آنچه میخوانید نوشداروی بعد از مرگ سهراب است چون روز خبرنگار هم به بهانه کرونا با پیامکی تبریک گفته شد تا خلط مبحث شود! که خبرنگار اصولاً و به ظاهر مقامی رفیع است و در باطن هوویی برای اکثر مدیران و مسئولان زیرا شاهدیم که این طیف خدمتگزار علیرغم تمامی خطرات جانبی اما خود را پشت تلقهای «شیلد» و دیوارهای محکم قرنطینه نکردهاند و با ماسکی ساده و اکثراً «مامان دوز» تا هزینه کمتری داشته باشد، پا به معرکههایی میگذارند تا آخرین اخبار و چالشها را رسانهای نمایند بنابراین اگر قرار بود جمعی تشکیل شود این گروه در اولویت هستند که جزئی از سنگر سازان بی سنگر میباشند.
یادش به خیر صاحب این روز که خود اینچنین کرد و در مزار شریف بدون داشتن سپری محافظ، تن به قضا داد تا این یادگار یعنی ۱۷ مرداد هرسال به نامش بماند و جاودان باشد که والی استان به پیام تبریکی برای همه خبرنگاران، عکاسان، اصحاب رسانه و خانواده بزرگ مطبوعات و جامعه اطلاعرسانی پیرامون این روز قناعت کند!
اما پیام استاندار آخرین تیر خلاصی نبود که به قلب خبرنگاران اصفهان اصابت میکرد زیرا یکی از کارشناسان حوزه خبر در یادداشتی پیرامون نشست «وبیناری» با حضور استاندار و مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی و چند تن از اصحاب تشکلی مطبوعات و همچنین شهردار این کلانشهر مینویسد: «بدون تعارف فاجعه بارترین برنامه به مناسبت گرامیداشت روز خبرنگار و تیر خلاص بر خبرنگاران و فعالان رسانهای بود که خود را تاکنون دلخوش حمایت این عزیزان کرده بودند و بنیادی که با همه تبلیغات در فضای مجازی، صرفاً لایو زنده یکطرفه بوده و قسمت پیامها مسدود! وبیناری که وبینار نبود اما چشممان به جمال مدیرکل تازهنفس فرهنگ و ارشاد اسلامی روشن شد که راه دیگران را در پیش گرفتند و با حرفهای تکراری ما را با روز خودمان و وظایف خودمان آشنا کردند!!! و متوجه شدیم آبی از این دیگ برای رسانه داغ نخواهد شد»!
قرار بود عبدالحسین جعفری که یکی از خبرنگاران زیرخاکی و عتیقه و ارزشمند بجا مانده از دهه چهل است و امروز موزهای شگرف از کارهای رسانهای خود را در شصت سال سپریشده مدیریت میکند و از همرزمان نویسنده این یادداشت در آن دههها میباشد، سخنرانی نماید اما زمانی که پشت میکروفون قرار میگیرد عمداً یا سهواً!!! تصویر و صدای گوشیهای کسانی که این وبینار را رصد میکردند قطع شد تا آنچه میگوید خودش بشنود و معدود کسانی که در کنار او هستند که حالا خلاصه آن را از سوی او نقل میکنیم: «من در این نشست صحبتم را با آیه شریفی از قرآن آغاز کردم و بعد از ادای احترام به حضار این بیت را خواندم که سرخی چشم کبوتر هیچ میدانی ز چیست؟
نامهام میبرد و بر درد دلم خون میگریست! من از مظلومیت خبرنگاران سخن گفتم که در گرما و سرما میکوشند وظیفه اطلاعرسانی را به نحو احسن انجام دهند، گفتم که خبرنگار مظلوم این روزها دلخوش به پیامکهای تبریک روز خبرنگار است و خوب نیست برای تقدیر از او که اینهمه تلاش و وقت صرف میکند محدود به صدور و ارسال همین پیامهای مجازی باشیم. خبرنگار و روزنامهنگار و عکاس خبری آنقدر مناعت طبع دارند که هیچگاه مطالبه چنین چیزهایی را در ذهن خود تصور نمیکنند.
نیازی هم به ترحم مسئولان ندارند اما مسئولان در قبال خدمات خبرنگاران رسالتی دارند که باید به انجام برسانند و نسبت به این قشر ادای دین کنند».
عبدالحسین جعفری اشاره کرد به اینکه «در وبینار ویدیویی پخششده که در آن مسئولی اشاره میکرد، خبرنگاران وظیفه آرامش بخشی به جامعه را دارند و من گفتم وقتی خبرنگاران خود امنیت شغلی و آرامش ندارند چگونه میتوانند به دیگران آرامش ببخشند»!
جعفری در ادامه و پس از توضیحاتی از سوی مجری جلسه اشاره به پایان دادن به سخنان خود میکند و کلام را همانگونه که با شعری شروع کرده با سرودهای اینچنین خاتمه میدهد: «صفا کردی و درویشی بمیرم خاکپایت را/ که شاهی محتشم بودی و با درویش سر کردی» و در ادامهای گلایهمند اظهار میدارد:
«وقتی به من گفتند قطع کن دیگر رشته افکارم از هم گسست و در شرایطی قرار گرفتم که هرچه میخواستم بگویم فراموش کردم، البته بعد از اتمام جلسه پیامهای زیادی به من رسید که صدا و تصویرم در حین سخنرانی قطع شده است و من در جواب این اعتراضات گفتم: خلاصه حرف من بیان واقعیت مظلومیت خبرنگار بود و اگر قرار باشد دیگر بیان مظلومیت هم نکنیم دیگر چه»؟!
نویسنده: حسن روانشید