يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۴۴
کد مطلب : 99107

چرایی و چگونگی تشکیل سازمان منافقین (2)

اوج اختلافات درون‌گروهی سازمان
با این حال این اقدام نیز نتوانست تشکیلات به اصطلاح مجاهدین خلق را از مشکلات و درگیری‌های درون‌گروهی نجات بخشد در این مقطع کادرها، اعضا و حتی سمپات‌های سازمان یکباره خود را باختند. در واقع سردرگمی و آشفتگی موجود نیروهای داخلی را در مقابل یکدیگر قرار داده و توان نظامی گروه را به شدت کاهش داد و حتی صراحتاً در جزوه (تحلیلی بر تحولات درون‌گروهی سازمان) وحید افراخته درخصوص بهره‌برداری از اسناد و مدارک موجود که از آمریکاییان فوق بدست آمده بود چنین می‌گوید: «پس از ترور سرهنگ آمریکایی کیف دستی آنها را برداشته و پس از بررسی و ترجمه اوراق اعضای گروه متوجه شدند که اطلاعات ذی‌قیمتی در مورد تاسیسات مستشاری آمریکا در ایران، نحوه خرید هواپیماهای تحویلی به ایران در هر نوبت، توضیحاتی راجع به پایگاه‌های مستشاران آمریکایی در ایران مطالبی در مورد فرودگاه‌ها و قابلیت استفاده از آنها، قبوض خرید اسلحه از آمریکا... بدست آمده است اعضای کادر رهبری تصمیم می‌گیرند این اطلاعات را از طریق اعضای خارج کشور در اختیار سفرای کشورهای اتحاد جماهیر شوروی قرار دهند تا از کمک شوروی‌ها در مورد دریافت سلاح، مهمات، فرستنده رادیویی و... برخوردار شوند» آن را مطرح ساخت گرچه تا سال ۱۳۵۵ شرایط عینی جامعه اجازه تبلیغات مسلحانه و چریکی را می‌داد اما پس از این به‌علت رکود وضعیت انقلابی، تبلیغ مسلحانه می‌باید جای خود را به کار سیاسی می‌داد.
بدین ترتیب از سال ۱۳۵۵ تز خیزش چریکی به شکل ریشه‌ای رد شد و بنابراین بحران شدیدی سازمان را فرا گرفت که در اندک زمان منجر به انشعاب‌های جدید و بالاخره خروج تقی شهرام و برخی از همفکران او از سازمان و بعضاً از کشور گردید. انشعاب تقی شهرام شاید یکی از مهمترین انشعابات گروه محسوب می‌شد اما این تنها انشعاب نبود. تشکیل گروه‌هایی چون نبرد و آرمان از یک طرف و انشعاباتی از سوی اعضای به ظاهر مسلمان که بیشتر آنها در زندان بسر می‌بردند همچون باند رجوی، گروه میثم و سازمان مجاهدین خلق مسلمان از طرف دیگر ترسیم‌کننده اوج اختلافات درون‌گروهی سازمان بوده است گذشته از گروهک‌های یاد شده تعدادی از اعضای مسلمان نیز به شکل ریشه‌ای از سازمان جدا شده و گروه‌هایی چون امت واحده، منصورون و... را پدید آوردند.
بدین ترتیب فروپاشی اساسی این سازمان که مدعی مبارزه مسلحانه بوده و خود را پیشتاز مبارزه چریکی معرفی می‌کرد از سال ۱۳۵۵ آغاز شد. پس از ترور آمریکایی‌ها تا پایان دوران ستم‌شاهی و پیروزی ملت مسلمان ایران از این گروه جنب و جوش قابل ملاحظه‌ای مشاهده نشد. در همین مقطع بود که مسعود رجوی با مشاهده اوج‌گیری خیزش‌های مردمی در جامعه اسلامی به‌واسطه اینکه به‌عنوان یکی از نیروهای قدیمی در زندان مطرح بود سعی کرد با انتشار اعلامیه‌ای چهره سازمان را موجه جلوه داده و با اسلامی نشان دادن گروه خود و حامیانش را در خط اسلام راستین قرار دهد.
وی که تا این زمان بارها در زندان به مقابله با اندیشمندان اسلامی پرداخته و نیروهای جوان و مساعد را از همنشینی با علما و روحانیون زندانی ممنوع می‌کرد دفعتاً اعلام موجودیت نموده و با انتشار اعلامیه‌ای که از درون زندان به بیرون درز کرد مدعی شد: سازمان مجاهدین خلق سازمانی است با ایدئولوژی اسلامی که در سال ۱۳۴۴ توسط محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان بنیانگذاری شده و ما ادامه‌دهندگان راه این بنیانگذاران می‌باشیم (متن این اعلامیه که از واحد برون‌مرزی نهضت آزادی در خرداد ۱۳۵۷ انتشار یافت در صفحه ۷۳۹ از جلد سوم نهضت امام خمینی(ره) درج شده است)

جدایی از علم و اسلام شناسان راستین
اگر بخواهیم تا این مرحله از عمر سازمان تشکیل شده برآوردی داشته باشیم می‌توانیم مهمترین ویژگی‌هایی که اندیشه اخلاق و مرام این گروهک را به تصویر می‌کشد بدین شرح بیان نماییم:
گرایش به مارکسیسم: بنیانگذاران گروه با پذیرش اصول دیالکتیکی و مبارزه طبقاتی به عنوان قانون حرکت تاریخ و ماتریالیسم تاریخی ناآگاهانه یا خانواده آگاه به سمت پذیرش مارکسیسم و لنینیسم حرکت کردند و در واقع مارکسیست‌های ناخودآگاه بودند و نوشته‌های آنانی که با نام و یاد خدا آغاز شده بود مانند شناخت، اقتصاد به زبان ساده، تکامل و... زمینه‌های مساعدی جهت کشانیدن نسل جوان مسلمان به سوی مارکسیسم داشت بسیاری از جوانان مسلمان با مطالعه کتاب‌های منحرف این گروه به راهی رفتند که جز تباهی نتیجه‌ای درپی نداشت.
وابستگی به ابرقدرت‌ها و جاسوسی برای آنها: وابستگی به برخی از ابرقدرت‌ها و جاسوسی برای آنان و همچنین جیره‌خواری حکام کشورهای همسایه خصوصاً کشورهای عربی که ضدیتی با نظام ستم‌شاهی داشتند مایه بدبینی و روگردانی توده مردم از این تشکیلات وابسته بود.
ترس از توده مردم: بنیانگذاران گروه دست‌پرورده ملی‌گراها بودند درپی ۱۳ سالی که از تاسیس گروه تا سال ۱۳۵۷ می‌گذشت تنها موفق شدند در میان تعداد اندکی از دانشگاهیان و دانشجویان جای پایی برای خود باز کنند و هرگز موفق نشدند در میان مردم حضور یافته و با آنها سخن بگویند در واقع تز آنها همچنان که سال‌ها بر همین محور استوار بوده و هست جدایی از توده‌ها بود در بیان علت این اقدام صرف نظر از ترسی که سازمان از توده مردم داشت و به همین علت سعی می‌کرد از آنها دوری گزیند به نقش روحانیت و تلاش آنها در جهت افشای چهره ضداسلامی گروه حنیف‌نژاد خصوصاً در درون زندان به عنوان یکی دیگر از عوامل شکست سازمان در جذب افکار مردم به سمت خود باید اشاره نمود.
علم‌زدگی: کارگزاران سازمان، گذشته از پایبندی گوناگون به دیدگاه‌های لیبرالیستی و سوسیالیستی تلاش داشتند نوعی پروتستانیسم اسلامی را در سطح گروه و جامعه رواج داده و به بهره‌گیری از آن دامن زنند این گروه بر آن بود که قوانین و احکام اسلامی را با علم روز هماهنگ سازد و قرآن را به گونه‌ای تفسیر کند که با دانش و فرهنگ غرب و جهان سازگاری داشته باشند.
دوری از اسلام‌شناسان راستین: رهبران گروهک منافقین که پرورش‌یافته مکتب بازرگان و نهضت آزادی بودند در تحلیل‌های غلط خود به این نتیجه رسیدند که علما و روحانیون اسلام را مخدوش و ملت‌ها را از شناخت اسلام اصیل بازداشته‌اند و به همین جهت در تدوین راهبرد خود به روی گرایش به اسلام پافشاری و تکیه نداشتند و صرفاً با تظاهر به اسلام سعی در جذب نیروهای جوان و مسلمان داشتند.
عدم بهره‌گیری از کتاب‌های معتبر اسلامی: نگرشی بر سیر مطالعات بنیانگذاران گروه، حکایت از بی‌دانشی و عدم آشنایی آنان به مبانی و احکام اسلامی می‌کند این افراد صرفاً بواسطه برداشت‌های خود مبادرت به مطالعه برخی از کتب اسلامی با نگرش سطحی نموده و در کنار آن از کتاب‌های مارکس و لنین نیز بهره‌گیری نمودند که نهایتاً ایدئولوژی التقاطی سازمان پی‌ریزی گردید بطور مثال حنیف‌نژاد دربازجویی خود می‌گوید: (... ما حدود سه سال و نیم با عده محدودی مطالعه می‌کردیم و سپس تا سال ۱۳۴۸ تعداد افراد ما بیشتر شد... ابتدا فقط قران و نهج‌البلاغه می‌خواندیم و برای بالا بردن سطح اعتقادات افراد از کتاب‌های آقای مهندس بازرگان و مرحوم طالقانی استفاده می‌کردیم و برای بالا بردن سطح و درک اجتماعی از کتاب‌هایی نظیر میراث‌خوار استعمار سیاه، گرسنه، کشورهای توسعه نیافته و برخی از کتب دیگر دانشگاهی در مورد کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته استفاده کردیم ما برای آشنایی با نظرات مارکسیست‌ها کتاب‌های آنها را نیز مطالعه می‌کردیم...)

خودباختگی در دوران ناتوانی اعتقادی
اندیشه التقاطی: همانگونه که قبلاً اشاره شد گروه تلاش داشت به عناصر هوادار و تازه جذب شده چنین وانمود کند که بین اسلام و مارکسیسم هیچگونه تضادی نیست سعید محسن در اعترافات خود پیرامون اندیشه التقاطی گروه چنین می‌گوید: (سازمان ما بر مبنای ایدئولوژی اسلامی بنا شده بود و هدف این بود که از لحاظ ایدئولوژیک بتوانیم با قوانین دیالکتیک و مطالعه قرآن تبیین صحیحی از جهان را بنماییم و حاکمیت قانون تکامل و هدف‌دار بودن جهان را روشن سازیم و...) در واقع مهمترین دلایلی که مشخصه التقاطی گروه را به تصویر می‌کشد موارد بشرح زیر بوده است
الف) استفاده از آیات قران و آنچه که قادر است گروه را در جریان مبارزه یاری رساند بطور مثال تکیه بر آیات مربوط به جهاد، عدالت اجتماعی، برخورد با طبیعت و متقاعد به مسکوت گذاشتن و عدم پذیرش مفهومی آیاتی که درباره روح، ملائک، بهشت، جهنم و... بوده است (مرحوم حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی در مراسم گرامیداشت احمد رضایی در سال ۱۳۵۰ در زندان سخنانی را ایراد کرده و درخصوص مقام شهید اظهار داشت که ملائکه بال خود را زیر پای شهید می‌گسترانند اما در همان زمان با اعتراض جمعی از نیروهای سازمان مواجه شد که اظهار داشتند چرا از ملائکه که اصولاً از نظر علمی ثابت نشده‌اند سخن به میان آوردید مطرح کردن این مطلب در مراسمی که شماری از مارکسیست‌ها نیز شرکت داشته‌اند مایه آبروریزی منافقین شده بود.)
ب) تفسیر آیات قران بر اساس دیدگاه خاص خود بطور مثال در تفسیر مومن و مشرک در سوره‌های توبه، محمد(ص) و احزاب می‌گویند منظور از ایمان و مومنین کسانی هستند که در راه تکامل یعنی مبارزه با امپریالیسم گام بر می‌دارند و به این ترتیب کلیه نیروهای مارکسیستی و غیراسلامی در این چارچوب قرار می‌گیرند.
ج) پذیرش مارکسیسم بعنوان یک فلسفه علمی که کاملاً با مبانی و اساس اعتقادات اسلامی مغایرت دارد.
د) پذیرش اصول چهارگانه دیالکتیک و متقابلاً رد اصول متافیزیک
ه) پذیرش ضمنی ماتریالیسم تاریخی که از مبانی مارکسیسم به شمار می‌رود.
یک‌سو نگری: منافقین همانند اسلاف خویش(ملی‌گراهای به ظاهر مذهبی) تنها آن بخش از اسلام را پذیرا بودند که به مبارزه، خیزش و جنبش بستگی داشت و به دیگر بخش‌های اسلام اصولاً کاری نداشته و در واقع اسلامی را رواج می‌دادند که راه را برای پیشرفت و گسترش مارکسیسم و لنینیسم هموار کند (در تاریخ اسلام جریاناتی بودند که تلاش داشتند اسلام را به صورت تک‌بعدی و صرفاً در عبادت و یا سیاست محدود سازند و از شناخت اسلام در همه آنها جلوگیری کنند که از مهمترین آنها فرقه‌سازی‌های انجمن حجتیه، منافقین و... را می‌توان نام برد.)
خودباختگی: بنیانگذاران گروه در برابر مارکسیست‌ها و ماتریالیست‌ها شخصیت ذاتی خود را گم کرده و پایبندی به اسلام را مایه سرافکندگی و شرمساری می‌پنداشتند و به همین جهت می‌کوشیدند با پشت پا زدن به بسیاری از احکام اسلامی که مورد پذیرش دیگر ادیان نبود این کاستی را جبران نموده و با پذیرش مرام مارکسیستی خود را مترقی پیشرفته و روشنفکر نشان دهند این خودباختگی به حدی بود که در برخورد با سازمان‌های برون‌مرزی هم از بازگو کردن ایدئولوژی سازمان خودداری کرده و خود را معتقد به ایدئولوژی علمی می‌دانستند.
ناتوانی اعتقادی: با توجه به مباحث مطروحه می‌توان مدعی شد که بنیانگذاران گروهک منافقین در سطح باور به اسلام دچار ضعف‌ها و لغزش‌هایی بودند که نهایتاً منجر به انحراف گروه از همان ابتدای تاسیس گردید این ناتوانی‌های اعتقادی در به بیراهه کشاندن سازمان نقش بسزایی داشت که حنیف‌نژاد در اعترافات خود صراحتاً به این موضوع اشاره می‌کند وی در این خصوص می‌گوید: (ما درباره مسائل ایدئولوژیکی اشتباهات و اشکالاتی داشتیم که از آقای مهندس سحابی و آقای طالقانی می‌پرسیدیم.) 

چندپاره شدن و شکل‌‌گیری انشعابات اعتقادی
دورویی و دروغگویی: یکی از مهمترین ویژگی‌هایی که این گروهک را از ابتدای تاسیس از دیگر گروه‌ها متمایز ساخته دورویی و دروغگویی بیش از حدی است که حتی در روابط درون‌گروهی و درون‌تشکیلاتی نیز قابل مشاهده است اگرچه سایر احزاب و گروه‌های سیاسی نیز در روند اقدامات خود معمولاً از چنین شیوه‌هایی استفاده می‌کند با این حال منافقین به واسطه خصلت‌های ویژه درون‌سازمانی از همان ابتدا رتبه یکم را احراز کردند.
اعترافات برخی از افراد وابسته به گروهک گواه این ادعاست که می‌توان به عنوان نمونه اظهارات برخی از آنان به شرح زیر را مطرح نمود: (محسن سیدخاموشی: رهبری‌طلبی برای گروه مطرح بود و هیچ‌گاه ایدئولوژی برای آنها مساله مهمی نبود خود را مذهبی جلوه داده و بعد از دیدن دوره را ضدمذهبی می‌کردند) محمدعلی فقیه‌دزفولی: (آنها می‌گفتند با افراد تازه رویه‌ای کاملاً فریبنده داشته باشیم و نماز بخوانیم تظاهر شدید بکنیم ولی در عمل و در جایی که نیاز به فریب دیگران نبود نمازی هم در کار نبود) وحید افراخته: (در مواردی اسلام و مارکسیسم را بر هم منطبق ساخته‌اند فی‌المثل در کنار تفسیری از وصیت حضرت علی(ع) سخنان یک کمونیست را قرار داده و مقایسه می‌کنند در تایید آیات قران از کتب مارکسیستی جملاتی را نقل می‌نمایند و هدف این است که افراد مذهبی را فریب دهند هرکجا لازم است تفسیر مذهبی می‌کنند و هرکجا که ایجاب می‌نماید توجیه مارکسیستی)
ایجاد انشعابات گوناگون و مختلف درون سازمان: مهمترین انشعابات سازمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شامل سه فقره بود که بواسطه اهمیت موضوع به اختصار در مورد هر یک توضیحاتی ارائه می‌گردد:
الف) گروه شریف واقفی:
هسته اولیه این گروه در اواسط سال ۱۳۵۳ و علنی شدن مارکسیسم شکل گرفت این هسته که توسط شریف واقفی پایه‌گذاری شد بود در اعتراض به خط‌مشی مارکسیستی گروه و با کمک صمدیه لباف حرکت خود را آغاز کرد و در داخل مرکزیت و خارج از آن دست به افشای خط‌مشی انحرافی گروه زد که در نهایت بدلیل همین افشاگری‌ها و مخالفت‌ها همانگونه که قبلاً اشاره شد توسط عناصر مارکسیستی گروهک نفاق حذف شدند.
ب) گروه فریاد خلق:
این گروه توسط علی اکبر نبوی نوری و همسرش (اشرف ربیعی) و تعدادی از اعضای سازمان تشکیل شد که با انتشار اعلامیه‌ها و نشریاتی با عنوان فریاد خلق به گروهی با همین عنوان معروف شد آنها در واقع خط مشی التقاطی سازمان را دنبال کرده و با چند انفجار در شهرستان‌های اطراف تهران از جمله قزوین سعی در مطرح نمودن خود داشتند تا اینکه با کشته شدن علی‌اکبر نبوی و دستگیری همسرش در یکی از خانه‌های تیمی دوران فعالیت این طیف بسر آمد بازماندگان این گروه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن فراموشی نام بی‌مسمای فریاد خلق با دارو دسته رجوی هم پیمان شده و در تلاش به منظور مطرح نمودن سازمان منافقین دست به اقدامات سیاسی و تبلیغاتی زده و صرفاً تحت عنوان همان نام کلی فعالیت خود را آغاز کردند.
ج) گروه علیرضا الفت:
گروه دیگری از افراد ادامه دهنده خط مشی التقاطی سازمان در سال ۱۳۵۱ گروه الفت بود که به دلیل مارکسیست شدن علنی تعدادی از افراد مرکزیت آن به رهبری فردی بنام علیرضا الفت (با نام مستعار عبدالله) مطرود عناصر مذهبی واقع شده و در بدو فعالیت توسط ساواک متلاشی و اعضای باقی مانده پس از پیروزی انقلاب به گروه رجوی پیوستند.
علیرضا الفت (عبدالله) دانشجوی فوق‌لیسانس دانشگاه صنعتی شریف بود و در همان دوران افرادی چون فریدون الفت، احمد کلانی و همسرش و تعدادی از دانشجویان مذهبی دانشگاه صنعتی را به گروه خود جذب نمود این گروه که هدف خود را انسجام‌بخشی به خط‌مشی و تشکیلات مجاهدین اعلام کرده بود در عمل با تمامی عناصر ضدونقیض سازمان و از جمله ماموران نفوذی ساواک در ارتباط بوده و به همین جهت به سرعت افشا گردیده و ضربات خرد کننده‌ای دریافت کردند در نهایت الفت به همراه پسرعمویش فریدون و تنی چند از اعضای گروه دستگیر و کشته شدند. 

هسته مذهبی!
بدین ترتیب محافل باقی مانده گروه پس از اعلام ارتداد علنی سعی کردند به همان خط نفاق پایدار بمانند اما این پایداری با اقدامات گروه مارکسیست‌ها در انفجارهای بی‌هدف توسط ساواک شکسته شد. براساس اسناد بجای مانده از ساوک علاوه بر سه گروه فوق گروه دیگری نیز در مجموعه سازمان منافقین وجود داشت که از آنها به عنوان هسته مذهبی یاد می‌شد. در واقع این افراد پس از اعلام مواضع مارکسیستی هسته‌ای بوجود آوردند که به هسته مذهبی معروف شده بود. برخی از این افراد که متشکل از افراد سابق سازمان و همچنین عده‌ای که بتازگی از زندان آزاد شده بودند عبارت بودند از:
فرهاد صفا، محمد صادق، مجتبی آلادپوش و... بعضی از آنها علی‌رغم اینکه مدعی ودند از عناصر مذهبی سازمان هستند در طول زمان به گروه مارکسیست‌ها پیوسته و مابقی آنان نیز در طول سال‌های ۱۳۵۵- ۱۳۵۶ در درگیری با ساواک کشته و یا اینکه از کار سیاسی دست کشیدند احمدعلی روحانی از کادرهای اصلی گروهک پیکار در بازجویی‌هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی از وی انجام گرفت درخصوص عناصر مذهبی چنین می‌گوید: (سازمان پیکار که نیاز مبرمی به جذب نیرو داشت سعی کرد یک هسته مذهبی را که از اعضا سابق مجاهدین بوده و مستقلاً فعالیت می‌کرند تحت نظارت و به نوعی وابسته به خود کند تا منبع تغذیه‌ای برای سازمان باشند سازمان برای عضوگیری با افراد مذهبی و روشنفکر نیز تماس می‌گرفت و با استفاده از برخی افراد سرشناس که سابقه مذهبی داشتند برای جذب آنها کوشش می‌کرد تا هسته مذهبی را با استفاده از آنها غنی نماید. روی اینگونه افراد از نظر ایدئولوژی مدتی کار می‌شد اگر چپ می‌شدند که جذب بدنه مارکسیستی سازمان می‌شدند و اگر در مرام مذهبی خویش استوار می‌ماندند و هسته مذهبی سازمان می‌مانند این شیوه جذب نیرو که حاصل آن پر کردن صفوف سازمان بود سبب می‌شد که سازمان امکان کافی برای جذب نیروهای مذهبی و غیرمذهبی را بیابد.
تصفیه‌های درون‌سازمانی: کشمکش‌ها، دسته‌بندی‌ها تصفیه‌های خونین درون سازمانی نقش بسزایی در تباهی شکست و پایان دادن به نقش سازمان در صحنه سیاسی ایران داشت که در قسمت‌های گذشته به اجمال درخصوص اقداماتی چون حذف شریف‌واقفی و صمدیه‌لباف انشعاباتی چون گروه تقی شهرام، لطف‌الله میثمی مواردی گفته شد با این حال چند نمونه دیگر از اقدامات سازمان در طی سال‌های فوق ذیلاً اشاره می‌شود.
الف) ترور جواد سعیدی که توسط حنیف‌نژاد جذب شده و از اواسط سال ۱۳۵۱ عدم تمایل خود را جهت همکاری با سازمان ابراز داشت و رابطه خود را قطع کرد.
ب) قتل مرتضی هودشتیان وی که مهندس الکترونیک بود به بغداد و سپس به لبنان اعزام شده تا با تعدادی از نیروها آموزش نظامی را فرا گیرد در حین دوره برخی از اعضای سازمان براساس توهمی که برایشان ایجاد شده بود به خیال اینکه وی جاسوس است او را به قتل می‌رسانند.
ج) ترور و تصفیه سایر افراد دیگر چون حسن حضان، علی میرزا جعفری، محمد یقینی، فاطمه ترک‌زاده (وی همسر احمد احمد از اعضای سابق گروهک بود که خاطرات خود را تحت همین عنوان (خاطرات احمد احمد) در سال ۱۳۶۰ چاپ نموده است) محبوبه و رفعت افراز از دیگر اقداماتی بود که سازمان دست به اجرای آن زد که بواسطه پرهیز از اطاله کلام از شرح جزئیات آن خودداری می‌گردد.
فساد اخلاقی: مباحث مربوط به فساد اخلاقی جسته و گریخته در سازمان وجود داشت تا اینکه از زمان تشکیل خانه‌های تیمی بصورت چشمگیری رشد پیدا کرد به نحوی که شاید مانند آن در دیگر سازمان‌های سیاسی کمتر یافت می‌شد علی ایحال بیان موارد مربوط به فساد اخلاقی از حوصله بحث حاضر خارج بوده و در صورت لزوم در مبحثی جداگانه بیان خواهد شد (مشروح این جریانات در صفحات ۵۷۵-۶۱۹ جلد سوم کتاب نهضت امام خمینی)

می‌خواستیم پوست حزب‌اللهی‌ها را بکنیم!
وقایع سال ۱۳۵۷ و عملکرد منافقین:
بدنبال قیام عمومی ملت مسلمان ایران در اوایل سال‌های ۱۳۵۷ علیه رژیم ستم‌شاهی پهلوی گروه‌های سیاسی در تلاش به منظور مطرح نمودن خود هر یک با ژستی عوام‌فریبانه سعی در بهره‌گیری از شرایط موجود را داشتند در واقع ایجاد فضای مناسب فعالیت سیاسی که مرهون خون شهدای به خون خفته روزهای آغازین قیام ملت مسلمان ایران بود از جمله مهمترین عوامل شروع حرکت گروه‌هایی گردید که تا آن زمان شاید کوچکترین واکنشی از خود در قبال ظلم و ستم رژیم استبداد نشان نداده بودند به هر حال سال ۱۳۵۷ه.ش و ایجاد فضای باز سیاسی که به آزاد شدن تدریجی زندانیان سیاسی و انتشار کتب و جزوات متعددی از سوی گروه‌هایی چون سازمان منافقین منجر شد شرایط را به گونه‌ای فراهم ساخت که بعضاً قشر جوان و کنجکاو و علاقمند به مبارزات مسلحانه تحت تاثیر القائات آنها قرار گرفتند و به همین دلیل این گروه در مقایسه با سایر گروه‌های سیاسی توانست به نحوی خود را مطرح کند. گروه فوق با شیوه‌ای منافقانه تلاش می‌کرد به هر نحو ممکن قدرت را بدست بگیرد در واقع تمامی اقدامات گروه از جمله تجلیل از حضرت امام(ره) و برخی علمای اسلام حرکتی بود که به منظور ایجاد زمینه‌های نفوذ در بین توده ملت شکل گرفت که در همین راستا می‌توان عنوان نمود که تحرک سیاسی مجاهدین خلق قبل از پیروزی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، محدود به چند پیام و بیانیه با سطح انتشار نه چندان زیاد است که ظرف کمتر از یک ماه مانده به پیروزی انقلاب آن هم نه به عنوان سازمان مشخص بلکه به عنوان مجاهدین زندانی یا از زندان آزاد شده به شرح زیر صادر کردند:
- پیام تبریک به روزنامه‌نگاران طی دو سطر و بدون موضع‌گیری خاص با امضای (مجاهدین زندانی) به تاریخ ۱/۱۰/۱۳۵۷
- پیام خطاب به مردم با تفضیل بیشتر و با پرداخت به کلیات انقلاب و مبارزه و آرزوی بازگشت (زعیم عالیقدر حضرت آیت‌الله العظمی خمینی) به عنوان (سمبل و چهره درخشان جنبش جاری میهن) و با اظهار امیدواری به پیروزی انقلاب که با این عبارات ختم می‌شد (درود بر شهیدان راه آزادی خلق، مرگ بر امپریالیسم) برقرار باد اتحادیه کلیه نیروهای رزمنده و اصیل خلق، پیروز باد انقلاب دمکراتیک خلق ایران. مجاهدین زندانی ۳۰ دی ۱۳۵۷
- پیام به امام خمینی(ره) در اول بهمن ۱۳۵۷ در حدود یک صفحه با امضایی (از طرف مجاهدین رها شده از بند: مسعود رجوی - موسی خیابانی) در این پیام با عنوان (محضر مبارک مجاهد اعظم حضرت آیت‌الله العظمی خمینی) چنین آمده است: ما آزادی خود را مدیون مجاهدت و جانفشانی‌های خلق رزمنده و ستم کشیده ایران در پرتو الهامات آن زعیم استوار و سازش‌ناپذیر هستیم...
سازمان منافقین که طی اطلاعیه سیاسی نظامی شماره ۲۲ در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۵۸ در اوج همبستگی ملت خطر جنگ داخلی را مطرح کرده بود در تلاش بودند که وضعیت جامعه را در آستانه جنگ داخلی کشمکش و تضادهای حل نشدنی به سایرین بنمایانند که در همین راستا یکی از اعضای سازمان که نقش بارزی در صحنه درگیری‌ها برعهده داشته حال و هوای آن زمان را چنین توصیف می‌کند: (مسئول ما، ما را نسبت به افراد مذهبی و حزب‌اللهی حساس می‌کرد و می‌گفت: چهار چشمی آنها را بپایید منازلشان را پیدا کنید اینها دشمنان سازمان هستند. ما در مراسم ۴ خرداد ۱۳۵۸ می‌خواستیم پوست حزب‌اللهی‌ها را بکنیم همه چیز را فراهم کرده بودیم چوب تیز شده، نانچیکو، زنجیر و کمربند همه زیر نظر من بود ... من حفاظت مراسم را برعهده داشتم.) 

اهداف خود را با وجود آنها محقق کنیم
درخصوص مراسم ۴ خرداد ۱۳۵۸ بایستی عنوان نمود که این مراسم به مناسبت سالگرد سران سازمان همراه با تظاهرات از میدان راه‌آهن تا پارک خزانه انجام شد. در این مراسم با صبغه تبلیغاتی ضدآمریکایی و متهم‌سازی حاکمیت جمهوری اسلامی به مماشات در قبال امپریالیزم آمریکا درگیری مختصری نیز روی داد یکی از شعارهای اصلی این تظاهرات این بود که: آتش عصیان خلق، همیشه توفنده باد توفنده باد. ارتجاع، ارتجاع یکسره نابود باد.
اما در کل سازمان از ابتدای سال ۱۳۵۸ که به نوعی بدنبال ایجاد شورش اجتماعی در کشور بود در فاز اول حرکت تشکیلاتی خود درصدد عضوگیری برآمد که در همین سو نیز برای تبلیغ و عضوگیری گروه‌هایی را مشخص و سازماندهی کرد در کارخانجات، دانشگاه‌ها، مدارس و ادارات به جذب نیرو بپردازد، این گروه‌ها با نام نهاد کارگری، نهاد دانشجویی، نهاد دانش‌آموزی، نهاد کارمندی و محلات مشخص و نام‌گذاری شده و از طریق این نهادها به فعالیت تبلیغی و جذب نیرو بپردازد.
نهاد کارگری: اعضای فعال در نهاد کارگری عبارت بودند از: ابراهیم ذاکری، عبدالعلی مدنما، عذرا علوی‌طالقانی، رضا کریم‌پور، حمید جلال‌زاده، مهدی کتیرایی، ناهید جلال‌زاده، مجید فرزانه، حسن رحیمی.
مریم میرزایی تحلیل عملکرد نهاد کارگری را اینگونه توضیح می‌دهد: اعضای مرکزیت از جمله مهدی ابریشم‌چی و مهدی برایی در گزارشی در مورد این نهاد اعلام کرده بودند (دیگر نمی‌توانیم در کارخانجات فعالیت کنیم چون کارگران نسبت به افراد ما دافعه دارند، در این مدت فقط توانستیم یک و نیم درصد کارگران را جذب کنیم و بنابراین بهتر است از همین افراد هسته‌های روشنفکری تشکیل دهیم تا کارهای ما را انجام دهند).
توضیح اینکه عباس داوری فیض‌پور (از عوامل اطلاعات فروش دوران جنگ به استخبارات عراق) با شغل خیاطی شاید در زمره اندک کارگرانی بود که از طریق این نهاد جذب گروه گردید.
نهاد دانش‌آموزی: گروهی از اعضای فعال در نهاد دانش‌آموزی عبارت بودند از رضا کیوان‌زاد، سعید منیری، ولی‌الله صفوی، حسین شیخ‌الحکما، محمدرضا یزدی‌خواه، محسن منشی، کوروش خاوریان، مجید شوکتی.
نوجوانان سنین ۱۵ تا ۱۸ سال در همه جوامع جهان به علت کم‌آگاهی و احساسات رقیق سرشار در زمره آسیب‌پذیرترین گروه‌های سنی به شمار می‌روند گروهی که گرچه از کودکی فاصله گرفته ولیکن هنوز به مرحله بلوغ فکری نیز پای نگذاشته است و به همین دلیل گروهی است معلق و ظرفی است خالی و آماده پذیرش محتوی و به همین دلیل است که معمولاً گروه‌های تروریستی در همه جهان از این نوجوانان سوءاستفاده فراوان می‌نمایند. گروه رجوی نیز در دوران فعالیت سیاسی نگاه خود را معطوف به دبیرستان‌ها نمود و تلاش کرد از میان این قشر عضوگیری نماید، گروه رجوی گرچه در نهاد کارگری موفقیتی به دست نیاورد ولیکن در نهاد دانش‌آموزی موفق به جذب هزاران نوجوان ماجراجو و ناآگاه در شهرهای مختلف ایران گردید.
محمدرضا یزدی‌زاده یکی از مسئولین نهاد دانش‌آموزی تحلیل گروه رجوی از گروه دانش‌آموزان را چنین توضیح می‌دهد: (دانش‌آموزان ناآگاه‌ترین افراد به لحاظ سیاسی و بی‌شکل‌ترین طبقه جامعه بشمار می‌آیند و به همین دلیل مانند مومی هستند در دست ما که می‌توانیم آنها را به هر شکلی که می‌خواهیم سمت و سو داده و اهداف خود را با وجود آنها محقق کنیم).
گروه رجوی بعد از جذب این نوجوانان از آنها به عنوان سیاهی لشکر در گردهمایی‌ها، فروشنده نشریه و پخش‌کننده اعلانیه و جاسوسی و خبرچینی از جبهه‌ها، بسترسازی برای عملیات تروریستی استفاده فراوان نمود. این گروه همچنین بخشی از این دانش‌آموزان را تحت تعلیم نظامی قرار داد. گروه رجوی از این نوجوانان به نام‌های چون نسل انقلاب، نیرویی بالاترین پتانسیل انقلابی و ملیشیا نام می‌برد نهاد دانشجویی بعد از نهاد دانش‌آموزی توانستند تعداد قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه‌ها و مدارس عالی را جذب گروه نماید گروه رجوی در دانشگاه‌ها تحت نام انجمن دانشجویان مسلمان فعالیت می‌نمود گرچه گروه رجوی تنها گروه بدون رقیب در جذب نوجوانان در دبیرستان‌ها بود ولیکن در مراکز دانشگاهی این گروه رقبای دیگری از جمله انجمن‌های اسلامی، فداییان، حزب توده، جبهه ملی، حزب دمکرات، اتحادیه کمونیست‌ها، گروه پیکار و... را در کنار خود داشت با این همه این گروه موفق به جذب چند هزار نفر از دانشجویان دانشگاه‌ها شده بود.

کتابفروشی؛ جایی برای آموزش و ارتباط
نهاد کارمندی: گروه رجوی با اجاره برخی محل‌های کسب در محلات و فروش کالاهای مصرفی کمی ارزان‌تر از دیگر مغازه‌ها و همچنین گشایش کتاب‌فروشی‌های مخصوص در محلات تلاش می‌کرد در کنار جذب مردم عادی از این مکان‌ها بعنوان پایگاه ارتباطی و محل‌های آموزشی نیز استفاده کند نکته جالب این است که این گروه در حالی که با دست باز به اینگونه فعالیت‌ها ادامه می‌داد در همین حال به خرید و جمع‌آوری و مخفی کردن اسلحه و مهمات نیز مشغول بود و به همین دلیل می‌توان این دوره را فاز سیاسی - نظامی نامید.
این روند حرکتی و موضع‌گیری‌های منافقین در قالب فاز سیاسی صورت می‌گرفت که همزمان با اتخاذ این رویه در جذب نیرو پروژه دیگری تحت عنوان پروژه نفوذ را نیز هدایت می‌نمود. در این پروژه خطرناک که می‌توان از آن به عنوان جدی ترین تاکتیک سازمان برای آماده‌سازی زمینه براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی، (خط نفوذ) بود. نفوذ در نهادهای حساس و تعیین‌کننده نظام از قبیل دادسراها و دادگاه‌های انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران و کمیته‌های انقلاب اسلامی، وزارت خانه‌های مهم، نخست‌وزیری و شورای امنیت کشور، بعضاً بیوت مراجع و حتی دفتر بیت حضرت امام خمینی(ره) (خط نفوذ) سازمان از متقن ترین نشانه‌هایی است که بر اهداف براندازانه این تشکیلات از همان روزهای نخست دوران ۲۸ ماهه (فاز سیاسی) گواهی می‌دهد.
حجت‌الاسلام فضل‌الله محلاتی می‌گوید: آقای احمد صدر حاج سید جوادی شده بود وزیر کشور دولت موقت انقلابی. شما نمی‌دانید که او دست منافقین را در تمام کارها باز گذاشت، خلیل رضایی (پدر رضایی‌ها) را رئیس دفترش کرده بود و این منافقین یکی بعد از دیگری در مراکز مهم دست داشتند.
رجوی در مورد نیروهای نفوذی سازمان می‌گوید: برادران خودمان در دادستانی و سپاه که آنها را برای چنین روزهایی ذخیره کرده بودیم بیکار نبودند در کتاب غائله چهاردهم اسفند نیز به چند نفوذی سازمان در مراکزی چون صداوسیما، اداره دوم ارتش، حزب جمهوری خلق مسلمان و دفتر امام اشاره شده است.
درست در زمانی که مسئولان و نیروهای جمهوری اسلامی درگیر کارهای اجرایی بودند اینها داشتند نفوذی‌های خود را در سپاه و مراکز اطلاعاتی نظام تحکیم و تثبیت می‌کردند و در فکر بردن اسناد و مدارک سری بودند قراین و اطلاعات نشان می‌دهد که سازمان در ایجاد ارتباط و رفع مشکل خود با کشورها مستقیماً از طریق سرویس‌های اطلاعاتی آنها عمل کرده است که یک مورد آن، مساله سعادتی بود.
ماجرای سعادتی گزارش گروه دستگیری سعادتی: دستگیری محمدرضا سعادتی، عضو سرشناس و با سابقه سازمان به اتهام داشتن ارتباط ویژه اطلاعاتی و جاسوسی با عوامل(ک.گ.ب) و سفارت شوروی در تهران که در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۸ اتفاق افتاد. در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ عضو کادر مرکزی سازمان به هنگام مبادله اسناد اطلاعاتی حساس با یک مامور ک.گ.ب توسط پاسداران جمهوری اسلامی نوپای ایران دستگیر شد. عباس امیرانتظام در خاطرات خود می‌نویسد: در یکی از روزهای اسفند ۱۳۵۷ منشی من اطلاع داد که شخصی می‌خواهد به ملاقات من بیاید و یک مساله امنیتی را در میان بگذارد پس از موافقت من، مردی در حدود ۵۰ ساله با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است طبق خبر او قرار است در ساعت ۵ بعدازظهر امروز یکی از دیپلمات‌های سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان ۲۵ شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می‌شود. این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند. 

تمام حرف‌هایش را پس بگیرد
مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست‌وزیر رساندم ایشان دستور داد که آن شخص مسئله را تعقیب کند ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود ناراحت شده بود کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کار خود را به من داد که به اطلاع نخست‌وزیر رساندم بعدها وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کرده‌اند و عمل دستگیری توسط ماشاالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاه‌های عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روس دریافت کرده دستگیر شده است.
چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت ۱۷۰۰ مورخه ۶/۲/۱۳۵۸ و یا ۷/۲/۱۳۵۸ (در قرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی جهت مبادله اسناد و مدارک ملاقاتی می‌نماید. لذا بررسی‌های لازم بعمل آمده و طی طرحی، مامورین سپاه پاسداران انقلاب هدایت شدند که ۵ دقیقه قبل از شروع ملاقات، مامورین به شرکت وارد شوند و مرد تماس‌گیرنده و مدارک را ضبط نمایند... پس از دستگیری مرد تماس‌گیرنده، فیسنکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه نمود ولی توسط مامورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود و فیسنکو بعد از خروج از شرکت، سوار اتومبیلی شد که توسط سه نفر مامور شوروی هدایت می‌شد و منطقه را ترک نمود.
محمدرضا سعادتی اعتراف نمود که در اوایل اسفند سال ۱۳۵۷ در تظاهراتی که در دانشگاه تهران از طرف سازمان مجاهدین خلق ترتیب یافته بود ولادیمیر فیسنکو خود را خبرنگار روزنامه ایزوستیا (شوروی) معرفی کرد و ضمن طرح سوالاتی در زمینه سازمان (جنبش ملی مجاهدین) و هدف‌ها و برنامه‌های آن اظهار علاقه نمود که باب مراوده را با نامبرده بازنماید و در نتیجه از آن تاریخ به بعد ملاقات‌های منظم خصوصی بین سعادتی و افسر اطلاعاتی مورد بحث برقرار گردیده است.
قسمت‌هایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی سعادتی توسط ماموران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب به شرح زیر است: ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی در مورخه ۵/۲/۱۳۵۸ مشاهده گردید که یک نفر مرد روسی از اتومبیل پیاده شده و در خیابان دیبا منشعب از خیابان روزولت وارد شرکت نولکو که یک موسسه صنعتی است گردید در بررسی بعدی مشخص شد که مرد روسی بنام (ولادیمیر فیسنکو یا فیزنکو) دبیر اول سفارت شوروی می‌باشد و مرد تماس گیرنده یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق است...
محمدرضا سعادتی در ملاقات‌های دوم و سوم خود با فیسنکو بر اثر سوالات مختلفی که از ناحیه بیگانه مزبور در زمینه‌های مساله کردستان، حزب توده، موقعیت چریک‌های فدایی خلق، افسران اطلاعاتی سیا، اسناد و مدارک طبقه‌بندی شده سازمان منحله امنیت، امام خمینی و وضع موقعیت معظم‌له در ایران طرح می‌نمود متوجه شد که این شخص باید از جاسوسان شوروی باشد که در ملاقات‌ها قصد دارد اطلاعاتی را کسب نماید به همین جهت موضوع ارتباط خود را با بیگانه مورد بحث با یکی از رهبران جنبش مجاهدین به نام خسرو نظامی مطرح می‌کند و... هدایت می‌گردد که ملاقات‌های خود را با نظر سازمان با فیسنکو ادامه دهد.
پس از انتشار خبر و برخی اسناد دستگیری سعادتی در ۱۶ اردیبهشت توسط سپاه پاسداران به اتهام جاسوسی به نفع شوروی این موضوع در تبلیغات سازمان نقش اصلی را پیدا کرد.
تمامی شعارهای محوری سازمان در تمامی تبلیغات و راهپیمایی‌های مردمی در نیمه اول سال ۱۳۵۸ حول و حوش آزادی سعادتی قرار گرفت. آنها معتقد بودند که فشار بر نظام بایستی آن قدر گسترده و مردمی گردد تا رژیم مجبور شود تمام حرف‌هایش را پس بگیرد. 

باید دست به دست همدیگر بدهیم
در ادامه اجرای پروژه نفوذ منافقین در فاز سیاسی بود که اولین‌بار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روزنامه کیهان و اطلاعات در مورخه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ از ملاقات و مذاکرات رهبران سازمان با امام خمینی خبر دادند. این دیدار صبح روز پنج‌شنبه، ششم اردیبهشت‌ماه در اقامتگاه امام در قم و به طور خصوصی انجام شد.
امام قبلاً از مسئولان سازمان خواسته بود تا مواضع اعتقادی خود را رسماً اعلام نمایند و سپس به ملاقات ایشان بروند و سازمان در قالب یک اطلاعیه و یک نامه به امام که اولی شرح‌شان صدور نامه است مبانی عقیدتی خود را اعلام کرد متن اطلاعیه بدین شرح است: (حضور پدر بزرگوارمان رهبری انقلاب (حضرت آیت ا...العظمی امام خمینی) پس از عرض سلام، کمترین فرزندان مجاهد آن حضرت، حسب‌الامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی اینجانبان سوال فرموده‌اید معروض می‌دارد که: ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری اثنی‌عشری است همان تشیع علوی و همان ارکان عقیدتی قرآن یعنی کتابی که از ابتدا تا انتها بدون کمترین خدشه‌ای تا ابد راهنمای بشریت و مورد اعتقاد مسلمانان بوده و خواهد بود.)
امام خمینی گفت من تاکنون بر علیه شما حرفی نزده‌ام اما هر وقت که ببینم شما خارج از اسلام هستید خواهم گفت.
رضا کیوانزاد از مسئولان مهم سازمان که از سال ۱۳۵۴ در زندان به سازمان پیوسته بود درخصوص جلسه قم چنین بیان می‌کند: (افراد حاضر در جلسه عبارت بودنداز: مسعود رجوی، موسی خیابانی، عباس داوری و محمود احمدی در ابتدای ملاقات امام این طور صحبت را شروع می‌کنند که با سوابق سازمان این طوری بوده، اشاره می‌کنند به تغییر ایدئولوژی و... می‌گویند که این کتاب تغییر ایدئولوژی و اعلام مواضع شما را آورده بودند به من گفته بودند این‌ها این طور هستند این تیپ هستند و من گفتم اگر اشتباهی شده و اگر مسئله‌ای به وجود آمده مربوط به گذشته است به هر جهت شما جوانید الان انقلاب شده و مردم متحول شدند و ما باید دست به دست همدیگر بدهیم برای سازندگی و می‌توانیم و شما می‌توانید اشکالاتتان را برطرف کنید... به هر جهت امام گفتند شما بروید خودتان را اصلاح بکنید و بعد با توجه به اصلاح این اشتباهتان بروید تبلیغ کنید و بروید با مردم باشید، خدا هم کمک‌تان می‌کند... .)
اعظم طالقانی وقایع پس از ملاقات اعضای سازمان با امام را در مصاحبه‌ای چنین توضیح می‌دهد همان شب مسعود رجوی، پرویز یعقوبی و چند نفر دیگر از بچه‌های سازمان هم آمدند شب همه آنجا منزل سیداحمد آقا خوابیدیم. فردای آن روز قرار شد همگی ناهار بروند باغ تولیت و بعدازظهر هم پدر در مدرسه فیضیه سخنرانی کند... در همین احوال، پدر با بچه‌ها (مجاهدین) صحبت می‌کرد که ناگهان صدایش بلند شد. البته من بیرون اتاق بودم اما صدایش را می‌شنیدم جمله پدر این بود که (مگر شما نسبت به من تعهد ندارید؟) این را که شنیدم، در اتاق را باز کردم و داخل شدم آنها فشار می‌آوردند که (آقا این را بگو، آن را بگو، سپاه درباره شما اینگونه گفته، شما نباید کوتاه بیایید و...)
در واقع سازمان از نخستین روزهای پس از انقلاب اسلامی، به اتکای این توجیه که نیروهای حاکم قادر به تحقق (جامعه بی‌طبقه توحیدی) و رهبری مبارزه ضدامپریالیستی نیستند، سرنگونی حکومت و به دست گرفتن قدرت را در بین لایه‌های سازمانی مورد اعتماد کادر مرکزی هدف استراتژیک خود اعلام نمود و به رغم اعلام وفاداری لفظی به رهبری انقلاب، در واقع با تبلیغ و تاکید گسترده و مستمر بر صلاحیت و پیشتازی انحصاری خود، نیرو و جریان دیگری را برای تحقق اهدافی که در شعارهایش مطرح می‌کرد، صالح نمی‌دانست.

پژوهش و تالیف: تورج گیوری
ادامه دارد...

https://siasatrooz.ir/vdcfeyd1.w6d1xagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی