نشسته بود منتهیالیه سمت چپ آبدارخانه و با صدای بلند میگفت: از آنجا که موضوع دفاع از ایشان یک مناقشه سیاسی شده است، لذا در تلاوت مذکور توجه به آیت تحتالشعاع قرار میگیرد و این امر خلاف موازین شرعی تلاوت است.
جلوتر رفتم تا واضحتر بشنوم. هندزفری هم توی گوشش بود و یحتمل داشت اطلاعات مملکت را به بیگانگان میفروخت. ادامه داد: لذا خواهشمند است که سایر قطعات آوازی آن هنرمند را مطرح فرمایید که اتفاقا دارای ساختار موسیقیایی مهمتری هم هستند.
یعنی چی؟ یعنی میخواهد مجوز کنسرت "تتل" را در آن طرف مرزها بگیرد؟ یعنی میخواهد لهو و لعب را از دامنه آبدارخانه سیاست روز به اقصا نقاط جهان ببرد؟ یعنی این همان ننجون است که کلید آبدارخانه روزنامه را به ایشان سپرده بودیم. وااسلاما! وافریادا!
ملتفت حضور ما نشد و به شکل مشکوکی ادامه داد: حتما میدانید که تحتالشعاع قرار گرفتن توجه به آیات باهرات نسبت به مقارنات آنقدر مهم بوده که برخی از فقهای بزرگ تلاوت ملحون را مورد شبهه قرار دادهاند.
باورم نمیشد اما داشت به زبان خاص خودش اسرار مملکت را به باد میداد.رسید به اینجا که: توجه به الحان و معانی (و گاه حرکات متناظر بدنی) توجه به رموز و ظرافتهای نهفته در تناسبهای ایقاعی را ...
دیگر درنگ نکردم. از منتهی الیه سمت راست پریدم وسط آبدارخانه و دست راستم را به محاذات شانه چپ بردم بالا که بزنم زیر گوشش که حالت تدافعی به خودش گرفت. داد زدم این حرفهای مشکوک را به کدام بوق استکباری منتقل میکردی؟ راستش را بگو از "تلاوت ملحون" چه میدانی و "آیات باهرات نسبت به مقارنت" اسم رمز کدام آشوب است؟
بنده خدا زبانگیر شده بود و نمیتوانست حرف بزند.از ترس داشت قالب تهی میکرد. با همان حال و روز اسف بار روزنامهای را نشانم داد و با سر اشاره کرد این چیزها را اینجا نوشته است. نگاه کردم. حق با ننجون بود. اینها را برادر جواد لاریجانی گفته بود و هر چقدر سر و تهش کردم چیزی سر درنیاوردم.
عجالتا موجبات دلجویی این پیرزن را فراهم کردیم و فعلا هم رفته روزنامه را بجوشاند و جوشاندهاش را بعد افطار میل کنیم. شاید افاقه کرد و از بیانات ایشان سردرآوردیم.