کتاب «انتخابهاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخابهاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواریهاي گزینههاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخشهايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
۳۶۹
ماموريت نابود کردن اطلاعات طبقهبندی شده
معلوم شد هیچ قایق توپداری در آن حوالی نبوده و اصلا در تمامی قاره افریقا چنین ناوچهای وجود نداشته است. نزدیکترین کار قایق توپدار حدود یک هزار مایل دورتر در افغانستان بود. این، یکی از اتهامات نادرستی است که توسط افرادی که میخواهند دیگران را گمراه کنند، ساخته و پرداخته شده است.
یکی دیگر از دستمایههایی که برخی از منتقدین ادعا میکنند که باعث ایجاد تفاوت میشود، موضوع «تیم خارجی پشتیبانی اضطراری» است. پس از بمبگذاری سفارت آمریکا در سال ۱۹۹۸ در شرق آفریقا، یک تیم خارجی پشتیبانی اضطراری بین سازمانی در آنجا مستقر شد؛ این تیم به بازسازی ارتباطات امن، پاسخ به خطرات زیستی و پشتیبانی از امکانات دپیلماتیک فلج شده کمک میکند.
اما این تیم، نیروی واکنش مسلح نیست که قادر باشد در نبردها فعالانه حاضر شود و آنها هزاران مایل دورتر در واشنگتن مستقر بودند.
بسیاری از آمریکاییها و حتی اعضای کنگره از اینکه هیچ تفنگدار دریایی در مجتمع دیپلماتیک ما در بنغازی گماشته نشدهاند، شگفتزده شده بودند. واقعیت این است که تفنگداران دریایی در حدود نیمی از دفاتر دیپلماتیک در سراسر جهان گماشته شدهاند. ماموریت اصلی آنها پشتیبانی و در صورت نیاز، نابود کردن اطلاعات طبقهبندی شده و تجهیزات سرّی است. در نتیجه تفنگداران دریایی در سفارتمان در طرابلس مستقر بودند زیرا تمام دیپلماتهای ما در آنجا مشغول کار بودند و توانایی پردازش اطلاعات محرمانه را داشتند ولی از آنجا که روند پردازش اطلاعات محرمانه در دفتر دیپلماتیک ما در بنغازی وجود نداشت، بنابراین هیچ تفنگدار دریایی هم در آنجا مستقر نبود.
همچنین دوربین تصاویر زنده در مجتمع بنغازی وجود نداشت که در واشنگتن رصد شود. برخی از سفارتخانههای بزرگ در سراسر دنیا دارای چنین قابلیتی هستند اما بنغازی یک ساختمان موقتی بدون دسترسی به پهنای باند کافی بود. برخلاف ضبطکننده دیجیتال تصاویر خانگی، در آنجا دوربینهای مدار بسته و سامانه ضبط تصاویر وجود داشت اما مسئولین امنیتی آمریکایی تا چند هفته بعد، وقتی که مقامات لیبی تجهیزات را پیدا کردند و تحویل مقامات آمریکایی دادند، به آن تصاویر دسترسی نداشتند. بنابراین مرکز فرماندهی امنیت دیپلماتیک در ویرجینیا که تلاش میکرد سیل رویدادهای آن روز را رصد کند مجبور بود به یک خط تلفن اکتفا کرده و به اظهارات همکارانشان در طرابلس و بنغازی تنها از آن طریق گوش کنند. آنها میتوانستند برخی از آنچه که در حال روی دادن بود را گوش کنند اما نمای کلی امر، فوقالعاده ناقص بود.
برای پر کردن این شکاف، یکی دیگر از مواردی که میتوانست سریعاً انجام شود پهپادهای غیرمسلح و بدون سرنشین نظارتی بود که پیش از آن در مناطق دیگر لیبی برای انجام ماموریت به پرواز در آمده بودند. پهپاد به مقصد بنغازی هدایت شد و تقریباً ۹۰ دقیقه بعد از شروع حمله به محل حادثه رسید و راه دیگری برای مسئولین امنیتی و اطلاعاتی فراهم کرد تا آنچه را که در حال روی دادن است، رصد کنند.
حدود همان زمان بود که «مرکز عملیات» گزارش داد تیراندازی در ساختمان فروکش کرده و نیروهای امنیتی ما در تلاش بودند تا پرسنل مفقود شده را بیابند. این، عبارتی مایوسکننده بود. اکثر اراذل و اوباش رفته بودند اما برای چه زمانی؟
370
مجبور بودیم بدترین حالت ممکن را فرض بگیریم
جنگجویان و غارتگران هنوز در همان اطراف در حال چرخ زدن بودند. تیم اعزامی اینگونه تشخیص داد که ماندن در آنجا، جان آمریکاییهای بیشتری را به خطر خواهد انداخت.
علیرغم تلاشهای مداوم برای یافتن کریس که در ساختمان سوخته شده اصلی گم شده بود، تنها انتخاب آنان بازگشت به ساختمان به شدت محافظت شده سازمان سیا بود که کمتر از یک مایل از آنجا فاصله داشت. پنج مامور وزارت خارجه با اکراه سوار یک خودروی زرهی شدند. مسیر کوتاه اما همراه با تشویش بود. آنها تقریبا بلافاصله بعد از حرکت آتش سنگین و مداومی در خیابان گشودند و با سرعت از کنار جماعتی از مبارزان که در اطراف موانع جادهای ایستاده بودند، عبور کردند. دو لاستیک ترکید و شیشه خودروی زرهی هم خرد شد اما آنها با سرعت به راه خود ادامه دادند. آنها احتمال دادند که توسط دو خودروی ناشناس تحت تعقیب قرار گرفتهاند، در نتیجه به وسط جاده آمدند و سپس بر خلاف جهت جاده روبهرو ادامه مسیر دادند. چند دقیقه بعد به مقر سازمان سیا رسیدند. زخمی ها مداوا و بقیه موضع دفاعی گرفتند. بعد از مدت کوتاهی، تیم واکنش سیا در حالی که بدن «شان اسمیت» را حمل میکرد از راه رسید. کریس همچنان مفقود بود.
در طبقه هفتم وزارت خارجه، هر کسی هر آنچه که به نظرش میآمد را انجام میداد. مقامات دولتی در تمام سطوح با همتایان دولتی خود در واشنگتن و لیبی صحبت و با مقامات لیبی برای بازگرداندن امنیت و کمک به جستوجوی سفیرمان کار میکردند. از مقامات عالیرتبه وزارت خارجه خواستم به وزارتخانه بیایند تا اوضاع را ارزیابی و درباره اقدامات بعدی گفتوگو کنیم. یک بار دیگر هم با کاخ سفید صحبت کردم. پایگاه سازمان سیا زیر آتش سلاحهای کوچک و نارنجکانداز قرار گرفته بود. هر کسی که در آنجا حضور داشت، آماده سر رسیدن گروهی دیگر از مهاجمین بود، اما اینگونه نشد. تیراندازی به صورت پراکنده ادامه یافت تا اینکه نهایتاً متوقف گردید.
«مرکز عملیات» گزارش کرد یک گروه شبهنظامی تندرو اسلامی به نام «انصار الشریعه» مسئولیت این حمله را برعهده گرفته است، هر چند که آنها بعداً این ادعا را پس گرفتند. این اتفاقی بود که باید جدی گرفته میشد. طی روزهای پس از حمله، تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا نگاه موشکافانه و سختگیرانهای به روند حمله انداختند تا مشخص کنند که حمله چگونه آغاز شده است و چه کسانی در آن شرکت داشته اند. اما تا زمان نتیجهگیری، مجبور بودیم که بدترین حالت ممکن را برای حملات بیشتر علیه منافع آمریکا در منطقه فرض بگیریم و برای آن برنامهریزی کنیم.
سفارت ما در طرابلس هر چقدر میتوانست خود را مسلح کرده بود اما من از آنچه که از مقامات لیبی دریافت کرده بودیم، راضی نبودم. به «المقريف» رئیسجمهور لیبی زنگ زدم و مانند سایر تماسهایم در آن هفته با صریحترین عبارات از احتمال حملات بیشتر سخن گفتم. میخواستم مطمئن شوم او و سایرین، فوریت وضعیت موجود را درک کردهاند و اینگونه فکر نمیکنند که تهدیدات رفع شدهاند. «المقریف» عمیقاً شرمنده بود.
371
آخرین چیزی که به آن فکر میکردم
از نگرانیاش تشکر کردم اما برایش روشن کردم که ما خواستار چیزی بیشتر از پشیمانی هستیم: ما خواستار اقدام فوری برای حمایت از افرادمان در بنغازی و طرابلس بودیم.
در همین حال، هواپیمای کمکی نیروی امنیتی آمریکا از طرابلس در فرودگاه بنغازی فرود آمد. هدف آنها پیدا کردن خودروها و رسیدن به پایگاه سازمان سیا در اسرع وقت بود. اما فرودگاه پر از مقامات امنیتی و رهبران شبهنظامی بود که اصرار داشتند یک گروه بزرگ از خودروهای مسلح برای اسکورت آمریکاییها تشکیل شود. تیم خسته و ناامید ما که اضطراب کمک به همکارانشان را داشتند ساعتها در فرودگاه معطل ماندند تا اینکه نیروهای لیبیایی به اندازه کافی برای ترک فرودگاه و راهی شدن به سمت پایگاه سازمان سیا، احساس اعتماد به نفس پیدا کردند.
در واشنگتن، یک کنفرانس تلفنی متشکل از هشت نفر از مقامات ارشد وزارت خارجه و «گِرِگ هیکس» معاون سفیر لیبی در طرابلس را تشکیل دادم. «گِرِگ» یکی از آخرین افرادی بود که پیش از ناپدید شدن «کریس» با او صحبت کرده بود و در غیاب سفیر، او اکنون مسئولیت رسمی برای امنیت تمام آمریکاییها در لیبی را برعهده داشت. آن شب، شبی طولانی بود و نگران این بودم که تیم ما در طرابلس به چه نحوی کارشان به تاخیر افتاده است. من همچنین میخواستم بدانند که چه کارهایی از سوی واشنگتن، ارتش و سایر بخشهای دولت صورت گرفته است. «گرگ» به عنوان یک اقدام احتیاطی به من گفت که اعتقاد دارد باید سفارتمان در طرابلس را به یک ساختمان جایگزین منتقل کنیم و من هم موافقت کردم. ما درباره جستوجو برای یافتن کریس که هر دوی ما عمیقا نگرانش بودیم، صحبت کردیم. اوضاع، خوب به نظر نمیرسید و من میتوانستم درد را در صدای گرگ بشنوم. از او خواستم به تمام افرادش بگوید که من برایشان دعا میکنم و اینکه دائم در تماس باشند.
راهی «مرکز عملیات» شدم تا در یک ویدیو کنفرانس امن بین سازمانهای دولتی مختلف و «اتاق وضعیت» کاخ سفید، مقامات شورای امنیت ملی، سازمان سیا، وزارت دفاع، ستاد مشترک و دیگر ارگانها شرکت کنم. این جلسهای بود که معاونان در آن شرکت داشتند و شامل رؤسا نمیگردید رعایت تشریفات آخرین چیزی بود که به آن فکر میکردم. نتیجه گفتوگوهایم با «گرگ» و رئیسجمهور المقریف را در اختیار آنان گذاشتم و تاکید کردم که خارج شدن افرادمان از بنغازی در اسرع وقت و در امنیت چقدر حیاتی و ضروری است. وقتی به دفترم بازگشتم، به تیمم گفتم که اکنون زمان ایراد سخنرانی عمومی است. تا آن زمان فقط بر هماهنگی در سطوح دولت و بسیج کردن منابع برای افرادمان در لیبی متمرکز بودم اما رویدادهای بنغازی در مطبوعات منتشر شده بود و مردم آمریکا سزاوار شنیدن اخبار به طور مستقیم از من بودند، حتی اگر این اخبار، تنها اطلاعات محدودی در اختیارشان قرار میداد. سیاست وزارت خارجه این بود که تا تعیین تکلیف سرنوشت تمام پرسنل آمریکایی از انتشار بیانه خودداری کند با این حال، هنوز نتوانسته بودیم، «کریس» را پیدا کنیم. اعتقاد داشتم ارائه کردن اخبار به مردم در اسرع وقت، مهم است. اطلاعیهای مبنی بر گم شدن یکی از کارمندانمان صادر کردم که در آن حملات را محکوم نموده، وعده کردم با شرکایمان در سراسر دنیا برای حمایت از دیپلماتها، ساختمانها و شهروندان آمریکایی همکاری کنم.
372
خارج شدن از تراژدی شوکهکننده
مدتی بعد از صحبت کردن با من، «گرگ» و تیم او در سفارت تماس شگفتانگیزی دریافت کردند. تماس به وسیله همان تلفن همراهی برقرار شده بود که کریس در لحظات آخر پیش از ناپدید شدن در آن اتاق امن، استفاده کرده بود. اما تماس گیرنده، کریس نبود. آن مرد که به عربی صحبت میکرد گفت که یک بیمار بدحال آمریکایی که مشخصات وی با خصوصیات سفیر تطبیق دارد در یک بیمارستان محلی بستری است. او اطلاعات بیشتری ارائه نکرد و تضمینی در این زمینه نداد. آیا این فرد واقعا همان کریس بود؟ یا این گزارش تنها تلهای بود تا افراد ما را فریفته، از ساختمان سازمان سیا خارج کرده و آنها را به فضای باز بیاورند. ما باید از ماجرا سر در میآوردیم. «گرگ» از یکی از افراد محلی خواست به بیمارستان برود و در اینباره تحقیق کند. شایان ذکر است که این شخص همان کسی بود که کمک کرده بود خلبان سقوط کرده نیروی هوایی آمریکا در سال گذشته نجات یابد.
یک ویدیوی آماتور که چند روز بعد منتشر شد، نشان داد که جماعتی از غارتگران و تماشاچیان سرگردان، پس از اینکه افراد وزارت خارجه ساختمان را ترک کردند، وارد آن مجتمع سوخته شدند. یک گروه از مردم لیبی که هرگز هم شناسایی نشدند، با خارج کردن دود از اتاق، کریس را پیدا کردند و از آنجا که هویت او را نمیدانستند، وی را به یک بیمارستان در آن حوالی منتقل کردند. براساس گزارشها، آنان اندکی پس از ساعت یک بامداد به بیمارستان رسیدند. پزشکان چهل و پنج دقیقه تلاش کردند تا او را احیاء کنند اما حدود ساعت دو بامداد اعلام کردند کریس به علت استنشاق دود، فوت کرده است. پس از آن بود که نخستوزیر لیبی به «گرگ» زنگ زد و این خبر را به او رساند. «گرگ» آن تماس را غمانگیزترین تماس تلفنی عمرش میدانست. تایید قطعی این خبر وقتی انجام شد که جنازه کریس صبح روز بعد به پرسنل آمریکایی در فرودگاه بنغازی تحویل داده شد. میدانستم که کریس احتمالا فوت کرده است اما تا زمان تایید این خبر، هنوز این شانس وجود داشت که او به نحوی زنده مانده باشد. اکنون این امید هم از بین رفته بود.
با حضور مامورین امنیت دیپلماتیک وزارت خارجه در پایگاه به شدت مسلح سازمان سیا و رسیدن نیروهای کمکی از طرابلس به فرودگاه، تصمیم گرفتم از دفترم به خانهام در واشنگتن بروم که تنها بیست دقیقه از محله «فاگی باتم» (محل استقرار وزارت خارجه) فاصله داشت. میدانستم که روزهای پیشرو برای همه ما، روزهایی خسارتبار است و چشم تمام افراد وزارتخانه به من است تا آنها را از این تراژدی شوکهکننده در حالی خارج کنم که تمام تمرکز خود را بر چالشهای آینده معطوف داشتهاند. هنگامی که وزیر خارجه شدم، تمام خانه ام به دستگاههای ارتباطی امن و سایر تجهیزات مجهز شد تا بتوانم از آنجا مانند دفترم به آسانی کار کنم.
تلفنی با رئیسجمهور اوباما تماس گرفتم و او را در جریان آخرین اخبار قرار دادم.
373
این آرامش دوام نداشت
تلفنی با رئیسجمهور اوباما تماس گرفتم و او را در جریان آخرین اخبار قرار دادم. او از من پرسید که چگونه افرادمان مقاومت کردند و تکرار کرد تمام اقدامات مورد نیاز برای حمایت از دیپلماتها و شهروندانمان در آمریکا و سراسر منطقه صورت گیرد. موافق او بودم و ارزیابی خود را از اوضاعی که در آن قرار داشتیم ارائه کردم. اعتقاد داشتم این بحران تمام نشده است. انتظار داشتیم ناآرامیهای بیشتری در پیش باشد. اگر این ناآرامیها در لیبی رخ نمیداد، بنابراین در کشور دیگری اتفاق میافتاد.
تیم کمک آمریکایی اعزامی از طرابلس سرانجام کارمندان وزارت خارجه را از فرودگاه به پایگاه سازمان سیا رساند و برای همکاران خسته خود حس آرامش بزرگی به ارمغان آورد. این آرامش اما دوام نداشت. چند دقیقه از ورود تیم کارمندان وزارت خارجه نگذشته بود که صدا خمپاره به گوش رسید. اولین خمپاره به خطا رفت اما خمپارههای بعدی با قدرتی ویرانگر به هدف اصابت کردند که منجر به کشته شدن دو افسر سازمان سیا به نامهای «گلن دوهرتی» و «تایرون وودز» گردید. این حمله چند نفر دیگر را هم زخمی کرد که یکی از آنها «دیوید»، مامور حفاظت دیپلماتیک بود.
تراژدی بنغازی اکنون به مراتب ابعاد بیشتری به خود گرفته بود. لازم بود بقیه افرادمان که مجموعاً سی نفر بودند از جمله پنج مامور حفاظت دیپلماتیک و پرسنل سازمان سیا را پیش از اینکه فرد دیگری کشته شود، از آنجا خارج کنیم.
حدود یک ساعت بعد، نیروهای امنیتی دولت لیبی که موقع حمله خمپارهای پراکنده شده بودند برای اسکورت به فرودگاه بازگشتند. اولین گروه آمریکاییها در ساعت ۷:۳۰ دقیقه پرواز کردند. هواپیمای دوم، بقیه افراد از جمله پیکر «شان اسمیت، گلن دوهرتی، تایرون وودز و کریس استیونز» که از بیمارستان تحویل گرفته شده بودند را در بنغازی تخلیه کرد. در نهایت تا هنگام ظهر، تمام پرسنل آمریکایی از بنغازی به طرابلس منتقل شدند.
در واشنگتن، همچنان در مورد وحشت از آنچه رخ داده بود فکر میکردم. برای اولینبار از سال ۱۹۷۹، یک سفیر آمریکایی در حین انجام وظیفه کشته شده بود. چهار آمریکایی کشته شده و مجتمع دیپلماتیک ما در بنغازی به یک خرابه در حال سوختن تبدیل شده بود. پایگاه سازمان سیا، متروکه شده بود و هیچکس هم نمیدانست اتفاق بعدی چه خواهد بود یا کجا رخ خواهد داد.
خودم را برای فردا آماده کردم. میدانستم که رهبری قدرتمندانه وزارتخانه در آن وضعیت وخیم در حالی که بر تهدیدات مداوم متمرکز بود، چقدر ضروری است. اما اول از همه لازم بود که به خانواده جانباختگان زنگ بزنم. لازم بود آنها بدانند که وزارت خارجه و کشور تا چه اندازه به خدمات آنان ارج مینهند و اینکه چقدر قلب ما در غم از دست دادن آنها جریحهدار شده است.
برقراری این تماسها آسان نبود اما مسئولیت خطیری بود که باید آن را انجام میدادم. پس از اینکه با ژنرال دمپسی، اخبار جدید را چک کردم، پشت میزم در وزارت خارجه نشستم و با «ان استیونز»، خواهر «کریس» که پزشک بیمارستان کودکان بود تماس گرفتم. او بیشتر شب را به گفتوگو با دوستان «کریس» در وزارت خارجه سپری کرده و اخبار را به بقیه خانواده «استیونز» رسانده بود.
374
متفرق کردن جمعیت معترض مقابل سفارت آمریکا
او با وجود اینکه خسته و شوکه شده بود، هنوز هم میتوانست بر آنچه که برادرش خواهان آن بود، تمرکز کند. او به من گفت: «امیدوارم این حادثه ما را از ادامه حمایت از مردم لیبی منع نکند و مانع این حرکت رو به جلو نشود.» «ان» میدانست که کریس چقدر به ساختن لیبی جدید از خرابهای که قذافی بر جای گذاشته بود متعهد و چقدر این امر برای منافع لیبی مهم است. او از زمانی که به عنوان یک جوان داوطلب «سپاه صلح» در مراکش به تدریس انگلیسی پرداخته و به عنوان نماینده ایالات متحده در قالب افسر سرویس خارجی وزارت خارجه خدمت کرده بود، عاشق خاورمیانه شده بود. هر جا که میرفت دوستان آمریکا را زیاد میکرد و امید دیگران، امید او هم به حساب میآمد. به «ان» گفتم بسیاری از کشورها او را به عنوان قهرمان به یاد خواهند آورد.
طی هفتههای بعد، محو متانت و وقاری شدم که خانواده استوینز برای غلبه بر اندوه فقدان کریس و حادثه سختی که تاریخ رقم زده بود به خرج داده بودند. پس از اینکه وزارت خارجه را ترک کردم من و خانواده او همچنان در تماس بودیم و من از اینکه از تلاش آنان برای راهاندازی «شبکه ابتکاری مبادلات مجازی» حمایت میکردم، احساس افتخار داشتم. این شبکه از فناوری برای مرتبط کردن جوانان و آموزگاران در سراسر خاورمیانه و ایالات متحده استفاده میکرد. این کار، روشی در خور برای ارج نهادن بر یاد کریس بود و ادامه راهی است که او بسیار به آن اهمیت میداد.
سپس به «هیثر» همسر «شان» اسمیت زنگ زدم که با دو فرزند جوانش در هلند زندگی میکرد و برای از دست دادن شوهرش به او تسلیت گفتم. این اتفاق شوک بزرگی برای او بود. «شان» و همسرش برای رفتن به مرخصی پس از ماموریتش برنامهریزی کرده بودند. مانند «کریس استیونس»، شان اسمیت هم به تعامل با آمریکا در سراسر جهان متعهد و مفتخر به خدمت در چنین راهی بود. پس از حمله به بنغازی، «هیثر» هم عقیده داشت که همسرش نمیخواست آمریکا از جهان جدا باشد یا در ترس زندگی کند.
این احساسی بود که باید در روز دوازدهم سپتامبر به یاد آورده میشد. در طول شب، اعتراضات ناشی از پخش آن فیلم توهینآمیز از مصر به سراسر خاورمیانه گسترش یافت. حدود ۲۰۰ مراکشی خشمگین در مقابل کنسولگری ما در کازابلانکا گردهم آمدند. در تونس، پلیس از گاز اشکآور برای متفرق کردن جمعیت مقابل سفارت آمریکا استفاده کرد.
در موریتانی پایتخت سودان و مصر، تظاهرات مشابهی مقابل پایگاههای آمریکا برگزار شد. پس از وقوع آنچه که روز پیش از آن در بنغازی حادث شده بود، همه عصبی و تحریکپذیر بودند و با هر حادثهای به گونهای که شاید به سرعت از کنترل خارج شود، برخورد میکردیم.
ویدیو کنفرانس دیگری را با تیم خسته اما مصمم آمریکایی که هنوز در طرابلس بودند ترتیب دادم. آنها طی بیست و چهار ساعت گذشته کاری فوقالعاده انجام داده بودند و من میخواستم که شخصا از آنها تشکر کنم و اینکه بدانند اگر چه هزاران مایل از کشورشان دور هستند اما تنها نیستند.
375
دست روی دست نخواهیم گذاشت
ویدیو کنفرانس دیگری را با تیم خسته اما مصمم آمریکایی که هنوز در طرابلس بودند ترتیب دادم. آنها طی بیست و چهار ساعت گذشته کاری فوق العاده انجام داده بودند و من ميخواستم که شخصا از آنها تشکر کنم و اینکه بدانند اگر چه هزاران مایل از کشورشان دور هستند اما تنها نیستند.
در وهله بعدی ميخواستم مستقیماً با مردم آمریکا و جهان صحبت کنم. بار سنگین غیرقابل توصیف توضیح ماوقع برای کشوری را روی دوشم حس ميکردم که هنگام صبح با شنیدن خبر یازده سپتامبر خونین دیگری بیدار شده بودند. احساسات در حال غلیان بود. اشک در چشمان تعدادی از دستیارانم که کریس استیونز را ميشناختند و عاشق او بودند حلقه زده بود. مدت زمانی را در دفترم خلوت کردم تا خودم آرام بگیرم و درباره آنچه که ميخواهم بگویم فکر کنم. سپس از راهرو به اتاق «تریتی» (واقع در طبقه دوم کاخ سفید) رفتم که اصحاب رسانه در آنجا جمع شده بودند.
وقتی که عکاسها سرگرم گرفتن عکس بودند، فاکتورهایی از این حادثه را تشریح کردم که ما آنها را به عنوان «شبه نظامیان به شدت مسلح» ميشناختیم که به مجتمع ما حمله کرده و افراد ما را کشته بودند. به مردم آمریکا اطمینان دادم هر آنچه که برای حفظ امنیت پرسنل و شهروندانمان در سراسر جهان میسور باشد انجام خواهیم داد. من همچنین برای خانوادههاي قربانیان دعا کردم و دیپلمات هایی که به کشور و ارزش هایمان در سراسر جهان خدمت کرده بودند را مورد ستایش قرار دادم. کریس استیونز جان خود را برای سرنگونی یک مستبد به خطر انداخته و پس از آن هم عمر خود را در تلاش برای کمک به ساخت یک لیبی مطلوبتر از دست داده بود. به خبرنگاران گفتم: «لیبی به کریس استیونزهای بیشتری نیازمند است.» در حالی که هنوز درخواست «ان استیونز» مبنی بر به ثمر رساندن تعهد کریس درباره آینده لیبی در گوشم زنگ ميزد، به مردم آمریکا توضیح دادم که «این حمله توسط یک گروه کوچک وحشی انجام شده نه توسط دولت لیبی» و اینکه ما به کشوری که به آزادی آن کمک کرده ایم، پشت نخواهیم کرد. همچنین به آنها اطمینان دادم در ضمن اینکه برای تعیین دقیق انگیزه و روشهاي افرادی که این حملات را انجام دادهاند به کار ادامه خواهیم داد، تا زمانی که آنها را پیدا کنیم و به دست عدالت بسپاریم، دست روی دست نخواهیم گذاشت.
پس از این سخنرانی به کاخ سفید رفتم، جایی که رئیس جمهور اوباما شخصاً در حال آماده شدن برای صحبت کردن برای مردم آمریکا بود. در حالی که بیرون از دفتر رئیس جمهور ایستاده بودیم، درباره اینکه او مستقیما پس از سخنرانی به وزارت خارجه برای تسلی دادن به همکاران عزادار کریس و شان بیاید، گفتگو ميکردیم. به او گفتم این کار برای وزارت خانهاي که همچنان در شوک عمیقی به سر ميبرد، بسیار مفید فایده است. به طرف «باغ گل رز» در کاخ سفید رفتیم، جایی که رئیس جمهور به مردم جهان گفت: «هیچ عمل تروریستی نخواهد توانست که عزم این ملت بزرگ را متزلزل کند یا صفات برجسته این کشور را تغییر دهد و یا ارزش هایی که ما نماینده آنها هستیم را تحتالشعاع قرار دهد.»
376
میکروفون را زمین گذاشتم
پس از اینکه صحبتهای رئیسجمهور تمام شد، به سرعت به وزارتخانه برگشتم. با اینکه او پیشنهاد کرده بود که به اتفاق یکدیگر به آنجا برویم، اما من میخواستم مطمئن شوم همه چیز برای این دیدار مهم، مرتب است. معمولاً هماهنگ کردن بازدیدهای ریاست جمهوری چند هفته طول میکشد اما این بازدید با عجله هماهنگ شده بود.
وقتی او به وزارت خارجه رسید، با یکدیگر از لابی عبور کردیم و من نام دیپلماتهایی که به هنگام انجام وظیفه جان خود را از دست داده و روی سنگ مرمر حک شده بودند، نشان دادم. او سپس دفتر تسلیت افرادی که از دست داده بودیم را امضا کرد.
تقریبا بدون هیچ اطلاعرسانی قبلی، صدها نفر از کارکنان وزارت امور خارجه در حیاط داخلی ساختمان جمع شده بودند. از جمله بسیاری از کارکنان «دفتر امور خاور نزدیک» جایی که کریس استیونز زمانی در آنجا خدمت میکرد و همچنین کارمندان «دفتر مدیریت منابع اطلاعاتی» جایی که شان اسمیت در آنجا کار کرده بود. سیستم صوتی که با عجله ترتیب داده شده بود کار نکرد، بنابراین من میکروفون را زمین گذاشتم و برای معرفی کردن رئیسجمهور جلو رفتم. او بیست دقیقه در مورد اینکه چقدر کار دیپلماتها برای امنیت ملی و ارزشهای آمریکا پرمعناست، سخنرانی تاثیرگذاری ایراد نمود. او از مردان و زنان وزارت خارجه خواست به وسیله مضاعف کردن تلاشها به جهت ایفای نقش بهترین نمایندگی برای سنتهای ملت بزرگمان، یاد جانباختگان را ارج بگذارند. میتوانستم از چهرههایشان بخوانم که اکنون جهان برای آنها و برای بسیاری از کارمندانی که از پنجره به حیاط نگاه میکردند چه معنایی دارد. وقتی سخنرانی اوباما تمام شد، او را به دیدار همکاران کریس در «اداره امور خاور نزدیک» بردم که عملا از زمان آغاز بحران، بدون توقف کار کرده بودند. بعدازظهر همان روز، به دفتر آنها و دفتری که همکاران «شان» در آنجا مشغول بودند رفتم تا غم و اندوه و قدردانی خود را به آنان اعلام کنم. از اینکه به این رئیسجمهور، به این تیم خدمت میکردم و بخشی از خانواده وزارت خارجه بودم بسیار احساس افتخار میکردم.
آشفتگی در منطقه ادامه یافت. طی روزها و هفتههای آتی، با موجی از ناآرامیها که افراد و پایگاههای ما را در دهها کشور به خطر انداخته و منجر به کشته شدن تعدادی از متعرضان گردیده بود مواجه شدیم. خوشبختانه هیچ آمریکایی دیگری جان خود را در این حوادث از دست نداد.
روز پنجشنبه، ۱۳ سپتامبر، تظاهرکنندگان دروازههای سفارت آمریکا در یمن را شکستند. با این حال، تظاهرات خشونتآمیز در قاهره ادامه یافت. در هند ۱۵۰ نفر در مقابل کنسولگری آمریکا در شهر «چنای» (مَدرَس سابق) دستگیر شدند.
روز جمعه، تنشها حتی بیشتر هم شد. هزاران تونسی سفارت ما را در تونس محاصره کرده، خودروها را از بین بردند و ساختمان را از نما انداختند و این در حالی بود که کارمندان در داخل سنگر گرفته بودند. یک مدرسه آمریکایی که در همان نزدیکی بود آتش گرفت و غارت شد. به «منصف مرزوقی» رئیسجمهور تونس زنگ زدم. او قول داد که تیم حفاظت شخصی خود را برای متفرق کردن معترضین و حمایت از کارمندان آمریکایی و تونسی به آنجا اعزام کند.
377
جرقهای که در هشتم سپتامبر روشن شده بود
در خارطوم، هزاران نفر از سودانیها در اطراف دیوار سفارت ما ازدحام کردند و سعی نمودند یک پرچم سیاه را بالا ببرند. معترضین در خیابانهای اسلامآباد، کراچی و پیشاور به خیابانها ریختند. در کشورهای دور دست هم نظیر اندونزی و فیلیپین راهپیمایی برگزار شد. حتی در کویت که یک کشور ثروتمند بود و ایالات متحده در اولین جنگ خلیجفارس کمک کرده بود تا از اشغال عراق آزاد شود، افرادی دستگیر شدند که تلاش داشتند از دیوار سفارت بالا روند. جرقهای که در هشتم سپتامبر در قاهره روشن شده بود، اکنون به یک حریق بزرگ تبدیل شده بود و در مسیرش به گسترش و تهدید سفارتخانهها و کارمندانش ادامه میداد.
در سراسر آن روزهای سخت، به همراه تیمی که در اختیار من بود به صورت مداوم با دولتهای کشورهایی که تحت تاثیر اعتراضات به هم ریخته بودند، در تماس بودیم. با سران منطقه که لازم بود بشنوند که چقدر اوضاع جدی است گفتوگوهای فشردهای داشتم. همچنین برای اطمینان از اینکه تعداد بیشتری از تفنگداران دریایی عازم تونس، سودان و یمن شدهاند با پنتاگون همکاری داشتم.
میدانستم برخی افراد هستند که نمیخواهند بشوند یک ویدیوی اینترنتی در این تحولات نقش دارد اما پخش آن ویدیو واقعاً موثر بود. معترضین پاکستانی حتی آدمک «تری جونز» (کشیش هتاک آمریکایی) که با این فیلم مرتبط بود را مورد ضرب و شتم قرار دادند. این دیپلماتهای آمریکایی بودند که به دور از سیاستهای واشنگتن، اثرات آن را از نزدیک حس میکردند.
در مورد حملات بنغازی علت چه بود؟ ما در اوج بحران قرار داشتیم و هیچ راهی برایمان وجود نداشت که به یقین بدانیم ترکیب چه عواملی انگیزه حملات را موجب شده یا اینکه چه مدت نقشه آن را کشیدهاند. در سخنرانی صبح روز بعد، به این موضوع تصریح کردم و در روزهای پس از آن هم مقامات دولتی به مردم آمریکا گفتند که اطلاعات ما درباره حمله بنغازی ناقص است و همچنان به دنبال چرایی آن هستند. نظریههای زیادی در اینباره وجود داشت - اما شواهد اندکی در دست بود. خودم آنچه که به احتمال زیاد رخ داده، مباشرین حمله و اینکه ترکیب چه عواملی مانند آن فیلم توهینآمیز در آن نقش داشتهاند را سبک سنگین کردم. آن فیلم بدون شک منطقه را به تشنج کشانده و موجب گردیده بود اعتراضات در سراسر جهان شکل بگیرد، بنابراین جای تعجب داشت اگر که مانند روزهای اول اعتراضات، این عامل را هم در حملات بنغازی موثر ندانیم. عقل سلیم این نتیجهگیری را حکم میکرد. تحقیقات و گزارشات بعدی تایید کرد که انتشار آن ویدیو واقعاً یکی از فاکتورهای حمله بوده است. تمام آنچه که در آن زمان به یقین میدانستیم این بود که آمریکاییها کشته شدهاند و بقیه در معرض خطر هستند.
اینکه چرا مورد حمله قرار گرفتهایم یا حملهکنندگان چه فکری میکردند یا پیش از حمله مشغول چه کاری بودهاند، چیزی بود که آن روز به ذهن کسی خطور نمیکرد. آنچه که برایمان مهم بود، حفظ جان افرادمان بود. هیچ چیز دیگری باعث نمیشد اوضاع فرق کند. با این حال، خبرنگارانی که هنوز در بنغازی بودند در اینباره تشکیک میکرند.
378
توهین به عقاید افراد آزاردهنده است
با این حال، خبرنگارانی که هنوز در بنغازی بودند در اینباره تشکیک میکردند. روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد: «طی مصاحبهای که سهشنبه شب در صحنه حادثه انجام شد بسیاری از حملهکنندگان و افرادی که از آنها حمایت میکردند میگفتند آنان برای دفاع از دینشان از گزند توهینهای آن فیلم مصمم هستند.» همچنین خبرگزاری روئیترز آن شب از صحنه حمله گزارش تهیه کرد و نوشت: «حملهکنندگان بخشی از اراذل و اوباشی بودند که آمریکا را برای پخش فیلمی که میگویند به پیامبر اسلام(ص) توهین کرده مقصر میدانند.» روزنامه واشنگتنتایمز همچنین با ساکنین بنغازی مصاحبه کرد و نوشت: «شورشیان به شدت مسلح از تظاهرات مقابل دفتر دیپلماتیک آمریکا که ابتدا به صورت مسالمتآمیز برگزار شده بود سوءاستفاده کردند. تظاهرکنندگان به فیلمی اعتراض داشتند که به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) توهین کرده بود. یک گروه جداگانه از افرادی که به خمپارهانداز مجهز بودند به سرعت به آنان ملحق شدند.»
آن شب تعداد زیادی از مهاجمین حضور داشتند که قطعا انگیزههای متفاوتی داشتند. درست نیست که بگوییم تکتک آنها تحت تاثیر آن فیلم نفرت انگیز بودند و به همان اندازه هم صحیح نیست که اظهار کنیم هیچکدام از آنها هم اینگونه نبودهاند. هردوی این ادعاها نه تنها مغایر با شواهد بلکه مخالف با منطق هم بودند. همانطور که تحقیقات روزنامه نیویورک تایمز نشان داد، حقیقت «متفاوت و تاریکتر از آن است که هر یک از این گزارشات بیان میکردند.»
جدای از همه این موارد، جای هیچ شبههای نبود که ناآرامیهای تهدیدکننده سفارتخانهها و کنسولگریهای آمریکا در سراسر جهان به آن فیلم ارتباط دارد. بنابراین در طول آن روزهای سخت، هر چقدر که برایم مقدور بود درباره خشم گسترده مسلمانان جهان سخن میگفتم. به عنوان فردی معتقد درک میکردم که چقدر توهین به عقاید افراد آزاردهنده است. اما فارغ از اینکه یک فرد چقدر در احساسات خود دچار اشتباه شده است، متوسل شدن به خشونت هرگز قابل توجیه نیست. ادیان بزرگ جهان آنقدر قوی هستند که در برابر خرده توهینها مقاومت کنند و ایمان شخصی ما هم باید محکم باشد.
در شب ۱۳ سپتامبر، میزبان میهمانی سالانه عیدفطر در وزارت خارجه بودم که به مناسبت پایان ماه رمضان - مقدسترین ماه روزهداری در اسلام - برگزار گردید. در حالی که در میان میهمانان خونگرم و گوناگونی قرار داشتم، تاکید کردم که قاتلان حادثه بنغازی سخنگوی میلیاردها مسلمان سراسر دنیا نیستند. سپس سفیر لیبی در ایالات متحده پشت تریبون قرار گرفت تا چند کلامی سخن بگوید. او خاطراتی پراحساس از دوستش کریس استیونز تعریف کرد که سالها او را میشناخت. آنها با هم تنیس بازی کرده و غذای سنتی لیبی صرف کرده بودند و ساعتها درباره آینده صحبت کرده بودند. او میگفت کریس یک قهرمان بود و همیشه به پتانسیل مردم لیبی برای ظهور تواناییها خود از زیر یوغ دیکتاتوری اعتقاد داشت.
او تنها کسی نبود که اینگونه فکر میکند. دهها هزار نفر از مردم لیبی به خیابانهای لیبی ریختند تا برای کریس که او را قهرمان ثابت قدم انقلاب خود میدانستند عزاداری کنند.
379
سفری که هیچکس نميخواست آن را تجربه کند
دهها هزار نفر از مردم لیبی به خیابانهای لیبی ریختند تا برای کریس که او را قهرمان ثابت قدم انقلاب خود میدانستند عزاداری کنند. تصاویر بسیار جالب بود. زنی جوان که حجاب داشت و چشمانش مملو از غم بود دست نوشتهای را بالا گرفته بود که روی آن نوشته بود: «اراذل و اوباش و قاتلان نماینده بنغازی یا اسلام نیستند.» فرد دیگری نوشته بود: «کریس استیونز دوست همه مردم لیبی بود و خواهان عدالت برای قاتلان کریس هستیم.»
در طرابلس، رهبران لیبی علناً حمله را محکوم کردند و مراسم یابودی را برای کریس ترتیب دادند. المقریف، رئیسجمهور لیبی در آن مراسم به سوگواران گفت: «او اعتماد مردم لیبی را به دست آورده بود.» دولت، مسئولین امنیتی ارشدی که مسئول حادثه بنغازی بودند را اخراج کرد و در ۲۲ سپتامبر به انصارالشریعه و سایر شبهنظامیان سراسر کشور اولتیماتوم داد که ظرف چهل و هشت ساعت سلاحهای خود را تحویل دهند و گروه خود را منحل کنند یا اینکه منتظر عواقب آن باشند. ده گروه از مهمترین گروههای مسلح از این قانون پیروی کردند. مردم بنغازی امور خود را به دست گرفته و ساختمانهای انصارالشریعه و بسیاری دیگر از اعضای گروههای شبهنظامی که به داخل شهر پناهنده شده بودند را تصرف کردند. مردم فریاد میزدند: «تروریستها و ترسوها به افغانستان بر گردید.»
در سراسر این دوران غمبار، یاد خانوادههای همکاران مرحوم من همواره در خاطرم بود. میخواستم مطمئن شوم که ما هر کاری که از دستمان بر میآمد را برای راحتی و مساعدت آنها انجام دادهایم. از «کاپریشیا مارشال» رئیس تشریفات خواستم که این کار را جز ماموریتهای خود بداند. موضوع پیچیده این بود که شغل حقیقی «تایرون وودز» و «گلن دوهرتی» که برای سازمان سیا کار میکردند همچنان مخفی بود و باید شش هفته دیگر هم به همین صورت باقی میماند.
هیچکس اجازه نداشت حتی درباره این موضوع با خانوادهاش صحبت کند. اعضای خانواده آنها شاید اصلا نميدانستند که عزیزانشان در سازمان سیا کار میکردند.
از «بیل برنز» معاون وزارتخانه و بلندپایه ترین افسر سرویس خارجی آمریکا که به خارج سفر کرده بود خواستم تا در هواپیمایی که جنازه کارمندان ما را حمل میکند حضور داشته باشد و از آلمان آنها را همراهی کند تا به واشنگتن باز گردند. وقتی هواپیما به آلمان رسید او متعادل و استوار بود اما این سفری بود که هیچکس نميخواست آن را تجربه کند.
رسم این بود که جنازه آمریکاییهایی که در طول خدمت به کشورشان کشته میشوند به پایگاه هوایی «دوور» در ایالت «دلور» منتقل میشد، جایی که کشتهشدگان جنگهای عراق و افغانستان هم به آنجا میآمدند. اما من میخواستم مطمئن شوم که خانوادهها و همکارانمان از وزارت خارجه، اگر مایل باشند شانس حضور در مراسم ورود آنها را دارند. بنابراین با کمک «لئون پانه تا» و تیم او در پنتاگون، مسیر هواپیما را پیش از ورود از آلمان به پایگاه «داور»، به سمت پایگاه هوایی «اندروز» در «مریلند» مشخص کردیم. این کار پیشتر هم در سال ۱۹۹۸ پس از بمبگذاری سفارت آمریکا در شرق آفریقا اتفاق افتاده بود.
380
دانستن این حقیقت تقریباً فراتر از تحمل من بود
بعدازظهر جمعه، سه روز پس از حمله، رئیسجمهور اوباما، جو بایدن معاون رئیسجمهور، لئون پانه تا وزیر دفاع و من با خانوادههای جانباختگان در پایگاه «اندروز» ملاقات کردیم. شان اسمیت و تایرون وودز، هر دو کودکان خردسال داشتند. دیدن آنها در آنجا و دانستن این حقیقت که بدون پدر، بزرگ خواهند شد تقریباً فراتر از تحمل من بود. هر چهار کشته شده آن حادثه، عزیزانی داشتند که با فقدان ناگهانی آنها خانمانشان سوخته بود. در وضعیتی مانند آن، هیچ احساسی وجود نداشت که بتواند آرامش و راحتی زیادی فراهم سازد. تمام آنچه که میتوان انجام داد، برقراری یک ارتباط انسانی، کلمات محبتآمیز و در آغوش کشیدن ملایم است. بیش از شصت نفر از اعضای خانوادهها و دوستان نزدیک آنان در اتاق جمع شده بودند و هر کسی چه زن و چه مرد به غصه خود مشغول بود. آنها در مورد قهرمانی و خدوم بودن عزیزانشان اتفاق نظر داشتند و عزادار شوهران، پسران، پدران و برادران خود بودند. به سمت یکی از آشیانههای روباز و بزرگ پایگاه هوایی که مسیر آن آسفالته نبود رفتیم. در آنجا هزاران نفر از دوستان و همکاران زیر پرچم بزرگ آمریکا گردهم آمده بودند. آن صحنه، نمایشی فوقالعاده از حمایت و احترام بود. همه با سکوتی غمبار ایستاده بودند. تفنگداران دریایی یونیفرمهای آبی و سفید به تن کرده و به آرامی چهار تابوت که پرچم آمریکا روی آنها کشیده شده بود را از هواپیمای ترابری خارج کردند. کشیش ارتش هم برای آنها دعا خواند. وقتی نوبت سخنرانی من رسید، نسبت به خدمات و از جانگذشتگی وطنپرستانی که از دست داده بودیم ادای احترام کردم و تلاش نمودم افتخار و اندوهی که من و همکارانم حس میکردیم را بازتاب دهم. همچنین میخواستم به تلاش دیپلماتیک کریس استیونز که بسیار شرافتمندانه بود احترام بگذارم.
درباره صحنههای همدردی و همبستگی که پس از مرگ او در لیبی دیده بودم سخن گفتم. آن صحنهها، پیمان با خدماتی بود که کریس در آنجا انجام داده بود. من همچنین نامه محمود عباس رئیس دولت خودگردان فلسطین را خواندم. زمانی که کریس در اورشلیم به خدمت مشغول بود از نزدیک با او کار کرده و به شکل محبتآمیزی انرژی و همبستگی او را به یاد آورده بود. عباس، قتل او را به عنوان «یک اقدام زشت تروریستی» محکوم کرده بود. در پایان، در حالی که هنوز ناآرامیها در سراسر منطقه ادامه داشت، یک بار دیگر به موضوع ناآرامیهای جاری و احساسات ضدآمریکایی پرداختم که خاورمیانه را متشنج کرده و با پخش فیلمی آغاز شده بود که دیگر قابل کنترل هم نبود: «مردم مصر، لیبی، یمن و تونس استبداد یک دیکتاتور را با استبداد اراذل و اوباش عوض نکردند.» خشونت باید متوقف شود. میتوانیم منتظر روزهای سختتر باشیم اما ایالات متحده از مسئولیتها و رهبری جهانی خود عقبنشینی نخواهد کرد. ما باید «اشکهایمان را پاک کنیم، کمرهایمان را ببندیم و بدون ترس با آینده روبهرو شویم.»
رئیسجمهور اوباما هم سخنانی غمبار در مدح آنان به زبان آورد. وقتی سخنرانی او تمام شد دستش را فشردم. او دستش را دور شانههایم انداخت. گروه موزیک تفنگداران دریایی آهنگ «آمریکای زیبا» را نواخت. هرگز بار مسئولیت را تا آن زمان آنگونه حس نکرده بودم.
381
کاهش خطرات ناشی از یک تراژدی دیگر در آینده
به عنوان وزیر امور خارجه، پاسخگوی ایمنی حدود هفتاد هزار نفر در وزارت خارجه و سازمان «یو اس اید» و نیز بیش از ۲۷۰ مقرّ دیپلماتیک در سراسر جهان بودم. وقتی اشکالی به وجود ميآمد، همانگونه که در بنغازی اینگونه شد من مسئول آن بودم. این مسئولیت شامل اطمینان یافتن از این بود که شکافهاي سامانههاي وزارت خارجه و روشهاي امنیتی مشخص شده باشد و هر آنچه که ممکن است برای کاهش خطرات ناشی از یک تراژدی دیگر در آینده انجام شود. ما از حادثه بیروت در سال ۱۹۸۳، کنیا و تانزانیا در سال ۱۹۹۸ و یازده سپتامبر ۲۰۰۱ درس گرفته بودیم و اکنون زمان آن بود که از تراژدی بنغازی تجربه کسب کنیم. در آغاز این فرایند یادگیری لازم بود بدانیم کجای کار اشتباه بوده است. هر زمان که یکی از پرسنل وزارت خارجه در خارج از کشور کشته ميشود، به موجب قانون لازم است یک «هیئت بررسی کننده مسئولیتها»، تحقیقات را آغاز کند. از سال ۱۹۸۸ نوزده تحقیقات این چنینی وجود داشته است.
«توماس پیکرینگ» به عنوان رئیس هیئت بررسی حادثه بنغازی منصوب شد. «پیکرینگ» یک کارمند ارشد بازنشسته سرویس خارجی وزارت خارجه با سابقهاي بيعیب و نقص و سفیر ایالات متحده در سراسر دنیا بود. از جمله در بسیاری از کشورهای خطرناک مانند «السالوادور» در طول جنگ داخلی این کشور، در اسرائیل به هنگام آغاز انتفاضه اول و روسیه در اوایل سالهاي پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خدمت کرده بود. او فردی سختکوش، باهوش و صریح است. برای سربلند شدن و حمایت از وزارتخانهاي که او به آن عشق ميورزید، در جایی که متوجه خطایی ميشد به انتقادات توجه نميکرد. اگر کسی قادر بود که تحقیقات معتبری را رهبری کند و پاسخی برای سوالات بسیار ما بیابد، او همان «توماس پیکرینگ» بود.
مایک مولن، فرمانده سابق ستاد مشترک که فردی بسیار محترم و صریحاللهجه بود هم به عنوان همکار «پیکرینگ» انتخاب شد. یک گروه از کارمندان ارشد خدمات عمومی با تجربه طولانی در حوزههاي دیپلماسی، مدیریت و اطلاعات نیز به آنان پیوستند. این هیئت پنج نفره موظف شدند تا ریشههاي آنچه که رخ داده بود را بیابند.
در تاریخ ۲۰ سپتامبر یعنی تنها چند هفته پس از حملات، آغاز به کار گروه تحقیقات را اعلام کردم. شروع تحقیقات هیئت بررسی، سریعتر از سایر تحقیقاتی بود که پیشتر آغاز شده بود اما مهم این بود که حتی الامکان کارها به سرعت پیش برود. به همه نیروهای وزارت خارجه دستور دادم که کاملا با آنها همکاری کنند و از هیئت بررسی هم خواستم هر جایی را که ممکن است بررسی کنند. اگرچه بسیاری از گزارشهاي هیئتهاي بررسی پیشین در اختیار عموم مردم قرار نگرفته بود اما من ميخواستم تا آنجا که ممکن است و بيآنکه حساسیتهاي امنیتی به خطر بیفتد، نتایج این تحقیقات منتشر گردد.
همچنان که تحقیقات در حال انجام بود، اقداماتی برای بررسی چندین فقره از موضوعات مورد انتقاد را انجام دادم که فوراً باید بررسی ميشد و نميتوانستم برای دریافت پاسخ آن منتظر گزارش رسمی بمانم.
382
سفارتخانههای در معرض تهدید
دستور دادم بررسی کامل و فوری از وضعیت امنیت دیپلماتیک آمریکا در سراسر دنیا صورت بگیرد. از وزارت دفاع خواستم در تشکیل تیمهای مشترک امنیتی به ما بپیوندد تا به دقت شرایط سفارتخانهها و کنسولگری آمریکا در کشورهای خطرناک را مورد مداقه قرار دهیم و تیمهای ویژه و متخصصین امنیت دیپلماتیک را به بیش از دهها کشور پر مخاطره اعزام کنیم. با ژنرال دمپسی و پانه تا درباره اعزام گارد امنیتی تفنگداران دریایی به منظور تقویت امنیت سفارتخانههای در معرض تهدید گفتوگو کردم و از کنگره خواستم تا برای استقرار تفنگداران دریایی، استخدام بیشتر ماموران امنیت دیپلماتیک و توجه به نقاط ضعف فیزیکی ساختمان سفارتخانهها در خارج از کشور بودجه بیشتری را اختصاص دهند. معاون اول دستیار وزیر خارجه را هم به عنوان مسئول «سفارتخانههای در معرض تهدید» در اداره امنیت دیپلماتیک منصوب نمودم.
وقتی «هیئت بررسی پاسخگویی» گزارش خود را به پایان رساند، «پیکرینگ» و دریادار مولن، با حضور من درباره یافتههای خود جلسه توجیهی برگزار کردند. آنها حتی یک انتقاد هم نداشتند. تحقیق آنها صادقانه و صحیح و به مشکلات سیستماتیک کمبودهای مدیریتی در اداره امنیت و اداره امور خاور نزدیک اشاره کرده بود.
آنها متوجه همکاریهای ضعیف بین دفاتر مسئول امنیت دیپلماتیک، دفاتر هدایت سیاسی و ارتباط با دولت میزبان شده بودند. امنیت از نظر آنها یک «مسئولیت مشترک» نبود و درباره اینکه چه کسی فراتر از شخص سفیر، دقیقاً قدرت تصمیمگیری دارد، تکلیف مشخص نبود. آمریکا بیش از ۲۷۰ سفارتخانه و کنسولگری در سراسر جهان دارد، هر کدام با الزامات و چالشهای تکنیکی روبهرو هستند و سوالات روزمره امنیتی به ندرت به سطوح بالای وزارت خانه منتقل میشود؛ در نتیجه رهبری شایستهای در موضوع امنیت صورت نمیگیرد.
اگرچه به روزرسانیهای امنیتی در مجتمع دیپلماتیک بنغازی صورت گرفته بود - از جمله افزایش ارتفاع دیوار با بتن و سیم خاردار، نصب چراغهای بیشتر، موانع بتنی، کیوسکهای نگهبانی، قرار دادن گونیهای شنی در مقابل ساختمان، تقویت درهای چوبی با فولاد، اضافه کردن قفل و افزدن تجهیزاتی برای تشخیص مواد منفجره اما با وجود همه این موارد، هئیت بررسی تشخیص داده بود که این اقدامات احتیاطی در شهری که خطر آن فزاینده است کاملا ناکافی بوده است. تمرکز این تحقیق و نیز بررسیهای کنگره بر این بود که آیا درخواستهای مسئولین امنیتی حاضر در لیبی از سوی ناظران آنها در واشنگتن رد شده است یا خیر.
هیئت بررسی دریافت که پرسنل مجتمع دیپلماتیک بنغازی این احساس را نداشتند که درخواستهای امنیتی آنها «برای واشنگتن اولویت اصلی» باشد و اینکه سفارت ما در لیبی جانبداری قوی و پیگرانهای درباره درخواستهای امنیتی بیشتر از واشنگتن از خود نشان نداده است. در سفارت و ادارههای مرتبط و دفاتر مسئول تصمیم گیری در مورد امنیت، «در مورد اینکه چه کسی در نهایت مسئول اصلی تصمیمگیری است» سردرگمی وجود داشت. ارتباط واشنگتن و طرابلس به صورت تماسهای تلفنی، ایمیل و تلگرافی برقرار بود. هر ساله میلیونها سند از سفارتخانهها به دفاتر مرکزی و از دفاتر مرکزی به سفارتخانهها و کنسولگریها مبادله میشوند.
383
روش کار در وزارت خارجه اینگونه نیست
هر ساله میلیونها سند از سفارتخانهها به دفاتر مرکزی و از دفاتر مرکزی به سفارتخانهها و کنسولگریها مبادله ميشوند. از این روش ارتباطی برای هر چیزی از تلخیص آنچه که در یک کشور روی داده است تا ا علام تغییرات در پرسنل استفاده ميشود. هر تلگرافی که برای دفاتر مرکزی ارسال ميشود با نام سفیر و به آدرس وزارت خارجه است و هر تلگرافی که از دفاتر مرکزی ارسال ميگردد به نام وزارت خارجه و برای سفیر است. ممکن است این تمام روش ارتباطی نباشد اما تا آنجا که همه به خاطر دارند بدین منوال عمل ميشده است. روشن است که هیچ وزیری نميتواند دو میلیون تلگراف را هر سال بخواند یا بنویسد و سفرا هم نميتوانند برای هر تلگرافی دست به قلم شوند - یا حتی از هر تلگرافی که به سفارتخانه ميرسند با خبر باشند. تنها بخش کوچکی ميتواند از نظر شخص وزیر مهم باشد. بخش عمده آنها به دست بقیه مسئولین وزارت خارجه ميرسد که گاهی تعداد آن به صدها فقره بالغ ميشود.
برخی از منتقدین از اسلوب این رویه سوءاستفاده کردند تا بگویند که درخواستهاي امنیتی به دست من رسیده است. اما روش کار در وزارت خارجه اینگونه نیست و نباید هم باشد. در گذشته هم اینطور نبوده. مسائل مرتبط با امنیت توسط مقامات مرتبط با موضوع امنیت رسیدگی ميشود. به ندرت چنین تلگرافهایی به دفتر وزیر خارجه ميرسد. اول اینکه، فرستنده هم قصد ندارد که تلگرافش به دست من برسد. به عنوان مثال، ماموری که در اسلامآباد خدمت ميکند برای دریافت مهمات بیشتر به شخص من نامهنگاری نميکند. دوم، منطقی هم نیست. این کارشناسان مسئول امنیت هستند که باید تصمیمات امنیتی بگیرند. سوم، قطعاً غیرممکن است که وزیر هر کابینهای نه تنها به دلیل حجم بالای نامهها بلکه به دلیل اینکه در تخصص او نیست این کار سخت را به عهده بگیرد و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. من به مسئولین امنیت دیپلماتیک اعتماد داشتم زیرا آنها به شکلی استادانه از سفارتخانهها و کنسولگریهاي ما در مناطق خطرناک سراسر جهان از جمله کشورهای به شدت بيثبات مانند افغانستان و یمن حمایت ميکردند.
یکی دیگر از یافتههاي مهم هیئت بررسی، اتکای بیش از حد وزارتخانه به مسئولین امنیتی لیبی بود. براساس کنوانسیون وین درباره روابط دیپلماتیک که در سال ۱۹۶۱ به تصویب رسید، دولتهاي میزبان، مسئول اصلی تامین امنیت سفارتخانهها در کشورهای خود هستند. اما در لیبی که پس از انقلاب دچار لطماتی شده بود، دولت، ظرفیت محدودی داشت و شبهنظامیان، بسیاری از پستهاي دولتی را اشغال کرده بودند. بنابراین، وزارت خارجه با برخی از شبهنظامیان محلی که توسط سازمان سیا از آنان تحقیق شده بود قرارداد بسته بود تا همیشه در محل مجتمع دیپلماتیک ما در بنغازی حاضر باشند و با برخی از نیروهای امنیتی غیرنظامی هم قرارداد داشت تا مبادی ورودی را کنترل کنند. اما در طول حملات معلوم شد که آنها از منظر توانایی و آمادگی برای انجام وظایف امنیتی در برابر هموطنان لیبیایی خود به هنگامی که به شدت به آنها نیاز بود دارای ضعفهاي مهلکی هستند.
هیئت بررسی همچنین به این نکته اشاره کرده بود که وزارت خارجه «برای به دست آوردن منابع مالی به منظور انجام وظایفش، با مشکلات زیادی» روبهرو بوده است.
384
زمان کافی برای تغییر وجود نداشت!
هیئت بررسی همچنین به این نکته اشاره کرده بود که وزارت خارجه «برای به دست آوردن منابع مالی به منظور انجام وظایفش، با مشکلات زیادی» روبهرو بوده است، امری که در دوران کاهش بودجه در تمام دستگاههاي دولتی با آن رو به رو بودیم. چهار سال صرف استدلال برای کنگره کردم تا ثابت کنم اختصاص بودجه مناسب به دیپلماتها و کارشناسان توسعه، اولویت امنیت ملی کشور است و ما شرکا و قهرمانان بسیار بزرگی در کنگره داشتیم (که این موضوع را درک ميکردند.) اما این امر یک چالش همیشگی بود. هيئت بررسی خواستار «تعهد جدی و پایدار کنگره برای حمایت از نیازها و ضرورتهاي وزارت خارجه شد که در مجموع، درصدی بسیار جزیی از بودجه کل کشور و مبلغی که برای امنیت ملی پرداخت ميشد را تشکیل ميداد.»
هیئت بررسی در تحلیل پایانی خود دریافت که «پرسنل آمریکایی حاضر در بنغازی، ماموریت خود را با شجاعت و آمادگی انجام داده و در شرایطی تقریبا غیرممکن، برای حمایت از همکارانشان جان خود را به خطر انداختهاند.
علیرغم نقص در سیستمهاي امنیتی ما، تحقیقات به این نتیجه رسیده بود که «هر تلاش ممکنی برای نجات و حفظ جان استیونز و شان اسمیت صورت گرفته است» و اینکه «زمان کافی برای استفاده از تجهیزات نظامی ارتش آمریکا وجود نداشته است تا بتوانند تغییر ایجاد کنند.» در گزارش از هماهنگی «به موقع» و «استثنایی» دولت در طول بحران تقدیر شده بود و دریافته بود که در تصمیمگیری هیچ تاخیری وجود نداشته و دولت یا ارتش از هیچ حمایتی دریغ نورزیده است. در این گزارش همچنین آمده بود که اقدامات ما جان آمریکاییها را نجات داده بود و اینچنین هم بود.
هیئت بررسی، بیست و نه توصیه (بیست و چهار توصیه طبقهبندی نشده) برای رفع کمبودها در حوزههايي نظیر آموزش، اطفای حریق، نیروی انسانی و تحلیل تهدیدات ارائه کرده بود. بلافاصله با همه بیست و نه توصیه موافقت کردم و آنها را پذیرفتم. از معاونم «تام نایدز» خواستم برای اطمینان از اینکه تمام توصیهها به سرعت و کامل اجرا شوند، مسئولیت این کار را برعهده بگیرد و فراتر و بالاتر از این توصیهها اقدامات دیگری هم انجام دهد. لازم بود نگاهی جامع به اینکه وزارت خارجه درباره نیروهایش در مناطق پر خطر کجا و چگونه تصمیم ميگیرد، داشته باشیم و اینکه ما چگونه به تهدیدات و بحرانها پاسخ ميدهیم.
«تام» و تیمش بلافاصله دست به کار شدند تا هر یک از این توصیهها را به شصت و چهار آیتم اجرایی تبدیل کنند. آنها در ادارهها و دفاتر به همراه جدول زمانی خاص مامور شدند تا این کار را تکمیل کنند. علاوه بر این ما بررسی سالانه سفارتخانههاي پر خطر به ریاست وزیر خارجه و بررسیهاي در حال انجام توسط معاونان وزیر را برای اطمینان از اینکه پرسشهاي محوری در مورد امنیت به بالاترین سطح خود برسد را آغاز کردیم. همچنین پروتکلهايي را برای به اشتراکگذاری اطلاعات با کنگره تدوین کردیم تا تصمیمات آنان درباره بودجه وزارت خارجه به طور مستمر براساس نیازهای جاری امنیتی ما باشد.
385
برخی کاملا عصبانی بودند
وعده کردم تا زمانی که تکتک توصیههای هیئت بررسی در مسیر اجرا قرار نگیرد، وزارت خارجه را ترک نکنم. زمانی که وزارتخانه را ترک کردم به این هدف رسیده بودیم. پس از آن، وزارت خارجه برای افزایش تعداد تفنگداران نیروهای امنیتی تفنگدار دریایی در ساختمانهای دیپلماتیک با کنگره و وزارت دفاع همکاری میکرد، بررسی وضعیت تجهیزات اطفای حریق و تامین امنیت جانی سفارتخانهها را آغاز و آنها را به روز کرد، تمام سفارتخانهها و کنسولگریهای خارج از کشور را با دوربینهای نظارتی بیشتر تجهیز نمود، ۱۵۱ پست امنیت دیپلماتیک جدید با حمایت کنگره ایجاد کرد و آموزش ماموران امنیتی وزارت خارجه را ارتقاء داد.
به عنوان سناتور سابق، نقش نظارتی کنگره را درک و برای آن احترام زیادی قائل بودم. در طول هشت سالی که در ساختمان کنگره مشغول به کار بودم، زمانی که باور داشتم سوالات مشکلی وجود دارند که نیازمند پاسخ است، بارها این مسئولیت را به انجام رساندم. بنابراین، پاسخگو و شفاف بودن با قانونگذاران، اولویتی بود که فوراً پس از حملات آن را آغاز کردم. تصمیم گرفتم هفته بعد از حملات در معیت جیمز کلپر رئیس سازمان امنیت ملی، اشتون کارتر معاون وزیر دفاع، دریادار جیمز سندی وینفلد معاون رئیس ستاد مشترک و سایر مقامات ارشد اطلاعاتی و مسئولین دولتی به کنگره بروم تا مجلس نمایندگان و سنا را درباره آنچه که در اینباره میدانیم، توجیه کنیم.
بسیاری از اعضای کنگره آن روز پس از استماع پاسخها، جلسه را با ناخرسندی ترک کردند و برخی هم کاملا عصبانی بودند. از اینکه برای همه سوالات پاسخ نداشتیم خود ما هم آشفته و سرخورده بودیم اما این امر باعث نشد آنچه را که میدانیم به آنها نگوییم. اگرچه وقت آن جلسه فقط یک ساعت بود، اما من در اتاق امن مجلس سنا برای بیش از دو و ساعت و نیم باقی ماندم تا هر سناتوری که سوالی دارد بتواند بپرسد.
در طول ماههای بعد، مقامات ارشد غیروابسته به دو حزب اصلی که بیشتر آنها حرفهایهای وزارت خارجه، وزارت دفاع، سازمان سیا، افبیآی و سایر نهادهای اطلاعاتی بودند در بیش از سی مورد در برابر هشت کمیته مختلف کنگره حاضر شدند، هزاران برگ سند را تحویل آنها دادند و به سوالات آنان به سرعت و به طور کامل تا جایی که مقدور بود، پاسخ دادند.
در ماه ژانویه، بیش از پنج ساعت را به شهادت دادن در برابر نمایندگان مجلس سنا و مجلس نمایندگان صرف کردم و تا جایی که میتوانستم به بیش از یکصد سوال دهها نماینده درباره آنچه که ما در آن زمان میدانستیم پاسخ دادم. با وجود اینکه پایان دوره مسئولیت من نزدیک بود، به سناتورها و نمایندگان کنگره گفتم برای کنار رفتن از مسئولیت مصمم هستم و مایلم کشور را در حالی ترک کنم که قویتر و امنتر باشد.
در حالی که به حملات بنغازی پرداخته بودم اظهار کردم: «همانطور که بارها گفتهام، من مسئولیت این حمله را میپذیرم و هیچکس برای حل آن از من متعهد نیست.»
386
آمریکا نميتوانست و نباید عقبنشینی کند
با وجود اینکه پایان دوره مسئولیت من نزدیک بود، به سناتورها و نمایندگان کنگره گفتم برای کنار رفتن از مسئولیت مصمم هستم و مایلم کشور را در حالی ترک کنم که قویتر و امنتر باشد.
در حالی که به حملات بنغازی پرداخته بودم اظهار کردم: «همانطور که بارها گفتهام، من مسئولیت این حمله را ميپذیرم و هیچکس برای حل آن از من متعهدتر نیست.» به نمایندگان یادآوری کردم ایالات متحده نقشی حیاتی به عنوان رهبر جهانی ایفاء ميکند و وقتی در عرصههاي جهانی غایب است به خصوص در مناطق بيثبات، عواقب و پیامدهایی هم وجود دارد.
به همین دلیل بود که من کریس استیونز را به عنوان سفیر به لیبی فرستادم؛ علت دیگر آن هم این بود که خود او هم ميخواست در آنجا خدمت کند. افزودم: این مسئولیت ما بود که اطمینان حاصل کنیم مردان و زنان آمریکایی حاضر در خطوط مقدم، همیشه به منابعی که بدان نیاز دارند دسترسی داشته باشند و برای کاهش خطرات پیش روی آنها هر آنچه که برایمان مقدور است انجام دهیم. آمریکا نميتوانست و نباید عقب نشینی کند.
برخی از اعضای کنگره سوالات متفکرانه و عمیقی درباره به کارگیری درسهاي تلخی که از این ماجرا گرفته بودیم و بهبود عملیاتهاي آتی طرح کردند. بقیه هم بر روی تئوریهاي خرابکارانه که هیچ ارتباطی به اینکه چگونه ميتوانیم از تراژدیهاي آینده جلوگیری کنیم تمرکز کرده بودند. برخی هم به خاطر اینکه از آن جلسه فیلمبرداری ميشد، سوال ميپرسیدند. وقتی هم در جلسه محرمانه استماع پخش تلویزیونی وجود نداشت در جلسه حاضر نميشدند.
بیشتر توجهات بر آنچه که سوزان رایس، سفیر ما در سازمان ملل در برنامههاي گفتوگومحور صبح روز یکشنبه ۱۶ سپتامبر یعنی پنج روز بعد از حملات بنغازی گفته بود، متمرکز شده بود. در پاسخ به سوالات مجریان، سوزان هشدار داده بود که حقایق مرتبط با حادثه بنغازی همچنان نامشخص و تحقیقات در حال انجام است. اما او گفته بود براساس دقیقترین اطلاعاتی که در حال حاضر در دسترس است، این حملات «عکسالعملی خودجوش بود به آنچه که چند ساعت پیش از آن در قاهره رخ داده بود و در واقع تقلیدی کودکانه از تظاهرات مردم علیه سفارتخانه ما در قاهره به شمار ميآید. البته این حادثه توسط عواملی رخ داد که در مقابل کنسولگری ما در بنغازی تجمع کرده بودند.»
منتقدین به او اتهام ميزدند که او داستانهايي را به دروغ تعریف کرده که هیچوقت اتفاق نیفتاده و برای پوشش این حقیقت که حملات تروریستی موفقیت آمیزی رخ داده است، این دروغها را گفته است. آنها درباره اینکه چه کسی در دولت «سخنرانی هدفمند» سوزان را آن روز صبح آماده کرده است وسواس به خرج ميدادند و امیدوار بودند شواهدی از تخلفات سیاسی سنگین در کاخ سفید بیابند. سوزان اظهار ميکرد که سرویسهاي اطلاعاتی - درست یا غلط - به چنین تحلیلی معتقد بودند.
به عقیده من هم کار سوزان بهترین کاری بود که او یا هرکس دیگری ميتوانست انجام دهد. هرگاه که اتفاق جدیدی رخ ميدهد، تمام اقدامات به سرعت در اختیار کنگره و مردم قرار ميگیرد. بین اینکه اطلاعات غلط دریافت شود با اینکه کار اشتباهی صورت بگیرد تفاوت وجود دارد.
387
این مسئولیت ما بود
بین اینکه اطلاعات غلط دریافت شود با اینکه کار اشتباهی صورت بگیرد تفاوت وجود دارد.
فرق بسیاری بین اين دو وجود دارد و برخی دریافت اطلاعات غلط را به عنوان فریبکاری و اشتباه عامدانه تلقی کردند. بسیاری از نمایندگان همچنین بر روی این سوال متمرکز شدند که چرا خود من آن روز صبح به تلویزیون نرفتم. گویی که حاضر شدن در یک برنامه گفتوگومحور تلویزیونی به مثابه حضور در برابر هیئت منصفه یک دادگاه است؛ جایی که یک شخص باید دلیل قانعکنندهاي برای رفع اتهامش داشته باشد. از نظر من انجام مسئولیت پاسخگویی در برنامه صبحگاهی روز یکشنبه با برنامه برنامه تلویزیونی شبانه یکسان است. تنها در واشنگتن اینگونه است که صحبت با مردم آمریکا محدود به ساعت ۹ صبح ميباشد. در میان این وقایع، روزها و ساعتها به حساب نميآمدند و ساعت و روز توضیح دلایل آن واقعه برای مردم از نظر من اهمیت نداشت.
ضروری بود که مردم آمریکا همواره در جریان آنچه که اتفاق ميافتاد باشند. این مسئولیت ما بود. ميخواستم که مردم آمریکا مستقیماً از من گزارش بشنوند. به همین دلیل بود که اولین سخنرانی عمومی من در اینباره، صبح روز پس از حمله ایراد شد. دو روز بعد هم در پایگاه هوایی اندروز صحبت کردم. بارها در هفتهها و ماههاي بعد، از طریق بیانیهها، مصاحبهها و کنفرانسهاي مطبوعاتی مردم را در جریان قرار دادم. اطلاعات غیرطبقهبندی شده گسترده کاملا روشن کرد که سوزان از اطلاعاتی که در اختیار او قرار گرفته بود استفاده کرده و مورد تایید سازمان سیا نیز بوده است. اولین پیشنویس سخنان او که توسط سازمان سیا نوشته و منتشر گردید از این قرار بود: «براساس اطلاعات موجود اعتقاد داریم که حملات بنغازی به صورت خودجوش از اعتراضات مردم در مقابل سفارت آمریکا در قاهره الهام گرفته شده است.» این ارزیابی از سوی عوامل سیاسی کاخ سفید تهیه نشده بود بلکه توسط حرفهایهاي جامعه اطلاعیه تدوین گردیده بود.
به عبارت دیگر این ارزیابی برای استفاده اعضای کمیته «دائمی نخبگان اطلاعاتی» مجلس نمایندگان و نیز دموکراتها و جمهوری خواهان به طور یکسان تهیه شده بود. این افراد در روز جمعه، چهاردهم همان ماه در پایان جلسه توجهی دیوید پترائوس از وی پرسیده بودند که برای بیان کدام بخش از آنچه که در آن جلسه محرمانه شنیدهاند در تلویزیون مجاز هستند. آن اطلاعات برای بیان تمام اطلاعات محرمانه تدوین نشده بود؛ بلکه به منظور کمک به نمایندگان توجیه شده کنگره تهیه شده بود تا برای بیانیههاي عمومی از آنها استفاده کنند افزون بر اینکه در جریان اطلاعات طبقهبندی شده یا حساس هم قرار بگیرند. هیچ یک از مسئولین اطلاعاتی که روی این موضوع کار ميکردند اصلا فکر نميکردند که اطلاعات آنها دو روز بعد توسط سوزان مورد استفاده قرار بگیرد. طرح چنین موضوعاتی، تئوری توطئهاي است که برخلاف حقایق و دلایل است.
بارها و بارها در طول شهادتم در کنگره این موضوع از من سوال شد و من پاسخ ميدادم: «من به شخصه درباره نکتههاي سخنانم متمرکز نبودم بلکه تنها به امنیت نیروهایمان فکر ميکردم.»