ترامپ در مقام چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا در حالی وارد کاخ سفید شد که امروز به عنوان اولین دیدار خارجی میزبان نتانیاهو نخست وزیر صهیونیستها میباشد. این دیدار در حالی برگزار میشود که برخی بر این عقیدهاند که مطالبه ترامپ برای گرفتن جایزه صلح نوبل و نیز اجرای روند سازش در کنار رویکرد کاسبکارانه او برای کسب بازارهای بزرگ جهانی موجب شده تا او بر سر دو راهی همراهی با رژیم صهیونیستی و یا تعامل جدید با ایران قرار گیرد. پیروان این دیدگاه با همین استدلال تاکید دارند که در شرایط ابتدایی حضور ترامپ در کاخ سفید ایران با برخی اقدامات میتواند نقش محوری تری در سیاست خارجی ترامپ یافته و در نهایت زمینه برای یک توافق جدید میان طرفین فراهم گردد.
در راستای همین تفکر نیز عنوان میشود که ایران باید اقداماتی تشویقی برای ترامپ از جمله پیوستن به اف ای تی اف، کم کردن روابط با روسیه و چین و نیز کم رنگ سازی حمایت از جبهه مقاومت را در پیش گیرد و در نهایت از آمادگی برای بررسی طیف گستردهای از مباحث در مذاکرات احتمالی سخن بگوید.
دیدگاه قرار داشتن ترامپ بر سر دو راهی ایران و رژیم صهیونیستی در حالی مطرح میشود که نگاهی بر رفتارهای ترامپ و آمریکا بیانگر حقایقی است که توجه به آنها سرنوشت دو راهی مذکور را مشخص میکند.
نخست آنکه پیش از هر چیز باید به این امر توجه داشت که ترامپ امروز دیگر نه یک فرد بلکه ساختار آمریکاست و تصمیمات او را باید در قالب عملکرد حاکمیت این کشور دید. حقیقت انکار ناپذیر آن است که کینه آمریکا در قبال ایران یک کینه شتری است چرا که ایرانیان تنها کسانی بودهاند که توانستهاند مرگ بر آمریکا را سر دهند و حقارت اخراج و گرفتن سفارت را به این کشور تحمیل نمایند که نتیجه آن نیز ایجاد اعتماد به نفس در میان سایر ملتها برای رویارویی با نظام سلطه و زیادهخواهی آمریکایی است. واقعیت آن است که تسلیم سازی ایران و نشان دادن الگویی شکست خورده از آن هدفی تغییر ناپذیر برای آمریکاییهاست چنانکه در جنگی ادراکی سالهاست که آنها دو رویکرد تحقیر سازی یا همان عقب مانده بودن ایران و متهم سازی یا همان نمایش چهرهای سیاه از ایران در جهان را در پیش گرفتهاند و با سانسور خبری اجازه انتشار دستاوردها و پیشرفتهای ملت ایران و نیز نقش آن در معادلات جهانی را نمیدهند. در این شرایط عملا آمریکا میان گزینه ایران و رژیم صهیونیستی گزینه تل آویو را انتخاب خواهد کرد.
دوم آنکه سیاست آمریکا در دوران ترامپ بر اصل هرج و مرج جهانی و بحران سازی امنیتی و اقتصادی استوار است. آمریکا میداند که با وجود شرایط ثبات و امنیت، نظم نوین چند جانبه گرا به سمت تکمیل شدن پیش میرود و این یعنی نابودی یک جانبه گرایی آمریکایی. تجربه به جهانیان اثبات کرده است که ایران کانون امنیت ساز است چرا که ایران امنیت منطقه را امنیت خود میداند چنانکه در راه مبارزه با تروریسم شهدای بسیاری داده است در عین آنکه با تکیه بر توان بومی توانسته در عرصه هوایی، زمینی، دریایی و پدافندی به دستاوردهای بسیاری دست یابد که در راستای امنیت منطقه به کار گرفته میشود. اعزم ناو گروه مشترک ارتش و سپاه به امارات خود سندی بر این مهم و اعتماد کشورهای منطقه به آن است.
در نقطه مقابل رژیم صهیونیستی کانون بحرانسازی و امنیت سوزی در منطقه می باشد که 15 سال نسل کشی غزه و جنایات صهیونیستها در لبنان نمودی آشکار از این وضعیت است. عملکرد ترامپ در طول دو هفته حضور در کاخ سفید نشان میدهد که او با رویکرد بحرانسازی به امتیازدادن به صهیونیستها روی اورده است که عفو شهرنشینان، لغو تحریم ارسال بمبهای دو هزار پوندی به این رژیم، اصرار بر کوچ اخباری ساکنان غزه، دیدار با نتانیاهو به عنوان نخستین دیدار خارجی و.... نشانههای این رویکرد می باشد. هر چند که وابستگی به لابی صهیونیستی از دلایل این اقدامات است اما حقیقت آن است که در تئوری بحرانساز آمریکا در دورن ترامپ رژیم صهیونیستی نقش موثر ایفا میکند.
در چنین شرایطی عملا طرح موضوع دو راهی ترامپ و لزوم رویکرد پیش دستانه به آن برای مقابله با نزدیکی صهیونیستها به او، آدرس غلط دادنی است که نتیجه آن معطل ماندن اقتصاد کشور همچون دوران برجام و نیز نادیده گرفتن ظرفیتهای داخلی برای حل مشکلات خواهد بود. حقیقت آن است که ترامپ راه خویش را انتخاب کرده است و آن نیز همچون سایر روسای جمهور آمریکا رویکرد به صهیونیستهاست لذا راهکار تکرار شکست فشار حداکثری چشم بستن بر سراب توافق جدید و تکیه کردن بر داشتههای داخلی در خنثی سازی تحریم با حلقه تکمیلی تعامل گستردهتر با همسایگان است.
در راستای همین تفکر نیز عنوان میشود که ایران باید اقداماتی تشویقی برای ترامپ از جمله پیوستن به اف ای تی اف، کم کردن روابط با روسیه و چین و نیز کم رنگ سازی حمایت از جبهه مقاومت را در پیش گیرد و در نهایت از آمادگی برای بررسی طیف گستردهای از مباحث در مذاکرات احتمالی سخن بگوید.
دیدگاه قرار داشتن ترامپ بر سر دو راهی ایران و رژیم صهیونیستی در حالی مطرح میشود که نگاهی بر رفتارهای ترامپ و آمریکا بیانگر حقایقی است که توجه به آنها سرنوشت دو راهی مذکور را مشخص میکند.
نخست آنکه پیش از هر چیز باید به این امر توجه داشت که ترامپ امروز دیگر نه یک فرد بلکه ساختار آمریکاست و تصمیمات او را باید در قالب عملکرد حاکمیت این کشور دید. حقیقت انکار ناپذیر آن است که کینه آمریکا در قبال ایران یک کینه شتری است چرا که ایرانیان تنها کسانی بودهاند که توانستهاند مرگ بر آمریکا را سر دهند و حقارت اخراج و گرفتن سفارت را به این کشور تحمیل نمایند که نتیجه آن نیز ایجاد اعتماد به نفس در میان سایر ملتها برای رویارویی با نظام سلطه و زیادهخواهی آمریکایی است. واقعیت آن است که تسلیم سازی ایران و نشان دادن الگویی شکست خورده از آن هدفی تغییر ناپذیر برای آمریکاییهاست چنانکه در جنگی ادراکی سالهاست که آنها دو رویکرد تحقیر سازی یا همان عقب مانده بودن ایران و متهم سازی یا همان نمایش چهرهای سیاه از ایران در جهان را در پیش گرفتهاند و با سانسور خبری اجازه انتشار دستاوردها و پیشرفتهای ملت ایران و نیز نقش آن در معادلات جهانی را نمیدهند. در این شرایط عملا آمریکا میان گزینه ایران و رژیم صهیونیستی گزینه تل آویو را انتخاب خواهد کرد.
دوم آنکه سیاست آمریکا در دوران ترامپ بر اصل هرج و مرج جهانی و بحران سازی امنیتی و اقتصادی استوار است. آمریکا میداند که با وجود شرایط ثبات و امنیت، نظم نوین چند جانبه گرا به سمت تکمیل شدن پیش میرود و این یعنی نابودی یک جانبه گرایی آمریکایی. تجربه به جهانیان اثبات کرده است که ایران کانون امنیت ساز است چرا که ایران امنیت منطقه را امنیت خود میداند چنانکه در راه مبارزه با تروریسم شهدای بسیاری داده است در عین آنکه با تکیه بر توان بومی توانسته در عرصه هوایی، زمینی، دریایی و پدافندی به دستاوردهای بسیاری دست یابد که در راستای امنیت منطقه به کار گرفته میشود. اعزم ناو گروه مشترک ارتش و سپاه به امارات خود سندی بر این مهم و اعتماد کشورهای منطقه به آن است.
در نقطه مقابل رژیم صهیونیستی کانون بحرانسازی و امنیت سوزی در منطقه می باشد که 15 سال نسل کشی غزه و جنایات صهیونیستها در لبنان نمودی آشکار از این وضعیت است. عملکرد ترامپ در طول دو هفته حضور در کاخ سفید نشان میدهد که او با رویکرد بحرانسازی به امتیازدادن به صهیونیستها روی اورده است که عفو شهرنشینان، لغو تحریم ارسال بمبهای دو هزار پوندی به این رژیم، اصرار بر کوچ اخباری ساکنان غزه، دیدار با نتانیاهو به عنوان نخستین دیدار خارجی و.... نشانههای این رویکرد می باشد. هر چند که وابستگی به لابی صهیونیستی از دلایل این اقدامات است اما حقیقت آن است که در تئوری بحرانساز آمریکا در دورن ترامپ رژیم صهیونیستی نقش موثر ایفا میکند.
در چنین شرایطی عملا طرح موضوع دو راهی ترامپ و لزوم رویکرد پیش دستانه به آن برای مقابله با نزدیکی صهیونیستها به او، آدرس غلط دادنی است که نتیجه آن معطل ماندن اقتصاد کشور همچون دوران برجام و نیز نادیده گرفتن ظرفیتهای داخلی برای حل مشکلات خواهد بود. حقیقت آن است که ترامپ راه خویش را انتخاب کرده است و آن نیز همچون سایر روسای جمهور آمریکا رویکرد به صهیونیستهاست لذا راهکار تکرار شکست فشار حداکثری چشم بستن بر سراب توافق جدید و تکیه کردن بر داشتههای داخلی در خنثی سازی تحریم با حلقه تکمیلی تعامل گستردهتر با همسایگان است.
قاسم غفوری