میکاییل شهرستانى با انتخاب هفت نمایشنامه مهم اکبر رادى و همچنین روایت تلاشهاى نویسنده براى خلق آثارش، نامهربانىهاى جامعه با او، عشقها، دردها و امیدها، توانسته تصویری خلاصه و نسبتاً کامل از سر گذشت این نمایشنامهنویس بیافریند.
میکاییل شهرستانى در تازهترین تجربهاش، نمایش «هفت پرده» را بر صحنه آورده است. «هفت پرده» کولاژى است مشتمل بر هفت قطعه از هفت نمایشنامه اکبر رادى که توسط شهرستانى انتخاب شده و در کنار هم قرار گرفته و بر صحنه سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر جانی دوباره یافتهاند.
رادى را مىتوان یکى از جدىترین، موثرترین، خوش قریحهترین و البته ایرانىترین درامنویسان کشورمان قلمداد کرد. فارغ از توانایى و تسلط رادى بر هنر درامنویسى، دو ویژگى درخشان، رادى را به درامنویسى شاخص بدل مىکند؛ نخست اینکه او به معناى دقیق کلمه یک نمایشنامهنویس است، فقط نمایشنامهنویس و نه چیز دیگر. همین ویژگى به رادى این امکان را مىدهد تا طى حدود چهار دهه متوالى بنویسد و گنجینهاى پر و پیمان و فربه از آثارش را به دارایى ادبیات نمایشى ایرانى پیشکش کند. بزرگى کار رادى زمانى مشخص مىشود که به این نکته دقت کنیم که او در کشورى، تمام زندگى و دار و ندارش را به پاى نمایشنامهنویسى مىریزد که نه تنها پیشینه قابل اعتنایى در این زمینه ندارد، بلکه براى آن ارزش چندانى هم قائل نیست. بدیهى است که چنین آدمى، در چنین جامعهاى، روى خوشى را نمىبیند و اتفاقا یکى از وجوهى که هفت پرده شهرستانى تلاش مىکند تا به نمایش بگذارد هم همین است.
در روزگارى که تئاتر به مثابه یک هنر وارداتى در ایران، پشتوانه علمى و عملى چندانى نداشت و تنها اندوخته، تلاشهاى گهگاه و پراکنده برخى علاقهمندان بوده است که آنها هم بیشتر تقلیدهایى خام از نمونههاى غربى هستند، رادى توانست بین اصول حرفهاى درامنویسى، به عنوان هنرى غربى و فرهنگ و زبان و روح ایرانى، به مثابه غایب بزرگ جریان درامنویسى نوپاى کشورمان، یک همزیستى ایجاد کند و درامهایى، به معناى واقعى، ایرانى خلق کند. درامهایى که از منظر اصول و قواعد تکنیکى همپاى نمونههاى موفق غربى است ولى از منظر روح کلان حاکم بر اثر، فرهنگ تنیده با تار و پود آن و زبان حاضر در لحظه لحظهاش، عمیقاً ایرانى است. آنچه این ایرانى بودن درام هاى رادى را منحصر به فرد مىکند البته معاصر بودن آنهاست. رادى به جاى رجوع به گذشته با شکوه ایران و حسرت خوردن بر آن، صادقانه و البته متعهدانه در مقابل جامعهاش آیینگى مىکند و به نمایش تضادهاى حاکم بر جامعه ایرانى، تزلزل اخلاقیات و نسبى بودن ارزشهاى انسانى، وضعیت زنان در جامعه ایرانى، معضلات موجود در جامعهاى در مسیر گذار و تحول و مسائلى از این دست مىپردازد.
علىرغم اهمیتى که مجموعه آثار اکبر رادى در تاریخ ۱۵۰ ساله درامنویسى ایرانى دارد، اما توجهى درخور و شایسته، نه از سوى هنرمندان براى به صحنه بردن آنها، و نه از سوى جامعه دانشگاهى براى تحلیل و کاوش در آنها صورت نگرفته است. به خصوص در سالهاى اخیر، به ندرت اجرایى از آثار رادى بر یکى از صحنههاى حرفهاى تئاتر کشور به چشم مىخورد. روشن است که مجموعهاى از عوامل در کنار هم باعث ایجاد چنین شرایطى شدهاند که بررسى آنها مجالى مجزا مىطلبد و از حوصله این نوشته خارج است، اما فارغ از عوامل ایجاد کننده این شرایط، باید گفت محروم ماندن تئاتر ایران از گنجینه آثار رادى بىانصافى بزرگى در حق فرهنگ و هنر ایرانى است. یکى از اقداماتى قابلتوجهى که در راستاى حفظ میراث رادى و به تبع آن ایجاد امکان ظهور و بروز بیشتر آثار او در فضاى تئاترى ایران به وقوع پیوست، انتشار مجموعه آثار رادى توسط نشر قطره بود که در زمان حیات وى اتفاق افتاد. اما بعد از آن، فارغ از فعالیت همچنان مستمر هادی مرزبان، اجراى میکاییل شهرستانى را مىتوان یکى از جدىترین تلاشها براى اداى دین به میراث گرانسنگ رادى دانست.
شهرستانى با انتخاب هفت قطعه، از هفت نمایشنامه مهم رادى و همچنین نمایش مجموعهاى از تلاشهاى نویسنده براى خلق آثارش، نامهربانىهاى جامعه با او، عشقها و دلبستگىها و دردها و بیمها و امیدها، توانسته تصویر خلاصه و نسبتاً کاملى از سر گذشت رادى و آثارش بیافریند.
گرچه چنین تجربههایى در مورد مجموعه آثار درام نویسان بزرگ جهان در کشورهاى دیگر بىسابقه نیست، اما شهرستانى توانسته چنین ایدهاى را از آنها بگیرد و آن را در مورد مجموعه آثار رادى عملیاتی کند که حرکتى قابلتوجه است.
شهرستانى نمایشنامههاى مهم رادى را به ترتیب زمانى در کنار هم چیده است. حکایت با «روزنه آبى» آغاز مىشود که متعلق به دهه ۴٠ است. پیش از نمایشِ قطعهاى از «روزنه آبى»، خود شهرستانى در نقش اکبر رادى، حکایت نامه جلال آلاحمد در مورد اصلاحات پیشنهادى براى نمایشنامه «روزنه آبى» و سر باز زدن رادى از تغییر نمایشنامه را روایت مىکند.
همین روال تا انتها نیز حفظ مىشود، یعنى به فراخورِ قطعهاى از یکی از نمایشنامههاى رادى که قرار است اجرا شود، بخشى از خاطرات رادى در مورد آن نمایشنامه به تصویر کشیده مىشود و این بخشهاى میانى، خط و ربط ارتباط میان این هفت قطعه نمایشى را به وجود مىآورد و هفت پرده را به یک کارگاه رادى شناسى بدل مىکند.
در ادامه قطعهاى از «مرگ در پاییز» به مخاطب ارائه مىشود که آن هم از مخلوقات دهه ۴٠ رادى است. قطعه سوم اما متعلق به دهه ۵٠ است؛ «لبخند با شکوه آقاى گیل». بعد از آن نوبت به یکى دیگر از آثار شاخص دهه ۵٠ رادى، یعنى «منجى در صبح نمناک» مىرسد. از آثار متعلق به دهه ۶۰، «شب روى سنگفرش خیس» و «آهسته با گل سرخ» انتخاب شدهاند و در پایان نوبت به «ملودى شهر بارانى» مىرسد.
شهرستانى در نقش رادى، قدم به قدم، در گذار سالها و در معیت نمایشنامههایش پیر مىشود و مصائب متفکرى را به نمایش مىگذارد که هیچگاه فارغ از دغدغه مردم و جامعهاش نزیست.
شهرستانى تلاش کرده تا در کارگردانى نمایشش، تا آنجا که ممکن است به روح آثار رادى وفادار بماند و البته در این کار موفق است. اما اشکال از جایى آغاز مىشود که بنا به شرایط ویژه نمایش «هفت پرده»، مخاطب براى درک درست نمایش و ایجاد ارتباط با آن، نیازمند آگاهىهاى فرامتنى و همچنین آگاهىهاى پیش نیاز است. آگاهى پیش نیاز را باید آشنایى با متون نمایشى اکبر رادى قلمداد کرد. قطعههاى نمایشى انتخاب شده، هر کدام تنها بخش کوچکى از نمایشنامههاى مهم رادى هستند و اگر مخاطب از قبل این متون را مطالعه کرده و با آنها آشنایى داشته باشد، مىتواند آنها را درک کند ولى در غیر این صورت به نظر مىرسد مخاطب در فهم و ایجاد ارتباط با «هفت پرده» دچار مشکلاتى مىشود، از طرف دیگر بخشهاى میانى قطعه نمایشهاى رادى که محصول دراماتورژى نمایش «هفت پرده» است، نیز نیازمند آگاهىهاى فرامتنى است. یعنى وقتى مکالمه یا مکاتبهای از رادى با شاهین سرکیسیان و یا جلال آلاحمد به مخاطب ارائه مىشود، تنها در صورتى مىتواند جذاب باشد که مخاطب درباره رابطه رادى و سرکیسیان و یا آلاحمد اطلاعات داشته باشد و مثلا بداند که رادى آشنایى با این دو را از مهمترین و تاثیرگذارترین اتفاقات زندگىاش قلمداد مىکند. ولى اگر چنین اطلاعات فرامتنى در اختیار مخاطب نباشد، اختلالى در روند درک و ارتباط با اثر نمایشى ایجاد مىشود که مىتواند به عنوان نقطه ضعف یک اثر نمایشی به حساب آید. از همینروست که این نمایش مىتواند براى دستاندرکاران و محققان تئاتر جذاب باشد ولى براى مخاطبى که بدون اطلاعات جدى در زمینه آثار و زندگى رادى به سالن چهارسو مىآید، مىتواند ایجاد گنگى و سردرگمى کند.
شهرستانى به غیر از خودش، ۲۳ بازیگر بر صحنه دارد و این تعداد بالاى بازیگران، بىشک حجم بالایى از کار و تلاش را براى ایجاد هماهنگى و حصول نتیجه مناسب طلب مىکند. جسارت شهرستانى در پذیرش چنین شرایطى ستودنى است اما باید گفت ضعف برخى بازىها در بعضى از قطعههاى نمایشى به «هفت پرده» آسیب زده است، گرچه چندتایى بازىهاى قابلتوجه هم وجود دارد که از مزایاى این اجرا محسوب مىشوند.
زمان تعویض صحنه در طول نمایش نیز طولانى است و با توجه به مدت زمان دو ساعته اجراى «هفت پرده»، گاهى از اندازه حوصله تماشاگر امروزى تجاوز مىکند. گرچه تغییر مداوم گریم و لباس شهرستانى در نقش رادى در طول نمایش کارى سخت و زمان بر محسوب مىشود، ولى همهمههایى که هنگام تعویض صحنه در سالن شنیده مىشود، مىتواند براى گروه اجرایى به عنوان یک نشانه، مورد بررسى قرار گیرد.
به هر تقدیر باید گفت فارغ از همه کاستىها، «هفت پرده» به واسطه پرداختن به زندگى و آثار اکبر رادى - دستکم - براى اهالى و مخاطبان جدى تئاتر، مىتواند اثرى قابل اعتنا باشد؛ به خصوص براى دانشجویان جوان تئاتر که شناختن اکبر رادى برایشان از واجبات است. در همین راستا تلاش شهرستانى براى اداى دین به یکى از جدىترین نمایشنامهنویسان ایرانى نیز قابل اعتناست. (منبع: ايران تئاتر)