«ویلاییها»؛ یک قصه خوب از زنان مرد
نویسنده: منیر قیدی، ارسلان امیری کارگردان: منیر قیدی
بازیگران: طناز طباطبایی، پریناز ایزدیار، علی شادمان، ثریا قاسمی، امیرعلی ایمان وند، علیرضا داوری، آناهیتا افشار، صابر ابر، هستی فرتوتی، فریما کهنمویی
به قول سعید قطبیزاده «اتفاق مبارکی است که ما در این یکی دو سال فیلمهای خوبی را میبینیم که حتی نام فیلمساز آنها را نمیشناسیم.»
منیر قیدی با ویلاییها کاری کرده کارستان. اینکه که کارگردان فیلماولی (که البته خودش این را قبول ندارد و در نشست خبری هم گفت که در بیش از ۲۰ فیلم در نقش منشی صحنه و... بوده) بتواند اینقدر بر فضای فیلم خود مسلط باشد جای تمجید و تعریف دارد. خودش میگوید ۱۰ سال برای ساخت این داستان صبر کرده و طی این سالها هیچ تهیهکنندهای حاضر نبوده روی فیلمش سرمایهگذاری کند. صبر و شکیبایی و ایستادن بر موضع درست فیلمساز به جای خود، اما باید به حال نهادهای به اصطلاح فرهنگی تاسف خورد که چنین سوژه نابی را از کف دادهاند. اگر این مدیران فرهنگی مثل بانوی انقلابی سینمای ما «انسیه شاهحسینی» در نشست خبری بعد از فیلم بودند، قطعا متوجه میشدند که چه نگاههای مثبتی را از خود دور کردهاند.
داستان ویلاییها از آن دسته قصههایی است که میتوان آن را راز نامکشوف اینسالهای پس از دفاعمقدس دانست. داستان زنانِ شیرمردی که درست بیخ خاکریزهای جبهه حضور داشتند و اگر بیش از مردان نجنگیده باشند، کم از آنها هم ندارند.
داستان زنان پشت جبههای که آمدهاند تا در کنار همسران و فرزندان خود دستی بجنبانند و «جهاد» کنند.
منیر قیدی برای من قابل احترام و ستایش است. زنی که شاید ظواهر مرسوم مورد پسند برخی آقایان را نداشته باشد، اما این فیلم از اعتقادات درونی او میگوید که از خیلیها عمیقتر، پختهتر و مستحکمتر است.
ویلاییها داستان جنگ است. اما یک جنگ واقعی که در آن از فانتزیبازیهای مرسوم خبری نیست. به قول یکی از دوستان «دوربین قیدی ما را به ویلاهای پشت بیمارستان شهید کلانتری میبرد، پشت جبهه؛ جایی که خانواده رزمندهها «زندگی» میکنند تا شوهرانشان به آنها سر بزنند یا خبر شهادتشان برسد. منیر قیدی در این ویلاها زندگی ساخته و این مهمترین چیزی است که فیلم دارد. زندگی است که شخصیتها را میسازد.»
ویلاییها جایی است که زنان متفاوتی را در آن میبینیم. از دخترکان در انتظار پدر تا پیرزنانی که با دستهای چروکیده خود برای کمک به رزمندگان ملحفههای خونی میشویند یا مربا میپزند.
بازی بازیگران را هم باید در موفقیت این فیلم دید. پریناز ایزدیار که سال قبل سوار بر بال سیمرغ شده بود، امسال هم میتواند دستکم جزو نامزدهای جشنواره باشد. بازیگری که احتمالا جنگ را ندیده، اما از پس نقشش خوب برآمده است. سایر بازیگران، حتی صابر ابر با همان نقش کوتاه چنددقیقهای هم کارکرد درست خودش را داشته است.
شاید بهتر باشد نقد فیلم را به زمانی موکول کنیم که بر پرده سینماها نقش بسته است. آن وقت میشود بدون لو دادن داستان و با ذکر جزئیات به آن پرداخت.
«نگار»؛ دیوانهای که فیلم میسازد!
نویسنده: احسان گودرزی کارگردان: رامبد جوان
بازیگران: نگار جواهریان، محمدرضا فروتن، آتیلا پسیانی، افسانه بایگان، مانی حقیقی، علیرضا شجاعنوری، فریبا کامران، اشکان خطیبی
باورت نمیشود فیلم را کسی ساخته که پیش از این «اسپاگتی در هشت دقیقه»، «پسر آدم، دختر حوا»، «ورود آقایان ممنوع» و... را جلوی دوربین برده است.
اگر قرار باشد فیلم را برای کسی تعریف کنی، احتمالا جز همین چند جمله که «فرامرز ولیان پدر مقروض و ورشکسته نگار ظاهرا خودکشی کرده است. او قبل از مرگش خانه خودش را فروخته است. نگار و مادر مجبور هستند خانهشان را تخلیه کنند. مدارکی به دست نگار میرسد که او را در مقابل وحید بهتاش قرار میدهد و با ماجرای یک چک منسوخ نگار وارد کند و کاوانهای میشود.»
همین. بقیه فیلم را باید دید و تجربه کرد. احتمالا برخی از منتقدان نتوانسته و نتوانند با فیلم کنار بیایند. شاید از فیلم خوششان نیامده باشد، اما قطعا معترف به این هستند که نمیشد فیلم را رها کرد. «نگار» از آن فیلمهایی بود که نمیشد در وسط آن و در تاریکی سالن نمایش دستت را توی جیبت کنی و موبایلت را دربیاوری و با آن سرگرم شوی. حتی برای چند دقیقه. در عوض باید مدام به ساعتت نگاه کنی و حساب و کتاب کنی که کِی فیلم تمام میشود تا تو را از این برزخ بین واقعیت و توهم خلاص کند.
چه برخیها خوششان بیاید یا نه باید این را گفت که سینمای ما به فیلمهای نظیر «نگار» رامبد جوان احتیاج دارد. به قول خود رامبد (نقل به مضمون) «سینما فقط این نیست که دوربین را برداری و لای زندگی مردم بروی.»
نگار دقیقا همین کار را نکرده است. یک تجربه جدید در سینمای ایران که شاید در برخی مواقع از دنیای رئال فاصله گرفته باشد، اما با همین شیوه مدرنی که کارگردان پی گرفته است، صحنههای مهیجی را به مدد بازی خوب بازیگرانش خلق کرده است.
تناقضات زیاد در اتمسفر ساخته شده در مرز واقعیت و خیال آنقدر قدرتمند هست که حتی میتواند روح مخاطب را آزار دهد. عقبگردهای روایت و مکملهای داستان، در کنار همه فضاهای دخترانه در عین خشونت و عصبیت، تناقضات رفتاری آدمها در دنیای ظاهر و باطن و... همه و همه کمک کرده تا فیلم رامبد جوان یک استثنا در جشنواره امسال باشد.
نگار با همه وجوه مثبت و البته منفی (به زعم برخی منتقدان) یک اثر موثر در سینمای ایران است. رامبد جوان با ساخت این فیلم، باز هم تواناییهای خود را به رخ کشید و نشان داد چقدر خوب هم تلویزیون را میشناسد و هم بر سینما مسلط است. البته بازی نگار جواهریان را با توجه به نقشی متفاوت و البته منحصر به فرد در سینمای ایران را نباید از قلم انداخت.
راستی یک پیشنهاد. سعی کنید فیلم را در سالن سینما و در تاریکی محض و بر روی پرده عریض و طویل اکران ببینید. دیدن این فیلم حداقل برای مرتبه اول بر روی صفحه تلویزیون حالِ چندانی نخواهد داشت.