اولین روز جشنواره فیلم فجر سرانجام روز گذشته کار خود را آغاز کرد و اهالی رسانه و منتقدان در سانس اول و از ساعت 10 صبح به تماشای «صیاد» به کارگردانی جواد افشار نشستند.
در نگاه اول مرکز همایشهای برج میلاد نسبت به سال قبل شاهد تعداد بیشتری از مخاطبان بود. اکثر صندلیهای سالن اصلی برج میلاد پر شده بود و همین امر نشاندهنده این بود که امسال قرار است جشنواره فجر مقداری متفاوتتر برگزار شود. طبق روال هر سال سالن هنوز آماده نشده بود و ستاد جشنواره در حال جانمایی استندها و نصب بنرها بود و حتی غرفههای اصحاب رسانه نیز آماده نبود، البته کسانی که پای ثابت جشنواره فجر هستند اطلاع دارند که دیدن این تصاویر در روز ابتدایی معمول است و هیچگاه معمول نبوده که روز قبل از افتتاحیه همهچیز سر جای خودش باشد!
اکران صیاد
صیاد اکران شد. جواد افشار که نخستین فیلم خود را با نام «کلبه» آن هم در ژانر وحشت روی پرده برده بود اینبار یک برهه از زندگی شهید صیاد شیرازی آنهم در بحبوحه پس از انقلاب و اتفاقات و جنبشهای تجزیه طلبانه ضدانقلاب در کردستان را روی پرده برد.
علی سرابی از آن دست تئاتریهایی است که همواره روی سن و پشت آن خوش درخشیده است و اهالی هنر بر روی تواناییهای آن در تئاتر صحه میگذراند ولی به طرز عجیبی در نقش شهید صیاد شیرازی منفعل و آماتور عمل کرد. از آنجایی که چنین نقشهایی نیازمند صلابت و قدرت کلام و اکت است انتظار میرفت سرابی با سبقه حضور در تئاتر بتواند این نقش را تمام و کمال ایفا کند ولی آنچه که روی پرده به نمایش درآمد، نشانی از یک فیلم خوب و استاندارد نبود و مانند مابقی آثاری که در این چند سال اخیر به جنگ هشت ساله و یا ناآرامیهای پس از انقلاب پرداخت در نهایت میتواند در آرشیو تهیهکننده خاک بخورد یا در بهترین حالت در صداوسیما به نمایش دربیاید.
در صیاد هیچ کاراکتری سر جای خودش نیست، نقشها به قامت بازیگران گشاد است و دیالوگها نمادی و شعاری است به نحوی که مخاطب حس میکند در حال تماشای مستندی است که قصد دارد یک برهه از تاریخ کشور را به تصویر بکشد. داستان فیلمنامه صیاد به شدت چندپاره است و نمیتواند خط روایی را حفظ کند و به شدت دارای پرش زمانی است و همین موضوع باعث شده که مخاطب نتواند با آن ارتباط بگیرد. انتظار میرفت چنین اثری که قرار بود برای نخستین بار شهید صیاد شیرازی را به تصویر بکشد، فیلمنامهای منسجم تر و از همه مهمتر تیم بازیگری قویتری را به خود اختصاص بدهد.
هومن برق نورد در نقش بنی صدر با کاراکتر واقعی فرسنگها فاصله دارد چه از لحاظ بصری و چه از لحاظ اکت بازیگری، برقنورد با اینکه بازیگری با سابقه به حساب میآید ولی مشخصاً نتوانسته این نقش را به سرانجام برساند و همین امر نیز به کلیت کار ضربه زده است. نکته جالب در اکران صیاد آنهم در روز اول جشنواره این است که دیالوگهایی که به زبان کُردی در متن فیلمنامه وجود دارد، زیرنویسی در نسخه اصلی ندارد، این موضوع یعنی کسانی که تسلطی به زبان کُردی ندارند عملاً آن سکانسهایی که بازیگران به زبان کردی صحبت میکنند، از دست میدهند، این مشکل در صورتی رخ داده که در دورههای قبل جشنواره نیز فیلمهایی بود که به زبان کُردی روایت شد ولی همگی دارای زیرنویس فارسی بود تا همه مخاطبان از اتفاقات متن اثر مطلع باشند.
موردی که میتوان از آن به عنوان نقطه قوت فیلم جواد افشار نام برد، جلوههای ویژه بود، سکانسهای درگیری به خوبی توانسته بود از پس انتقال مفاهیم و جو حاکم بر اثر، بر بیاید و مشخصاً مخاطب نیز از دیدن آن لذت میبرد، موسیقی مسعود سخاوت دوست هم به خوبی با کلیت اثر سینک شده بود و مثل همیشه هنر این آهنگساز را به تصویر کشیده بود.
موضوعی که بیش از مابقی پینوشتها در فیلمنامه صیاد به چشم میآید، به تصویر کشیدن اختلافات مابین سپاه و ارتش در اوایل انقلاب و شروع جنگ هشت ساله است. تلاش شهید صیاد شیرازی برای در کنار هم قرار دادن سپاه و ارتش برای نجات کشور در این اثر نمود عینی دارد و ظاهراً مانیفست اصلی برای ساخت صیاد به تصویر کشیدن این موضوع است.
کلام آخر درباره صیاد، ضعیف و نامناسب برای اکران در جشنواره فیلم فجر!
بازی خونی
فیلم «بازی خونی » به کارگردانی حسین میرزامحمدی فیلم دوم بود که در روز اول جشنواره در سالن اصلی مرکز همایشهای برج میلاد به اکران درآمد. میرزامحمدی که دو سال قبل با «کت چرمی» به جشنواره آمده بود اینبار با اثری متفاوت به امید کسب سیمرغ پا به جشنواره چهلوسوم گذاشت.
داستان تکراری، اینبار از غرب کشور و بعد از انقلاب در «صیاد»، سفری داشتیم به شمال کشور و آمل و داستان گروهک های تجزیه طلب و ضد انقلاب«سربداران» در «بازی خونی»! داستان دو فیلم شباهتهای فراوانی به هم دارد، روایت فیلمساز از مقابله با گروهکهای ضدانقلاب آن هم در ابتدای انقلاب دستمایه ساخت صیاد و بازیخونی شده بود که همین موضوع باعث شد فارغ از محتوای فیلمنامه و بصری دو فیلم، مخاطبان حاضر در سینمای اهالی رسانه و منتقدان تا حدود زیادی دچار کسالت شوند.
بازی خونی به غیر از سکانس ابتدایی که قابل قبول بود، تا نیمه فیلم به شدت کسالتبار و فاقد هیجان با توجه به جنس فیلمنامه بود. دیالوگهای پشت سر هم و خستهکننده بدون در نظر گرفتن فهم تاریخی مخاطب از اتفاقات بطن اثر، بازی خونی را حداقل تا نیمه فیلمی دم دستی و کسل معرفی میکند.
ارسطو خوش رزم به عنوان نقش اصلی این فیلم که از قضا سال گذشته به دلیل بازی در فیلم «صبح اعدام» سیمرغ را از آن خود کرده بود، در فیلم جدید میرزامحمدی سر جای درست خود قرار ندارد و مانند علی سرابی در فیلم صیاد نتوانسته آنطور که باید در حد و اندازههای نقش اصلی یک فیلم ظاهر شود. تعدد کاراکترهایی که بیهوده رها میشوند مشکل اساسی فیلمهایی است که در چند سال اخیر ساخته و نمایش داده شده است، این فیلم هم از این قاعده مستثنی نیست و بسیاری از نامهایی که برده میشوند و کاراکترهایی که به ظاهر وجود دارند در پایان بدون توضیح خاصی رها میشوند. موردی که بیش از همه مشکلات به چشم میآید بازی اگزجره خوش رزم آنهم در قامت نقش اصلی یک فیلم است. خوش رزم در بسیاری از سکانسها قصد دارد به نوعی از سیمرغ سال گذشته خود دفاع کند و همین موضوع باعث شده که اکتهای او در اکثر سکانسها به نوعی فالش و غلو آمیز به چشم بیاید.
نیمه دوم فیلم متفاوت از نیمه اول بود، نیمه دوم روایتی متفاوت داشت، داستان عاشقانهای میان جاسوس تجزیهطلبان که سارا حاتمی بازیگر زخم کاری و یکی از نیروهای بسیج کیسان دیباج آن را به عهده دارند. بازیگرهای فرعی نیز مانند کاراکترهای اصلی آنچنان نتوانستهاند خوش بدرخشند. سارا حاتمی که با بازی در سریال زخمکاری شناخته شد، اینبار به واسطه بازی در «کت چرمی» میرزامحمدی، نقشی متفاوت را به عهده گرفته که مناسب کاراکتر او نیست و نقش به تن او زار میزند. ایفای چنین نقشهایی جذبه و کاراکتری به خصوص میطلبد ولی میرزامحمدی با سبقه بازی حاتمی در فیلم قبلی او، ترجیح داده است که این نقش را به او محول کند.علیرغم مهم و حساس بودن اثر، اکثر دیالوگها به شعار آلوده میشود و مخاطب نمیتواند به راحتی با خط روایت فیلمنامه ارتباط برقرار کند.
یکی از نقاط قوت فیلم بازی خونی، بازی پیام احمدینیا در نقش چریکی فعال در لبنان است که به نیروهای سپاه برای مقابله با گروهک سربداران ملحق میشود. نوع بازی احمدی نیا در این اثر متفاوت است و با اینکه نقش آنچنانی ندارد ولی به خوبی توانسته از نقش محول بربیاید.
کلام آخر درباره بازی خونی؛ میرزامحمدی در کت چرمی موفقتر بود، بازی خونی علاوه بر اینکه از فقدان فیلمنامه منسجم رنج میبرد نتوانست مخاطب محور باشد و با اینکه تایم زیادی هم داشت، به شدت کسل کننده بود.
در نگاه اول مرکز همایشهای برج میلاد نسبت به سال قبل شاهد تعداد بیشتری از مخاطبان بود. اکثر صندلیهای سالن اصلی برج میلاد پر شده بود و همین امر نشاندهنده این بود که امسال قرار است جشنواره فجر مقداری متفاوتتر برگزار شود. طبق روال هر سال سالن هنوز آماده نشده بود و ستاد جشنواره در حال جانمایی استندها و نصب بنرها بود و حتی غرفههای اصحاب رسانه نیز آماده نبود، البته کسانی که پای ثابت جشنواره فجر هستند اطلاع دارند که دیدن این تصاویر در روز ابتدایی معمول است و هیچگاه معمول نبوده که روز قبل از افتتاحیه همهچیز سر جای خودش باشد!
اکران صیاد
صیاد اکران شد. جواد افشار که نخستین فیلم خود را با نام «کلبه» آن هم در ژانر وحشت روی پرده برده بود اینبار یک برهه از زندگی شهید صیاد شیرازی آنهم در بحبوحه پس از انقلاب و اتفاقات و جنبشهای تجزیه طلبانه ضدانقلاب در کردستان را روی پرده برد.
علی سرابی از آن دست تئاتریهایی است که همواره روی سن و پشت آن خوش درخشیده است و اهالی هنر بر روی تواناییهای آن در تئاتر صحه میگذراند ولی به طرز عجیبی در نقش شهید صیاد شیرازی منفعل و آماتور عمل کرد. از آنجایی که چنین نقشهایی نیازمند صلابت و قدرت کلام و اکت است انتظار میرفت سرابی با سبقه حضور در تئاتر بتواند این نقش را تمام و کمال ایفا کند ولی آنچه که روی پرده به نمایش درآمد، نشانی از یک فیلم خوب و استاندارد نبود و مانند مابقی آثاری که در این چند سال اخیر به جنگ هشت ساله و یا ناآرامیهای پس از انقلاب پرداخت در نهایت میتواند در آرشیو تهیهکننده خاک بخورد یا در بهترین حالت در صداوسیما به نمایش دربیاید.
در صیاد هیچ کاراکتری سر جای خودش نیست، نقشها به قامت بازیگران گشاد است و دیالوگها نمادی و شعاری است به نحوی که مخاطب حس میکند در حال تماشای مستندی است که قصد دارد یک برهه از تاریخ کشور را به تصویر بکشد. داستان فیلمنامه صیاد به شدت چندپاره است و نمیتواند خط روایی را حفظ کند و به شدت دارای پرش زمانی است و همین موضوع باعث شده که مخاطب نتواند با آن ارتباط بگیرد. انتظار میرفت چنین اثری که قرار بود برای نخستین بار شهید صیاد شیرازی را به تصویر بکشد، فیلمنامهای منسجم تر و از همه مهمتر تیم بازیگری قویتری را به خود اختصاص بدهد.
هومن برق نورد در نقش بنی صدر با کاراکتر واقعی فرسنگها فاصله دارد چه از لحاظ بصری و چه از لحاظ اکت بازیگری، برقنورد با اینکه بازیگری با سابقه به حساب میآید ولی مشخصاً نتوانسته این نقش را به سرانجام برساند و همین امر نیز به کلیت کار ضربه زده است. نکته جالب در اکران صیاد آنهم در روز اول جشنواره این است که دیالوگهایی که به زبان کُردی در متن فیلمنامه وجود دارد، زیرنویسی در نسخه اصلی ندارد، این موضوع یعنی کسانی که تسلطی به زبان کُردی ندارند عملاً آن سکانسهایی که بازیگران به زبان کردی صحبت میکنند، از دست میدهند، این مشکل در صورتی رخ داده که در دورههای قبل جشنواره نیز فیلمهایی بود که به زبان کُردی روایت شد ولی همگی دارای زیرنویس فارسی بود تا همه مخاطبان از اتفاقات متن اثر مطلع باشند.
موردی که میتوان از آن به عنوان نقطه قوت فیلم جواد افشار نام برد، جلوههای ویژه بود، سکانسهای درگیری به خوبی توانسته بود از پس انتقال مفاهیم و جو حاکم بر اثر، بر بیاید و مشخصاً مخاطب نیز از دیدن آن لذت میبرد، موسیقی مسعود سخاوت دوست هم به خوبی با کلیت اثر سینک شده بود و مثل همیشه هنر این آهنگساز را به تصویر کشیده بود.
موضوعی که بیش از مابقی پینوشتها در فیلمنامه صیاد به چشم میآید، به تصویر کشیدن اختلافات مابین سپاه و ارتش در اوایل انقلاب و شروع جنگ هشت ساله است. تلاش شهید صیاد شیرازی برای در کنار هم قرار دادن سپاه و ارتش برای نجات کشور در این اثر نمود عینی دارد و ظاهراً مانیفست اصلی برای ساخت صیاد به تصویر کشیدن این موضوع است.
کلام آخر درباره صیاد، ضعیف و نامناسب برای اکران در جشنواره فیلم فجر!
بازی خونی
فیلم «بازی خونی » به کارگردانی حسین میرزامحمدی فیلم دوم بود که در روز اول جشنواره در سالن اصلی مرکز همایشهای برج میلاد به اکران درآمد. میرزامحمدی که دو سال قبل با «کت چرمی» به جشنواره آمده بود اینبار با اثری متفاوت به امید کسب سیمرغ پا به جشنواره چهلوسوم گذاشت.
داستان تکراری، اینبار از غرب کشور و بعد از انقلاب در «صیاد»، سفری داشتیم به شمال کشور و آمل و داستان گروهک های تجزیه طلب و ضد انقلاب«سربداران» در «بازی خونی»! داستان دو فیلم شباهتهای فراوانی به هم دارد، روایت فیلمساز از مقابله با گروهکهای ضدانقلاب آن هم در ابتدای انقلاب دستمایه ساخت صیاد و بازیخونی شده بود که همین موضوع باعث شد فارغ از محتوای فیلمنامه و بصری دو فیلم، مخاطبان حاضر در سینمای اهالی رسانه و منتقدان تا حدود زیادی دچار کسالت شوند.
بازی خونی به غیر از سکانس ابتدایی که قابل قبول بود، تا نیمه فیلم به شدت کسالتبار و فاقد هیجان با توجه به جنس فیلمنامه بود. دیالوگهای پشت سر هم و خستهکننده بدون در نظر گرفتن فهم تاریخی مخاطب از اتفاقات بطن اثر، بازی خونی را حداقل تا نیمه فیلمی دم دستی و کسل معرفی میکند.
ارسطو خوش رزم به عنوان نقش اصلی این فیلم که از قضا سال گذشته به دلیل بازی در فیلم «صبح اعدام» سیمرغ را از آن خود کرده بود، در فیلم جدید میرزامحمدی سر جای درست خود قرار ندارد و مانند علی سرابی در فیلم صیاد نتوانسته آنطور که باید در حد و اندازههای نقش اصلی یک فیلم ظاهر شود. تعدد کاراکترهایی که بیهوده رها میشوند مشکل اساسی فیلمهایی است که در چند سال اخیر ساخته و نمایش داده شده است، این فیلم هم از این قاعده مستثنی نیست و بسیاری از نامهایی که برده میشوند و کاراکترهایی که به ظاهر وجود دارند در پایان بدون توضیح خاصی رها میشوند. موردی که بیش از همه مشکلات به چشم میآید بازی اگزجره خوش رزم آنهم در قامت نقش اصلی یک فیلم است. خوش رزم در بسیاری از سکانسها قصد دارد به نوعی از سیمرغ سال گذشته خود دفاع کند و همین موضوع باعث شده که اکتهای او در اکثر سکانسها به نوعی فالش و غلو آمیز به چشم بیاید.
نیمه دوم فیلم متفاوت از نیمه اول بود، نیمه دوم روایتی متفاوت داشت، داستان عاشقانهای میان جاسوس تجزیهطلبان که سارا حاتمی بازیگر زخم کاری و یکی از نیروهای بسیج کیسان دیباج آن را به عهده دارند. بازیگرهای فرعی نیز مانند کاراکترهای اصلی آنچنان نتوانستهاند خوش بدرخشند. سارا حاتمی که با بازی در سریال زخمکاری شناخته شد، اینبار به واسطه بازی در «کت چرمی» میرزامحمدی، نقشی متفاوت را به عهده گرفته که مناسب کاراکتر او نیست و نقش به تن او زار میزند. ایفای چنین نقشهایی جذبه و کاراکتری به خصوص میطلبد ولی میرزامحمدی با سبقه بازی حاتمی در فیلم قبلی او، ترجیح داده است که این نقش را به او محول کند.علیرغم مهم و حساس بودن اثر، اکثر دیالوگها به شعار آلوده میشود و مخاطب نمیتواند به راحتی با خط روایت فیلمنامه ارتباط برقرار کند.
یکی از نقاط قوت فیلم بازی خونی، بازی پیام احمدینیا در نقش چریکی فعال در لبنان است که به نیروهای سپاه برای مقابله با گروهک سربداران ملحق میشود. نوع بازی احمدی نیا در این اثر متفاوت است و با اینکه نقش آنچنانی ندارد ولی به خوبی توانسته از نقش محول بربیاید.
کلام آخر درباره بازی خونی؛ میرزامحمدی در کت چرمی موفقتر بود، بازی خونی علاوه بر اینکه از فقدان فیلمنامه منسجم رنج میبرد نتوانست مخاطب محور باشد و با اینکه تایم زیادی هم داشت، به شدت کسل کننده بود.
علی کلانتری - منتقد