تبلیغات زیاد و اغراقآمیز
استراتژی جنگ جبههای سازمان علیه ج.ا.ا:
جابانی در اینباره مینویسد: مبارزه مسلحانه چریکی وقتی در داخل کشور به علل مختلف تدارکاتی و تاکتیکی و نظامی و از همه مهمتر شکست در جلب حمایت و همراهی تودهها نتواند به حیات خود ادامه بدهد باید از نقطهای خارج از مرزها و با حمایت خارجی راهی برای ادامه حیات خود بیابد. سازمان مجاهدین به خاطر کسب سریع قدرت از طریق عملیات نظامی جبههای ... همه نیروهای خود را بسیج و به عراق اعزام نمود تا از نعمت جنگ ایران و عراق برای بسط نظامی خود بهره جوید.
رجوی در نشستهای خصوصی: این تغییر استراتژی را چنین توجیه کرد: «جنگ چریکی شهری با هدف زدن سرانگشتان رژیم در شهرها (پاسدارکشی و شکستن طلسم اختناق) اگرچه نسبت به جنگ منطقهای در فاز مترقیتری قرار دارد زیرا که با نیازها و ملزومات فرماسیون بورژوازی وابسته انطباق بیشتری داشته و منبع نیرو و مکان عملش را در شهر جستوجو میکند اما از آنجا که زمانبر است و در تور پلیس نظامی و در احاطه کامل دشمن عمل میکند در کوتاهمدت بلاجواب است وقتی کسی پاسدارکشی را در دستگاه ذهنی خود میکند، رژیم را به اثبات میانگارد و میپندارد که این رژیم پوسیده حالا حالاها هست در این دستگاه تا قبل از تشکیل ارتش آزادیبخش تعادل قوا بین ما و دشمن به وضوح مبین آن بود که سقوط شتابان یا سرنگونی ضربهای و سریع جواب نداشت. در پاسدارکشی عملاً روی آزادی کار میکردیم و نه روی جنگ در حالی که این شعارمان (صلح صلح تا آزادی) نمیخواند. تنها (تیمهای ترور) به داخل میرفتند و عملیات قهرمانانه انجام میدادند و ما روی پایه اساسی رژیم یعنی جنگ کار نکردیم.
جنگ آزادیبخش تجربه کاملاً جدیدی در تاریخ معاصر جهان و در مداری چپتر و کیفیتر و تکاملیتر از همه استراتژیهای نظامی قرار دارد با هدف طلسمشکنی در کوتاهمدت و با توسل به اصل طلایی حداکثر تهاجم در جنگ تمام عیار و تحرک مطلق خود را در جنگ انقلابی تجلی میکند.»
در اطلاعیه تاسیس ارتش سازمان، رجوی چنین اعلام کرد: «تاسیس ارتش آزادیبخش ملی به مثابه بازوی استقرار و پر اقتدار خلق از دیرباز درصدر آرزوهای عموم وطن دوستان و آزادیخواهان این مرزوبوم و همه مشتاقان استقلال بود و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهاییبخش مردم ایران در دوران معاصر است.»
دو هفته پس از تشکیل ارتش سازمان، خبر یک ملاقات دیگر مسعود رجوی و صدام حسین انتشار یافت: «در این دیدار، رئیسجمهور عراق تاسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را به رهبر مقاومت ایران تبریک گفت و آن را ارتشی که برای صلح مبارزه میکند، نامید. متقابلاً مسعود رجوی از سوی مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی روز ملی عراق و جشنهای سی ژوئیه را به رئیسجمهور عراق تهنیت گفت.»
با اعلام تشکیل ارتش آزادیبخش که با تبلیغات زیاد و اغراقآمیز در رسانههای گروهی منطقه غرب مطرح شد، سازمان با کمک ارتش عراق، کمیت و کیفیت عملیاتهای خود را شدت بخشید.
سربازان مسعود و مریم
شمس حائری که خود در آن زمان در داخل تشکیلات و به عنوان عضو شورای مرکزی از نزدیک ناظر وقایع بوده است مینویسد: «ارتش آزادیبخش آخرین استراتژی از نوع مسلحانه بود که به گل نشسته بود تعداد نفرات این ارتش هرگز از دو هزار نفر (جز در مقطع عملیات فروغ جاویدان که از تمامی اروپا و آمریکا نیرو بسیج کرده بودند و عده زیادی اسرای جنگی را نیز (با تهدید و تطمیع) در آن وارد نموده بودند و رقم نفرات را به شش هزار نفر رساندند) تجاوز نمیکرد. سربازان مسعود و مریم (اصطلاحی که به رزمندگان داده بودند) طی چند عملیات توانستند ضرباتی به ایران بزنند و تعدادی از پاسداران و سربازان ایرانی را به اسارت بگیرند در تمامی این عملیات، دیدهبانی و توپخانه ارتش عراق به کمک ارتش آزادیبخش میآمدند و آنها تعیین میکردند که از کدام نقطه باید حمله شود و اساساً بدون حمایت عراق عملیات غیرممکن بود این حملات از خاک دشمن و در بحبوحه جنگ ایران و عراق قبل از اینکه نتایج و دستاوردهای مثبت سیاسی داشته باشد تاثیر منفی روی مردم گذاشت و به ضد خود تبدیل شد. و به علت نامشروع بودن نتوانست نیروهای نظامی و مردم ایران را به سوی خود جلب کند این حملات اگرچه پیروزیهای مقطعی و ناچیز نظامی در بر داشت اما بهرههای تبلیغاتی و سیاسی آن به جیب جمهوری اسلامی ریخته میشد.
اگر چه درخصوص عملیاتهای نظامی منافقین علیه نیروهای اسلام قبلاً به صورت اجمال مواردی مطرح گردیده لیکن در این بخش میخواهیم که به صورت مفصل تر به این موارد اشارهای داشته باشیم.
عملیاتهای بهار ۱۳۶۷:
عملیات آفتاب و دستاوردهای تبلیغاتی آن سازمان را در مسیر جدیدی از عملیاتهای گسترده تر قرار داد و در آستانه اولین سالگرد تاسیس ارتش سازمان در ۲ خرداد ۱۳۶۷ عملیات ارتش عراق و سازمان، در منطقه مهران انجام شد در سالنمای تحلیلی جنگ ایران و عراق درباره این عملیات چنین آمده است: «در روزهای پایانی خرداد ۱۳۶۷ منافقین به کمک ارتش عراق به مهران و دهلران که در کنترل پدافندی ارتش قرار داشت حمله کردند ... در بهار همین سال بعد از نشست محرمانه رجوی و صدام تجهیزات سنگین شامل تانک تی۵۵ و نفربرهای پیامپی در اختیار منافقین قرار گرفت و افسران عراقی آموزش فشردهای را برای آنها برگزار کردند. رجوی قبل از عملیات مهران طی نشستی برای تحریک و تشویق نیروهایش جهت حمله به خطوط ارتش میگوید (توان یک یگان ما با ۳ یا ۴ یگان ارتش ایران برابر است. یک گردان برای درهم شکستن چند گردان کلاسیک ارتش) برابری میکند، منافقین پس ازحمله به مهران شعار (امروز مهران فردا تهران) را سردادند سازمان با دعوت از خبرگزاریهای خارجی پس از ورود به مهران اقدام به راه اندازی یک برنامه بزرگ تبلیغاتی نمود پس از این عملیات رهبری تشکیلات مدعی شد که (وقتی میتوانیم در یک عملیات، شهری را آزاد نمائیم پس دسترسی به تهران چندان مشکل نخواهد بود)»
عملیات مزبور که از سوی سازمان (چلچراغ) نام گرفته بود توسط تیپهای زرهی عراق و پیاده سازمان انجام شد و در چهار محور به طول ۵۰ کیلومتر و عمق ۲۰ کیلومتر علیه نیروهای جمهوری اسلامی انجام گردید.
قبل از شروع عملیات از ابتدای شب تمام محورهای منطقه توسط توپخانه ارتش عراق زیر آتش قرار گرفت و با شروع عملیات تبدیل به آتش تهیه پیشروی مقدماتی شد.
دست در دست دشمن
اسنادی از روابط نظامی سازمان با عراق:
در ابتدای استقرار نظامی سازمان در کردستان عراق، گزارش عملیاتی نظامی پراکنده و کوچک سازمان در مناطق مرزی علیه جمهوری اسلامی ایران که با مجوز قبلی ارتش عراق انجام میگرفت تماماً میبایست از سوی سازمان به صورت کتبی به سرویس اطلاعاتی عراق تحویل میگشت همچنین جلسات کارشناسی بین فرماندهان نظامی عراق با مسئولان سازمان برگزار میشد و موضوعات مختلفی نظیر نتایج عملیات، اقدامات نظامی ایران، تلفات و غنایم و... مورد بحث و گفتوگو قرار میگرفت.
در یکی از جلسات اولیه عراقیها از کشف اطلاعات همکاری نظامی خود با سازمان نگرانی دارند و افسر عالیرتبه عراقی تاکید میکند: (این جلسه بازجویی نمیباشد بلکه میخواهیم نسبت به این مساله به نتیجه برسیم که آیا دشمن (ایران) اطلاعاتی دال بر همکاری سازمان و ارتش عراق در انجام عملیات نظامی داشته است یا خیر؟) در این جلسه که با توجه به مطالب مطروحه در تیرماه ۱۳۶۲ برگزار شد علاوه بر مهدی ابریشمچی و عباس داوری، ابراهیم ذاکری که در آن زمان مسئولیت فرماندهی نظامی سازمان در کردستان را برعهده داشت نیز حضور داشته است قسمتی از این مذاکرات که به جزئیات همکاریهای نظامی اشاره میکند به شرح زیر میباشد:
افسر سازمان اطلاعات نظامی عراق خطاب به نظامیان عراقی حاضر در جلسه: «از برادر ابراهیم ذاکری من سوال کرده بودم که آیا دشمن اطلاعاتی دارد دال بر اینکه سازمان اقدام به انجام عملیات با همکاری نیروهای ما بر علیه نیروهای ایران میکند؟»
یکی از نظامیان عراقی شرکتکننده در جلسه که از استخبارات ارتش عراق است میافزاید: «بنا به اظهارات ابراهیم نیروهای رژیم از این مساله اطلاع داشتند که از ارتش عراق با همکاری نیروهای مجاهدین اقدام به انجام عملیات در منطقه (گرمی گردکوی) کردهاند که این مساله را من از ابوعمر و یک افسر عالیرتبه دیگر شنیدهام و همانگونه که ابوعمر گفتهاند ما میخواهیم در رابطه با اوضاع و شرایط که به نیروهای ما بر میگردد رسیدگی کنیم.»
ابراهیم ذاکری: «ضربهای که به دشمن زدیم در این منطقه بسیار سهمگین و با همکاری با هم بوده که طبعاً اگر همکاری شما نبود ما نمیتوانستیم این ضربه را بزنیم.»
حامی تمام عیار سازمان
دستور ویژه صدام در تامین نیازهای سازمان:
در جلسه دیگری از مذاکرات با سازمان اطلاعاتی عراق در سال ۱۳۶۷ مهدی ابریشمچی تاکید میکند امکانات ویژهای که عراق بنا به دستور صدام در اختیار سازمان قرار میدهد باعث شده تا با ضربه زدن سازمان، جمهوری اسلامی ایران در جنگ علیه عراق موفق نباشد. وی تصریح میکند: اینها توجهات ناشی از دستورات سیدالرئیس (صدام) است. تمام امکانات شما در حالت جنگ که مورد نیاز خودتان هست در اختیار ما گذاشتهاید این نشانه آن است که شما با احساس مسئولیت این اهتمام را دارید در برابر این خدمت شما، نیرو به داخل ایران میفرستیم و ضربه میزنیم تا در جنگ علیه شما موفق نباشند.
در کتاب منتشره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: با استناد به اسناد نظامی چنین آمده است: «در بهار همین سال ۱۳۶۷ بعد از نشست محرمانه رجوی و صدام، تجهیزات سنگین شامل تانک تی ۵۵ و نفربرهای پیامپی در اختیا منافقین قرار گرفت و افسران عراقی آموزش فشردهای را برای آنها برگزار کردند.»
فروغ جاویدان چند گام به تهران:
صدام رئیسجمهور عراق و حامی تمام عیار سازمان در هشتم تیرماه ۱۳۶۷ سخنرانی درباره جنگ عراق و ایران، ضمن تکرار ادعای صلحطلبی خود و محکوم نمودن ایران به دلیل تداوم مقاومت برای تحقق هدف محکومیت و مجازات متجاوز، در شرایطی که با مداخله علنی آمریکا و متحدانش در جنگ به نفع رژیم بعث عراق، احساس پیروزی میکرد درباره سازمان رسماً اینگونه اظهارنظر نمود: «عراق به سطحی از آگاهی رسیده است که اگر امروز حس کند نابودی دشمن در سرزمینش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد... اگر ایران به هیچ یک از این مسائلی که من اشاره کردم توجه نکند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند کرد که به صلح تن در دهند و این چیزی است که به آن ایمان راسخ دارم و قهرمانیهای مجاهدین خلق در مهران موید این سخن میباشد بالاخره روزی خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک آنها نخواهد آمد و بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید.»
در تیرماه ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی ایران رسماً قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت اما ارتش صدام در تاریخ ۳۱ تیرماه به خاک ایران حمله کرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی نمود پس از ضدحملات موفق ایران ارتش عراق در جبهههای میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد که آنها هم با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناکام شدند در نتیجه نیروهای عراقی عقبنشینی کردند.
رجوی: «دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم طرح عملیات بزرگی را کشیده ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود (هورای جمعیت) البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقهای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. (دست زدن حضار و شعار امروز مهران فردا تهران) البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام فروغ جاویدان نام گذاشتهایم.»
زمینگیر شدند
نیروهای سازمان پس از شروع عملیات در ساعت ۴ بعدازظهر از مرزهای بینالمللی عبور کرده وارد خاک جمهوری اسلامی شدند از آنجا که رژیم عراق تجاوز خود را تا شهرهای قصرشیرین و سرپل ذهاب شروع کرده و پس از عبور از کِرند به سمت اسلامآباد پیشروی کردند و حدود ساعت ۲۱۳۰ به اسلام آباد رسیدند و شهر را تصرف کردند در این شرایط عراق با توپ گردنه پاطاق را میزد از طرفی هواپیماهای عراقی منطقه شمال گردنه موسوم به (ریجاب) و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی نمودند که عده زیادی کشته و مصدوم برجای گذاشت.
یکی از کارکنان ارتش جمهوری اسلامی ایران که خود در نبرد مذکور حضور مستقیم داشتند در این زمینه میگوید: «منافقین در قالب تیپهای ۲۰۰ نفره با تانکهای برزیلی بسیار پیشرفته با ۸۰ دستگاه آمبولانس و صدها خودروی سبک، دو کامیون اسلحه آزمایشگاه و بیمارستانهای صحرایی و به طور کلی بسیار مجهز وارد ایران شده بودند آنان در سر راه خود بسیاری از مردم بیدفاع را به شهادت رساندند در شهر اسلامآباد اوج این فجایع رخ داد منافقین در بیمارستان اسلامآباد تمام نیروهای پاسدار و بسیجی که در بیمارستان بستری بودند را سر بریدند و ۱۳ نفر از بچههای جهاد سازندگی را هم تیرباران و اعدام کردند. منافقین بعد از اسلامآباد راهی کرمانشاه شده بودند که در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه و در گردنه چهارزبر که بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند شهید صیاد شیرازی آن موقع فرماندهی هوانیروز را برعهده گرفت و با بمباران ماشینهای آنها موقتاً آنها را متوقف کرد و ستونهای آنها را به آتش کشید در درگیری تنگه مرصاد منافقین با از دست دادن تعداد زیادی از نفرات خود زمینگیر شدند و از همان جا تصمیم به فرار گرفتند، مشکلی که رزمندگان با آن مواجه بودند تعقیب منافقین بود آنان با قرار دادن نیروهای انتحاری در گردنههای مختلف مقاومت جدی از خود نشان میدادند تا سایر نیروها موفق به فرار به خاک عراق شوند این جنگ و گریز تا پل ماهی در نزدیکی سرپل ذهاب ادامه یافت ولی منافقین با انفجار پل ماهی مانع ادامه تعقیبشان شدند. هواپیماهای عراقی هم در این موقع عملاً وارد کار شدند و با بمباران وسیع رزمندگان تعداد زیادی از نیروهای ما را به شهادت رساندند در ساعت ۲۳:۳۰ یکی از تیپهای باختران راه را اشتباه رفته همین امر باعث شده بود که ترافیک سنگینی در شهر (اسلامآباد) و در خارج شهر به وجود بیاید همچنین به علت فرار وسیع مردم از شهر ستون سازمان کاملاً متوقف شد.
فروغی که جز تلفات عایدی دیگری نداشت
پس از خروج ستون نیروهای سازمان از اسلامآباد پس از یکی دو درگیری کوچک در ساعت ۰۲:۰۰ مورخه ۴/۵/۱۳۶۷ در منطقه حسنآباد یکی از تیپهای سازمان گرفتار درگیری سنگینی شد و با اینکه اولین تیپ گردنه حسنآباد را پشت سر میگذارد اما بعد از آن هم درگیر نبرد سنگینی در منطقه میشود پس از کمکرسانی گردانهای متعدد از تیپهای مختلف به نیروهای درگیر در نزدیکیهای صبح مجدداً ستون سازمان به حرکت درآمد اما بار دیگر در گردنه چهارزبر درگیر شد و دنباله ستون متوقف گردید. بر اثر نبرد سنگین در چهارزبر مرتباً تعداد زخمیها زیاد شد و تعداد لاشههای کامیونها و کشتهها و... افزایش پیدا کرد و تعدادی از فرماندهان گردان درگیر هم کشته شدند در این وقت حمله دیگری از سوی سهراهی ملاوی به نیروهای سازمان صورت گرفت در این میان اسرای حاضر در عملیات غالباً فرار کردند و بینظمی شدیدی بر نیروهای سازمان حاکم شد.
بلافاصله پس از آزادسازی شهر اسلامآباد، یگانهای سپاه پیشروی را به سوی کرند آغاز کردند قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت سه نیمه شب ۳ فروند هلیکوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و رهبری سازمان (برابر اطلاعات موجود رجوی و همسرش طی مدت اشغال، در شهر کرند به سر میبردند) را از شهر خارج کردند. از ساعت ۷ حملات هواپیماها و سپس حملات هوانیروز باختران بر روی ستون سازمان شروع و در اطراف جادهها، لای شیارها و پناهگاههای طبیعی کنار جاده و زیر پلها سنگر بگیرند و ستون کاملاً متوقف شود در ضمن همزمان در اطراف کارخانه قند درگیری سنگینی درگرفت در هر سه جبهه درگیری نیروهای جمهوری اسلامی بر فراز ارتفاعات، بر نیروها سازمان اشراف کامل داشتند و ضمناً با حملات هوایی نیروهای سازمان را به شدت سرکوب کردند در این میان تعدادی از نیروهای آزادیبخش ناگزیر از فرار و عقبنشینی شدند این در حالی بود که تعدادی از بیسیمهای آنها از کار افتاده بود و آمبولانسها مرتباً زخمیهای سازمان را به عقب بر میگرداندند.
پیامد عملیات، محکومیت سازمان و عملیات فروغ از جانب گروههای اپوزیسیون بوده است.
پیامد دیگر عملیات فروغ جاویدان تلفات آن عملیات است سازمان ۱۳۰۴ نفر کشته را خود رسماً تایید و با عکس و زندگی نامه منتشر کرده است تعداد مجروحین نیز بالغ بر ۱۵۰۰ نفر برآورد شد که ۷۰۰ نفر آنان معالجه سرپایی و سطحی داشتهاند و ۸۰۰ نفر بستری و بعضاً جان سپردهاند براساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهایی که از بعضی اجساد شناسایی شده تهیه گردیده است از مجموع ۵۱ نفر هیئت اجرایی سازمان (مرکزیت) حداقل ۳۳ نفر از آنها در صحنه عملیات حضور داشته اند که ۱۶ نفر آنان کشته شدهاند لذا حجم ضربه به بدنه سازمان ۵۰ تا ۶۰درصد بوده و به کادر مرکزی سازمان حدود ۳۰درصد ضربه وارد شده است که این تعداد علاوه بر تعداد مجروحین و از کارافتادگانی است که به عقب انتقال داده شدهاند.
اثبات نوکری سازمان به صدام
سازمان و کردهای عراق: ماهیت عملیات موسوم به مروارید
مجاهدین خلق محافظان مرزهای ایران و عراق و همانند ارتش عراقاند از آنها حرف شنوی داشته باشید (صدام حسین) در جریان جنگ خلیجفارس، کردهای عراق با استفاده از ضعف حکومت مرکزی فرصت را غنیمت شمرده مناطق کردنشین را به دست گرفتند رجوی به خواست مستقیم ارتش عراق جهت حفظ حکومت صدام و با بهانه حمله نیروهای جمهوری اسلامی به پایگاههای مجاهدین خلق نیروهای خود را به سمت مناطق کردنشین حرکت داد و اقدام به سرکوب اکراد عراقی نمود تا لشکریان صدام از جنوب برسند. کردها در قسمت شمالی شهرهای بزرگ و اصلی موصل و سلیمانیه را اشغال نمودند و سپس به سوی شهرهایی مثل طوز، کفری، جلولا پیشروی کردند با اشغال این شهرها کافی بود که کردها از سهراهی سلیمان بیگ عبور کرده به جاده اصلی برسند و مستقیم به طرف شهرهای خالص و بغداد پیشروی کنند در چنین موقعیتی که هیچ نیرویی نمیتوانست مانع پیشروی آنها بشود. برخورد کردها و نیروهای رجوی و سرکوب کردها در همین مرحله پیش آمد و بار دیگر سازمان نوکری خود را به صدام اثبات کرد. در خاطرات یکی از اکراد آمده است که نیروهای رجوی با تجهیزات کامل در حال برگشت به سر راه سلیمان بیگ و در حال استقرار در اطراف شهرهای طوز، و کفری بودند آن گروهی که در حال عبور از شهر طوز بودند بنا به دستور فرمانده سرلوله توپها و مسلسلها را به طرف شهر طوز هدفگیری کرده بودند مردم شهر در جلو مغازهها جهت تماشا گرد آمده بودند ضمن این که به کسب و کار خود مشغول بودند اما غافل از نیت شوم این گروه نسبت به اهداف آنها بودند.
در گزارش وزارت خارجه آمریکا که براساس مصاحبه (جلال طالبانی) رئیسجمهور سابق عراق با روزنامه والاستریت ژورنال، در خصوص عملکرد منافقین در مقابله با اکراد عراق تنظیم شده اینگونه آمده است که: «در آغاز جنگ کویت، گروهک منافقین در منطقهای به اسم (نوجول) در شمال عراق مستقر شدند. پیش از حضور نیروهای رجوی در این منطقه، کردها ساکن بودند اما پس از آن که گروهک منافقین در آنجا مستقر شدند، کردها از این منطقه خارج شدند. ارتش عراق نیز حملات سختی علیه شهرکها و روستاهای این منطقه آغاز کرد و تعدادی زیادی از ساکنان آن را کشت و تعدادی از آنها را آواره کرد که در نهایت به ایران و ترکیه پناهنده شدند. چند ماه پس از عملیات (فروغ جاویدان) از سوی (الضیاء خالد)، صدام مسئولیت حفظ این منطقه را به عهده عناصر رجوی که خود را برای کشاورزی در این منطقه آماده نشان میدادند، قرار داد. پس از آغاز جنگ خلیجفارس عناصر رجوی از اشرف به این منطقه آمدند. در طول حملات هوایی نیروهای ائتلافی به مناطق نظامی و استراتژیکی در عراق، مقرهای گروهک منافقین در اشرف و نوجول به هیچ وجه آسیبی ندید زیرا هماهنگیهای لازم در این زمینه صورت گرفته بود. در هر دو منطقه، دو پرچم بزرگ ایران و عکس بزرگ مسعود و مریم رجوی نصب شده بود که جنگندهها از آسمان به راحتی قادر به رویت آنها بودند به همین دلیل این مناطق را هدف قرار نمیدادند.»
پس از آنکه صدام با شکست مواجه شد، تمام نیروهای خود را به مرزهای کویت برد. به همین دلیل مناطق شمالی خالی از نیروهای بعثی شد و این فرصتی برای کردها بود تا مناطق خود را باز پس گیرند. کردها شهرهای بزرگ و اصلی مثل موصل و سلیمانیه را باز پس گرفتند و به سوی (طوز)، (کفری) و (جلولاء) پیشروی کردند. پس از آنکه بر این شهرها سیطره یافتند، همچنان به پیشروی خود به سوی بغداد ادامه دادند و هیچ چیز نمیتوانست آنها را متوقف کند.
مریم قجر، رئیسجمهور آینده ایران!
در مجموع بایستی عنوان نمود که در طی ۱۳ روز یعنی از تاریخ اول تا سیزدهم فروردین ۱۳۷۱ بیش از هزاران نفر از مردم غیر نظامی شمال عراق با فرماندهی نیروهای عراق توسط سازمان منافقین کشته شدند که بیش از ۹۵درصد این افراد را غیر نظامیان تشکیل میدادند حمله به منازل مسکونی و کشتار دست جمعی زنان و کودکان و آتش زدن مزارع از جمله جنایات این گروهک تروریستی در طی ایام مذکور بود.
به هر حال رجوی در ادامه سیاستهای مزورانه خود به منظور ایجاد شرایط مناسب جهت ورود به فاز سیاسی با برپایی نشست موسوم به اجلاسیه شورای باصطلاح ملی مقاومت در عراق در شهریور ماه سال ۱۳۷۲ در واقع دو حرکت جدید را به منصه ظهور میرساند. یکی انتخاب آرم شیر و خورشید بعنوان آرم رسمی پرچم سه رنگ ایران که در واقع چراغ سبز به گروههای راست و جلب نظر آنان در حمایت از منافقین و دیگری انتخاب مریم قجر به عنوان باصطلاح رئیسجمهور آینده ایران بوده است. و همچنین اعلام انتخاب مریم قجر به عنوان رئیسجمهور، در واقع حرکتی بود که رهبری فرقه منافقین از چندسال قبل یعنی همزمان با انتصاب وی به عنوان مسئول اول طرح و تدارک آن را تدارک دیده بود و اکنون با این اقدام این واقعه را تکمیل کرد و به عبارتی دیگر رجوی از سال ۱۳۶۸ تلاش خود را بر این اصل متمرکز نمود که خود را بعنوان رهبر معرفی نماید تا بتواند ضمن الگوبرداری از شرایط حکومتی ایران و قداستی که رهبریت در جامعه و بین ملت ایران از آن برخوردار است را به نوعی به سازمان دیکته نماید و خود را در چنین قالبی مطرح و به افراد، اعضاء و نیروهای هوادار عضو تشکیلات چنین القا بنماید که وی برتر و بالاتر از آن است که به عنوان مسئول اول و حتی رئیسجمهور مطرح شود به همین جهت با معرفی مریم قجر بعنوان رئیسجمهور، باصطلاح به تحکیم پایههای چوبین استدلال پوچ و بی پایه رهبری مقاومت مردم ایران پرداخت.
با انتخاب مریم بعنوان رئیسجمهور، سرکرده منافقین طرح از پیش تعیین شده خود را به منصه ظهور رسانید و مقدمات اعزام نیروهای سازمان به منظور یافتن جایگاه مناسبی جهت فعالیت در کشورهای اروپایی را به مورد اجرا گذاشت و با خروج مریم قجر از عراق که در ۳۰ مهرماه سال ۱۳۷۲ علنی گشت، عملاً وارد فاز دیگری تحت عنوان فاز سیاسی گردید و راهبرد مبارزه مسلحانه گروهک منافقین را به راهبرد مبارزه سیاسی تحت عنوان شورای باصطلاح ملی مقاومت تغییر داد. در این مقطع فرقه رجوی که با عدم پذیرش ظاهری از سوی محافل غربی به علت تروریست بودن گروهش مواجه میگردد با حذف نام سازمان باصطلاح مجاهدین خلق ایران در اروپا مدعی گردید نیروهای حاضر در اروپا از اعضای شورای باصطلاح ملی مقاومت ایران هستند و (مریم قجر) نیز منتخب این شورا بوده و به عنوان رئیسجمهور آینده ایران جهت به اصطلاح سرنگونی نظام ج.ا.ا به همراه اعضای کابینه خیالی که تحت عنوان اعضای کمیسیونهای شورا مطرح شده بودند تلاش بیهوده ای را آغاز مینماید.
در واقع گروهک با این اقدام سعی نمود تا آن دسته از ایرانیان خارج از کشور که مخالف جنبههای مذهبی و دینی نظام بوده اند را به سمت خود جذب نماید و بالطبع جذب این عده نیازمند مقتضیاتی بود تا تشکیلات منافقین بتواند تمهیدات لازم را برای این منظور فراهم آورده و بگونه ای خود را بیاراید که توان اجرای این کار را داشته باشد بر همین مبنا بود که اقداماتی چون اضافه شدن آرم شیر و خورشید بر پرچم مورد استفاده، مطرح شدن نام شورای ملی مقاومت، تغییر اعضای کادر و عضویت یافتن افراد مونث در شورای رهبری و اجرای کنسرتهای متفاوت با بکارگیری جمعی از خوانندگان طاغوتی طراحی و اجرا گردید در واقع فرقه رجوی با این اقدامات دست به نوعی جراحی پلاستیک زده و چهره جدیدی را از نفاق به معرض نمایش گذاشت تا بتواند ضمن جلب نظر ایرانیان خارج نشین نظر مساعد غربیها را نیز به سمت خود جلب نماید.
آخرین روزهای حضور مریم قجر
جلب حمایت غرب از مهمترین فاکتورهایی بود که رجوی جهت حفظ بقای تشکیلات و گذر از درون بحران به آن نیازمند بود. در همین راستا بسیاری از اعضای رده بالا و تشکیلاتی این فرقه در مقاطع مختلف منافع و سیاست خارجی این فرقه را در حمایت از غرب و اسرائیل اعلام داشته و مدعی شدند پس از به دست گرفتن قدرت سطح روابط خوبی را با غرب و آمریکا برقرار خواهند کرد به طور مثال سیدالمحدثین مسئول به اصطلاح روابط خارجی منافقین طی مصاحبهای با نشریه واشنگتنپست چنین میگوید: «ما مذاکرات اعراب و اسرائیل را از دید مثبت ارزیابی کرده و مطمئناً ایران در آینده مشکلی با اسرائیل نخواهد داشت پس از پیروزی در ایران روابط خود را در حد مطلوب و مورد نظر امریکا بهبود خواهیم بخشید.»
با این حال مطرح کردن نام شورای به اصطلاح ملی مقاومت که همزمان با نصب آرم شیر و خورشید بر روی پرچم گروهک همراه شده بود، میطلبید تا حرکتی همسو با محافل غرب که عناصر معلومالحال ایرانی را در خود جای داده بود، صورت پذیرد و برای نیل به این مهم میبایست اقدامات با ظرافتی خاص و همرنگ با دیدگاهها و ایدههای غربی این افراد صورت پذیرد تا فرقه بتواند از این راه ضمن جلب نظر افراد خارجنشین زمینههای مساعدی را جهت حضور آنان در محافل تشکیلات منافقین فراهم سازد در همین راستا بهترین حربه را در برپایی مجالس جشن و کنسرت و راهاندازی کارناوالهای رقص و آواز تشخیص داد.
به همین منظور برپایی کنسرتهایی در کشورهای اروپایی خصوصاً فرانسه، آلمان و انگلیس که با حضور تعدادی از خوانندگان کابارهای رژیم طاغوت که در قبال اخذ وجوه قابل ملاحظهای حاضر به شرکت در محافل منافقین و اجرای برنامههای مورد نظر آنها شده بودند، در دستور کار فعالیتهای تبلیغاتی گروهک قرار گرفتند در برپایی این نمایشها ایرانیان خارج از کشور به علت ماهیت تروریستی گروهک منافقین و اینکه سالها در کنار حکام بعث عراق به مقابله با نیروهای ایرانی پرداخته بودند عملاً حاضر به شرکت در این مراسم نمیگردند و به همین جهت فرقه رجوی با ارسال دعوتنامههای حاوی بلیت مجانی شرکت در جشن و پرداخت هزینههای افراد تا محل برگزاری کنسرت سعی نمود تا این قبیل افراد را به شرکت در کنسرتهای مورد اشاره تشویق نماید به طور مثال به هنگام برپایی کنسرت گروهک در کاخ کنگرههای پاریس ضمن ارسال بلیت مجانی هزینه سفر افرادی که در سایر شهرهای اطراف پاریس ساکن بودند را پرداخت نمود تا بتواند نمایشی از تجمع نیروهای به اصطلاح هوادار گروهک را به رُخ محافل غرب کشانیده و ضمن جلب حمایت آنان گروهک منافقین را به عنوان تنها آلترناتیو نظام ج.ا.ا که از حمایت نیروهای داخلی و خارجی برخوردار است را به جهانیان مطرح نماید.
چنین اقدامی اگر چه تا آخرین روزهای حضور مریم قجر در فرانسه ادامه یافت با این حال چنین ژستهای تبلیغاتی حتی برای محافل غربی نیز دیگر رنگی نداشت در همین رابطه نشریه (زد دویچه سایتونگ) آلمانی طی مقابلهای تحت عنوان افراد بیگانه از جهان و فرقهگرا که در آخرین روزهای حضور مریم قجر در اروپا صورت میگرفت طی درج مقالهای چنین نوشت: «چند روز قبل به اطلاع خانوادههای ایرانی رسید بلیت ورودی برای شرکت در اجتماع بزرگی که در مرکز نمایشگاههای لندن برپا میشود مبلغ پنجاه پوند است و مسائل امنیتی هم شدیداً رعایت میشود در آنجا قرار است مرضیه صدای خود را برای طرفداری از حقوق زنان ایران بلند کند و مریم رجوی به عنوان سخنران اصلی شرکت کند. به دنبال تحقیق و سوالات ما معلوم شد که در واقع هیچکس در آن شب برای ورود پولی نپرداخته بلکه همه بلیتها به صورت مجانی پخش شده است. مجاهدین خلق سعی کردند طرفداران خود را از آلمان، فرانسه و سوئد در اتوبوسها بار کرده و به آنجا بکشانند قدرت مالی مجاهدین یک معماست که به هیچوجه نمیتوان آن را با پولهایی که تحت عنوان اعانه میگیرند، توضیح داد. این پولها بخشی از عراق و بخشی از آمریکا و احتمالاً اسرائیل تامین میشود اما با وجود چنین امکانات مالی هیچگونه پشتیبانی میان مردم ایران و حتی ایرانیان پناهنده در خارج کشور ندارند ایرانیان پناهنده اگر قرار باشد یکی را انتخاب کنند بدون شک اسلامیها را ترجیح خواهند داد.»
شورای به اصطلاح ملی مقاومت
به هر حال اجرای چنین مراسمی در خارج از کشور ضمن اینکه میتوانست در دو بُعد داخلی و خارجی مورد مصرف قرار گیرد، کاربرد دیگری نیز در داخل کشور به دنبال داشت که متاسفانه شاهد نمونههای قابل توجهی از پیامدهای منفی پخش کنسرتهای فوق که از طریق صداوسیمای منافقین صورت میگرفت بودهایم به طور مثال در روستاهای مناطق جدار مرزی در غرب و جنوب که سهولت دسترسی به برنامههای تلویزیونی منافقین را داشت افکار تعدادی از جوانان (هرچند اندک) به سمت گروهک کشانیده شده و بعضاً به قصد الحاق به منافقین راه خروج از مرز را در پیش گرفتند که بحمدالل با اجرای اقدامات به موقع و توجیه آنان این حرکتها نیز خنثی گردید با این حال اگر چه پخش برنامههای تلویزیونی گروهک تا حد قابل توجهی در گرایش جوانان به سمت منافقین موثر بوده است ولی باید توجه داشت که ناملایمات روحی ناشی از سرخوردگیهای اجتماعی، اختلافات خانوادگی طرد شدن فرد از محیط خانوادهاش ماجراجویی و قطعاً از دیگر عوامل موثری بوده که ذهن این افراد را به سمت گروهک سوق داده بود. به عبارتی اکثر گروندگان و تاثیرپذیران از امواج تبلیغاتی گروهک منافقین از خصوصیات سنی خاصی برخوردارند این مقطع سنی نیز ایجاب مینماید که افراد زمینه پذیرش مسائل احساسی و عاطفی را بیشتر داشته باشند و خصوصیت تعقلگرایی و آیندهنگری خود را تا حدودی تحت تاثیر تبلیغات دروغین و کذب از دست بدهند و گروهک نیز با استفاده از اصول روانشناسی و با گسترش دامنه تبلیغات روانی خود با این قبیل افراد ارتباط برقرار نموده و درصدد بهرهگیری از آنان که عمدتاً فاقد انگیزه ایدئولوژیک هستند برآید.
با این حال تلاشهایی که فرقه رجوی در جهت مطرح نمودن نام شورای به اصطلاح ملی مقاومت و تثبیت جایگاه مریم قجر در این شورا انجام داده بود نه تنها موفقیتی عاید سازمان نکرد بلکه مخالفتهای صریح و روشن برخی از کارگزاران حکومتی غرب و حتی آمریکا را برانگیخت به طور مثال بیانیه ۴۰ صفحهای وزارت امور خارجه آمریکا علیه منافقین و تروریست قلمداد کردن این گروهک در زمانی صورت گرفت که فرقه رجوی از نظر حجم تحرکات تبلیغاتی بالاترین سطح تلاشهای تبلیغاتی و سیاسی خود را انجام میداد که مهمترین این اقدامات علاوه بر برپایی کنسرتهای نمایشی راهاندازی رادیویی موسوم به ایران زمین در کشورهای آلمان و آمریکا، تغییر دفاتر منافقین به نام دفاتر رئیسجمهور مریم رجوی و سایر اقدامات مشابه بوده است.
اما هیچکدام از این اقدامات نیز نتوانست بنبستهای موجود بر سر راه فرقه را باز و سازمان را از گرداب بحران خلاصی بخشد و به ناچار دستور بازگشت مریم قجر از سوی رجوی در آذرماه ۱۳۷۵ صادر میگردد. بازگشت مریم قجر به عراق و تعطیلی پایگاههای اروپایی منافقین نشانگر آغاز دورانی تازه همراه با بحرانی جدیدتر و فراگیرتر از هر زمان دیگر در فرقه رجوی و بیّنهای قوی بر عدم موفقیت گروهک در جلب حمایتهای خارجی است.
اما از آنجا که راهبرد اتخاذ شده توسط سرکرده این تشکیلات فرقهای همواره بر مبنای تحمیق و فریب افکار هواداران و اعضا قرار داشته است این بحران نیز همچون سایر بحرانهای و مشکلات به عنوان پیروزی درخشان تلقی و با تمهیدات تبلیغاتی شدید تلاش شد تا به مثابه نقطه عطفی در حیات سازمان القا شود. در همین راستا رجوی این عودت اجباری از فرانسه به عراق را ورود به مرحله جدید نامید و با برپایی به اصطلاح جشن و پایکوبی سعی کرد تا نیروهای منفعل و واخورده منافق را از حالت یاس و نومیدی خارج و کالبد نیمهجان سازمان را روحی تازه بخشد متعاقب این نمایش ضمن اعلام آمادهباش نوید به اصطلاح پیروزی قریبالوقوع را سر داده و همچون نمایشگاههای گذشته طی پیامهایی متوالی از هوادارانی که توان حمل سلاح دارند، درخواست نمود تا هر چه سریعتر خود را به عراق رسانده و برای عملیات نهایی آماده شوند.
۱۳ ماه و چند روز دیگر
در واقع این حرکت و اظهاراتی چنین مضحک اقدامی در توجیه شکست ناشی از بازگشت مریم قجر بود تا بتواند ضمن عادیسازی علل بازگشت منافقه مذکور از وجود نیروهای به اصطلاح نظامی خود که به واسطه توقف چندین ساله خصوصاً پس از خاتمه یافتن بحرانهای داخلی در کردستان عراق حالتی فسیلگونه یافته بودند استفاده نماید.
در همین راستا رجوی وعده عملیات نهایی را در سال ۱۳۷۶ نوید میدهد و آن را به ۱۳ ماه و چند روز دیگر موکول میکند در این رابطه جمعی از کادرهای جدا شده سازمان طی پیامی خطاب به اعضا و هواداران اعلام داشتند: «آنچه از نظر ما مهم است نه حرکت آونگی و برگشت مریم قجر از فرانسه به عراق بلکه فراخوانی هواداران ناآگاه برای عملیات نهایی است که از نظر ما بلوف محض است. بنابراین ما به هواداران مجاهدین که هنوز به ماهیت این سازمان پی نبردهاند، هشدار میدهیم که گول تبلیغات پوشالی رجوی را نخورند زیرا رجوی خوب میداند که با ارتش هزار نفری حتی نمیتوان یک پاسگاه مرزی را گرفت این بیان تنها یک جنجال تبلیغاتی توخالی مانند دهها آمادهباش و عملیات نهایی قبلی است که همگی پوچ از آب درآمد.»
بنابراین میتوان گفت تبلیغات رجوی از جمله تمهیداتی بود که وی برای کشاندن نیروها به عراق به آن نیازمند بود تا بتواند ضمن برطرف کردن ابهامات موجود در افکار هواداران و اعضا مجدداً از وجود آنها بهرهمند شود ضمن اینکه رجوی برای حفظ تشکیلات چارهای جز جمع کردن نفرات و فراخوان آنها به عراق نداشته است ماجراجویی جدید نظامی فرقه که بهانه مناسبی برای موجه جلوه دادن بازگشت عناصر باقیمانده رجوی از فرانسه به عراق ارزیابی گردید تحت عنوان به اصطلاح عملیات راهگشایی مطرح و به مورد اجرا گذاشته میشود رجوی به منظور هموار کردن موانع و سدهای احتمالی طبق معمول گذشته قبل از این اقدام طی نشستی که به عنوان نشست راهگشایی مطرح گردید با ارائه تحلیل غیرمعقول اظهار داشت: «بایستی این ارتش راه خودش را باز کند در غیر این صورت تا زمانی که جنگ نباشد وضعیت همین طور است پس ما باید جنگ راه بیندازیم برای این کار میباید در تمام خطوط مرزی به غیر از کردستان افرادی را که در داخل هستند به سمت خود بیاوریم هرکس، باید ده نفر را بیاورد وقتی این طور شد رژیم مجبور است یا تمام نیروهایش را به مرز بیاورد و این یعنی اعلان جنگ با عراق یا اینکه خودش جنگ را شروع کند که ما هم همین را میخواهیم. اگر میشد در عملیات از ارتش استفاده کرد خیلی خوب بود ولی صاحبخانه (صدام) فعلاً چنین اجازهای را نداده و گفته است فقط در حد شناسایی و آوردن نیرو این کار انجام شود.»
به دنبال این اظهارات و بازگشت مریم قجر به عراق نیروهای نظامی گروهک به منظور رسیدن به اهداف خود در داخل کشور که مهمترین آن ایجاد بحران داخلی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری بود در قالب تیمهای ۴ نفره سازماندهی و از نوار مرزی غرب و جنوب وارد کشور میشوند که بحول و قوه الهی عمدتاً در همان لحظات اولیه ورود شناسایی و دستگیر و بعضاً طی عملیاتی در عمق معدوم میگردند گروهک به دنبال بروز وقایع مذکور و عدم موفقیت در دستیابی به اهداف خود پس از جمعبندی پیرامون علل شکست مجدداً نیروهای خود را در مناطق جدار مرز با محور قرار دادن پایگاه کوت واقع در حوالی شهر کوت عراق سازماندهی و دست به اجرای عملیات به اصطلاح شناسایی و برقراری تماس با هواداران داخلی جهت خروج آنها از کشور و پیوستن به منافقین را میزنند که علیرغم شعارهای پوچ رجوی مبنی بر موفقیتآمیز بودن عملیات موسوم به راهگشایی نیروهای اعزامی به داخل یکی پس از دیگری در همان مناطق مرزی دستگیر و یا بعضاً در درگیریهای انجام شده معدوم میگردند.
پژوهش و تالیف: تورج گیوری
ادامه دارد...