طی روزهای اخیر در کنار مسائلی همچون جنگ غزه و اوکراین، دولتها، افکار عمومی جهان و سازمانهای بینالمللی معطوف به مسئلهای به نام پاسخ ایران به جنایت و تجاوزگری رژیم صهیونیستی به سوریه و هدف قرار دادن کنسولگری و شهادت چند مستشار نظامی ایرانی است. آنچه از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران به عنوان مطالبهای قانونی و مردمی مطرح میگردد آن است که رژیم صهیونیستی باید تنبیه شود و تبینه خواهد شد و ایران در زمان و مکانی که خود تعیین نماید این اقدام را صورت میدهد. در کنار این مسئله، نکته قابل توجه نوع رفتارهای کشورهای غربی است که طی روزهای اخیر از یک سو در فضای دیپلماتیک و تماس با مقامات ایرانی خواستار خویشتن داری تهران شدهاند و از سوی دیگر در فضای رسانهای با کلید واژه گسترش دامنه جنگ و پیامدهای آن به دنبال انصراف افکار عمومی ایران از این انتقام خواهی هستند.
این فضای رفتاری در حالی از سوی غرب دنبال میشود که در باب عملکرد آنها چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه غرب همچنان سیاست به اصطلاح قدرت هوشمند را به کار میبرد چنانکه همزمان از یک طرف به رایزنی دیپلماتیک با تهران میپردازد و از طرف دیگر نیز بر حمایت تمام قد نظامی از رژیم صهیونیستی تاکید میکند چنانکه بایدن رئیس جمهور آمریکا رسما مدعی حضور آهنین در کنار این رژیم را مطرح کرده است. این بازی به اصطلاح هوشمند برای گذشتن ایران از حق پاسخگویی در حالی است که عملا آنها سیاست بستن سنگ و آزاد گذاشتن سگ را دنبال میکنند بگونهای که خواستار خویشتنداری ایران میشوند و در مقابل از تقویت نظامی رژیم صهیونیستی سخن میگویند. این نوع رفتارهای غرب نشان میدهد که آنها همچنان در بازی صداقت مردود هستند و همان رویههای غیر منطقی گذشته را که برگرفته از خودکامگی و زیاده خواهی با تصور قدرت برتر بودن است را دنبال میکنند.
دوم آنکه نگاهی به دو دهه مذاکرات هستهای و سپس برجامی غرب نشان میدهد که آنها همواره سیاست خویشتنداری یک جانبه را تجویز کرده اند و در به جای آنکه به دنبال رویکرد برد-برد بر اساس پذیرش منافع و خواستههای طرف مقابل باشد صرفا به دنبال موظفد سازی یک سویه طرف مقابل هستند. به عبارتی دقیق تر تجربههای مذکور نشان داده که غرب به هیچ تعهدی پایبند نبوده و نخواهد بود و لبخندهای آن فریب و دستانش همیشه چدنی با دستکش مخملی است و نمیتوان به آن اعتماد داشت چنانکه آنها سادهترین تعهدات برجامی را اجرا نکردهاند.
این تجربات موجب شده تا جمهوری اسلامی ایران، در دادوستد دیپلماتیک با دولتهای غربی بیاموزد که باید در گام نخست، طرف مقابل را به انجام تعهداتش وادار ساخته و پس از آن، سیاست و راهبرد خود را آشکار و اعلام نماید. به عبارتی دقیقتر گامهای ایران پس از گامهای طرف مقابل باید برداشته شود و در عین حال این گامها باید از سوی ایران راستی آزمایی گردد و در نهایت بازگشت ناپذیری سیاستهای خصمانه غرب باید تضمین گردد. به هر تقدیر آمریکا و آن دسته از کشورهای اروپایی که مدعی لزوم خویشتنداری ایران هستند باید دریافته باشند که این راهبرد قدیمی و نخ نما شده، دیگر نمی تواند بر تصمیمهای تهران اثر گذار باشد و غرب جز پذیرش تنبیه رژیم صهیونیستی و تغییر رفتار خود مبنی بر دست کشیدن از حمایتهای همه جانبه از جنایات این رژیم گزینه ای نخواهد داشت.
این فضای رفتاری در حالی از سوی غرب دنبال میشود که در باب عملکرد آنها چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه غرب همچنان سیاست به اصطلاح قدرت هوشمند را به کار میبرد چنانکه همزمان از یک طرف به رایزنی دیپلماتیک با تهران میپردازد و از طرف دیگر نیز بر حمایت تمام قد نظامی از رژیم صهیونیستی تاکید میکند چنانکه بایدن رئیس جمهور آمریکا رسما مدعی حضور آهنین در کنار این رژیم را مطرح کرده است. این بازی به اصطلاح هوشمند برای گذشتن ایران از حق پاسخگویی در حالی است که عملا آنها سیاست بستن سنگ و آزاد گذاشتن سگ را دنبال میکنند بگونهای که خواستار خویشتنداری ایران میشوند و در مقابل از تقویت نظامی رژیم صهیونیستی سخن میگویند. این نوع رفتارهای غرب نشان میدهد که آنها همچنان در بازی صداقت مردود هستند و همان رویههای غیر منطقی گذشته را که برگرفته از خودکامگی و زیاده خواهی با تصور قدرت برتر بودن است را دنبال میکنند.
دوم آنکه نگاهی به دو دهه مذاکرات هستهای و سپس برجامی غرب نشان میدهد که آنها همواره سیاست خویشتنداری یک جانبه را تجویز کرده اند و در به جای آنکه به دنبال رویکرد برد-برد بر اساس پذیرش منافع و خواستههای طرف مقابل باشد صرفا به دنبال موظفد سازی یک سویه طرف مقابل هستند. به عبارتی دقیق تر تجربههای مذکور نشان داده که غرب به هیچ تعهدی پایبند نبوده و نخواهد بود و لبخندهای آن فریب و دستانش همیشه چدنی با دستکش مخملی است و نمیتوان به آن اعتماد داشت چنانکه آنها سادهترین تعهدات برجامی را اجرا نکردهاند.
این تجربات موجب شده تا جمهوری اسلامی ایران، در دادوستد دیپلماتیک با دولتهای غربی بیاموزد که باید در گام نخست، طرف مقابل را به انجام تعهداتش وادار ساخته و پس از آن، سیاست و راهبرد خود را آشکار و اعلام نماید. به عبارتی دقیقتر گامهای ایران پس از گامهای طرف مقابل باید برداشته شود و در عین حال این گامها باید از سوی ایران راستی آزمایی گردد و در نهایت بازگشت ناپذیری سیاستهای خصمانه غرب باید تضمین گردد. به هر تقدیر آمریکا و آن دسته از کشورهای اروپایی که مدعی لزوم خویشتنداری ایران هستند باید دریافته باشند که این راهبرد قدیمی و نخ نما شده، دیگر نمی تواند بر تصمیمهای تهران اثر گذار باشد و غرب جز پذیرش تنبیه رژیم صهیونیستی و تغییر رفتار خود مبنی بر دست کشیدن از حمایتهای همه جانبه از جنایات این رژیم گزینه ای نخواهد داشت.
قاسم غفوری