?>?> زنده‌باد تجاوز! | سیاست روز
دوشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۶
کد مطلب : 96831
نقدی بر فیلم «فروشنده» فرهادی که «مشتری»های دست به نقدی دارد

زنده‌باد تجاوز!

زنده‌باد تجاوز!

«فروشنده» آخرین ساخته اصغر فرهادی بدترین فیلم کارنامه اوست. فیلمی که برنده نخل طلای کن شده و به تازگی به اکران عمومی درآمده چه از جهت تکنیکی و ساختاری و چه از جهت مضمون و محتوا یک قدم رو به عقب برای فرهادی محسوب می‌شود. «فروشنده» که یکی از شانس‌های نامزدی اسکار هم هست تکرار دست چندمی از مضامین دیگر فیلم‌های فرهادی است و هیچ کشف و خلاقیتی در آن دیده نمی‌شود. فرهادی در فروشنده از روی دست خودش تقلب می‌کند و البته تقلبی که لو می‌رود پیش مخاطب. گویی حنای فرهادی دیگر برای کسی رنگی ندارد. جز جشنواره‌های فرنگی!
فروشنده داستان یک زوج تئاتری است. عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) دو شخصیت اصلی فیلم فرهادی هستند. دو شخصیتی که پرداخت کامل و منسجمی ندارند و ما چیز زیادی از آنها نمی‌بینیم. عماد که معلم ادبیات است و بازیگر تئاتر. رعنا هم که تنها بازیگر تئاتر است. همین و بس. فرهادی در فیلم ۱۲۷ دقیقه‌ای‌ خود چیز بیشتری از دو شخصیت اصلی فیلمش به ما نمی‌دهد! تکلیف بقیه شخصیت‌های فرعی هم که مشخص است. فروشنده ظاهراً درباره تجاوز است. رعنا که در خانه جدیدشان دارد استحمام می‌کند مورد تجاوز قرار می‌گیرد. خانه‌ای که بعدتر معلوم می‌شود در آن زن بدکاره‌ای زندگی می‌کند. و کسی که به رعنا تجاوز کرده در واقع یکی از مشتری‌های آن زن است.
جدای از اینکه ۲۰ دقیقه قبل از این اتفاق هیچ کارکرد دراماتیک و شخصیت‌پردازانه‌ای ندارد و به راحتی می‌توانست حذف می‌شود خود این اتفاق هم تنها ظاهر ملتهبی دارد و در درام فیلم ساخته نمی‌شود. برای همین نوع برخورد شهاب حسینی با این تجاوز در آغاز جوری است که انگار نه انگار اتفاق خاصی نیفتاده! و هیچ خللی در نظم زندگی‌اش بوجود نمی‌آید. هم هر شب تئاترش را اجرا می‌کند هم کلاس درسش را برگزار. پس التهاب ناشی از تجاوز به رعنا - که همسر عماد است - در فیلم ساخته نمی‌شود. از این جهت فیلم طولانی فرهادی به شدت ملال‌آور می‌شود و حوصله‌سربر که تنها نان نام فیلمسازش را می‌خورد و سوژه‌ به ظاهر ملتهبش!
در ادامه و بعد از یک موش و گربه‌بازی طولانی - و البته بی‌منطق و کشدار - عماد فرد تجاوزگر را پیدا می‌کنند. پیرمردی که مشکل قلبی دارد و مشتری آن زن بدکاره بوده. بیست دقیقه پایانی فیلم در واقع به انتقام گرفتن عماد از این پیرمرد می‌گذرد که شدیداً سانتی‌مانتال و هندی هم هست. فرهادی با قرار دادن یک پیرمرد به عنوان متجاوزگر سعی می‌کند احساسات مخاطب را علیه عماد و انتقامش برانگیزد. برای همین هم میزانسن جوری است که مخاطب از کشیده‌ای که عماد به پیرمرد می‌زند احساس خوبی پیدا نمی‌کند. فرهادی با این کار جای متجاوز و مظلوم را عوض می‌کند. گویی عماد متجاوز است و دارد کار اشتباهی می‌کند که تقاص زنش را می‌گیرد. فرهادی شعار بخشیدن متجاوزگر می‌دهد تا با اتخاذ رویکردی اومانیستی دل خارجی‌ها را به دست بیاورد و برنده جایزه شود. او متجاوزگر را بیچاره و مظلوم نشان می‌دهد تا خشونت عماد - که حق او است - در چشم مخاطب بد جلوه کند. فرهادی عامدانه این کار را می‌کند. او خوب می‌داند اگر به جای پیرمرد یک جوان متجاوزگر می‌بود نمی‌توانست این‌طور ترحم‌انگیزانه خشونت عماد را بکوبد.
فرهادی که تا پیش از این فیلم شعار نسبیت اخلاقی و قضاوت نکردن می‌داد، اینبار خودش را نقض می‌کند و به طرز آشکار و صریح عماد را به چالش می‌کشد و حق را به پیرمرد متجاوزگر می‌دهد. بدتر اینکه حتی در مصاحبه‌های مختلفش هم این را ابراز می‌کند. فیلمساز اسکار گرفته ما پیامش این است: بخشش! حتی اگر به شما تجاوز کردند! چه چیزی برای خارجی‌ها بهتر از این نگاه است؟ رویکرد منفعلی که حق را به متجاوزگر می‌دهد!
نکته دیگر فروشنده صحن‌های تئاتر فیلم و ارجاعاتی است که به نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر می‌دهد. و همه اینها چه کارکرد دراماتیکی دارند و اگر آنها را حذف کنیم چه خللی در روند فیلم ایجاد می‌شود؟ هیچ! پس می‌ماند ادای دین به فرنگی‌ها برای گرفتن جایزه‌های بیشتر! در کنار اینها گوش و کنایه‌های آشکار فرهادی به وضعیت سانسور و خفقان را هم قرار دهید. اینکه کتاب‌های پیشنهادی عماد را برای کتابخانه مدرسه مناسب نمی‌دانند یا ممیزی که قرار است تئاتر آنها را بازبینی کند و کلی اشاره دیگر. وقتی فیلمسازی غایت و آرمانش دستیابی به جوایز جشنواره‌های جهانی باشد طبیعی است که باب طبع فرنگی‌ها هم فیلم بسازد و تصویری از کشورش نشان دهد که آنها می‌پسندند. به راستی چرا هیچ نمای بازی از شهر تهران در فیلم‌های فرهادی نمی‌بینیم؟ و چرا همیشه دوربین لرزان روی دست از داخل آپارتمان‌ها و فضاهای بسته بیرون نمی‌آید؟ آیا اینها برای القای حس خفقان نیست؟ و سیاه نشان دادن ایران؟
متأسفانه فروشنده فرهادی یک فیلم هدر شده است. با کلی اشکالات ریز و درشت. حتی نام فیلم هم منطق درستی ندارد. چرا نام فیلم فروشنده است؟ چه کسی در این فیلم فروشنده است؟ پیرمرد، عماد یا رعنا؟ و چه چیزی به فروش می‌رسد؟ نکند نام فیلم هم بخشی از خوراک جشنواره‌های خارجی است؟ کاش آقای فرهادی هر چه زودتر به خودش بیاید. به جای آنکه جهانی باشد و ضد مردم سرزمینش در ستایش وطنش فیلم بسازد. جایی که در آن زاده شده و پر و بال گرفته. چراکه هیچ هنرمندی به خاطر جوایزش ماندگار نمی‌شود. هنر واقعی قلب‌ها را تسخیر می‌کند. قلب مردم سرزمینش را. خوب است کارگردان برنده نخل طلای کن به این جمله سیدشهیدان اهل قلم فکر کند و آن را به خاطر بسپرد: «مردم جهان فورد را می‌ستایند چون که به شدت آمریکایی است و کوروساوا را می‌ستایند چون که به شدت ژاپنی است». کاش آقای فرهادی هم یک روز بالاخره برای وطنش ایران فیلم بسازد. (فرهنگ‌نیوز)

https://siasatrooz.ir/vdcgq79y.ak93w4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی