بیش از یک دهه است که استان خوزستان با بحرانی به نام ریزگرد - گردوخاک - ریزمرگ و اسامی شبیه به این مواجه است.
متأسفانه تاکنون این معضل علیرغم گذر زمان و دولتهای مختلف دست از سر خوزستان برنداشته و همچنان امرارمعاش و گذران زندگی را برای مردم خونگرم جنوب با مشکل روبرو کرده است.
قطعاً در معرض گردوخاک قرار گرفتن مردم خوزستان تبعات منفی زیادی برای مردم بهویژه کودکان و میانسالان دارد تبعات بیشماری که زبان از گفتن آنان قاصر است. هر بار با آمدن این پدیده مردم دچار مشکلات تنفسی، سوزش چشم یا مشکلات قلبی میشوند و بسیاری از آنها مجبور میشوند به اورژانس و بیمارستان مراجعه کنند در این میان اما کودکان، سالمندان و البته جانبازان شیمیایی بیشتر از دیگران مشکل پیدا میکنند.
عدهای در پایتخت یا هر جای خوش آبوهوای کشور شاید فکر کنند که گردوخاک میآید و چند روزی میهمان مردمی در استان یا شهری میشود و میرود که علیالظاهر همینگونه است ولی چه کسی غیر از خوزستانیها درک میکند احوالات مردم این دیار را.
فارغ از مباحث مربوط به بیماریهای به وجود آمده از این پدیده که خود مبحث کلانی است و بارها از آن سخن به میان آمده ولی مشکلاتی در این خصوص گریبانگیر مردم میشود که در ادامه با گوشهای از آنها آشنا میشوید.
وقتی ریزگرد میآید در کمتر از چند دقیقه همهچیز دگرگون میشود ذرات معلق خاک همه فضا را فراگرفته گویی قیامت شده است طعم خاک در دهان و گلوی شما حس میشود به خسخس میافتید و سریع به دنبال پیدا کردن سرپناهی امن برای نفس کشیدن میگردید.
وقتی خوزستان را گردوخاک فرامیگیرد مردم در خانهها حبس میشوند. حیاط و سرامیکهای خانهها را شبیه رملستان کویر میکند. این خاک از هر منفذ ریزودرشتی وارد خانهها میشود و به همهجا رسوخ میکند. روی فرش و پنجره و مبل و... مینشیند گویی او خود را صاحبخانه میداند.
ساختمانها غبارآلود، خودروها غرق در خاک، درختان خیابان ترسناک، پارکهای بازی متروکه و... خلاصه همه و همهچیز رنگ و بوی خاک میگیرد.
اینجا وقتی گردوغبار میرود تازه کار مردم درمیآید باید خوششانس بوده باشید تا برق و بهتبع آن آب منطقه شما در فلان نقطه شهر قطع و یا گلآلود نشده باشد آنوقت به سراغ تمیزکاری خانه بروید گویی خانهتکانی عید است منتها همانند خانهتکانی بعد از چند سال در خانهای خالی.
بعدِ گردگیری خانه، سراغ حیاط و پنجرهها میروید، ردپای حزنآور شما در حیاط و روی خاک نشسته بر سرامیکها جلوهنمایی میکند کفشها زیر خروارها خاک نهفتهاند صدای غرش پمپ آب هم گوشخراش است و از تمام خانهها به گوش میرسد. بعدازآن نوبت شستن لباسها و هر چیزی که در خانه داشتید فرامیرسد خاک بر همه آنها نشسته و در تاروپود آنها رفته است. شستن خودروها و درختان که دیگر هیچ.
شستن مدارس، تمیز کردن اماکن خصوصی و دولتی و... که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. هزینههای مازاد بر زندگی سالم از قبیل آب و برقی که به خوزستانیهای درگیر ریزگردها میرود خود حدیث دیگری است که البته این مسائل تنها گوشهای از دستبهگریبانی مردم این دیار با خاک است ولیکن اگر اینجا باشید تجربه بدی را خواهید دید که هیچگاه از ذهنتان بیرون نمیرود.
آری خوزستان امروزه کلکسیونی از معضلات و مشکلات را در خود جایداده و باید اینجا باشید تا بتوانید مردم این استان را درک کرده و برای رهایی آنها از این معضلات به ندای «هل من ناصر ینصرنی» پاسخ دهید.