گرایشها و تمایلات هرکدام از ما مردم ایران به احتمال زیاد به یکی از گروههای سه گانه ذیل نزدیکتر است. بخشی از ما بدون در نظر گرفتن رفت و آمد دولتها و جریانهای سیاسی مختلف با رویکردهای متفاوت، همواره نگران آینده و نتیجه حرکت آزادی خواهانه و استقلالطلبانه انقلاب و جمهوری اسلامی هستیم. گروهی دیگر از ما مردم، با روی کار آمدن دولت اعتدال، امیدوارتر از همیشه چشم به آینده کشور دوخته بودیم و بخشی دیگر از ما فارغ از تحولات سیاسی به فکر گذران جریان عادی زندگی روزمره و آرامش و آسایش جامعه هستیم. اما خطری جدی همه ما مردم ایران و نهاد دولت - ملت ما را تهدید میکند و این خطر در روانشناسی سیاسی، افسردگی سیاسی نام دارد.
افسردگی سیاسی که به لاتین Political Depression گفته میشود، شرایطی است که در آن مردم یک جامعه باور خود به توان داخلی، اصلاح امور و آینده کشور را از دست داده و از سامان یافتن مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی ناامید میشوند.
اما این پایان ماجرا نیست! ناامیدی سیاسی یک روی سکه و روی دیگر عصبانیت سیاسی (Political Anger) است. به عبارت دیگر زمانی که در میان مردم جامعه افسردگی سیاسی گسترده شود، به همان نسبت عصبانیت سیاسی نیز افزایش خواهد یافت.
متأسفانه در چند سال اخیر شاهد بلاتکلیفی و ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی دولت تدبیر و امید بودهایم که هم زمان با تلاش دشمنان خارجی برای فعال نمودن گسلهای اجتماعی کشور مانند اختلافات طبقاتی، جنسیتی، قومیتی، مذهبی و فرقهای و همچنین کاهش ارزش پول ملی که به جنگهای هیبریدی (Hybrid warfare) شناخته میشوند، آرامش روانی مردم را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
اصلیترین دلیل حرکت فضای جامعه به سمت افسردگی سیاسی، بلاتکلیفی و عدم ارائه برنامه مشخصی از سوی دولت جهت مدیریت و ساماندهی مشکلات کشور است. این افسردگی سیاسی از یکسو موجب سرخوردگی مردم و کاهش مشارکتهای سیاسی و اجتماعی خواهد شد و از سوی دیگر با افزایش سطح عصبانیت سیاسی، منجر به بروز تنش و خشونتهای اجتماعی خواهد شد. هر دوی این اتفاقات میتواند اثرات جبرانناپذیری بر جریان پیشرفت کشور و دستیابی به ثبات در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشد.
اما راه درمان و مقابله با این معضل و مشکل که امروزه تا حدودی گریبانگیر مردم شده است چیست؟ اول اینکه، نهادهای دولتی و حاکمیتی سیاستگذار که وظیفه برنامهریزی استراتژیک امور مختلف برعهده آنهاست، با ارائه برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت تدوین شده، مسیر حرکت کشور در آینده را به روشنی برای جامعه مطرح نمایند که این امر منجر به دمیدن روح تازهای از امید به فردا در جامعه است.
دوم، با به کارگیری مدیران توانمند برای حل مشکلات معیشتی مردم و ناکارآمدیهای بروکراتیک و دیوانسالارانه دستگاههای اجرایی به سرعت چارهای اندیشیده شود. و سوم اینکه، اطلاعات درست و منطقی درخصوص مشکلات موجود در کلیه کشورها نظیر بحران اقتصادی چندین ساله، فساد مالی و ورشکستگی موجود در سیستم مالی بینالمللی، حجم افسارگسیخته بدهی اقتصادهای بزرگ، آمار هولناک بیکاری و فقر در جهان و مواردی از این قبیل به روشنی در سطح افکار عمومی منتشر گردد.
در این بین یکی از نقاط قوت نظام مدیریتی جمهوری اسلامی وجود نهاد ولایت فقیه است که همواره نقش متعادلکننده در مناسبات اجتماعی داشته است. با بررسی مختصر فرمایشات مقام معظم رهبری در چند سال اخیر به دفعات شاهد تأکید ایشان بر اهمیت این راهحلها هستیم. اول، دمیدن آرامش، روح امید به آینده و خودباوری در میان جامعه و به ویژه نسل جوان کشور. دوم، لزوم وجود سبک مدیریت جهادی و خستگیناپذیر در میان مدیران و مسئولان دستگاههای اجرایی کشور برای حل هرچه سریعتر مشکلات جاری و سوم، اهمیت افزایش بصیرت و آگاهی در میان همه مردم کشور.
عملیاتی شدن هر یک از عوامل فوقالذکر، نیازمند حضور پررنگ همه مردم در مناسبات سیاسی و اجتماعی و شکلگیری فرهنگ مطالبهگری از مدیران و مسئولان دستگاههای اجرایی و حاکمیتی خواهد بود و این امر حاصل نخواهد شد مگر با زدودن افسردگی و عصبانیت سیاسی از چهره جامعه و حرکت هرچه بیشتر به سمت حاکمیت قانون همراه با آرامش.
نویسنده: حمید دهقانان - کارشناس ارشد طرح ریزی استراتژیک