?>?> بهار عربي: يك گام به جلو، دو گام به عقب | سیاست روز
دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۸:۳۵
کد مطلب : 82899
مصاحبه اختصاصي سياست روز با اریک والبرگ

بهار عربي: يك گام به جلو، دو گام به عقب

بهار عربي: يك گام به جلو، دو گام به عقب

«اريك والبرگ»(Eric Walberg)، نويسنده، مترجم و روزنامه نگار شناخته شده كانادايي و كارشناس مسائل خاورميانه، آسياي مركزي و روسيه است. وي در دانشگاه هاي تورنتو و كمبريج و در رشته اقتصاد تحصيل كرده و نوشتن حرفه اي را از سال ۱۹۸۰ آغاز كرده است. وي تاكنون چند كتاب در زمينه هاي سياست بين الملل نوشته كه از آن جمله مي توان به كتابهايي از پست مدرنيسم تا پست سكوراليسم و امپرياليسم پست مدرن: ژئوپولتيكس و بازيهاي بزرگ اشاره كرد. آقاي والبرگ به عنوان كارشناس و تحليلگر در شبكه هاي مختلف تلويزيوني و راديويي شركت مي كند و مقالاتش در نشرياتي چون Counterpunch، الجزيره، Turkish Weekly، Dissident Voice، Global Research، پرس تي وي به چشم مي خورد وي هم اكنون مقاله نويس روزنامه مصري الاهرام است. وي كه مدتي به عنوان مشاور سازمان ملل در شوروي سابق زندگي كرده، در سال ۲۰۰۵ به دين مبين اسلام مشرف شد. آقاي والبرگ در گفت و گو با خبرنگار سياست روز به بيان نظراتش درباره مسائل و رخدادهاي خاورميانه پرداخته است.
***
برای شروع گفت و گو مایلم بدانم عقیده کلی تان درباره جمهوری اسلامی ایران چیست.
ایران به عنوان کشوری که یک انقلابِ به معنی واقعی کلمه «اسلامی» را تجریه کرده، از جایگاه خاصی در جهان برخوردار است؛ انقلابی که غربیها در پشت صحنه اش نقشی نداشتند. انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران در دوره تاریخیِ خطیر، پیچیده و غم انگیز اتفاق افتاد. در این دوره، غربیها برای مبارزه با شوروی، افغانستان را به ورطه جنگ داخلی کشاندند؛ اقدامی که توسط امریکا_ که همانطور که امام خمینی فرموده،«شیطان بزرگ» است و دشمن شماره یک اسلام_ و عربستان سعودی انجام شد و از دل آن القاعده زاده شد. افغانستان در آن زمان به جهنم سقوط کرد و همانجا ماند، اما ایران اسلامی باقی ماند. البته ایران در این مدت از اشغالگری عراق و خرابکاری های غربی ها و تحریمهای اقتصادی رنج برده، اما تدابیر آیت الله خمینی، باعث شد ایران ثباتش را حفظ کند و دهه پرتلاطم ۱۹۸۰ را به سلامت پشت سر بگذارد. در طول این سالها احترام زیادی نسبت به ایران در دل من شکل گرفته. بذر اتحاد اسلامی و مبارزات ضد امپریالیستی در ایران بارور شده و به نقاط دیگر ریشه دوانیده و همچنان با قدرت در حال ثمره دادن است. به نظر من، نسخه دموکراسی اسلامیِ ایرانی، که در طی این سالها در این نزج گرفته، کارآمدی بسیاری برای ایران دارد. البته، ایران برای رسیده به شکوفایی اقتصادی، ناگزیر است از سوی غربیها مقبول واقع شود.

ظاهرا این مقبول واقع شدن در گرو حل شدن مسئله هسته ای ایران است. آیا اصولا به نظر شما این برنامه، آن طور که غربی ها می گویند، یک تهدید برای غرب محسوب می شود؟
برنامه هسته ای ایران یک مسئله بی اهمیت است و غربیها با استفاده از آن، مردمشان را از تهدید واقعی که از سوی ایران متوجه دولتهای غربی است منحرف می کنند. تحریمهای وضع شده بر ضد ایران واقعا بی دلیل است. آنها می دانند که ایران، که یکی از اعضای IAEA است، قصد ساختن بمب ندارد و صاحبنظران غربی هم این را تایید کرده اند. چیزی که واقعا از سوی ایران غرب را تهدید می کند، نقشی است که این کشور در تحولات منطقه ایفا می کند. برای مثال، نقشی که ایران در ایجاد «بیداری اسلامی» در خاورمیانه داشت. همچنین، ایران این جرات را داشته که سلطه «دلار» امریکا بر بازارهای جهانی را نقض کند و از سال ۲۰۰۸ و از هنگام تاسیس بورس نفتی اش، تلاش کرده معاملات نفتی اش را با واحدهای پولی غیر از دلار انجام دهد. عراق در سال ۲۰۰۰ این کار را کرد و امریکا، در واکنش، این کشور را اشغال کرد. تحریمهایی که هم اکنون بر ضد ایران اجرا می شود هدفی ندارد جز مجبور کردن ایران به اطاعت از روند جهانی و استفاده از دلار به عنوان ارز اصلی برای معاملات. علاوه بر این، غربیها از اعتبار و شخصیتی که ایران در جهان اسلام، بخصوص در عراق دارد، ناراحتند و تلاش می کنند با تضعیف ایران، این جایگاه را متزلزل و مخدوش کنند. امریکا بی آنکه بخواهد باعث ایجاد اتحاد بین ایران و عراق شد. حملات تروریستی و آشوبهایی که هم اکنون در عراق در جریان است زیر سر عوامل امریکایی-اسراییلی است و هدفی جز بر هم زدن این اتحاد ندارد. روی هم رفته، برنامه هسته ای ایران، صرفا یک بهانه برای فشار آوردن به این کشور است؛ فشاری که عللش را باید در چیزهایی غیر از برنامه هسته ای جستجو کرد.

با این حساب مذاکرات هسته ای ایران و ۱+۵ هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید.
این مذاکرات زمانی از بن بست خارج می شود که مردم امریکا سرانجام متوجه قضایا بشوند و بدانند که برنامه هسته ای ایران در واقع موضوعی بی اهمیت و صرفا یک دستاویز است. وقتی مردم شروع کنند به فشار وارد کردن به استراتژیست های امریکایی-اسراییلی و آنها را وادارند نقشه های جنگ طلبانه شان بر ضد ایران را کنار بگذارند، می توان امیدوار بود که غربیها رویکرد صادقانه تری در مذاکرات اتخاذ کنند. این حق مسلم ایران است که اورانیوم را در چارچوپ تعهداتش به NPT و IAEA غنی کند.

کارشناسان و روزنامه نگاران غربی چه دلایلی را برای به نتیجه نرسیدن مذاکرات ذکر می کنند؟
مشخص است که غرب پیشنهادات ایران را یکی پس از دیگری رد می کند؛ مثلا سال ۲۰۰۵ دو پیشنهادی که ایران ارائه داد از طرف غرب رد شد. روزنامه نگاران غربی هم به این مسئله واقفند. مثلا روزنامه نگار مشهوری چون پیتر ازبورن(Peter Osborne) از روزنامه «تلگراف» روی این نکته تاکید کرده که غرب است که سنگ جلوی راه مذاکرات می اندازد، نه ایران.

شما اگر به جای مقامات تصمیم گیرنده ایرانی بودید، برای حل مسئله هسته ای چکار می کردید؟
صبر و شکیبایی. اخیرا کنگره امریکا تحرکاتی کرده که نشان از قصد آنها برای باز کردن باب مذاکرات جدی با ایران است. اسراییل هم در حال حاضر بسیار منزوی شده؛ بخصوص بعد از آنکه محصولات تولید شده توسط ساکنان یهودی غیرقانونی کرانه غربی را به اسم «اسراییلی» به اروپا فرستاده، از سوی اتحادیه اروپا هم محکوم و منزوی شده. ایران باید به این گفته «فرانکلین روزولت»، که بزرگترین رئیس جمهور تاریخ امریکا بوده توجه کند:«چیزی نیست که از آن بترسیم، جز خودِ ترس.»

درباره انتخاب آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور جدید ایران چه نظری دارید؟
ایرانیان خیلی خوش شانس بوده اند که صاحب یک چنین رئیس جمهور باهوش و تحصیلکرده ای شده اند. حتی رهبران کشورهای غربی هم به این نکته اعتراف کرده اند. من نسبت به این موضوع که حضور آقای روحانی باعث پیشرفت مذاکرات شود خوشبینم. حالا دیگر بر کودن ترین مقامات امریکایی هم مسجل شده که ایران از حقوقش کوتاه نمی آید.

بسیاری معتقدند حضور آقای روحانی بر کرسی ریاست جمهوری ایران می تواند به آب شدن یخ روابط ایران و امریکا کمک کند. شما درباره مذاکرات مستقیم ایران و امریکا چه فکر می کنید؟ آیا این مذاکرات را به نفع ایران می بینید؟
البته. گفتگو و مذاکره هیچوقت ضرر ندارد، البته همیشه باید هوشیار بود و جانب احتیاط را رعایت کرد. ایران هم اکنون ضد امپریالیستی ترین کشور دنیا است و نشان داده با تطمیع و تهدید، تسلیم نمی شود. مطمئنا امریکا هم یک شبه از هژمونی منطقه ای اش صرف نظر نخواهد کرد. با این حال مذاکره می تواند سودمند باشد.

مردم امریکا درباره ایران چه نظری دارند؟ آیا تبلیغات ضد ایرانی رسانه های غربی توانسته روی آنها تاثیر بگذارد؟
متاسفانه اکثر آنها روزنامه های متداول را می خوانند و شبکه های خبری اصلی را تماشا می کنند؛ رسانه هایی که کاملا تحت کنترل صهیونیست ها هستند. من در یکی از کتابهایم به اسم «امپریالیسم پست مدرن: ژئوپلتیکس و بازیهای بزرگ» (Postmodern Imperialism: Geopolitics and the Great Games) به سیطره یهودیان صهیونیست بر رسانه ها و صنعت سرگرمی امریکا پرداخته ام. در این کتاب آمده: خودِ یهودیان هالیود به این مسئله که این مجتمع سینمایی تحت کنترل یهودیان است مباهات و افتخار می کنند. مثلا یکی از چهره های مشهور آنها، «بن اشتاین» به صراحت می گوید:«بله! یهودیان هالیوود را کنترل می کنند. مگر شک دارید؟» نمایش نامه نویس یهودی-امریکایی مشهور، «دیوید ممت» هم در جایی گفته: «کارگردانها و روسای شرکتهای فیلمسازی توسط گروه اشکنازی(از خاندانهای بزرگ و متنفذ یهودی) تعیین می شوند.» درباره شبکه های تلویزیونی امریکا، دو محقق به نامهای فاگل و وولفسون می گویند ۷۵ درصد این شبکه های در دست یهودیان است. آنها درباره ناشران امریکایی هم می گویند:«از هفت تا از ده انتشارات بزرگ و مشهور امریکا متعلق به یهودیان است.» این چنین است که فیلم ضد ایرانی مثل «آرگو» در افتتاحیه فستیوال فیلم تورنتو نمایش داده می شود و زمان نمایش آن درست زمانی تنظیم میشود که دولت کانادا اعلام کرده روابط دیپلماتیکش را با ایران قطع می کند. این فیلم به همین دلایل در جوایز سالیانه اسکار، برنده عنوان بهترین فیلم می شود. این در حالیست که سفیر وقت کانادا در ایران، «کن تیلور»، اذعان دارد که فیلم آرگو، تحریف زشت تاریخ به نفع CIA است. این فیلم، یک اثر نژادپرستانه ضد ایرانی است و مردم ایران را عقب افتاده و متعصب نشان می دهد. همه این تبلیغات، که توسط رسانه ها و کتابها و سینمای امریکا انجام میشود، باعث شده مردم امریکا هیچ تصویر واقعی از ایران نداشته باشند و ناچار، چهره تحریف شده و نامطلوبی که رسانه های اصلی امریکایی از ایران ترسیم می کنند، باور می کنند. در این میان، روزنامه نگاران مستقلی نظیر من تلاش دارند تا ایران را آن طور که هست به مردم امریکا معرفی کنند.

اروپا ادعا می کند یک قدرت مستقل است. تاسیس اتحادیه اروپا هم منبعث از همین ادعا است. ولی می بینیم کشورهای اروپایی، در موضوعی مثل تحریم ایران، که برای اقتصاد اروپا هم مضر است، کاملا از امریکا تبعیت می کنند. به نظر شما علت این فرمانبرداری چیست؟
کشورهای اروپایی که در خلال جنگ دوم جهانی ویران شده بودند، پس از جنگ توسط سرمایه های امریکایی و در حضور نیروهای نظامی این کشور آباد شدند و بدینوسیله، تبدیل شدند به اقمار امپراطوری امریکا. درست مثل ژاپن که همین وضعیت را در شرق داشت. من در کتاب«امپریالیسم پست مدرن» این کشورها را «کشورهای پست مدرن» نامیده ام. این کشورها سیاست خارجی مستقلی ندارند. البته مردم اروپا نسبت به امریکایی ها و کانادایی ها، طرز فکر مستقل تری دارند و کمتر خریدار تبلیغات امریکایی هستند. اما سیاست خارجی اروپا، متاثر از امریکا است.

دولت اوباما اخير پيشنهاد كرده مذاكرات فلسطينيان و اسراييل از سر گرفته شود. به نظر اين مذاكرات، در صورت انجام شدن، موفقيتي خواهد داشت؟
همانطور كه ايران بايد به حقوق قانوني اش در مسئله هسته اي برسد، فلسطينيان هم بايد آنچه را كه حقشان است به دست بياورند، و اين در گرو از بين رفتن ساختار كنوني اسراييل است. به عقيده من، اسراييل خود ثابت كرده كه فقط شريعت اسلام مي تواند مشكل فلسطينيان را حل كند.(من در كتاب جديدمFrom Postmodernism to Postsecularism: Re-emerging of Islamic Civilization) به اين موضوع پرداخته ام. به نظر من، مقاومت در برابر اشغالگران حق انكار ناپذير فلسطينيان است. البته بايد تا حد امكان از اقداماتي كه منجر به مرگ غيرنظاميان مي شود حذر كرد. حركاتي نظير جنبشهاي «بايكوت» و «تحريم» كالاهاي اسراييلي، كه اكنون در غرب جريان پيدا كرده، نشانه هاي اميدوار كننده اي از مقاوت جهاني عليه اسراييل است. اقداماتي كه سبب انزواي اسراييل مي شود، از نظر اهميت دست كمي از اقدامات مسلحانه ندارد. به نظر من هر دوي اين استراتژي ها بايد همزمان به كار گرفته شوند.

وضع كنوني خاورميانه و بحرانهايي كه كشورهاي چون مصر، سوريه و تركيه را در بر گرفته چگونه ارزيابي مي كنيد؟
وضع كنوني خاورميانه نيروهاي چپ و ضدامپرياليستي را دچار گيجي و سرگرداني كرده است. آنچه در مصر، تركيه، عربستان و قطر
مي گذرد بسيار پيچيده است. نيروهاي «بد» زيادي در اين بحرانها در حال بازي هستند و امريكا در پشت صحنه اين وقايع نقش آفريني مي كند و تا آنجا كه مي تواند، نخهاي طرفهاي درگير را در دست مي گيرد و آنها را به ميل خود مي جنباند. البته اين نخها گاهي پاره مي شوند. مثلا در مصر، نخهايي كه به مبارك وصل بود ناگهان پاره شد و امريكا مجبور شد با اخوان المسلمين وارد معامله شود، كه البته در اين ميان اخوان هم امريكا را وادار به دادن امتيازاتي كرد. مهمترين نيرو در مصر، ارتش است؛ ارتشي كه ۴۰ سال است تحت نفوذ امريكاست و نخهايش كاملا در دستان اين كشور است. امريكا از سال ۲۰۱۱ كه ناآرامي ها آغاز شد، از ارتش مصر براي ايجاد رعب و وحشت و ايجاد شكاف و درگيري هاي قومي بين مسلمانان و مسيحيان استفاده كرد. ارتش مصر در دستان امريكا وسيله اي براي به جريان انداختن نئوليبراليسم. بر خلاف موانع بسيار، اخوان المسليمن در انتخاباتي كاملا آزاد و عادلانه موفق شد قدرت را در دست بگيرد، اما بعد بخاطر اقدامات خرابكارانه امريكايي ها، ارتش، سكولارها و طرفداران مبارك سقوط كرد. اخوان هيچگاه عروسك خيمه شب بازي امريكا و اسراييل نبوده است و مقاومتهاي اصولي و شجاعانه آن و شهيداني كه داده نشاني از همين موضوع است. سعودي ها از اخوان المسلمين متنفرند، زيرا مي دانند كه اخوان الگويي است براي مردم عربستان تا شاهزاده هاي سعودي را، كه كاملا گوش به فرمان امريكايي ها هستند، بر بي اندازند. بر خلاف اخوان، ارتش و سكولاريست هاي مصر دوستان خوب امريكا هستند و كودتاي اخير هم طبق دستورات امريكا انجام گرفت. وقايع بعدي اين كشور صحت اين مطلب را روشن كرده است. درباره تركيه بايد بگويم اين كشور در مواضعش ست به يك بازي سياسي تمام عيار زده است؛ بازي اي كه هم مطابق خواسته هاي امريكاست و هم برگرفته از جاه طلبيهاي شخصي تركيه براي تخريب سوريه و ليبي و تسلط بر آنها. نخست وزير تركيه هم اكنون نسبت به پيماني كه با شيطان(امريكا) بست و طبق آن روابطش با ايران و سوريه را خراب كرد افسوس مي خورد. ولي همين اردوغان از حمايت از ارتش و نيروهاي خائن مصر (به رهبري البرادعي) امتناع كرد و اين نشان دهنده شجاعت و اصولگرايي وي است. (علت اشتباه شرم آور اردوغان در قبال سوريه اين بود كه وي خيال مي كرد سوريه هم به سرنوشت ليبي دچار خواهد شد.) درباره سوريه بايد بگويم اين كشور تبديل به يك جهنم واقعي شده است. البته اين را هم بايد اضافه كنم كه بشار اسد فرشته نيست. پدر او، حافظ اسد، حداقل ده هزار نفر از نيروهاي اخوان المسلمين سوريه را در سال ۱۹۸۲ قتل عام كرد. آيا اخوان المسلمينِ كشورهاي سوريه، مصر و اردن مي توانند چنين جنايتي را فراموش كنند؟ بشار اسد سكولاري است كه در لندن چشم پزشكي خوانده و با يك زن انگليسي ازدواج كرده. بزرگترين آرزوي او اين بود كه از سوي غرب مورد پذيرش قرار بگيرد، اما چنين نشد و او مجبور شد با اسراييل مقابله كند و با ايران و روسيه متحد شود. با توجه به وقايع سال ۱۹۸۲ و نيز فشاري كه سلفي ها به محمد مرسي وارد مي كردند، مي توان علت موضع وي عليه دولت سوريه را درك كرد. به نظر من در اين بحرانها، طرف «خوب» نداريم و همه به دنبال برنامه هاي خودشانند. البته برخي برنامه ها نسبتا بهتر هستند و به نظرم مقاومت ايران و روسيه در مقابل هژموني امريكا-اسراييل در سوريه، به طور كلي بهترين سياستي است كه اكنون در اين منطقه به چشم مي خورد. آنچه در مصر رخ خواهد داد، بازگشت نيروهاي مرتبط با مبارك است، مگر اينكه اخوان بتواند بر رهبران ارتش بي رحم مصر و اراده امريكا، فائق آيد. در كل، نتيجه آنچه تاكنون در بهار عربي رخ داده، يك قدم به جلو و سپس دو قدم به عقب بود. 

مانی الوند

https://siasatrooz.ir/vdcf1cdc.w6d01agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی