کربلا نه افسانه است و نه قصه؛ این را همه میدانند. این را حتی آدمهای قرنهای پس از «روز واقعه» میدانند. اما این را شاید همه ندانند که کربلا یک سرزمین مشخص در عراق عرب نبوده و نیست. شاید همه ندانند که «عاشورا» دهمین روز از سال هجری قمری نیست.
کربلا و عاشورا، فقط نشانی است برای آنها که بعد از آن روز، زنده ماندند، زندگی کردند و یا به دنیا آمدند.
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» فقط یک جمله و شعار برای زینت کتیبهها و پرچمها نیست. این حقیقتِ آن اتفاقی است که هزار و اندی سال قبل رقم خورد و شاغول و متر و معیار همه روزها و همه سرزمینها شد.
امروز عاشورا کدام روز است؟ امروز کربلا کجای این کره پهناور است؟ آیا تا به حال این سوالات را در تنهایی با وجدانت مطرح کردهای؟ به چه جوابی رسیدهای؟
اصلا به این فکر کردهای که آن روز که امام حسین(ع) در جواب فرستاده استکبار زمان فرمود: «مثلي لا يبايع مثله» چرا چنین جملهای بر زبان آورد؟ به این فکر کردهای که چرا نفرمود من با یزید بیعت نمیکنم؟
این جمله را اگر کنار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» بگذاری قطعا به نتیجه میرسی. البته اگر دلت بخواهد و وسوسه سراغت نیاید. امام فرمود مثل من با مثل او بیعت نمیکند. یعنی تکلیف روشن است؟ من و تو مثل حسین(ع) هستیم یا نه بهتر بگویم در سپاه حق هستیم یا قرار است در مقابلش بایستیم؟ در سپاه کفر مگر کم بودند آدمهایی که همه روایات و احادیث پیامبر(ص) درخصوص امام حسین(ع) را شنیده بودند؟ آنها مگر از حقانیت حسین(ع) بیخبر بودند؟ پس چه شد که میدانستند در مقابل جبهه خدایی ایستادهاند، اما تا عصر عاشورا عقب ننشستند؟
نکند امثال من و تو هم هوس «گندم ری» به سرمان بزند و جای حق و باطل را در ترازوی وجدان و انصافمان جابهجا کنیم.
نکند من و تو هم «خریدنی» بشویم و به راحتی چشممان را به روی حق ببندیم و دستمان را برای «بیعت» به سوی لشکر کفر و کبر دراز کنیم. نکند ما به «لبخند» دشمن دل خوش کنیم و برای خوشآمد او حاضر شویم، همه گذشته و آبروی خود را زیر نعل اسب شهوت و قدرت لگدمال کنیم.
راستی ما که این همه قرآن را «ختم» کردهایم، چند بار با دقت آیه ۲۴ سوره توبه را خواندهایم؟ «بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آوردهايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مىداريد نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنىتر است پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمىكند»
اگر قبول داریم که قرآن برای همه زمانهاست، توی این صراحت آیه ما کجا قرار گرفتهایم؟ ما جزو کدام دستهایم. امام حسین(ع) که این روزها برایش سیاهپوش شدهایم و بر سینه میزنیم، در راه خدا و پیامبر و جهاد همه هستی خود را داد. پدرش را در محراب به شهادت رساندند. برادرانش را یکی در مدینه و دیگر برادرانش را در کربلا تقدیم خدا کرد. پسرانش را هم که مشخص است. زنان و خاندان هم که به اسارت رفتند. همه چیز را برای دفاع از راه حق داد.
حالا فرض کنیم، ما که ورد زبانمان «فرج امام زمان(عج)» است، چقدر مرد میدان مبارزه با ظلم و استکبار هستیم؟ ما چقدر میتوانیم از همه هست و نیستمان دل ببریم و پا در میدان یاری بگذاریم؟
مگر مردم کوفه برای امام زمان خود نامه ننوشتند؟ چه شد؟ چه تضمینی هست که ما از مردمان «کوفه» بدتر نباشیم؟ چه تضمینی هست ما «مسلم»های این عصر را از بالای دارالاماره بر زمین نیفکنیم؟
تا به حال به اینها فکر کردهایم؟ فکر کردهایم که اگر امروز «عاشورا» باشد، که هست، اگر همه سرزمینهای دنیا «کربلا» باشد که هست، ما در کدام جبهه قرار میگیریم؟ امروز یمن، بحرین، سوریه، عراق و... دست کمی از کربلا دارد؟ امروز زنان به اسارت نمیروند؟ بچهها کشته نمیشوند؟ جوانان سر بریده نمیشوند؟ پس چرا ما سکوت کردهایم و به «تکلیف» عمل نمیکنیم؟ نکند ما هم به مصلحت «گندم ری» یا ترس از جان سکوت کردهایم؟ نکند ما مصداق آیه ۲۴ سوره توبه باشیم؟ نکند سهم ما از کربلا و عاشورای امروز در خوشبینانهترین حالت ممکن «توابین» باشد که بعد از آن واقعه و امتحان بزرگ تازه چشمهایشان را مالاندند و از خواب بیدار شدند؟
بیا چشمهایمان را باز کنیم و کربلای امروز را ببینیم. بیا «عاشورا» را اینقدر کم و اندک نبینیم که از آن فقط سیاهپوشی یک دهه را یاد گرفته باشیم. عاشورا و کربلا همین امروز و همینجاست و ما اگر خود را حسینی میدانیم باید مراقب باشیم که دستمان را به سمت و سوی یزیدهای زمان دراز نکنیم.