نقل ميکنند که در زمان ابوی آخرین پادشاه ایران بدليل کمبود اسلحه، بعضي از پاسبانهايي که گشت مي دادند فقط غلاف خالي اسلحه را روي کمرشان ميبستند و در واقع اسلحه اي در کار نبود. دزدها و شبگردها وقتي متوجه اين قضيه شدند براي اينكه همديگر را مطلع كنند و راپورت ماموران امنیت شهر را به هم بدهند، میگفتند که طرف «خالي بسته» و منظورشان اين بود که فلان پاسبان اسلحه ندارد و غلاف خالي اسلحه را دور کمرش بسته است. یعني كه آن پاسبان را جدی نگیرید و طرف براي ترساندن ما بلوف مي زند که اسلحه دارد و روي همين اصل بود که واژه خاليبندي رواج پيدا کرد.
این ماجرا را نقل کردم تا برگردیم به سالهای سال پس از سلطنت رضا خان.
از سال گذشته و وقتی برای دولتمردان مسجل شد که آن نتیجه ۳ بر ۲ برده در برجام، آرزویی بیش نبوده و در واقع کفه دادههای ما در قیاس با ستاندهها در ترازوی برجام، وزانت بیش از حدی داشته، تصمیم بر آن شد تا با بازنویسی قصه، سعی کنند ماجرا را جور دیگری جلوه دهند و آنچه وعده شده بود و بر سر خرمن جا مانده بود را پاک کنند و به جایش یک دستآورد خیالی بنشانند.
بعد از آنکه برنامه جامع اقدام مورد نظر غربیها به طور کامل در مملکت ما اجرا شد و آنها وعدههای نسیهشان را در حد همان وعده نگاه داشتند، بعد از آنکه برجام نه نان مردم شد و نه بر کیفیت آبشان تاثیر گذاشت، بعد از آنکه ریزگرد و مشکل ازدواج و رکود و اشتغال به دست با کفایت جناب برجام حل نشد، دولتیها به صرافت آن افتادند که «عجب اشتباهی کردیم و همه مشکلات و ضعفهای خودمان را به قالی خوشرنگ! برجام گره زدیم» برای همین برنامه عوض شد و احتمالا مشاوران غریب و آشنا! تصمیم بر این گرفتند که داستان را امنیتی کنند.
یعنی امنیت فعلی مملکت و دست کوتاه دشمن از این آب و خاک را به سرانگشت تدبیر خود مرتبط بدانند و با این کار با یک تیر دو نشان را هدف قرار دهند. هم وعدههای قبلی را بر در کوزه بگذارند و هم بر سر ملت منت بگذارند که ما باعث شدیم اینجا اینقدر «همهچی آرومه» باشد.
اما آیا واقعا خروجی برجام، دور کردن سایه جنگ از سر مملکت بود؟ شاید بد نباشد برای ورزش حافظه کم و نیمبندمان سری به گذشته بزنیم و کمی عینک بزنیم و تاریخ بخوانیم.
طی دوران معاصر به جرات میتوان جرج بوش پسر را جنگطلبترین رئیسجمهور امریکا دانست. کسی که به معنای واقعی کلمه در منطقه غرب آسیا برای «محور شرارت» بودن سنگ تمام گذاشت و وقتی کاخ سفید را ترک میکرد اثرات شاهکارهای او در افغانستان و عراق، همچنان بر چهره امریکا نمود داشت.
کسی که بارها برای ما هم خط و نشان کشید که اگر ایران چنین کند و چنان نکند، فلان میکنیم. اما او هیچ غلطی نکرد و بعدها هم معلوم شد، حتی جرات تخیل حمله به ایران را هم نداشته است.
چندسال بعد از دوران بوش پسر، رئیس جمهور بعدی که به زعم برخیها «مودب و باهوش» بود، در جمع تندروهای صهیونیست اعلان کرد که «وقتی من صدارت را برعهده گرفتم، فهمیدم که دولت بوش طرحی را برای حمله نظامی به ایران آماده نکرده بوده است» یعنی طرف لاف در غریبی میزده است. عجیب که برخیها در این خاکِ پاک، همچنان به خود میلرزیدند و فکر میکردند باید برای آنکه سایه جنگ را از سر مملکت دور کرد، کاری کرد کارستان.
ظاهرا این جماعت باورشان شده بود که واقعا همه گزینهها روی میز است و هر شب چندین و چند صفحه از سرمشق برادر باراک رونویسی میکردند که All options are on the table . اما واقعیت چیز دیگری بود. امریکا نه خودش و نه مهرههای منطقهایاش هیچوقت جرات حمله به ایران را نداشتهاند. این را نه بیشناسنامهها و بیسوادها، که اتفاقا خود برادران آن سوی آبی تاکید داشتند.
آنها حتی برنامه مانور حمله احتمالی به ایران را هم چیدند و نتیجه گرفتند که جز شکست فضاحتبار و خسارتهای اساسی عایدی دیگری برای آنها نخواهد داشت.
برای همین هم بود که وزیر دفاع گذشته امریکا رسما اعلام کرد که «امریکا نه در دوران بوش و نه در دوران اوباما هرگز به گزینه نظامی علیه ایران حتی نزدیک هم نشده است.»
وقتی مستکبر بزرگ با دولتهای جمهوریخواه و دموکراتش جرات نزدیک شدن به گزینه نظامی علیه ایران را نداشته، چه کسی قرار بوده برای ما سایه جنگ ایجاد کند؟
سعودیهای بیخاصیت؟ آنها که اگر جنگیدن را یاد گرفته بودند، دو سال تمام در باتلاق یمن غلت نمیزدند و به غلط کردن نمیافتادند. پس که؟ رژیم صهیونیستی؟ آنها که اوضاعشان از سعودیها هم بدتر است. وقتی در جنگ مقابل حزبالله و یا مردم غزه دست از پا درازتر برگشتند و چارهای جز پذیرش شکست و کشاندن کار به آتشبس نداشتند، آیا میتوانند برای حمله به ایران برنامهای بریزند؟ آنوقت نتانیاهو فنجان «قهوه»اش را کجا سر بکشد؟ آنوقت ویرانههای تلآویو و حیفا را چه کسی جمع میکند؟
واقعیت آن است که مشاوران رئیسجمهور محترم متاسفانه برای تخریب آقای روحانی سنگ تمام گذاشتهاند. میپرسید چرا؟ واضح است. وقتی کسی که سالهای سال در شورای عالی امنیت ملی مسئولیت داشته و طی چهار سال گذشته هم ریاست این شورا را بر عهده داشته، کسی که قطعا از گزارشهای امنیتی باخبر است و خبرهایی که ما میخوانیم و میشنویم را قطعا خوانده و از اوضاع دشمن و ضعف و زبونی و عدم جرات آنها باخبر است «خالیبندی» و رجزهای دشمنان را باور کند و مدام از این بگوید که «هدف ما در برجام این بود که سایه تهدید را از سر کشور برداریم» یا «برجام سایه جنگ و تهدید و تحریم ظالمانه را از کشور برداشت» معنای خوبی نمیدهد.
مردم هم مثل رئیس شورای عالی امنیت ملی میدانند که سایه جنگ را برجام از سر کشور دور نکرد، بلکه رشادت مردم و قدرت نیروهای مسلح ما بود که اجازه نداد دشمن به گزینه نظامی فکر کند. اگر قدرت بینظیر ما در محور مقاومت نبود، اگر توان دفاعی و نظامی ما اینقدر بالا نبود، اگر در تولید موشکهای بالستیک و سایر تسلیحات به خودکفایی نرسیده بودیم، قطعا نه این برجام که دهها برجام هم نمیتوانست سایه جنگ را از این کشور دور کند.
کاش آقای روحانی مشاوران و نزدیکان و حامیانش را توجیه میکرد که با «خالی بستن» نمیشود، حواس مردم را از انتظارات واقعی و وعدههای به وقوع نپیوسته پرت کرد.