يکشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۶
کد مطلب : 103398
دو هفته از ۱۰۰ روز دوم چادرنشینی زلزله‌زدگان کرمانشاه گذشت

یادگار سیلی سرد بی‌مسئولیت‌ها

یادگار سیلی سرد بی‌مسئولیت‌ها

کاش می‌شد «پایتخت سیاسی» کشور را هر ماه تغییر داد. هرماه یکی از شهرها بشود «پایتخت». یک ماه کرمان و بیرجند و ایلام و زابل و زاهدان و اهواز و آبادان و.... یک ماه هم همین کرمانشاه مظلوم. که اگر اینچنین بود به لطف حضور شما به اصطلاح مسئولان و برای آسایش شما، تا به‌حال هفت مرتبه شهرها ساخته شده بودند و شما از توی ماشین شاسی بلند‌تان وقتی بین منزل و اداره تردد می‌کردید و مردم را می‌دیدید و چهره‌ها را مطالعه می‌کردید، دیگر نه خبری از درد مردم بود و نه چادرها توی چشم‌تان می‌زد.
کاش می‌شد یک «رفراندوم» برگزار کرد و از مردم پرسید «از این حجم فشاری که تحمل می کنید راضی هستید یا بیشترش کنیم؟!» کاش می‌شد در یک همه‌پرسی از زلزله‌زدگان پرسید «از این‌همه بی‌توجهی آنها که قسم خوردند مراقب مردم باشند راضی هستید؟»
کاش می‌شد از مردمان غرب کشورم پرسید آیا همه وعده‌هایی که دادند و عمل نکردند و سر خرمن بی‌تدبیری جا گذاشتند را می‌شود توی اجاق ریخت و سرمای سیاهی زمستان را با آن سر کرد؟
کاش می‌شد یقه آقایان مسئولان را گرفت و پرسید این بی‌خیالی‌تان نسبت به مردم تا کِی قرار است ادامه داشته باشد؟ کاش می‌شد سوال کرد این رفتار شما با مردم بی‌پناه اما غیرتمند کرمانشاه با کجای علوم «اسلامی» یا اصلا نه علوم «انسانی» تطابق دارد؟ کاش می‌شد گفت که این بوی گند «حقوق شهروندی»تان حال ما را بد کرده است. بو می‌دهد این وعده‌های همچنان وعده مانده. بوی گند می‌دهد همه نمایش‌هایی که بازی می‌کنید و چشم‌تان را به روی درد مردم می‌بندید.
رهبر و مردم باید هزینه همه بی‌مسئولیتی‌های شما را بدهند. یکی باید از گله‌مندی مردم بگوید، از شرمندگی خودش و از عقب ماندن «عدالت» جمهوری اسلامی به خاطر مدیران عقب‌مانده از مردمش و دیگرانِ «مردم» نام، صورت‌شان را با سیلی سرخ نگه‌دارند که مبادا دشمنان نگاه چپ نکنند. که نکند اجنبی‌ها سوءاستفاده کنند و گزک به دست گیرند.
کاش کمی از حقوق و انصاف درکی داشتید که اگر داشتید، داغ مرگ بچه‌های در چادر، پای لرزان از خیسی آب باران پیرمردها و پیرزن‌ها، صورت رنگ‌پریده و سوخته از سیلی سرد زمستانِ مردها و زنان کرد ایرانی اگر «دق»‌تان نمی‌داد لااقل یکی دو درجه تب می‌کردید.
که نکردید و فکر کردید آنها جایی زندگی می‌کنند که هر روز صبح برای‌شان «ميگوي سرخ كرده با سس» سرو می‌شود. درست مثل شما!
فکر نکردید که خودکشی‌هایی که سانسور شد یعنی چه. فکر نکردید که یک پدر را داغ بی‌مسئولیتی شما به کجا کشانده که می‌خواست خودش و زن و بچه‌هایش را زیر چادر به آتش بکشد.
فتیله رسانه به اصطلاح ملی را به هر ضرب و زوری بود، پایین کشیدید که دیگر نگوید مردمی که قرار بود تا قبل از آغاز فصل سرما سرپناهی موقت یابند، هنوز به فکر پر کردن سوراخ‌های چادرهای‌شان هستند که بشود کمی از سوز سرما و خیسی آب باران و برف را کم کرد. که دیگر داغ همچنان «داغ» کرمانشاه سرد شود لای برفی که شما سرتان را در آن فرو کرده‌اید.
کاش می‌شد «پایتخت سیاسی» کشور را هر ماه تغییر داد. هرماه یکی از شهرها بشود «پایتخت». یک ماه کرمان و بیرجند و ایلام و زابل و زاهدان و اهواز و آبادان و.... یک ماه هم همین کرمانشاه مظلوم.
که اگر اینچنین بود به لطف حضور شما به اصطلاح مسئولان و برای آسایش شما، تا به‌حال هفت مرتبه شهرها ساخته شده بودند و شما از توی ماشین شاسی بلند‌تان وقتی بین منزل و اداره تردد می‌کردید و مردم را می‌دیدید و چهره‌ها را مطالعه می‌کردید، دیگر نه خبری از درد مردم بود و نه چادرها توی چشم‌تان می‌زد. اگر کرمانشاه پایتخت بود، تا الان که نه، حتی به وعده ۱۰۰ روزه هم نمی‌رسید که خیلی زودتر شهر ساخته شده بود؛ بهتر از قبل با امکانات تفریحی و سیاحتی بیش از گذشته.
اما حیف که سهم مردم از مسئولان‌شان یا قاب تلویزیون است یا سفرهای کنترل شده و مهندسی شده و دویدن دنبال اتومبیل‌هایی است که وزن محافظان و خدم و حشم را هم باید تحمل کند.
آخ راستی روزهای رای‌گیری را فراموش کرده بودم.

نویسنده: مهدی رجبی

https://siasatrooz.ir/vdcb9fb8wrhbgfp.uiur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی