کمی بیش از یک ماه از آن روز تلخ گذشته است. آن روزی که همه امید مردم به زیر آب رفت و غرق شد. روزی که «سانچی» پرتکرارترین واژه در دنیای حقیقی و مجازی ما شد.
باورش سخت است، اما خیلی زود تبِ آن روزها سرد شد و یادمان رفت که هنوز خانوادههای بازمانده آن داغ بزرگ دلشان مثل همان سانچی میسوزد و جای خالی عزیزانشان مثل یک زخم تا همیشه هست. یادمان رفت که خاطرشان پرشده است از خاطره فرزندان و همسران و پدران و... و این تکرار در گذشته دارد غرقشان میکند. از همه بیشتر مسئولانمان فراموشکار شدند. آنها که وقتی آتش به جان سانچی افتاد هم بعد از چند روز خواب و بیخیالی، برای چند روز مکدر شدند و تمام.
بچههای این مملکت به جای زیر خاک، سوختند و زیر آب دفن شدند و آب از آب تکان نخورد. همه برگشتند سر خانه خودشان و مسئولان هم طبیعتا سوار ماشینهای ضدگلوله خود شدند و رفتند پشت میز مدیریتشان.
حالا دیگر نه کسی سراغ باعث و بانی را میگیرد و نه آن از جعبه سیاه کذایی که قرار بود بعد از تحویل به کشور صاحب «پرچم» به ما هم برسد و دلیل این درد را بفهمیم خبری هست. تلویزیون هم که غرق در سریالها، اخبار و فیلمهای تکراری است. رسانهها هم که کار خودشان را میکنند و به همین زودی فاجعه سانچی بوی نا گرفته است. انگار جز برای داغداران و بازماندگان این خبر برای بقیه «سوخته» است.
جهت یادآوری به آقایان مسئول دیروز پیکر پاک شهیدان مجید نقیان، محمد کاووسی و میلاد آروی، پس از اتمام نماز جمعه تهران در مصلای امام خمینی(ره) تشییع و به سمت آرامگاه ابدیشان بدرقه شدند.