدهها و مضامین عمیق شود. کیارستمی در خلق آثارش با وجود این که محدودیت ها و ممیزی های فراوانی را متحمل می شد ولی به راحتی توانست آثارش را به شکلی خلاقانه و آزادانه بسازد، اما سوال اینجاست آیا کارگردانان جوان امروز نیز میتوانند همان راه را ادامه دهند؟ قطعاً در بسیاری از موارد جواب نه است. شرایط کنونی ممکن است برای نسل جدید کارگردانان چالشبرانگیز باشد و آنان را به سمت تولید آثار محافظهکارانه سوق دهد.
باید خاطرنشان کرد یکی دیگر از دلایل نبود کارگردانانی مانند کیارستمی و به اصطلاح خشک شدن تفکری مانند عباس کیارستمی در سینمای ایران، فقدان حمایتهای مالی و معنوی از کارگردانان مستقل است. بسیاری از کارگردانان جوان با وجود خرج های سنگین برای تولید، آن هم در اوضاع اقتصادی کنونی کشور، نمیتوانند منابع مالی لازم برای تولید آثار خود را تأمین کنند و بنابراین مجبور به همکاری با تهیهکنندگان بزرگ میشوند که بیشتر به دنبال سود هستند تا هنر! این مسئله باعث میشود که بسیاری از ایدههای خلاقانه و نوآورانه نتواند به واقعیت تبدیل شود و مانند بسیاری از طرحها، در نطفه خفه شوند.
در این مساله که آموزش سینما در ایران یعنی در دانشگاهها و آموزشگاهها نیاز به بازنگری دارد شکی نیست. بسیاری از دانشکدههای سینما امروزه بیشتر بر روی تکنیکهای صنعتی و تجاری تمرکز دارد تا بر روی هنر و فلسفه سینما. این رویکرد قطعاً ممکن است در آیندهای نه چندان دور باعث شود که نسل جدید کارگردانان نتوانند مانند کیارستمی به عمق احساسات انسانی بپردازند و آثارشان بیشتر جنبهی تجاری پیدا کند. بیتوجهی به «تئوری فیلم» و «تاریخ سینما» نیز از دیگر عواملی است که فاصله سینمای امروز ما را با سینمای کیارستمی به شدت زیاد کرده به نحوی که با مرور اتفاقات چند سال اخیر سینما این گمانه در ذهن پدیدار میشود که شاید اصلاً سینمای کنونی قابل اصلاح نباشد.
فارغ از تمام کم و کاستیها در حوزه آموزش و ترویج سینمای تفکر محور در کشور، رسانهها و فضای مجازی نیز نقش مهمی در شکلگیری سینمای امروز ایران دارد.
تبلیغات و رسانههای اجتماعی معمولاً به دنبال جذب توجه سریع است و این مسئله میتواند تأثیر منفی بر کیفیت آثار هنری داشته باشد. کارگردانانی که به دنبال تولید آثار عمیق هستند، ممکن است نتوانند در این فضا دیده شوند. همچنین، وجود «فرهنگ ویروسی» باعث شده که برخی از آثار صرفاً به خاطر جذابیت بصری یا شوخیهای سطحی و حتی جنسی به فروش بالا و همچنین جذب مخاطب دست پیدا کنند.
با وجود چالشهایی که سینمای ایران با آن مواجه است، هنوز هم امیدهایی برای ظهور کارگردانانی با ویژگیهای مشابه کیارستمی وجود دارد. جوانان مستعدی در حال ورود به دنیای سینما هستند که ممکن است بتوانند با الهام از آثار کیارستمی، رویکردهای نوآورانهای را ارائه دهند. اگر حمایتهای مالی، آموزشی و فرهنگی از این نسل جدید فراهم شود، ممکن است شاهد ظهور آثار خلاقانهتری باشیم.
با امید به آینده و حمایت از نسل جدید کارگردانان، ممکن است روزی دوباره شاهد ظهور هنرمندانی باشیم که بتوانند داستانهای انسانی را با همان زیبایی و عمق روایت کنند که کیارستمی انجام داد.
یکی از راهکارهای بازگشت به دوران اوج سینما و آثار تفکر محور، قطعا حمایت از پروژههای مستقل است. در زمانه ای که اکثر کارگردان با پروژه های ارگانی و گاهی وقت ها دولتی اقدام به ساخت آثاری دست چندم می کنند، قطعا حمایت از پروژه های مستقل می تواند سکوی پرتابی برای کارگردان های خوش ذوق و جوان باشد. در وهله بعدی، برگزاری کارگاهها و سمینارهای تخصصی نیز با حضور اساتید مجرب میتواند به ارتقاء سطح آگاهی و دانش کارگردانان جوان کمک کند.
یکی از آفات سینمای ایران در هر برهه ای از زمان، نبود حس نقدپذیری در میان صاحبان اثر است. صاحبان اثر و سینماگران نسبت به نقد عملکرد خود زاویه دارند و حس می کنند هر نقدی از اثر آنها از روی کینه است و عده ای قصد دارند با تخریب خروجی، بر میزان فروش و یا نام و نشان کارگردان تاثیر منفی بگذارند. قطعا ایجاد فضایی برای نقد سازنده میتواند به ارتقاء کیفیت آثار هنری کمک کند و هنرمندان را تشویق کند تا به جستجوی عمق بیشتری بپردازند. با اجرای این پیشنهادات، ممکن است شاهد تولدی دوباره در سینمای ایران باشیم که بتواند میراث کیارستمی را ادامه دهد.
علی کلانتری