نزدیکان مسئولان و متولیان از ابتدای انقلاب حواشیهایی را بعضا برای آنهایی که در راس قدرت بودند به وجود آوردند و از همان ابتدا بنا بود با آنها تعارف نداشته باشد. حتی خود متولیان و بزرگانی چون حضرت امام(ره) در مبارزه با تخلفات نزدیکانشان پیشگام بودند اما به بهانه چند اتفاق مهمی که این روزها برای مسئولان کشوری و نزدیکانشان رخ داده، بد نیست یادآوری کنیم که یک انقلابی چطور با تخلفات نزدیکانش برخورد میکند. این روزها، حسین فریدون، پسر حجتالاسلام زم و معاون محمود احمدینژاد خبرهای خاصی را رقم زدند که قطعا برای این افراد و البته اطرافیان و هوادارانشان یادآوری تاریخ مفید به فایده خواهد بود.
همانقدر که اسلام دین رحم و مهربانی است دین برخورد سخت با متخلفان وخیانتکاران است و در این مسیر دوست و نسبت و ارتباط با بزرگان را کنار میگذارد، همانطور که رحمانیت اسلام شامل حال همه میشود و مقربتر به حکومت و دورتر از آن معنا ندارد، برخورد با متخلفان را هم بدون توجه به منصب و خویشاوندی و نزدیکی به حاکم و متولیان را عین ثواب میداند و گاها برای آنهایی که حسن شهرت دارند و با سوء استفاده از آن تخلف میکنند سختگیری بیشتری دارد. با اشاره کوچک به حوادثی که در صدر اسلام رقم خورد مانند برخورد حضرت علی با برادرش و یا پیامبر با ابولهب که نسبت خویشاوندی داشت، به سراغ برخوردهای انقلابی میرویم.
اینکه چگونه این اتفاق میافتد که فرزند بزرگان یا حتی خویشاوندانشان به انحراف میرود محل بحث نیست آنچه محور توجه است نحوه برخورد خانواده بزرگوار با چنین خویشاوند و یا دوست صمیمی است.نگاهی به تاریخ بشریت از نوح تا امروز نشان میدهد گام اول تلاش آنها برای هدایت هشدار و در مرحله آخر فاصلهگیری و جدا کردن خود از فرزندان و اطرافیان ناصالح بوده است.
برخورد امام(ره) با نوه متخلف
از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران شروع میکنیم، فردی که هم مرجع تقلید بود و هم رهبر انقلاب و قطعا برخوردهای ایشان با خویشاوندان میتواند بهترین سنگ محک برای برخورد مسئولان امروز با خویشاوندان و فرزندان ناخلف باشد.
حجتالاسلام سید حمید روحانی در خاطرهای از امام (ره) نقل میکند که "در سال ۵۹ آقای سید حسین خمینی که نوه امام بود (فرزند آقا مصطفی) میرود در مشهد به نفع بنیصدر سخنرانی میکند. مردم به او حمله میآورند. میخواستند سید حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمریاش میبرد، بچههای کمیته جلوی او را میگیرند و از همانجا مسئولین کمیته تماس میگیرند با دفتر امام. پیغام به امام داده میشود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنیصدر دفاع کرده، مردم به او هجوم آوردند، دست به اسلحه برده، ما چه کار کنیم؟ امام به مرحوم آیت الله اشراقی میفرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحتالحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند."
امام (ره) آنجا که نوه خود را در مقابل نظام اسلامی دیدند، دستور به دستگیری وی دادند و حتی با صراحت فرمودند که اگر مقاومت کرد، او را با تیر بزنید! این برخورد قاطع امام خمینی(ره) در مقابل معاندان نظام اسلامی، همواره سرمشق مسئولان و مقامات کشور قرار گرفته است، تا جایی که در سالهای اول انقلاب برخی از بزرگان نظام، خود فرزندان ناخلف خود را به دستگاه قضایی و اجرای عدالت سپردند و همچون آیتالله جنتی از دستگیری فرزندان مخالف و مجرمشان، روزه شکر به جا آوردند.
آیتالله خزعلی و فرزند ناخلف
در آخرین مصداقهای چنین برخورد بزرگ نشانه آیتالله خزعلی را داریم که با طی همین فرآیند در مقابل فرزندش مهدی میایستد.
آیتالله خزعلی در گفت وگویی تلویزیونی گفت: مهدی میگفت من میخواهم با مخالفین اسلام مبارزه کنم، من هم میگفتم یکی از مخالفین اسلام همان کسی است که از شما پشتیبانی میکند، چرا او را مذمت نمیکنید؟ در نهایت هم از او خواستم به منزل من نیاید. من حاضرم بدنم را قطعه قطعه کنند اما دین از دست نرود به همین دلیل هم به مهدی گفتم راهی به منزل ما ندارد البته هنوز هم او را دعا میکنم و از خدا میخواهم پسر گمراه من را به سمت هدایت ترغیب نماید. حیفم میآید او به جهنم برود. (۱۶اسفند ۱۳۹۲)
وی همچنین در ۲۸ خردادماه ۱۳۸۸ بیانیهای را مبنی بر اعلام برائت از مواضع فرزندش، مهدی خزعلی منتشر کرد.
آیتالله خزعلی در بخشی از این بیانیه نوشته بود: «مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصحیت میکنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا میشوم اثر نمیکند. با بعضی از علمای بزرگ صحبت کردم، فرمود دست نگهدار شاید به راه بیاید. دیگر کاسه صبرم لبریز شده، دیگر با او صحبت نمیکنم و حرفهای نامناسب او را بر نمیتابم.
ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل کند، نپذیرند. با من ارتباطی ندارد ولی الان هم دعا میکنم خداوند به او توفیق دهد که از راه انحرافی که پیش گرفته است برگردد و گرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئیس جمهور و مسلمین عزیز را از شر او مصون و محفوظ بفرماید...»
آیت الله حسنی و لو دادن فرزند ناخلف
در كتاب خاطرات آیتالله حسنی امام جمعه ارومیه كه طی سالهای اخیر منتشر شده میخوانیم: «او (رشید، پسر بزرگ آیتالله حسنی) پس از پیروزى انقلاب ناگهان به گروه سیاسى سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آنها شد، به طورى كه مسئولیت شاخه آذربایجان غربى بر عهده او بود... آن وقت نماینده مجلس و در تهران بودم. یك روز رشید به تهران آمده بود. جایش را شناسایى كردیم. در كمیته انقلاب تهران با آیتالله مهدوىكنى تماس گرفتم و گفتم: یك موردى هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. یكى از محافظان خودم به نام آقاى جلیل حسنى را نیز همراه آنها كردم كه از بچههاى كمیته ارومیه بود.... گفتم اگر مقاومت یا فرار كند، بزنید، نگذارید فرار كند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر كنید و به كمیته تحویل بدهید. آنها رفتند و او را دستگیر كردند.
رشید چند روزى در كمیته تهران بود. بعد براى بازجویى و محاكمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیتهایش آذربایجان بود در این شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گردید…» هر چند آیتالله حسنی، روحانی صریحاللهجه از برخی كاستیها در نحوه رسیدگی به پرونده فرزند خود و نیز شتابزدگی در صدور و اجرای حكم اعدام گلایههای ظاهراً به حقی ابراز مینماید: حقیقت این است كه رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتى را مرتكب نشده بود، یا كسى را نكشته بود تنها جرمش این بود كه گرایش شدید كمونیستى داشت و این هرگز منجر به اعدام كسى نمىشود. حداكثر باید به حبس ابد محكوم مىشد. متأسفانه قاضى پرونده همین طور فلهاى حكم صادر كرده بود. من آن وقت سرم خیلى شلوغ بود، به مسائل انقلاب در ارومیه و منطقه اشتغال داشتم...... حتى بعد از اعدام جنازه را هم به ما تحویل ندادند. بعد از چند سال، خیلی دلم میخواست، پرونده رشید را میدیدم و مطالعه میكردم، ولی هر چه خواستم در اختیارم نگذاشتند.
اما در خصوص اصل موضوع ضرورت برخورد با انحراف و ضدانقلاب ولو فرزند خود وی كمترین تردیدی از خود نشان نداده و مینویسد: «وقتى خبر اعدام رشید را شنیدم، چون به وظیفه خود عمل كرده بودم هیچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هیچ شخصى ولو پسرم باشد، شوخى ندارم و با هیچ احدى در این مورد عقد اخوتى هم نبستهام. هنوز هم اگر یكى از فرزندانم بر ضدانقلاب و رهبرى خداى ناكرده فعالیت كند، همان كارى را خواهم كرد كه با رشید كردم.»
پسران آیتالله گیلانی و همکاری با منافقین
روایت برخورد آیتالله محمدی گیلانی با دو فرزند خود نیز از عجایب انقلاب است. آنجا که پای انحراف از مبانی اسلام باشد، فرزند گرفتار تیغ عدالت پدر میشود. آیتالله محمد محمدی گیلانی که از اول انقلاب به دستور امام ریاست دادگاههای انقلاب را بر عهده گرفته بود در خرداد سال ۱۳۶۰ فرزندان خود را در جمع تعداد زیادی از منافقین مییابد که در بلواها و آشوبهای آن مقطع دستگیر شده بودند.
آیتالله شخصا محاکمه فرزندان را انجام میدهند. یکی از بارزترین نمونهها در این خصوص نحوه برخورد آیتالله محمدی گیلانی در قبال دو فرزند ناخلف خود میباشد که در جریان بلوای منافقین در خرداد سال ۶۰ ، به همراه عده زیادی از منافقین دستگیر شدند. در آن زمان، برخلاف امروز، که برخی فرزندان خواص! حاشیه امنی جهت انجام اقدامات خود احساس میکنند، فرزندان ایشان گرفتار تیغ عدالت پدر شده و نهایتا حضرت آیتالله خود شخصا آنها را محاکمه و حکم اعدام را صادر نمود.
شاید به پاس همین عدالتطلبی و بیتوجهی به ملاحظات خانوادگی در راستای حفظ نظام بود که ۲۸ سال بعد رئیس جمهور در دیدار با ایشان وی را مدال افتخاری بر سینه ملت ایران دانسته و افزود: «آیتالله محمدی گیلانی عدالت را از خودشان آغاز کردند.»
فرزند متخلف آیتالله جنتی
او در سال ۵۹ با یكی از دانشجویان دانشگاه اصفهان و عضو سازمان ازدواج كرد. حسین پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی به حمایت از سازمان مجاهدین خلق برخاست و فعالیت خود را شدت بخشید و به همراه همسرش به زندگی مخفی روی آورد. در پاییز ۱۳۶۰ خانه او به محاصره در آمد، (آقای موسوی تبریزی تاریخ این واقعه را ۱۹ بهمن ۶۰ و هم زمان با كشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی دانسته است) پس از درگیری، حسین خود را از پنجره ساختمان به پائین پرت كرد تا فرار كند، اما كشته شد. همسر وی كه برای خرید بیرون رفته بود، هنگام بازگشت به وضعیت محل مشكوك شده و از آنجا میگریزد، او بعدها به خارج از كشور رفت و به فعالیت خود ادامه داد و تا ردههای بالای سازمان پیش رفت و در سال ۶۴ مسئول یكی از نهادهای اجرایی سازمان بود. ثمره ازدواج این دو، فرزندی بود به نام محسن كه پس از كشته شدن حسین به پدر بزرگش سپرده شده و در ۱۷ یا ۱۸ سالگی هنگامی كه به عنوان بسیجی فعال در ستاد امر به معروف و نهی از منكر در حال انجام وظیفه بود، در اثر سانحه تصادف به دیار باقی شتافت. روایت است که میگوید آیتالله جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگیر یا اعدام شود ۴۰ روز روزه شکر بگیرد.
مورد ویژه «روح الامینی»
نمونههای این رفتارها و افرادی که با اعتماد به انقلاب و اعتقاد به اسلام فرزندان و خویشاوندان خود را به عدالت سپردند کم نیستند اما شاید در سالهای اخیر بتوان روحالامینی را به عنوان یک نمونه انسانی با اخلاص و ایمان معرفی کرد که ضمن پذیرش اشتباه پسر جوانش در اتفاقات سال ۸۸ پرونده تخلفات صورت گرفته در قتل او را به شدت، با آرامش و با درایت بدون حاشیه و جنجال دنبال کرد. روحالامینی حتی وقتی از دستگاه قضا نتیجه دلخواه را نمیگیرد خیلی خودش را کنترل کرده و به جای احقاق حقوق با حاشیهسازی و جنجال و مصاحبه متعدد با رسانههای معاند راه قانونی از سر میگیرد تا موفق میشود متخلفان قتل فرزندش را پای میز محاکمه بنشاند، بارها پرونده بررسی و بارها به تجدید نظر میرود اما روحالامینی که اگر میخواست میتوانست جنجالسازترین فرد باشد با آرامش و تکیه به قانون موفق میشود ماجرا را دنبال کرده و هنوز از سال ۸۸ به دنبال احقاق حقوق قانونی است که بسیاری توانسته در این راه موفق شود. این فرد نیز نمونه بارزی از الگوی برخورد انقلابی با تخلف فرزند و البته پیگیری احقاق حقوق اوست.
نتیجه امروز
شاید برای جوانان نسل سومی باورش سخت باشد که مردانی در جمهوری اسلامی بوده و هستند که در راه اعتلای انقلاب و آرمانهایش پای حکم اعدام «فرزندان ناخلف» خود را هم امضا میکنند، اما این روزها باید امثال حجتالاسلام زم یکبار دیگر این برخوردها را برای خود مرور کنند تا به جای نامه فدایت شوم بتوانند قانونی با تخلفات محرز فرزندش برخورد کرده و از او اعلام برائت کند،
در طول تاریخ همواره یکی از سنتهای الهی آزمودن بندگان توسط اموال و فرزندان و خانواده آنها بوده است؛ به نحوی که در آیاتی از قرآن نیز با صراحت به این موضوع اشاره شده است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ (انفال/۲)؛ و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.
إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ (تغابن / ۱۵)؛ جز این نیست که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.
نویسنده: مائده شیرپور