آیتالله طالقانی از شخصیتهای برجسته انقلاب اسلامی است که در طول زمانی که از رحلتشان گذشته تفاسیر زیادی درباره عملکرد او و نوع نگاهش خواندهایم. نگاههایی که هر کدام بر گرفته از یک نوع زاویه دید خاص بوده است. از این رو سعی خواهیم کرد در پرونده پیشرو از زوایای مختلف زندگی او را در سالروز وفاتشان مرور کنیم:
سکانس نخست: مبلغ اسلام
در اینکه آیتالله طالقانی مبلغ دین اسلام بودند و این مسیر را بعد از انقلاب هم طی کردند شکی نیست اما برای برخیةا ه در این مسیر شک دارند مینویسیم که آیتالله سيدمحمود طالقاني در سال ۱۲۹۰ ش- ۱۳۲۹ ق (در شناسنامه ايشان سال تولد ۱۲۸۴ ش ياد شده است) در روستاي گليرد طالقان به دنيا آمدند.
ايشان پس از سالها تحصيل در حوزه علميه قم، از آیتالله حائري يزدي، بنيانگذار حوزه علميه قم، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمي راسخ و گامي استوار، راهيِ تهران شد و در مدرسه عالي شهيد مطهري به آموزش علوم اسلامي پرداخت. او كه از مدتها پيش دردِ جامعه و مردم را حس كرده بود و تنها راهِ نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن میدانست، با برقراري جلسات تفسير قرآن، در اين مسير قدم نهاد و رسالت عظيم خويش را به انجام رساند.
آیتالله طالقاني از جمله متفكّراني بود كه گامهای شايستهای براي اتحاد جهان اسلام برداشت. او در كنفرانسهای متعددي، گاه به عنوان نماينده شخصيتهای بزرگي چون آیتالله كاشاني و بروجردي و گاه به طور مستقل، شركت نمود. وي در حمايت از تأسيس «دارالتقريب بينالمذاهب الاسلاميه» كه به دست آیتالله بروجردي و با همكاري انديشمندان «الازهر» مصر، به ويژه شيخ محمد شلتوت ايجاد شده بود، نوشت: «راه تقريب، كه جمعي از علماي بيدار و مجاهد پيش گرفتهاند همين است كه با نور تفكر، محيط ارتباط اسلامي را روشن سازند و با نوك قلم، باقي مانده ابرهاي تاريك را از افق فكري مسلمانان زايل گردانند تا وحدت واقعي پايه گيرد، نه اتحاد صوري و قراردادي».
با سقوط رضاخان و بر سر كار آمدن شاه جوان و بیتجربه، فضاي فعاليتهای فرهنگي و سياسي تا اندازهای باز شد. در اين هنگام آیتالله طالقاني براي آشنايي هرچه بيشتر نوجوانان و جوانان با معارف اسلامي، به تشكيل «كانون اسلام» دست زد و هم چنين به انتشار مجله دانش آموز از طرف كانون، همت گماشت.
سکانس دوم: استکبارستیزی
ایشان اهل مدارا با دشمن و زیربار اسکبار رفتن نبود چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. آیتالله طالقانی در سال ۱۳۴۱ ش، به دنبال واكنش امام خميني رحمهالله عليه انقلاب سفيد شاه، آیتالله طالقاني رحمهالله نيز براي برداشتن نقاب از چهره نوكران استعمار به افشاگري دست زد. نظام سرسپرده كه مصمّم به اجراي برنامه ديكته شده از سوي آمريكا بود، آیتالله طالقاني را دستگير و روانه زندان كرد. او با وجود شكنجههای بیرحمانه در زندان، به برقراري جلسات تفسير قرآن، نهجالبلاغه و تاريخ اسلام براي زندانيان مسلمان همّت گماشت و براي ايجاد وحدت بين مبارزان مسلمان نخستين نماز جماعت را در زندان برپا نمود و استقامت وصفناپذيرش در برابر شكنجههای خون آشامان ساواك، مايه قوت قلب ديگر زندانيان بود.
آیتالله طالقاني نيز از مبارزاني بود كه هرگز در برابر تجاوز رژیم صهیونیستی به فلسطین، سكوت نكرد و در كنفرانسهاي متعدد از حق ملت فلسطين دفاع كرد. وي در خطبه نماز عيد فطر سال ۱۳۴۸ ش به مسئله فلسطين پرداخت و ضمن آگاه كردن مردم از وضعيت مسلمانانِ فلسطين و يادآوري مسئوليت آنان در اين مبارزه، از آنها خواست تا فطريه خود را براي كمك به مبارزان مسلمان هديه كنند. آیتالله طالقاني در جريان مبارزه با رژيم ستمشاهي بارها دستگير و به زندان افتاد در سال۱۳۵۴ دو سال زنداني شد و در سال ۱۳۵۶، رژيم وي را با وجود كهولت سن و ضعف جسماني به ده سال زندان محكوم كرد. كه با پيروزي انقلاب اسلامي از زندان آزاد شد.
آیتالله طالقاني همواره از مدافعان فداييان اسلام بود. پس از كودتاي ننگين ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آن گاه كه رژيم كودتا جاي پايش را محكم كرد و به انتقام جويي از فداييان اسلام پرداخت، آیتالله طالقاني آنها را در خانهاش پناه داد. ولي با مشكوك شدن مأموران به منزل وي، شهيد نواب و يارانش، آنجا را ترك كردند. وقتي ساواك به آن خانه هجوم برد، كسي از فداييان را در آن نيافت. با اين حال آقاي طالقاني را دستگير و بازداشت كرد. اما چون مدركي عليه وي به دست نياورد، پس از مدتي او را آزاد نمود. او در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ ش نيز وقتي كه شهيد نواب، مورد تعقيب قرار گرفت، وي را در روستاهاي اطراف طالقان پناه داد.
سکانس سوم: افشاگری علیه دشمنان کشور
آیتالله طالقانی هیچگاه مقابل دشمنان ملی سکوت نکرد. به دنبال پايهگذاري نهضت ملي نفت به رهبري آیتالله كاشاني و حركت يكپارچه مردم در پشتِ سر او، آیتالله طالقاني هم گام با آیتالله كاشاني براي بازستاندن حق عليه استعمار به قيام پيوست و يكي از ياران نزديك آیتالله كاشاني در اين راه شد و با زبان گويا و بُرنده خود به افشاگري و روشنگري پرداخت.
سکانس چهارم: ولایتمداری
برخلاف شبههای افکنده شده در مسیر ولایتمداری آیتالله طالقانی این موضوع صحت ندارد و این ماجرا را تاریخ گواه میدهد.
پس از ورود امام خميني رحمهالله به ايران و به پيروزي رسيدن انقلاب اسلامي، آیتالله طالقاني پشت سر ايشان قرار گرفت و بازويي توانا براي آن رهبر شد و اطاعت از حضرتش را بر همه واجب میدانست. او امام را نعمتي عظيم از جانب خداوند براي ملت ايران میشمرد و قدرداني نكردن از آن را سبب دچار شدن به عذاب الهي میدانست و در مقابل بدخواهان و گروههای تفرقهافكن كه وانمود میكردند او نظر مثبتي درباره رهبري امام ندارد قاطعانه ايستاد و میفرمود: «رهبريِ قاطع ايشان را براي خودم پذيرفته ام و هميشه سعي كردم كه از مشي اين شخصيت بزرگ اسلام و افتخار قرن، مشي من خارج نباشد».
با برپايي حكومت جمهوري اسلامي، آیتالله طالقاني از طريق يكي از شخصيتهای بزرگ كشور، برگزاري نماز جمعه در سرتاسر ايران را به امام پيشنهاد كرد كه با موافقت وي، اين مراسم وحدت بخش در سرتاسر ميهن اسلامي برگزار شد. بر اين اساس به دستور مستقيم حضرت امام نخستين نماز جمعه تهران به امامت آیتالله طالقاني در پنجم مرداد ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران برپا شد و بيش از يك ميليون نفر در آن شركت كردند. او هفت نماز جمعه را اقامه كرد كه آخرين آن در بهشت زهرا، در شانزدهم شهريور ۱۳۵۸ بود.
اگرچه زندگاني آیتالله طالقاني سراسر مبارزه بود و بارها زنداني و تبعيد گرديد، اما با اين حال، آثار ارزشمندي از خود به جا گذاشت. گنجينههای ارزشمندي همچون پرتوي از قرآن، مقدمه و تعليق بر كتاب تنبيه الامة و تنزيه الملة، اسلام و مالكيت، به سوي خدا میرويم، پرتوي از نهجالبلاغه، آينده بشريت از نظر مكتب ما، آزادي و استبداد، آيه حجاب، مرجعيت و فتوا، درسي از قرآن و درس وحدت از يادگارهاي جاودان آن عالم فرزانه به شمار میروند.
سکانس پنجم: مشکوک جلوه دادن فوت
اگر قرار است به کسی در فوت آیتالله طالقانی شک کنیم بیشک باید به منافقین که مدعی بودند طالقانی پدر معنویشان است و ایشان در خطبههای نماز جمعه صراحتا علیه اقدامات منافقین موضعگیری شد رحلت ابوذر زمان اتفاق افتاد.
آیتالله طالقاني پس از سالها مبارزه، سرانجام روز دوشنبه ۱۹ شهريورماه ۱۳۵۸ به سوي حق شتافت امام(ره) در پيامشان در اين باره فرمودند: «آقاي طالقاني يك عمر در جهاد و روشنگري و ارشاد گذراند. او شخصيتي بود كه از حبسي به حبسي و از رنجي به رنج ديگر در رفت و آمد بود و هيچگاه در بهار بزرگ خود سستي و سردي نداشت. من انتظار نداشتم كه بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او براي اسلام به منزله حضرت ابوذر بود و زبان گوياي او چون شمشير مالك اشتر برنده بود و كوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او پربركت».
سکانس ششم: سوءاستفاده معاندان از مدارا
شاید مدارای زیادی که آیتالله طالقانی با گروهکها داشت باعث سوءاستفاده معاندین از ایشان شد تا جایی که منافقین او را پدر خود خواندند.
نكته قابل توجه در زندگي آیتالله طالقاني نوع برخورد با گروهها و جريانهای مخالف نظام بود كه مدارا و تلاش ايشان براي جذب آنان به انقلاب موجب شد تا اين گروهها ايشان را همفكر خويش تلقي نموده و از جايگاه ايشان استفاده ابزاري کنند وبه عنوان سندي براي حقانيت و اعتبار راه خويش بهره بگيرند، مسئلهای كه امروز نيز ادامه دارد نمونه آن را در زمان اصلاحات شاهد بوديم.
آیتالله طالقاني - همانطور كه آیتالله مهدويكني در خاطراتش ذكر میكند - بيشتر از اینکه دافعه داشته باشد براي تمام اقشار جاذبه داشت. همين جاذبه باعث میشد گروهايي در صدد مصادره به مطلوب از شخصيت آیتالله طالقاني برآيند. اين جريان بعد از انقلاب تشديد شد. چراکه اولاً گروهاي منحرف و التقاطي تحت فشار بودند و ثانيا جريان حاكم و تعيين كننده، روحانيت بود و لذا سران اين گروهها براي بيرون آمدن از انزواي سياسي و يا تخفيف در مجازاتها درصدد موجه جلوه دادن خود با نام آیتالله طالقاني بودند.
از جمله آنها مجاهدين خلق بود كه چون زاييده نهضت آزادي و دست پرورده مهندس بازرگان (كه به او پدر بازرگان میخواندند!)بودند، نهايت بهرهبرداري سياسي را از روي خوش آیتالله طالقاني كردند. زماني وي را كانديداي رياست جمهوري كردند، زماني مجموعه سخنرانيهای وي را تحت عنوان مجموعه گفتار پدر طالقاني در چند جلد چاپ كردند، مدتي به خاطر زنداني شدن فرزندش - مجتبي كه پيكاري بود - جو كشور را آشفته كرده و هر بار با انتشار عكس رجوي و خياباني با ايشان، جوانان شيفته آیتالله طالقاني را به دام خويش میكشاندند.
علاوه بر مجاهدين خلق، گروهاي انحرافي ديگر مثل آرمان مستضعفين -كه مولود انديشههای شريعتي بود- سعي كردند آیتالله طالقاني را مقابل امام و روحانيت سنتي انقلابي، قرار دهند.
اما امام(ره) با درايت كامل و با اعتمادي كه به آیتالله طالقاني داشت، ايشان را به امامت جمعه تهران منصوب كردند و ايشان را ابوذر زمان و مالك اشتر دوران ناميدند. اين خود جوابي محكم و قاطع بود به منافقان سيهروزي كه ادامه حياتشان را تحت لواي روحانيت میدانستند اما به جاي آنكه خود با روحانيت همراه شوند، قصد داشتند نشان دهند روحانيت همراه آنان است.
البته آیتالله طالقاني هم هيچگاه در اين فضا سازيها و تبليغات منفي هضم نشد و در دام هيچ يك از آنها نيفتاد. چنانچه محمدجواد حجتي نقل میكند كه شب عيد فطر كه با آقاي طالقاني راجع به اين گروهها صحبت كردم، به من گفتند :«شما خيال میكنيد كه من طرفدار اين گروهها هستم. من مطمئنم اگر اين گروهها بفهمند كه من حرفي بر خلافشان زدهام يا بزنم، از من میبرند. من غرضم از مدارا با اينها اين است كه اينها به اسلام جلب شوند.» (يادنامه ابوذر زمان، تهران، شركت سهامي انتشار ع ۱۳۶۲، ص۲۶۵)
سکانس هفتم: اقدامات شبهافکن
سازمان مجاهدین خلق بعد از انحراف عقیدتی و همچنین حاکم شدن باند مسعود رجوی بر آن، رفتار منافقانه با آیتالله طالقانی را در پیش گرفت در حالی که سازمان در زندان اوین و در محافل خصوصی طالقانی را به جرم فتوا علیه مارکسیستها خائن و عامل ساواک معرفی میکرد اما در ظاهر و مخصوصا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هموار از طالقانی به عنوان (پدر طالقانی) یاد میکردند تا بتوانند از تعداد طرفداران او بکاهند. اما اکنون برخی رفتارهای آیتالله در آن زمان با منفوریتی که امروز گروه منافقین دارد سنجیده شده و همین موضوع باعث میشود که عدهای آیتالله طالقانی را طوری که مجاهدین میخواهند مصادره کنند، ببینند.
هر چند که در آن زمان چالشهای خط امام با سازمان مجاهدین از اولین روزهای پیروزی انقلاب آغاز گشت ستاد استقبال از امام که با هدایت مطهری و بهشتی شکل گرفته بود مانع فرصتطلبی سازمان در استقبال از امام شد این امر موجب گشت تا سازمان تلاش کند آیتالله طالقانی را به عنوان الترناتیو شهید مطهری مطرح سازد که طالقانی تن به این رفتار نداد و حتی بعد از ترور شهید مطهری، طالقانی به منزل ایشان رفته و در مراسم ختم شهید مطهری در حسینیه ارشاد سخنرانی کرد.
اوج رابطه سازمان و آیتالله طالقانی در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در احمدآباد مستوفی و در سالمرگ دکتر مصدق عیان شد در این مراسم آیتالله طالقانی حضور یافت و به سخنرانی پرداخت و به تجمید از مصدق اقدام کرد در این سخنرانی مسعود رجوی هم حضور داشت این رابطه در روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد امام یک اتفاق مهم رابطه طالقانی و سازمان را وارد فاز جدیدی کرد اما نباید فراموش کنیم که آن زمان هنوز منافقین چهره وحشی و غیرانسانی خود را نمایان نکرده بودند.
یکی دیگر از اتفاقاتی که باعث شده تا برخی از منافقین از آیتالله طالقانی امروزه سوءاستفاده کنند این است که مجتبی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی از اعضای مارکسیست شده سازمان بود که متهم به قتل یکی از اعضای سازمان بود که حاضر به تغییر ایدولوژی نشده بود وقتی سفیر فلسطین هانیالحسن به آیتالله طالقانی پیغام داد که صحبت مهمی دارد آیتالله دو پسر و عروسش را به سفارت فلسطین فرستاد اما در برگشت یکی از واحدهای نظامی سپاه مجتبی را بازداشت کرد، درپی این اقدام حضرت آیتالله به نشانه قهر چند روزی تهران را به مقصد نامعلوم ترک میکند در این حین سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد نیروهای نظامی خود را در اختیار آیتالله طالقانی قرار میدهد که هیچگاه پاسخی از سویی طالقانی دریافت نمیکند اما در اقدامی عجیب آیتالله در دوران قهر و غیبت مسعود رجوی و اشرف ربیعی را به حضور میپذیرد و خطبه عقد آنها را جاری میکند (هنوز هم ماهیت اقدامات وشیگیری و خوی حیوانی رجوی و گروهش عیان نشده بود) در جناح مقابل سازمان مجاهدین انقلاب به حمایت از سپاه میپردازد و شورای انقلاب هم در دوم اردیبهشت ۱۳۵۸ با صدور بیانیهای از غیبیت آیتالله طالقانی اظهار نگرانی میکند اما گویا راهحل این بحران در قم وپیش رهبر انقلاب نهفته بود «...با گذشت دو روز امام خمینی دستور داد با ایشان تماس گرفته شود وسید احمد خمینی فرزند خود را مامور این تماس کرد در نهایت مذاکرات سیداحمد منجر به بازگشت آیتالله شد و ایشان در بازگشت مستقیما به قم رفته و با امام ملاقات کردند در عین حال از لزوم تصفیه کمیتهها صحبت کردند» ایشان در پایان این سخنرانی در تایید رهبری حضرت امام متذکر شدند «...رهبری امام خمینی را نه ما بلکه دنیا پذیرفتهاند» امام بعدها در اظهارنظری گلایهآمیز و در واکنش به قهر آیتالله طالقانی فرمودند «اگر احمد من را هم دستگیر میکردند من حرفی نمیزدم» بعد از این قضایا امام ایشان را به امامت جمعه تهران منصوب کردند در واقع این اقدام و پایان این بحران ختم ماه عسل نزدیکی مجاهدین به طالقانی بود.
با همه اینها نمیتوان کتمان کرد که منش آیتالله طالقانی علاوه بر تلاش برای ارشاد افراطیها روی دیگری هم دارد زندگی شخصی و اجتماعی آیتالله طالقانی حاوی درسهای مهمی برای امروز ماست، طالقانی سادهزیست بود طالقانی معتقد بود وقتی روی صندلی نرم خبرگان بنشینم چگونه میخواهم برای مردم زمین نشسته قانون بنویسم پس در خبرگان روی صندلی ننشست اقدامی که تجمید اعضای دیگر خبرگان را در برداشت طالقانی عمیقا به فکر مردم بود و هیچگاه نه در نظر و نه در عمل مردم را به گوشهای نینداخت همواره مردم را وسط میدان دید و آنان را صاحبان اصلی انقلاب دانست.
طالقانی در آخرین یادگار فکری خود؛ خطبههای نماز جمعه تهران ایمان عمیق خود را به رهبری امام و فاصله بیپایان خود را از منافقین و چپها به صراحت اعلام کرد تا بدخواهان هیچگاه نتوانند طالقانی را برای اهداف شوم خود مصادره کنند آیتالله که در ۵ مرداد ۱۳۵۸ با دستور امام مامور اقامه نماز جمعه در تهران شد موفق شد تا پایان حیات این دنیای خود هفت خطبه برای نمازگزاران تهرانی بخواند که در خطبه آخر علیه منافقین به پا خواست و ثابت کرد همچون ابوذر کسی نیست که در مقابل کج کردن خط اسلام سکوت کند هرچند در تبعیدگاه ربذه و در غربت، مرگ را در آغوش بکشد «...هر چه ما مسلمانان از اول اسلام ضربه خوردیم به دست منافقین بوده نه کفار... این جوجه کمونیستها از من میخواهند به امام درس بدهم و مطالبات آنان را از انقلاب بگیرم غافل از اینکه من آنجا میروم تا به نور امام منور گردم»
چند روز بعد از این اعلام مواضع انقلابی و صریح از سوی حضرت آیتالله طالقانی، نوزدهمین روز از شهریور ۱۳۵۸ ایشان در منزل پدر عروسش بر اثر سکته درگذشت امام خمینی در سوگ این یار وفادار خود نوشت (... آقای طالقانی یک عمر در جهاد روشنگری و ارشاد گذراند او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس دیگر و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت من انتظار نداشتم بمانم و دوستان عزیز و پرارج خود را یکی پس از دیگری از دست بدهم او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود برنده بود وکوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او پربرکت...)
نویسنده: سوشیانت آسمانی