پژوهشگر دوران دفاعمقدس و استاد دانشگاه در گفتوگو با سیاست روز از راهکارهای حل چالشهای کشور میگوید:
در میان گروههای جهادی و در بین جهادگران مییابیمش، دارای مدرک دکتری و استاد علوم سیاسی دانشگاه است، جهادگری را پیشه خود ساخته اما تلاش از تحلیل سیاسی بر نداشته است. پژوهشگر دوران دفاعمقدس است که سالها نیز در قالب راوی در کاروانهای راهیاننور انجام وظیفه کرده است. او همچنین عهدهدار مسئولیتهایی همچون مدرس و مسئول کمیته علمی و تخصصی کنگره شهدای استان البرز است.
برخلاف رفتاری که از سیاسیون به خاطر داریم صریح و روشن حرف میزند تاکید میکند که در قید و بند نامها نیست و در معرفی خود میگوید یک رزمنده باقی مانده از اردوگاه افسران جنگ سخت است و بس!
با او درباره مسائل روز و مشکلات کشور و راه کارهای خروج از این وضعیت و نیز اهمیت و جایگاه و البته تجربیات وی در اردوهای جهادی به گفتوگو نشستیم تا از زبان یک استاد علوم سیاسی که از نزدیک با کارهای جهادی آشناست رمز و راز فرهنگ جهاد از دفاعمقدس گرفته تا جهاد برای آبادانی کشور را در یابیم. الگوهایی که میتواند زمینهساز جهاد در حوزه اقتصاد به عنوان راهکار درمان دردهای این روزهای اقتصاد کشور باشد. بخوانید ما حصل این گفتوگو را:
خیلی ممنون هستیم که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. خودتان را کامل معرفی کنید تا برویم سراغ سوالات.
اسماعیل زمانی هستم توفیق دارم به عنوان یک دانش آموخته علوم سیاسی و به عنوان یک معلم امروز در عرصههای مختلف به خصوص در عرصه اردوهای جهادی در استان البرز فعالیت میکنم.
آیا در خود استان البرز فعالیت جهادی دارید یا در استانهای دیگر اردوهای جهادی میروید؟
هم در داخل استان و هم خارج از استان داریم.
از چه زمانی با این اردوها آشنا شدید و چه شد گره خوردید با این جهادگرها؟
این باز میگردد تقریباً به سال ۱۳۶۱ هجری شمسی. تقریبا من سال دوم دبیرستان بودم وارد عرصه دفاعمقدس شدم در زمانی که سن من کمتر از ۱۵ سال بود من برادر دوقولویی داشتم که با هم وارد این میدان شدیم تا سال ۱۳۶۷. برادر من در سال ۱۳۶۵ در کربلای ۵، در آغوش خودم در جزیره بوارین به شهادت رسید در حقیقت من از دوره دفاعمقدس با کار جهادی گره خوردم.
چون سیاستمدارید میپرسم اینکه جهاد در هر دورهای یک معنی خاص میدهد یعنی چه؟
جهاد زمانی معنی و مفهوم پیدا میکند که در مقابلتان یک دشمنی قرار گرفته باشد. طبیعتاً دشمنی که آن روز در مقابل ما ایستاده بود تمام قد مسلح و دارای امکانات بود. یعنی یک جنگ که فقط یک مترسک به عنوان ارتش بعث عراق با سرکردگی صدام باشد، نبود بلکه یک جنگ تمام عیار بینالمللی بود، اما متأسفانه به آن پرادخته نشد. بعد از آن جهاد دیگری در روبرویمان قرار گرفت به عنوان جهاد علمی که برای کسب علم وارد سیستم دانشگاه شدم. این هم یک جهادی بود که پایه گزارش دفاعمقدس بود.
کمکم در این عرصه دانشگاه با گروههای مختلف فرهنگی - اجتماعی و سیاسی آشنا شدم و تقریباً از سال ۸۹ هم به صورت جدی با بسیج سازندگی آشنا شدم. اینجا هم باید جهاد را تعریف کنیم. به طور کلی باید بگویم عرصه نظامی دیگر تمام شده بود و اینبار جهاد، جهاد سازندگی بود.
یعنی دشمنی در برابر ما قرار گرفته بود که در درون است و عدم توجه و متاسفانه کمتوجهی سازمانها و وزارتخانهها به وظایفی که داشتند باعث شد به فرمان مقام معظم رهبری ما یکبار دیگر برگردیم به گفتمان انقلاب اسلامی و آن را زنده نگه داریم که یکی از مؤلفههای انقلاب اسلامی محرومیتزدایی است.
پس اینطور برداشت میکنم که به عقیده شما امروز جهاد سازندگی جبهه تان است؟
بله، امروز جهاد ما، جهاد سازندگی است و در مقابل ما محرومیت و فقر، عدم عدالت و عدم توزیع درست ثروت در میان مردم قرار دارد. از آنجایی که مردم ما بیشترین شکایت شان در دولتهای مختلف کمتوجهی به مناطق محروم و کمتوجهی به پابرهنگان بود که اتفاقاً این انقلاب بار اصلی اش روی دوش پا برهنگان، کشاورزان، کارگران و روستاییان بوده و بیشتر شکایتشان عدم توزیع عادلانه ثروت و بحث عدم عدالت در مناطق محروم بود. اینجا معنی و مفهوم دشمن اصلی ما محرومیت بود باید با محرومیت و کمتوجهی و در اصل بگویم با محرومیت فرهنگی، محرومیت اجتماعی و اقتصادی مبارزه میکردیم و همین باعث شد در مسیر جهاد سازندگی قدم بردارم.
اما شما سیاستمدار هستید، در اردوهای جهادی چه کار میکنید؟
سیاستمدار که نه، اما از آنجا که حوزه من حوزه سیاست بود، خیلی در اذهان عمومی با عرصه جهادی مطابقت نداشت، ولی من به صورت جدی وارد این عرصه شدم. با دانشجویان در روستاهای مختلف و مناطق مختلف از استان ایلام به مناطق هلیلان که از نظر اقتصادی و از لحاظ فرهنگی که در شهرستان چارداول است فعالیت میکردیم. حدود ۶۵ـ۶۰ درصد مردم این شهرستان محروم و تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی بودند. وقتی وارد این شهر میشوید عدم توجه به کشاورزان و صنایع خرد این منطقه مشهود است چراکه اگر به آن توجه میشد میتوانست امروز به عنوان یک قطب تولید ثروت و یکی از مناطقی باشد که اقتصاد مقاومتی در آن معنی و مفهوم پیدا میکند اما متأسفانه این عدم توجه باعث محرومیت بیشتر مردم منطقه شده است.
۵/۱ـ۱ سال پیش یک سفر به آنجا رفتیم و در ایام تابستان با ۸۳ نفر دانشجو یک ماه تمام آنجا در عرصههای مختلف، فنی، معماری، پزشکی، علوم انسانی و... کار کردیم. در این اردو، هم اساتید دانشگاه بودند و هم دانشجویان، رئیس دانشگاه هم ۱۰ روز با ما همراه بود. شاید در اذهان عمومی مردم ما وقتی صحبت از بسیج سازندگی میشود همه به دنبال کار عمرانی هستند، درست است که یکی از شاخصههای کاری ما عمرانی است اما اصل موضوع بنای بازگشت به گفتمان انقلاب اسلامی است، من فکر میکنم یکی از سیاستهایی که امام خامنهای روی آن خیلی تأکید دارند این بود که نسل جوان امروز ما به عنوان افسران جنگ نرم با این اقدامات برای مناطق محروم ذکات علم شان را بدهند و با پایههای اصلی این انقلاب آشنا شوند و مردمانی که باید به آنها توجه میشد و نشد را دیده و در زندگیشان و پستهای آتی به آنها توجه کنند.
من فکر میکنم یکی از شاخصههایی که امروز در عرصه بسیج سازندگی متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده بازگویی آرمانهای انقلابی است. جالب این است وقتی ما وارد روستای هلیلان شدیم، بچههای دانشکده معماری کار خودشان را انجام میدادند (به عبارت انگلیسی بگویم دیزاین شهری انجام میدادند) یک بخشی بودند که از دانشکده مهندسی صنایع و مکانیک آمده بودند، یک سری از دانشکده عمران بودند که کار عمرانی میکردند. تمام خیابانهای این روستا را نقشه برداری کردند، جدول کشی میکردند این یک بخش بود و بخش دیگر که مهمترین بخش بود آگاهیبخشی گفتمان انقلاب اسلامی برای مردم بود. مردم محروم مرزنشین که کارشان خیلی سخت و طاقتفرسا با درآمد کم بوده است.
کولهبری میکردند؟
بله برخی کولهبری میکردند. از یک جوانی سوال کردم که شما چه کار میکنید؟ گفت من یک ماه میروم آن طرف مرز وسیله میآورم اینجا و یک سال میخورم به این عبارت ما سال اول که رفتیم همین جوان شروع کرد به پرورش مرغ خانگی، بچههای دانشکده کشاورزی به آنها ایده دادند و به این عرصه وارد شدند و شروع کردند به این مردم آگاهیبخشی کنند. یکی از کارهایی که انجام دادند این بود که منطقه آبهای هرز و سطحی زیاد داشت باید به صورت زه کشی یا کانالکشی یک جایی جمع میشدند، بچههای عمران آمدند این کار را کردند و یک سد خاکی زدند و آب منطقه که در هنگام بارندگی هدر میرفت آنجا جمع کردند، کشت غالب این منطقه ذرت بود، مردم به علت عدم داشتن آب کافی چون ذرت هم از محصولاتی است که به آب کافی نیاز دارد از کشت بازمانده بودند و با این سد تا حدی نیازشان برطرف شد. دوباره همین بچههای دانشجو آمدند مردم را فعال کردند با گعده شبنشینی، یک بحثی در فرهنگی داشتیم گده میگرفتیم، میرفتیم شب میهمانی این کار را در آنجا ترویج دادیم و بچهها گروه گروه تقسیم میشدند. میرفتیم منزل روستاییان ۵ـ۴ بچه جهادی بودند، پدر و مادر خانواده از قدیمها صحبت میکردند از آنجا شروع میکردیم که نقطه مثبت آنجا کجاست آن نقطه مثبت که پیدا میشد میدیدیم که ۴ـ۳ ساعت جلسه طول میکشید، اما اول یک ارتباط گرفتیم سپس ایدهپردازی کردیم.
یعنی برای درآمد بهتر به آنها ایده میدادید؟
بله، یکی از ایدههایی که به آن پرداخته شده بود پرورش مرغ خانگی بود. یکی دیگر تسطیح زمینها بود که از آنها قول گرفتند با همکاری جهاد سازندگی و بچههای سپاه که دستگاههای مکانیکی میخواست و لوازم دیگر میخواست بعضی از زمینها را تسطیح کردند و کشت را دوباره شروع کردند در رابطه با مسجد میگفتند ما از این ختم تا آن ختم در مسجد باز است. نماز جماعتی در آنجا وجود نداشت. بچهها یکی از کارهایی که کردند با دعوت از پدر شهید عرصه هستهای و اقتدار هستهای ما شهید مصطفی احمدی روشن که با مردم آن روستا زندگی میکرد، جلسات مختلف فرهنگی اعم از جشن، جشنواره شهدا مراسم یادبود شهدا برگزار شد و برای بچههای جوان که شرکت داشتند، شروع میکردیم خاطرههای دوران دفاعمقدس را میگفتیم. از عملیاتهای مختلف مثلاً آن جبهه میانی ما که استان ایلام است، از اقتدار بچههای استان ایلام در عملیاتهای مختلف،این فرد جوان هم وقتی باور کند که استانش در عرصه دفاعمقدس در این سالها چه مقاومتی کرده طبیعتا به وجد میآید و احساس غرور میکند. وقتی میبیند استان ایلام هم در این عرضه حضور داشته شاد میشود. من فکر میکنم که یکی از کارهای مناسب همین خاطرهنشینیها، آشنایی نسل جوان با جانفشانیهای دوران دفاعمقدس است.
این تعریفها اگر به واسطه مردم همان زمان باشد بیشتر میتواند تاثیر داشته باشد. چراکه آنها آنچه را که دیده بودند بدون واسطه بیان میکردند و وقتی یک نفر میخواهد موضوعی را بشنود از زبان خود بچههای دفاعمقدس بشنود تأثیر بیشتری دارد. در این مسیر اصل موضوع اینجا بود که ما برگردیم به آن گفتمان انقلاب اسلامی یک یارگیری دیگر انجام دهیم که وارد این عرصه شدیم.
در حقیقت میتوان اینطور گفت که شما در بحث فضای ایدئولوژیک وارد شدید و میخواستید روی ذهنها اثر بگذارید.
یک نکتهای را من بگویم جالب است که ۲۳ روز این بچهها من را نمیشناختند. من یاد شهید چمران میافتادم در رابطه با این موضوع، شهید چمران به عنوان یک استاد مبارز و به عنوان یک فرد اخلاق عملی در جامعه ما چه در ایران و چه در خارج از کشور مطرح است. من به دوستانی که مرا دعوت کردند گفتم خواهش میکنم که من را معرفی نکنید ۲۳ روز عین کارگر و بنا کار میکردم صبح لباس کارگری میپوشیدم و فرقون میگرفتم و کار میکردم بعضی از روزها ۲ بار لباسم را میشستم از بس که از میزان عرق شوره زده بود. کلاهی را که من برده بودم که مردم مرا نشناسند ۲ بار میشستم ظهر که برای ناهار نمیآمدیم و شب که از کار برمیگشتیم بچهها میرفتند حمام میکردند و برمیگشتند. ما در یک مدرسه مستقر بودیم بچهها میرفتند لباس میشستند. ۲۳ روز بچهها مرا نشناختند. میخواستم ببینم که واقعاً فرمانده گردانی که شب عملیات والفجر ۸ لب اروند رود گفت بچهها اینجا من با شما کانال و خدا هستم چه معنایی داشت. در آنجا یادم افتاد آن فرماندهی که در منطقه عملیات ایستاده بود آنجا هدایت میکرد اجباری در پیش نبود گفتم اینجا، آنجاست، اینجا یک رودخانهای به نام جهل و رودخانهای به نام محرومیت وجود دارد و من در کنار آن ایستاده ام ۲۳ روز کلنگ میزدم، بیل دست میگرفتم، ماسه میبردم، آجر میبردم، یکی از دانشجویان خیلی جالب است میخواستند کیسه سیمان بیاورند. ۲ نفری گرفته بودند من را صدا کردند گفتند حاج آقا شما میتوانید این را ببرید گفتم بگذارید روی کول من تا ببرم، آنها هم نامردی نکردند ۲ کیسه روی کول من گذاشتند.
خب ببینید این خیلی جالب است بچهها بعد از ۲۳ روز فهمیدند که من استادشان هستم و هفت روز باقی مانده را از کارهایی که به من داده بودند خجالت میکشیدند اما بعد از ۲۳ روز که ما شناخته شدیم نمیگذاشتند دیگر من کار کنم و میخواستیم کار را شروع کنیم گفتم اینجا بهترین کار چه است ارتباط فرهنگی است، رفتم در آشپزخانه سیب زمینی پوست میکندم بادمجان سرخ میکردم، غذا درست میکردم، برنج آبکش میکردم، ظرفها را میشستم اصلاً این طور نبود که من به عنوان یک فرد شناخته شده ام پس کار نکنم.
حتی دوستان دیگر که از اساتید آمده بودند هم همینطور، مثلاً بچهها ظرف میشستند، ما حیاط جارو میزدیم. برای بچههایی که میخواستند بیایند آب خنک درست میکردیم. مثل دوران دفاعمقدس در مدرسهای ایستگاه صلواتی درست کرده بودیم تقریباً شبیه سازی کرده بودیم ایستگاه صلواتی جاده فندق جزیره مجنون جنوبی آن منطقه چون کشت غالبشان ذرت بود با شاخههای ذرت و نیهایی که آنجا بود آورده بودیم و یک ایستگاه صلواتی درست کرده بودیم و گونی گذاشته بودیم و روی آن نوشته بودیم هرکس که عاشق امام زمان(عج) است صلوات بفرستد، شربت آبلیمو درست میکردیم یا مثلا خانوادههایی که در روزهای آخر بچهها را جذب کرده بودند نانهایی درست میکردند مانند کلوچه که آنها به آن میگفتند توتک شیرین بود یک مقدار ماست و خامه میآوردند آنجا میگذاشتند ما آنها را آماده میکردیم تا بچهها استفاده کنند یک روز نمیگذاشتند ما این کار را انجام دهیم و کارهای دیگر را انجام میدادیم مثلا تمیز کردن اتاق، آشپزخانه، سرویس بهداشتی و ... در عین حال سعی میکردیم فضا شاد باشد برای ادامه در روزهای بعد.
فقط یک ماه آنجا بودید یا اینکه هنوز ارتبا تان را حفظ کردهاید؟
۳ سال است که مرتب ما داریم آنجا میرویم. با همه دانشجویان ارتباط داریم. یک گروه جهادی ساختیم آنجا که همین را ما آمدیم بردیم در استان کهکیلویه و بویراحمد و شهر دو گنبدان یک منطقهای است به نام توره که با ماشین نیسان حدود ۱۵ کیلومتر از سر جاده میشود رفت و بقیه راه را باید مالرو برویم. بچههای جهادی رفتند و آنجا جاده هم درست کردهاند یکی از ایدههایی که توسط خود روستاییان در آن روستا پرداخته شد احداث مزرعه پرورش ماهی قزلآلا بود. چون آب فراوانی از ارتفاعات منطقه بلقیس میآید. استخرهای بزرگ درست کردهاند و دارند پرورش ماهی انجام میدهند.
شما با توجه به اینکه استاد علوم سیاسی هم هستید، در اردوهای جهادی با رگ و ریشههای فرقههایی که دارد وارد میشود تا مردم را به انحراف بکشد آشنایید آیا در طول اردوها در مناطق جهادی با این مسایل روبه رو شدید؟
به لحاظ بافت جمعیتی و بافت مذهبی دور تا دور منطقه جغرافیایی کلاً میتوان گفت که فرقهای مختلف مذهبی هستند. یکی از فرقههایی که در این منطقه بیشترین فعالیت را داشته فرقه اهل حق بودند من به یکی از آنها گفتم که چرا اینقدر سبیل شما بلند است (یک ریشهای از دراویش بودند) گفت کار خودت را بکن ما در آنجا مشغول کار برقی بودیم یکی از اهالی آمد گفت شما آمدهاید اینجا کار کنید. گفتم آخر سبیلاش خیلی بلند است نماز هم که نمیآید چه خبر است. گفت ولش کن کاری به کارش نداشته باش. خلاصه من خیلی به این فرد پیچیدم و ۴ـ۳ روز با آن درگیر بودم. در آخر گفت ما از آن فرقههایی هستیم که در ماه رمضان ۳ روز روزه میگیریم ۲۱ـ۲۰ـ۱۹ رمضان شهادت امیرالمومنین گفتم این سبیل بلند نشانه چیست؟ گفت که بزرگ ما گفته این جور باشید.
فهمیدم که این چیزی نمیداند فقط شکل و قیافه خودش را به این رنگ و لعاب درآورده (اشاره کنم به این موضوع که خیلی از جریانات انحرافی که ما میگوییم فرق انحرافی به دنبال یارگیری ساختاری هستند) کاری ندارند که آن فرد اعتقادی به این کارها و ریشهها دارد،نمونهاش این فرد بنا بود و استادکار بود و همه بچههای دانشجو کمک میکردند تا ساختمانی بسازند.
بعد گفتم قرآن میتوانی بخوانی گفت بله قرآن را گذاشته بود روی دستش و دست بر قضا سوره ابراهیم را شروع کرد به خواندن دیدم از ۳ـ۲ آیهای را که خواند ۱۶ـ۱۵ غلط داشت. گفتم اینکه بیشترش اشتباه بود. گفت من این را میدانم یا تو میدانی؟ گفت من بزرگ مجموعه هستم. گفتم نگفتی چرا آنقدر سبیل شما بلند است و در دهانتان است. گفت بزرگ ما اینطور گفته گفتم میخواهم من به تو بگویم که فلسفه آن چیست؟
گفت بله بگو. گفتم این نماد این است که میخواهند بگویند «هر که را اسرار کار آموختند مهر کردند و دهانش دوختند.» اما اینجا صدق پیدا نمیکند این در فضای دیگری باید دیده شود دیدم آن فرد فرو ریخت انگار تکانش دادند و ریخت روی زمین. یکی دو شب بعدش دعوت کرد. رفتیم منزلشان دیدیم عجب عکسهای بزرگ اهل حق روی در و دیوار نصب شده است. رسیدیم به یک نفر که من میشناختمش گفتم از او نام نبرم.
گفتم او را که من میشناسمش گفتم شما جریان تسبیح چرخاندن حضرت علی(ع) را میدانید، اما بیل زدن برای کشاورزی حضرت امیر را بلد نیستید، او اصلا فرو ریخت که یکی آمده در این قضیه به او میپرد. گفتم شما در طول دوران دفاعمقدس در این استان ایلام به این بزرگی چند رزمنده دارید؟ نگفتم شهید، یا جانباز، گفت این وظیفه ما نیست. وظیفه ارتش است. اینجا معلوم میشود که ما درست کار نکردهایم. انقلاب اسلامی و اهداف آن را خوب تفهیم نکردهایم. یعنی خوب بیان نکردهایم یعنی آنقدر بعضی وقتها درشت گفته ایم ولی درست آن را نگفتهایم.
یعنی کار ایدئولوژیکی نکردیم؟
بله؛ ما در فضای ساختاری مذهب که تبیین مذهب اسلامی است. روحانی ما بالای منبر خیلی کم کار کرده، استاد ما در دانشگاه خیلی کم کار کرده همه و همه کمکاری کردهایم. بر همین اساس در مناطق محروم بحث را راه انداختیم و ما اسم این کار را گذاشتیم نقشه راه خدا چیست؟ چون روزهای آخری بود که دیگر کارمان داشت تمام میشد. گفتم جوانها نقشه راه خدا چیست، در مسجد آن منطقه هلیلان آن را مطرح کردیم. خانوادههایی که حتی یک کلاس هم درس نخوانده بودند، بچههای دانشجوی گروه فرهنگی برای آنها کتابهای آموزشی درست کرده بودند.
در برخی از مناطق حتی بر اساس فرهنگ غلط خانمهایشان حق نداشتند از در خانه بیرون بیایند. در این ۳ سال یکی از اتفاقاتی که افتاد مدرسه که در آنجا بود فعالتر شد میخواهم این را بگویم که ما آمدیم با این عبارت نقشه راه خدا چیست پرداختیم به آیه ۱۹ سوره آل عمران. خدا در این آیه میفرماید تنها دینی که مورد قبول ما است دین اسلام است، خیلیها نمیگذارند چون اختلاف ایجاد میکنند، میگوید دین یهود هست، دین مسیحیت هم هست، ادیان دیگر هم هستند. اما تنها دینی که من قبول دارم دین اسلام است. ما این را نتوانستیم خوب بگوییم.
حقیقتاً آنهایی که دارند یارگیری میکنند برای این اختلافها و دامن زدن به این اختلافات، شما ببینید در جریان گروه داعش در کشور سوریه و عراق عمده افرادی که آمده بودند افراد باسواد و تحصیل کرده بودند و من با یکی از آنها صحبت کردم. گفتم از کدام کشور آمده اید گفت از چچن حافظ قرآن بود یعنی شما یک آیه را میخواندی او تا آخرش برای شما میخواند. گفتم پس شما کجای کار گیر هستید. گفت چیزی را که شما به آن میپردازید و میگویید به عنوان «ولی» یا «امام» برای ما معنی و مفهوم ندارد، شما وقتی که میایستادید در سنگر و اذان ظهر میشد، میدیدید از آن طرف هم صدای اذان ظهر میآید من یاد دوران دفاعمقدس افتادم. گفتم چه جالب مثلاً ما نزدیک خط پدافندی کوشک نزدیک شلمچه در بلندگوها اذان میگذاشتیم.
میدیدیم که آنها هم یک ربع بعدش برای ما اذان میگذاشتند، آنها خیلیهاشان اهل سنت بودند. طبیعتاً همین است آنها مسلمان بودند. برخی از آنها اغفال شده بودند چون خود شیطان میگوید کار من اغواگری است. من با این فرد که صحبت میکردم میگفت در این فضایی که شما زندگی میکنید معنی و مفهوم ندارد. بعد گفتم قرآنتان را میتوانم ببینم. وقتی که نگاه میکردی میدیدی آیات جهاد از تمام صفحات قرآن حذف شده است ۱۵۰ آیه قرآن کلاً آیات جهاد است.
یعنی حافظ قرآن بودن را از داعش داشت؟
حافظ قرآن بود اما قرآنی که سعودی یا کویت برای آنها فرستاده بود. درست ۱۵۰ آیهای که در کل دنیا مورد پذیرش است سعودیها و کویتیها آمدهاند آنها را حذف کردهاند چون آنها مربوط به جهادند. مثلا آیات (الذین آمنوا و عملو الصالحات) آنها را حذف میکردند یا (الذین جاهدوا فیها لنهدینهم سبلنا) که قطعاً آیه جهاد است یا در آیه ۲۳ سوره احزاب که صریحاً میآید میگوید: (ان الله اشترا من المومنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضا نحبه و منهم من تنتظر و ما بدلوا تبدیلا) این آیهها که مربوط به جهاد است حذف کرده بودند بعد کل قرآن را از حفظ بودند. به آنها میگفتیم پس این آیات کجا هستند؟ میگفتند لالا لا مصحف القرآن. با این مجموعه ما رو به رو هستیم. ما متأسفانه راه خدا را که در سوره آل عمران که دقیقا به صراحت خداوند میگوید در بین نسل جوانان؛ خوب تبیین نمیکنیم، ولی طرفهای دیگر مخصوصا طرفهای انحرافی که برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامیتلاش میکنند عملکرد بهتری دارند.
یعنی درست دست گذاشتند روی تربیت نیروی انحرافی برای رواج اسلامهراسی؟
هر چه میخواهید اسمش را بگذارید یعنی دنبال افرادی عادی نمیگردند یعنی اتحادیه اروپایی و تئوریسینهای براندازی انقلاب اسلامی دنبال یک سری از آدمهای کوچه و خیابانی نمیگردد. دنبال یک سری اساتید میگردد که بتواند راه عمر انقلاب اسلامیرا کم کند. تا جایی میرساند که طرف میشود رئیس جمهوری، میگوید من باید این فرد را قلقلک بدهم یا بتوانم برای کوتاه کردن انقلاب اسلامی برای براندازی کمکم کند.
این بحثها را در استان البرز چگونه پیش میبرید؟
جالب است من با دانشجویان دانشگاه البرز (آزاد و خوارزمی) که در هر دو دانشگاه تدریس دارم یک یارگیری کردهایم گفتیم ما دیگر در بیرون از استان نرویم درون استانی کار کنیم گفتیم آمدیم ابتدا روستاهایی را که مرز بین استان البرز و استان قزوین بودند یا استان البرز با مرکزی چون ما آخرین روستای ما به استان مرکزی میخورد روستایی را انتخاب کردیم به نام زرین آباد که روستایی است که غالبا کشت آن گندم است آب فراوانی دارد، مردمان سخت کوشی دارد و بسیار متدین اما مسئولین دولتی به آنها کم توجه بودند، با تشریح مسایل که در درون استان انجام شد به بحث فرهنگیشان کمک شد.
مسئول بسیج سازندگی استان به نام ترکاشوند که فردی بسیار فعال و خوش فکر است، فردی را در بسیج سازندگی دانشجویی گذاشته به نام نظری اولین کاری که کردیم آمدیم تقریباً نقطهگذاری کردیم، بعد سوژهیابی کردیم در درون استان که روستای زرینآباد یکی از آن روستاها است. تابستان ۹۶ که گذشت یک کار بسیار موفقی انجام شد از دانشگاه خوارزمی، دانشگاه علوم پزشکی، دانشگاه آزاد و پیام نور از این دانشگاهها بچههایی که داشتیم در گروههای مختلف پزشکی، پیراپزشکی، دندانپزشکی، علوم انسانی، علوم فنی و علوم ریاضی و حتی معماری بچههای خواهر و برادر را جمع کردیم در گروههای مختلف و جداگانه در روستاهایی را که نرفته بودند تجربه روستاهایی که رفته بودیم مثل هلیلان و توره آمدیم در آن روستاها اعمال کردیم اولین کاری که کردیم برای بهسازی روستا خیابانها را شروع کردیم که خیلی نظرخوبی داشت، مردم این منطقه مستحق گداپروری نبودند مستحق آن بودند که درون زا بشوند به درون نگاه کنند که این اقتصاد مقاومتی کی معنی پیدا میکند اقتصاد مقاومتی زمانی معنی پیدا میکند که مانند ۸ سال دفاعمقدس مردم ما سختکوش بودند تحمل میکردند در سختترین شرایط زندگی کنند.
صفهای اجناس کوپنی وجود داشت اما یکباره آمدیم فضا را باز کردیم شما وقتی دارید فضای اقتصاد و بازار جهانی را ترویج میکنید یعنی مردم مصرفگرا باشند. مردم روستایی ما جوری مصرفگرا شده که ناناش را میفروشند و میرود در شهر زندگی میکند تخممرغاش را میرود از شهر تهیه میکند خب این معنا و مفهوم پیدا نمیکند یکی از کارهایی که بسیج سازندگی که حوزه معاونت دانشجویی انجام داد. آمدهایم در همین روستاها مثل زرینآباد و احمدآباد مردم را در چند حوزه فعال کردهایم پرورش مرغ، گلیمبافی، پخت نانهای محلی.
مشتری را از کجا برای اجناسشان پیدا کنند؟
جالب است آنها را بستهبندی میکنند و میآورند در شهر میفروشند. اصلا نان احمدآباد معروف است. نان خشک را بسته بندی میکنند و الان در مغازهها میفروشند. تخممرغ رسمی را دارند در خیلی جاها میفروشند دیگر تخممرغ ماشینی در آنجا نیست تخممرغ رسمیاست این اتفاقات خوبی است یعنی همان معنای اقتصاد مقاومتی است یعنی مردم ما مقاوم میشوند در مقابل تمام تهدیدات. روستایی فعال میشود، جوانش فعال میشود. یکی از کارهایی که در احمدآباد انجام شد پرورش بلدرچین بود. الان تخم بلدرچین روستای احمدآباد را دیدم در استان البرز میفروشند این کارها اتفاقات میمون و مبارکی است. در صورتی که به آن توجه شود و در یک جا نماند که میشود آب راکد.
شما چون علوم سیاسی هم خواندهاید کمی سیاسی تر از شما بپرسم تصور اولیه مردم ما این است که اگر امکانات به آنها نرسد دولت به آنها نرسانده و اگر امکانات برسد دولت رسانده است.حالا شما هم یک سری گرفتاری ممکن است داشته باشید ممکن است با این دولت خوب باشید یا خوب نباشید. یا با دولت بعدی بد باشد یا بد نباشد. آیا تغییر دولتها تأثیری بر روی کمک رسانی مان در روستاها دارد یا تاثیر نمیگذارد. منظورم این است که مثلا در دولتی که به سلیقه تان نیست نمیگویید حالا من بروم کاری انجام بدهم و بگویند دولت برای آنها انجام داد و به اسم دولت باشد. این اسم برای شما مهم بوده یا نه؟
واقعیت این است که به این چیزها فکر نمیکنم. اگر همه دولتمردان ما و همه دولتیهای ما به قانون اساسی پایبند باشند و میبودند الان همه چیز بهتر شده بود و توزیع ثروت بهتر شکل گرفته بود. چه اتفاقی افتاده که مردم ما به یک اندیشه و به یک تفکر رأی میدهند. وقتی این اندیشه و تفکر ناکارآمد نشان داده میشود مطالبه شان را در خانه دیگری میبرند. چرا چون ما در قانون اساسیمان رزومه کاریمان را درست و علنی نشان نمیدهیم. تئوری را کار نداریم. من روزی که از دفاعمقدس جدا شدم الگوی من شده شهید چمران، الگوی من شده شهید عباس دوران الگوی من شده شهید اقارب پرست الگوی من شده شهدای دیگر شما توجه کنید اینها کسانی بودند که بیسواد نبودند. میخواهم بگویم شهیدی مانند زینالدین فرمانده من بوده من در آغوشش رفتم و گرمای وجودش را گرفتم. نفر چهارم دانشگاه سوربن فرانسه بود نفر اول دانشگاه علوم پزشکی از دانشگاه تهران بود. اما چه اتفاقی میافتد که برمیگردد به اینجا جواب شما را میخواهم با این موضوع بدهم که ما در میان دولتمردانمان (اعضای هیات دولت) جا نیانداخته ایم که ما فردی هستیم تکلیف محور.
این واژه تکلیفمداری را زیاد شنیدیم اما شاخصه تکلیفمدار واقعی ...
ببینید تکلیفمحور چه کسی است چند تا شاخصه دارد زمانشناس است، ظرفیتشناس است، دشمن شناس است و از این بالاتر امام شناس است که اینها را بتواند به همدیگر پیوند بدهد. اگر یک دانشجوی امروز در عرصه جهاد سازندگی در اردو دارد میرود آن فرد تکلیفمحور است زمانهاش را امروز شناخته است آن زمانه دیگر نیست که برود در خط پدافندی اروند بایستد. امروز خط پدافندی او کف کلاس دانشگاهش است. کف مجموعه محرومیتزدایی است، کمک کردن به گفتمان انقلاب اسلامی است. من و دیگر دوستانمان با این هدف رفتیم که کدام کار در جریان جمهوری اسلامی زمین مانده که میتواند به پیش برد و تعالی انقلاب اسلامی و جمهوریت و اسلامیت این انقلاب کمک کند کدام کار است برویم آنجا.
منافع عمومی را در نظر میگرفتید؟
یک نگاه کوچک به دانشگاههای علوم سیاسی بیندازید گاهی آنجا لازم است که یک سری جهادها اتفاق بیفتد بعضی از افراد بدون هیچ زمینهای وارد دانشگاه میشوند و یک سری تفکراتی روی آنها تأثیر میگذارد که تفکرات عجیب و غریبی صحبت میکند که چرا در دانشگاه و در چنین سطحی مطرح میشود. مشکل ما این است که آنها به صحبت امام مسلمین گوش نکردهاند.
علوم انسانی نیاز به یک تحول اسلامی دارد وقتی من به عنوان یک معلم تنها اندیشههای خاک خورده هانتینگتون که بعد از چهل و چند سال روی زمین مانده، تدریس میکنم و نمیپردازم به آیه ۱۹۳ سوره آلعمران که خدا در این آیه میگوید پیامبر فراموش نکن قوم یهود فقط میتواند بر گروه شهروندی در زراعت و تجارت تسلط داشته باشد هیچ منصب سیاسی نمیتواند داشته باشد به نظر شما این آیه سیاسی نیست. ما آمده ایم که یک بار دیگر برگردیم به جریان سیاسی اهل بیت و سیاستهای امیرالمؤمنین که به معاویه میگوید معاویه اگر روزگار خدئه و نیرنگ باشد من از تو استادترم آن وقت استاد ما میرود در دانشگاه سوربن فرانسه اندیشههای (دکارت و امثال آن را میخواند) طبیعتاً من هم به عنوان یک بچه مسلمان باید بنشینم پای این بحث ها.
باز هم سیاسیتر شویم، راهکار خروج کشور از وضعیت کنونی را چه میدانید و چگونه میتوان این مهم را محقق ساخت؟
برای برونرفت از این وضعیت باید به تشکیل قرارگاههای اقتصادی که مقام معظم رهبری چند سال پیش درخصوص موارد فرهنگی فرمودند برگردیم و گروههای خودجوشی که در حوزه فعالیت اقتصادی مبادرت به تولید کردند به عنوان گروه آتش به اختیار میدان دهیم چراکه باید پذیرا باشیم قرارگاه مرکزی دچار تلاطم شده و در این وضعیت گروههای آتش به اختیار به میدان آمده و با در نظر گرفتن فرامین مدرسین علم اقتصاد برای تنظیم نقشه راه اقتصاد مقاومتی برای حفظ آرامش و باز گرداندن امید به کف جامعه تلاش کنند.
برای برون رفت راهکار دیگری که میتواند مطرح باشد به روحیه جهادی فرماندهان دوران دفاعمقدس خصوصا تفکرات شهید والامقام چمران و حسن باقری و... که وقتی خبر به شهید چمران رسید که خرمشهر درحال سقوط است او در جواب گفت: باید با خرد و اندیشه سوسنگرد را محکم نگهداریم چراکه اگر خرمشهر سقوط کرد میشود دوباره پس گرفت اما اگر خوزستان سقوط کند بیشک ایران و انقلاب اسلامی سقوط خواهد کرد و یا وقتی برای تصرف خرمشهر اقدام میشود دو عامل در جریان باز پس گیری آن متصور است و لازم است یادآور شوم چند سال پیش امام خامنهای فرمودند خرمشهرها در پیش است و آن دو عامل عبارت بودند از: ۱- بکارگیری خرد و علم شناساییها و تجربه گذشته ۲- ایجاد وحدت، همدلی و یکپارچگی.
میدانداران عرصه اقتصاد چگونه میتوانند تحقق بخش خروج کشور از وضعیت کنونی باشند؟
در حوزه اقتصاد اگر میانداران این عرصه تلاش و همت مضاعفی کنند و از فرهنگ ایثار و شهادت بهرهگیری کنند شک نکنیم خرمشهر اقتصاد هم تصرف خواهد شد و با این جد نشاط انگیزه و روحیه جهادی این مهم محقق خواهد شد.
بنظر من در حوزه تحلیل وضعیت کشور بایستی به خیلی از موارد پرداخت مثلا حوزه مدیریت در خیلی از موارد مدیریتی، مدیریت کشور پیرو تاریخ گذشته غربی است اگر در حوزه ترسیم یک مدل اقتصادی در طول این ده دوازده دوره مجلس همین افرادی که از مردم برای رأی گرفتن خود را اساتید علم اقتصاد معرفی میکردند و اگر در وجودشان ذرهای از اندیشه افراد انقلابی و انقلابیگری وجود داشت بیشک برای این روزها مدل اقتصاد اسلامی را تدوین میکردند که در قبال اقتصاد لیبرالی غرب حرفی برای گفتن داشت و با طراحی اقتصاد مقاومتی و سند ۱۴۰۴ میتوانستیم یک مدل اقتصاد اسلامی در درون کشور داشتیم و برای مبارزه در جنگ اقتصادی برای خودمان و سایر کشورها الگو میشدیم و فراموش نکنیم عامل فساد در همه ابعاد هر اندیشه و تفکری را از پای در خواهد آورد و متأسفانه امروزه در دست اندازی به بیتالمال مسابقه طراحی شده توسط افراد مخالف تفکر اسلامیت انقلاب اسلامی، خیلی از افراد داعیهدار انقلابی و اسلامی با هم مسابقه میدهند و متأسفانه خیلی از افرادی که پای صندوقهای رأی آمده بودند با علم به اینکه دولت تدبیر و امید در حوزه مدیریت کاملا بیتدبیر است و برای جلوگیری گذر انقلاب از چهل سالگی رأی دادند.
اگر منصفانه قضاوت کنیم چنین رویکردی را در میان دولتمردان کمتر میتوان دید؟
نباید فراموش کنیم خیلی از دولتمردان کشور ما دچار تدریج شدند یعنی در طول دوران گذر انقلاب خسته و خموده و دچار روزمرگی شدهاند و از آفات یک انقلاب آن است که انقلابیون آن دچار مرگ تدریجی شوند و متاسفانه بعضی هم قلب مریض پیدا کردند و منظورم این است که مرض قلب دارند و دائم در جدول طراحی شده شیطان بزرگ برای جلوگیری از حرکت انقلاب بازی میکنند.
این روزها سالروز قطعنامه ۵۹۸ است به نظر شما چگونه میتوان از درسها و تجربیات آن دوران برای حال حاضر بهره گرفت؟
این روزها را باید برای مردم خصوصا نسل جوان تبیین کرد این روزها یاد آور پذیرش قطعنامه ۵۹۸است که امام سیدروحالله آن را علیرغم بد اخلاقیهای خیلی از مسئولین پذیرفتند.
این روزها ارتش به اصطلاح آزادی بخش کاسهلیس غرب و وامدار جنایتکاران با جمع کردن نسل جوان در حال تحصیل و فریب خورده ایرانی در خارج از کشور با هدایای ارتش بعث عراق و کشورهای مدعی رعایت حقوق بشر با تمام امکانات به کشور خودشان حمله کردند که البته این کار در زوایای مختلف قابل بررسی است که متأسفانه دستهایی در کار است که اجازه کالبد شکافی آن را نمیدهند یکی از آن ابعاد ایجاد جنگ روانی است که برای یک مشت جوان فریب خورده در پادگان اشرف ارتش بعث عراق درست کرده بودند در جریان عملیات مرصاد که در آستانه سالروز آن حماسه ماندگار هستیم فردی را دستگیر کردم که میگفت در سال ۱۹۸۳برای درس خواندن در رشته دندانپزشکی به یک کشور اروپایی رفتم در دانشگاه با فردی آشنا شدم که نماز اول وقت میخواند و خیلی مجذوب رفتار او شدم تا اینکه یک شب برای شام من را دعوت کرد به پانسیون خودش. اما آن شب در منزل نماز شب و نماز صبح نخواند از او پرسیدم چرا در پانسیون نماز نخواندی؟ در جوابم گفت دوست داری عضو یک تشکیلات اسلامی شوی؟ خلاصه من ناخواسته جذب شدم و الان اینجا هستم و در پادگان اشرف به ما گفته بودند شما پایتان به همدان برسد تمام مردم از حضور شما استقبال میکنند و تا تهران در کنار شما هستند و متأسفانه این جنگ روانی در این روزها هم در میان مردم از طریق فضای مجازی جاری است که در مردادماه اتفاقاتی در حوزه اقتصاد رخ خواهد داد و مردم ایران گرفتارتر میشوند و نباید فراموش کنیم ارتش به اصطلاح آزادیبخش با تمام وعده وعید آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپایی دست به اقدام زد اما نفس مسیحایی امام سیدروحالله نقشه آنها را نقش بر آب کرد و بیتردید باید یکبار دیگر به درسآموزی فرهنگ دفاعی آن روزها برگردیم و برای مدیران دولتی یک کارگاه توانمندسازی مدیریت جهادی برگزار کنیم. یک خاطره از شهید احمد اسحاقی بگویم.
احمد متولد سال ۴۸ و شهادت در سال ۶۵ عملیات کربلای ۵ او در وصیتنامه خود نوشته است؛ بعد از سلام به امام زمان(عج) سلام بر نایب بر حق او امام خمینی. پدر و مادر، شما برای من خیلی زحمت کشیدید. من به برادر ستار علیپور بدهکارم ۱۵۰ریال به فتاح، یک نوار کاست به داداش ستار و چند جلد کتاب به ستار آنها را از او بپرسید و به او بدهید راستی پدر جان در حیاط مدرسه ناخواسته یک لگد به یکی از بچهها زدم اسم او یادم نیست از ستار بپرس و از او برایم حلالیت بگیر التماس دعا دارم حلالم کنید.
حال ببینید برخی مسئولین برای خوردن بیتالمال مسابقه دو میدهند!
ممنونم نکته خاص دیگری مانده؟
نه ممنونم که شنیدید، امیدوارم تعداد جهادگران بیادعا بیشتر شود.
گفتوگو: قاسم غفوری. مائده شیرپور