اگر انتخابات را به بازار عرضه و تقاضا تشبیه کنیم، مردم در جایگاه مشتری قرار میگیرند و نامزدهای انتخابات در جایگاه فروشنده، لذا نامزدها سعی میکنند با رفتارهای مشتری(مردم) پسند! خود را عرضه کنند تا رای مردم را از آن خود کنند و درست در همین جاست که اهمیت مردم در ارتقای سطح کیفی رقابتها آشکار میشود؛ هر چه مردم مشکلپسندتر باشند و معیارهای مهمتری برای انتخاب داشته باشند، نامزدها هم مجبور میشوند سطح توانمندیهای خود را بالاتر بکشند و خود را واجد آن معیارهای مهم نشان دهند تا مقبول طبع مردم صاحب نظر شوند و اگر هم دارای چنان ویژگیهای ارزشمندی نباشند، خود به خود از گردونه رقابت حذف خواهند شد. خلاف این مطلب هم صادق است؛ اگر معیارهای مورد نظر مردم برای انتخابشان معیارهایی کم ارزش باشند و یا این که اصلا معیارهای مشخصی نداشته باشند، نتیجه این میشود که نامزدها به سمت تبلیغات سخیف سیر میکنند و آنچه از توانمندیهای خود تبلیغ میکنند، ویژگیهایی است که چونان حبابهایی هستند که بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، میانتهی بودن و ناکارآمدیشان آشکار میشود.
نگاهی به نتایج نظرسنجیهایی که معمولا در آستانه انتخابات مختلف توسط مراکز پژوهشی متفاوت صورت گرفته است نشان میدهد که درصد قابل توجهی از مردم تا فاصلههایی بسیار نزدیک به روز رایگیری، نه تنها شناختی از جریانها و نامزدهای حاضر در انتخابات ندارند، بلکه هنوز درباره شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات نیز به تصمیم نرسیدهاند و نتیجه این میشود که معمولا در چند روز منتهی به روز رایگیری- و در دهه اخیر، پس از مناظرههای انتخاباتی- است که مردم درباره گزینه یا گزینههای مورد نظر خود به تصمیم میرسند از این عجیبتر آن که اگر شما در روز رایگیری در شعب اخذ رای دقت بیشتری به خرج بدهید، رای دهندگانی را خواهید دید که حتی تا پای صندوق رای هم تصمیم نگرفتهاند به چه کسی و یا چه کسانی رای دهند.
نهایتا حاصل اتخاذ چنین روشی از سوی مردم این است که نامزدها به این یقین رسیدهاند که به جای افزایش توانمندیهای خود و تدوین برنامههای کارآمد و تعیین تیمهای برنامهریزی و اجرایی قوی، همه هنر خود را صرف استفاده از روشهای تبلیغاتی فریبنده و نیز برنامهریزی برای حضور موفق در مناظرههای انتخاباتی کنند و باور داشته باشند که به جای توانمند بودن، باید سخنرانهای خوبی باشند و در مناظرهها با حاضر جوابی به خوبی رقبا را از میدان به در کنند.
و آخر این که اگر چه اصلاح فرایندهای اجرایی ونظارتی انتخابات، چه به لحاظ اصلاحات قانونی و چه به لحاظ اصلاحات ساختاری، عامل مهمیدر ارتقای سلامت انتخابات است، اما نکتهای که معمولا مغفول مانده است این است که اگر فرهنگ انتخابات مردم ارتقا یابد و مردم با توجه به تاثیر والای رای خود در پیشرفت و یا خدای ناکرده پسرفت کشور، مسئولانهتر به این امر بنگرند و با نگاهی تکلیف محور از این حق قانونی خویش استفاده کنند و این وظیفه ملی و دینی را آگاهانه به سرانجام برسانند، قطعا عامل ارتقای سطح کیفی انتخابات خواهند بود و آن که بیش از همه از این مشارکت مسئولانه منتفع خواهد شد، کسی غیر از خود آنها نیست.
رضا تنها