دادستان: آقای کلنگی! در پرونده شما آمده که مبلغ هشتصد میلیارد تومان از اموال عمومی را حیف و میل کردهاید.
اکبر کلنگی: این هم یک اتهام دیگر!
دادستان: ولی این اولین اتهامی است که به شما وارد کردهام.
اکبر کلنگی: به فرض که اینطور باشد اما شما با یکی دو تا اتهام که دست از سرم برنمی دارید. به این یکی جواب بدهم باید به بقیه هم پاسخ بدهم.
دادستان: لطفا جواب بدهید. قبول دارید حیف و میل کردهاید؟
اکبر کلنگی: میل کردهام. یعنی با رفقا دور هم بودیم و میل کردیم اما قسم می خورم چیزی حیف نشد. همچین میل کردیم که یک تکه آشغال گوشت هم برای گربهها باقی نگذاشتیم.
دادستان: یعنی خبر نداشتید این مبالغ متعلق به بیت المال بود؟
اکبر کلنگی: به هر حال بیت المال مال همه است و هر کس میتواند از آن به قدر نیاز بردارد. حالا نیاز ما کمی بیشتر از دیگران بود و دستمان به بیت المال میرسید سهم خودمان را برداشتیم.
دادستان: یعنی اتهام زد و بند را قبول ندارید.
اکبر کلنگی: "زد" را که خیلی قبول دارم چون همیشه می زدیم و می بردیم و میخوردیم اما "بند" را اصلا قبول ندارم. چون جوری می زدیم که بند به آب ندهیم.
نماینده دادستان: یک ویلا هم به مبلغ هشت میلیارد تومان از آقای مفارق رشوه گرفتهاید.
اکبر کلنگی: اولا مفارق از دوستان صمیمی بنده است و اگر همین حالا از او بخواهم تمام شهریه دانشگاه آزاد دخترم را یکجا به حساب بریزد این کار را می کند. اصلا ببینم شما دوست آدم حسابی ندارید که برایتان از این کارها بکند؟ اگر ندارید به من چه ربطی دارد؟ بروید با یکی دوست بشوید که خیالتان راحت باشد به خاطر دوهزارتومان لنگ نمانید.
نماینده دادستان: گفتید اولا... ثانیا چی شد؟
اکبر کلنگی: آهان یادم آمد به قول شاعر
من هدیه گرفته ام نه رشوه
فرق است میان ناز و عشوه.
دادستان: خودتان می دانید چقدر پررو هستید؟
اکبر کلنگی: این هم یک اتهام دیگر... من از کودکی محجوب و سر به زیر بودم. اصلا فامیلی ما از اول "محجوب" بود و بعد به "تیشه ساز" و "تبری" تغییر کرد و حالا هم که کلنگی هستم.
دادستان: پس گفتید تنها نبودید و با رفقا می خوردید.
اکبر کلنگی: تک خوری در مرام ما کلنگی جماعت نیست. یک بشقاب که خودمان بخوریم دو بشقاب رفقا را کنار می گذریم. اتفاقا چند تا از همکاران خودتان ...
نماینده دادستان: ادامه دادگاه را به شکل غیرعلنی اعلام می کنم چون انگار دهان کلنگی همچین چفت و بست درستی ندارد.