باید اذعان کرد که از ابتدای دهه ۹۰ شمسی در بیشتر انتخابات این جریان اصلاحطلب بود که توانست بر موج احساسات سوار شود و افکار عمومی را به سمت خود جلب کند.
انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ آغاز ورود تدریجی اصلاحطلبان به قدرت بود. کسانی که در طول دهه ۸۰ با عملکرد خود در دولت اصلاحات، مجلس ششم و شورای اول شهر و روستا حامیان خود را از حمایت دوباره دلزده کرده بودند اینبار با ترکیبی از شانس، مظلومنمایی و سواری گرفتن از احساسات و رقیبهراسی توانستند بازگشت دوبارهای به قدرت داشته باشند.
اما ورای تمامی تحلیلها درباره شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ و شوراهای شهر و روستا، بهتر است به موفقیت اصلاحطلبان در بازگشت به قدرت پرداخته شود تا نقاط ضعف و قوت آنها شناخته شود. با بررسی این نقاط میتوان راهبردهای جدیدی برای دورههای بعد در نظر گرفت تا اصولگرایان یا هر جریان دیگر انقلابی از یک سوراخ چندبار گزیده نشود.
رقیبهراسی
و در یک کلام احمدینژادهراسی
اگر دولت ۸ ساله احمدینژاد بخصوص در دور دوم نبود، اصلاحطلبان به این راحتی نمیتوانستند به ارکان قدرت بازگردند. پیش از احمدینژاد، اقدامات افراطی تندروهای اصلاحطلب جامعه را به طور کلی از این جریان ناامید ساخته بود و فرصت به رقبای آنها داده شد. اما با بر روی کار آمدن احمدینژاد، جریان رسانهای اصلاحطلب تا توانست به تخریب آن دست زد و بالاخره موفق شد با انحراف واقعیات ویرانه نمایی از ۸ سال زعامت احمدینژاد را در جریان افکار عمومی جا بیندازد.
متاسفانه برخی از عملکردهای دولت دهم و یازدهم نیز در افزایش تورم و نرخ ارز نیز به چنین حربهای دامن زد. هراس از احمدینژاد و اطرافیان وی فضایی را ایجاد کرد تا اصلاحطلبان بتوانند با منتسب کردن اصولگرایان به وی، گوی رقابت را بربایند. انتخابات سال ۹۲ نمونه واقعی از این هراس بود و در عین حال در سال ۹۶ نیز حسن روحانی و اسحاق جهانگیری در مناظرات تا توانستند ابراهیم رئیسی را مدل جدید احمدینژاد جا زدند که برخی از وزرای دولت نهم و دهم در ستاد وی حضور داشتند.
مظلومنمایی
کسانی که آشوبهای سال ۷۸ و ۸۸ را رقم زدند با گذشت زمان خود را در نقش ناجیان کشور جا زدند. رافت اسلامی نظام باعث شد تا محکومان فتنه بار دیگر به عرصه سیاسی بازگردند و به تفسیر وارونه تاریخ بپردازند. درحالیکه اصلاحطلبان در سال ۸۸ بر تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اصرار میکردند و پس از آن برای یکسال امنیت و ثبات کشور را برهم زدند، اینبار طلبکارانه و با عنصر مظلومیت از ظلم نظام بر خود گفتند!
دیگر بر کسی پوشیده نیست که اتهام تقلب به نظام در سال ۸۸ چنان واهی بود که نشانههای آن را میتوان در سالهای ۹۲ و ۹۶ دید. ابراهیم رئیسی ۱۶ میلیون رای یعنی ۳ میلیون بیشتر از میرحسین موسوی آورد اما هرگز نظام و دولت را متهم به تقلب نکرد. اما اصلاحطلبان و سران دولت یازدهم در دوران تبلیغات با ایجاد موج رفع حصر سران فتنه از آنها قربانیانی ساختند که در سال ۸۸ و ۸۹ قربانی پروندهسازی شدهاند و باید رفع حصر شوند.
در کنار این سیدمحمد خاتمی نیز تا توانست از عنصر ممنوعالتصویری خود بهره برد. او با مظلومنمایی از خود توانست نظرها را به سوی خود جلب کند و بدون اینکه عنوان شد دلیل اصلی محدودیتها چیست، برای حسن روحانی رای جمع کرد. شاید اگر سران فتنه در حصر نبودند و رئیس دولت اصلاحات ممنوعالتصویر نبود - البته جرم آنها بالاتر از این مجازاتهای راحت هست-، آنها نمیتوانستند تا به این حد مظلومنمایی کنند و با فریب افکار عمومی بخشی از آرا را جذب کنند.
بازی با احساسات
اصلاحطلبان توانستند حسی را در جامعه تقویت کنند که براساس آن بودن گزینههای آنها باعث افزایش ثبات اقتصادی، دوری سایه جنگ، افزایش نشاد و شادی مانند کنسرتها و آزادیهای اجتماعی و فرهنگی میشود. در مقابل آنها رقیب را نماینده تندروی و محافظهکاری معرفی کردند که رایآوری آنها باعث محدودیتهای اجتماعی، لغو کنسرتها، افزایش حس ناامیدی در جامعه، از بین رفتن حسن نشاط جامعه و به طور کلی ایجاد رویکرد طالبان و داعش وار! میشود.
چنین دوقطبی احساسی و دامن زدن به آن توسط رسانهها و شبکههای اجتماعی حامی دولت، گرایش به اصلاحطلبان و گزینههای مورد حمایت آنها را تحریک و در نهایت افزایش داد. اصولگرایان تاکنون موفق نشدهاند تا خود را از چنین اتهاماتی نجات دهند و همواره قربانی چنین انحرفاتی توسط اصلاحطلبان میشوند. آنها توانستند با برانگیخته کردن احساسات حتی کسانی را که هرگز رای نداده بودند یا به انتخابات بیتفاوت بودند به نفع خود به پای صندوق رای بکشانند.
بازی با برجام و رفع تحریمها
اصلاحطلبان و رسانههای حامی دولت، کارکرد خود را رفع محدودیتهای اقتصادی بینالمللی و فشار و تنشزدایی معرفی کردهاند. برجامیان و نابرجامیان اصطلاحاتی بودند که دوسال قبل از انتخابات ریاست جمهوری و همزمان با انتخابات مجلس دهم در اسفند ۹۴ وارد ادبیات سیاسی شدند.
این در حالیست که جریان رقیب به عنوان جریانی معرفی شده که با رویکرد تهاجمی به سیاست خارجی مینگرد و ورود آنها به قدرت همراه با تحریم و افزایش فشار اقتصادی خواهد بود. در این دوگانه افکار عمومی به سمتی گرایش پیدا کردند که زعامت آنها منجر به تحریم نشود، این در حالیست که در دیدگاه کلان کشورهای غربی حامی تحریم ایران هرگز برحسب وجود دولت یا جریانی در قدرت دست به تحریم نزدهاند بلکه این سیاست کلی آنها در طول چهار دهه اخیر برای فشار بر ملت و نظام ایران بوده و همچنان دنبال میشود. از این رو حل این انحراف در افکار عمومی تا حدود زیادی میتواند باعث خنثی شدن حربه اصلاحطلبان در بازی تحریمها و برجامها شود.
تسخیر قلبها در شبکههای اجتماعی
یکی از مهمترین حربههایی که حامیان دولت توانستند به کار گیرند، حضور فعال و گسترده در شبکههای اجتماعی بود. حسن روحانی بارها در اظهارات خود در تبلیغات این اتهام را به رقبا وارد کرد که آنها مدافع محدودسازی و فیلتر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هستند. به کارگیری صدها کانال تلگرامی و صفحه پربازدید اینستاگرامی در کنار موج هنرمندان و خوانندگان استیجاری حامی، توانست موج عظیمی را به نفع روحانی و اصلاحطلبان ایجاد کند. در چندسال اخیر شبکههای اجتماعی نقش تعیینکنندهای در گرایش افکار عمومی به سوی اصلاحطلبان بازی کردهاند و این تلاش همچنان ادامه دارد.
برنامهریزیهای بلندمدت برای انتخابات
در حالیکه جریان اصلاحطلب چندین سال است که راهبرد خود را برای هر انتخاباتی در سالهای بعدی مشخص کرده، اصولگرایان تنها یک ماه یا دوماه مانده به انتخابات برنامههای خود را به اجرا در میآورند و در این فرصت کوتاه تبلیغاتی با آزمون و خطای برخی از روشها سعی میکنند به رقابت با اصلاحطلبان بپردازند. برای نمونه حسن روحانی از همان ابتدا مشخص بود که در انتخابات حضور مییابد اما در جریان رقیب تا زمان ثبتنامها مشخص نبود چه کسانی واقعا قصد کاندیداتوری دارند.
این اقدامات سبب میشود تا در زمان کوتاه تا برگزاری رایگیری، تبیین برنامهها و جلب افکار عمومی به سختی پیش رود. بهتر این است که گزینههای اصلی حداقل دو سال قبل از انتخابات به تدوین و ارائه برنامهها و جذب افکار عمومی بپردازند. ترکیبی از این واقعیات و دهها دلیل ریز و درشت دیگر در طول سالهای اخیر باعث شده تا اصلاحطلبان در انتخابات مختلف توفیق بیشتری نسبت به رقیب داشته باشند.
تا پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۹۶، عملکرد دولت یازدهم از حسن روحانی یک بازنده برجای گذاشته بود که شکست او کار سختی نمینمود ولی در دو ماه باقی مانده با به کارگیری ترکیبی از آنچه در بالا اشاره شد، دوقطبی کاذبی به راه افتاد که حسن روحانی را نماینده تحقق آرزوها و رویاهای مردم جلوه دهد و رقیب را نماینده افراطی گری و محدود کردن جامعه جلوه دهند. رادیکال و تندشدن فضای انتخاباتی بر پایه دوقطبی کاذب، باعث غبارآلود شدن فضا و در نهایت ماهی گرفتن اصلاحطلبان از آب گلآلود شد. (جهان نیوز)