غرب آسیا دورانی بس حساس و بحران زده را سپری می کند بگونه ای که هر روز اخباری از کشتار، جنایت و ناامنی در گوشه گوشه این منطقه منتشر می شود. در افغانستان طی روزهای اخیر حملات تروریستی صدها کشته و زخمی برجای گذاشته است که از مهمترین آنها حمله تروریستی در نزدیکی مدرسه دخترانه بود که دهها کودک و معلم و شهروند به شهات رسیدند. در عراق نیز حملات تروریستی و برخی ناآرامیهای خیابانی فضایی ناامن را در این کشور رقم زده است. در سوریه نیز انفجارهای تروریستی آن هم در آستانه انتخابات شدت گرفته است در حالی که رژیم صهیونیستی نیز حملات هوایی به این کشور را افزایش داده است. در یمن نیز رژیم سعودی در حالی در ظاهر ادعای رویکرد تعاملی سر داده و از مذاکره میگوید که همچنان بمباران و حملات علیه غیر نظامیان را ادامه می دهد و روزهای خونین این کشور در میان محاصره گسترده غذایی و دارویی آن هم در ماه رمضان ادامه دارد.
فلسطین این روزها بار دیگر کانون اصلی تحولات منطقه شده است. رژیم صهیونیستی قدس را به پادگان نظامی مبدل کرده و به بازداشت و کشتار فلسطینیها میپردازد در حالی که ملت فلسطین نیز با تمام توان در حمایت از قدس به پا خواسته و با جان خویش به دفاع از مقدسات و سرزمین خویش می پردازد.
مجموع این بحرانها در حالی غرب آسیا را در برگرفته است که در باب چرایی شدت گرفتن بحرانهای این منطقه یک نکته اساسی مطرح است و آن عامل اصلی این بحرانهاست. نگاه واقع بینانه به تحولات نشان میدهد که بحرانها در چند محور قابل دسته بندی هستند. بخشی از آن برگرفته از رفتارهای مستقیم آمریکاست که نمونه آن را در عراق و افغانستان و سوریه می توان مشاهده کرد. آمریکا در حالی ادعای خروج سر میدهد که همزمان سیاست بحران مدیریت شده را دنبال میکند تا مانع از برقراری ثبات و امنیت در منطقه شود. نکته مهم آنکه داعش که تحت حمایت آمریکا شکل گرفته اکنون در افغانستان، عراق و سوریه ماموریت کشتارهای دسته جمعی را اجرا می سازد تا ضمن وادار ساختن جامعه جهانی برای ادامه اشغالگری آمریکا در این کشورها، مانع از بهبود اقتصاد منطقه شود. در حوزه یمن نیز، عربستان و اماراتی به کشتار میپردازند که تحت فرمان آمریکا رفتار میکنند چنانکه به رغم ادعای بایدن برای پایان بحران یمن، عملا اقدامی در این عرصه صورت نداده و همچنان به فروش تسلحات و کمک به سعودی در جنگ کمک می کند. نکته آنکه رویکرد سعودی به بهبود روابط با کشورهای منطقه همچون قطر، ترکیه، سوریه و جمهوری اسلامی ایران و عراق نه بر اساس سیاست های آمریکا بلکه برگرفته از شکستهای سنگین سعودی در حوزه میدان در برابر مقاومت بوده که آن را به تغییر رفتار اجباری وادار ساخته است. در حوزه فلسطین نیز بر کسی پوشیده نیست که رژیم صهیونیستی تحت حمایت مستقیم و گسترده آمریکا به کشتارها شدت بخشیده است چنانکه سران آمریکا نیز در قبال جنابات اخیر این رژیم به ابراز تاسف و لزوم خویشتنداری طرفین بسنده کرده است.
حال این سوال مطرح است که راهکار پایان این وضعیت چیست؟ تحولات منطقه در دو حوزه میدان یا همان مقاومت مسلحانه و دیپلماسی قابل تعریف است. جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی و متحدانش در حوزه میدان یا همان مبارزه با تروریسم، سعودی و اشغالگران قدس همچنان نقشی فعال دارند و زمینه ساز شکست بسیاری از طرحهای دشمنان منطقه شده اند. اما در حوزه دیپلماسی تحرک چندانی از دستگاه دیپلماسی مشاهده نمی شود و گویی تمام کانون توجه آن به مذاکرات وین معطوف شده است. دیپلماسی یعنی نگاهی چند بعدی که طیف گستردهای از معادلات را در بر می گیرد. در حالی میدان در حوزه نظامی برای مقابله با آمریکا و ایادی آن مقاومتی سراسری را اجرا میکند، دستگاه دیپلماسی نیز با تحرکات منطقهای و جهانی میتواند زمینه ساز شرایط خروج آمریکا از منطقه گردد چرا که تا زمانی که آمریکا در منطقه حضور دارد بحران و بحرانسازی با آن ادامه خواهد یافت و تنها راه نجات پایان دادن به حضور آمریکاست که فعالیت همزمان میدان و دیپلماسی تحقق بخش آن خواهد بود.
نویسنده: قاسم غفوری