در بخش نخست نقد مجموعه تلویزیونی کیمیا به اشکالات فنی و اجرایی کار پرداختیم. موضوعی که قطعا بسیاری از مخاطبان به برخی از آنها پی برده بودند و یا نقدهای برخی رسانهها موضوع را تاحدودی توضیح داده بود. اما آنچه در بخش دوم نقد این سریال به آن خواهیم پرداخت، اتفاقات و مباحثی است که یا به آنها پرداخته نشده و یا اگر هم بوده خیلی جدی گرفته نشده است. تحریف تاریخ و یا حضور فراماسونری در این سریال شاید نکات جالبی باشد که باعث شود برخی مدیران رسانه ملی کمی به فکر بیفتند و به جای کف زدن برای هر محصول تصویری هزینهبردار، کمی به اتاق فکر و کارشناسهاي واقعا کارشناس روی بیاورند.
انقلاب اشتباهی!
نویسنده سریال کیمیا در یک نشست مطبوعاتی گفته بود: «آمار سال ۹۰ نشان داده است، ۷۲ درصد از جمعیت کشور ما زیر ۴۰ سالاند؛ یعنی هیچ خاطرهای از انقلاب ندارند»، حال سوال اینجاست «کیمیا» برای این اکثریت جامعه که هیچ خاطرهاي از انقلاب ندارند، چه کرد؟ چه تصویری پیشروی آنها قرار داد؟ آیا بینندهاي که انقلاب را درک نکرده و ندیده، با تماشای تصاویر این سریال نميتوانست با خود به این بیندیشد که اساسا این انقلاب، یک اشتباه تاریخی بوده است؟
بگذارید این سوالات را اینگونه تبیین کنیم. در بخش نخست سریال کیمیا چه تصویری از جامعه ایرانی نشان داده شد؟ آیا در دوره پهلوی دوم اوضاع اقتصادی مردم بر وفق مراد بوده است؟ آیا مردم با هیچگونه کمبودی مواجه نبودند؟ در همین سریال، خانوادهها در یک رفاه نسبتا بالا زندگی ميکردند. بيسوادی حتی در شهرستانها هم معنا نداشت، خانههاي بزرگ با امکانات خوب دیده شد. همه خانهها از تلفن، مبلمان و... برخوردار بودند. و اساسا هیچ مشکل اقتصادی یا معیشتی دیده نميشد. به طور خلاصه هیچ کم و کسری در زندگی مردم دیده نشد. حال آنکه حتی سلطنت طلبها و افراد مخالف انقلاب اسلامی هم بر شرایط بد و بحرانی اقتصادی در آن زمان اذعان داشته و دارند.
در بعد فرهنگی چه تصویری ارائه شد؟ چه مشکل و معضل فرهنگی وجود داشت که مردم را به سمت انقلاب کردن سوق بدهد؟ چه ظلم و ستمی از سوی دستگاه حاکمه بر مردم روا ميشد که لزوم خیزش مردمی را توجیهپذیر کند؟ پاسخ به همه این سوالات جوابی جز سکوت ندارد؟ پس آن هفتاد و اندی مخاطب که انقلاب را ندیدهاند باید به چه بیندیشند و توجیه شوند که در سال ۵۷ مردم ما باید برای پیروزی انقلاب مبارزه ميکردند و در این راه جان و مال خود را هم پای انقلاب قربانی ميکردند؟
یک انقلاب بيهویت
آنچه در سریال کیمیا از روزهای انقلاب روایت شد، نشان از یک انقلاب بيهویت داشت. انقلابی که تکلیفش با خودش مشخص نبود و حتی کمتر شباهتی به آنچه مردم در سال ۵۷ رقم زدند، داشت. داستان از اردیبهشت ۵۷ شروع شد، اما ظاهرا در فاصله ۹ ماه تا انقلاب، کمتر کسی با انقلاب همراه بود.
درگیری مردم با ارتش یا تظاهراتها و... ظاهرا فقط در محلهاي رخ ميداد که خانواده پارسا در آن زندگی ميکردند. محلهاي که معلوم نبود کدام ناکجاآباد است. به عنوان مثال بزرگترین حادثه تاریخی از زمان شروع روایت داستان تا بهمنماه، حادثه کشتار مردم در میدان ژاله بود، اما این سریال چه تصویری از آن روزها ارائه داد؟ کل انقلاب در محل سکونت فرخ پارسا و خانوادهاش رخ ميداد و جز چند تکه تصویر مستند، دیگر خبری از انقلاب سراسری مردم ایران نبود. متاسفانه عزم و ارادهاي هم برای بازسازی خيابانهاي آشناي تصاوير مستند آن زمان هم وجود نداشته و حتی اشارهاي هم به آنها نشد. به قول ظریفی اين مبهم بودن مکانها حتي در ديالوگها هم نمايان بود و به هيچ کدام از وقايع يا مکانهاي آن روزها که پرتنشترين ايام انقلاب هم بوده ورود نشد.
اما اشکال جدیتری که ميتوان به کیمیا و انقلابیگریاش وارد دانست، حذف عناصر اصلی و اثرگذار در انقلاب مردم ایران است. این درست که در سریال به شخصیت حضرت امام(ره) در حد چند نوار و اعلامیه اشاره شد، اما روحانیت انقلابی غایب بزرگ در انقلاب بودند. به اضافه آنکه مسجد به عنوان پایگاه اصلی انقلاب جای خود را به کوچهها و یا کتابفروشی آقای نکونام داد. مسجد و روحانیت در انقلابِ کیمیا نقش سیاهی لشکر را داشتند!
سازمان احمقها و افراد کاملا محترم!
باز هم به جمله نویسنده سناریوی کیمیا اشاره ميکنیم. بیش از هفتاد درصد مردم ایران انقلاب را ندیدهاند. حال سوال اینجاست که از ساواک چه تصویری ارائه شد؟ ساواکیها در این سریال افرادی بودند که یا به راحتی ميشد از خطایشان گذشت و چندان آدمهاي بدی نبودند. یا دسته دوم آنها آدمهاي احمق و دست و پاچلفتی بودند که از اجرای کوچکترین ماموریتها هم برنمی آمدند.
گویی عوامل سازنده سریال به جای نگاه واقعی و بيطرفانه (به زعم خودشان) به دنبال تطهیر چهرههاي سرکوبگر رژیم پهلوی بودند. سازمانی که نیروهای ارشد آن در خاک رژیم صهیونیستی دوره دیده بودند، آدمهایی ميشوند که گویی از سر سادهاندیشی فریب خوردند و قصد و نیت بدی هم نداشتند. شهرام کامفر نمونه بارز چنین ساواکیهایی بود. آنقدر که بیننده در برخی مواقع با او همذاتپنداری ميکرد و حتی دلش به حال او هم ميسوخت.
در سوی دیگر یک عده ساواکی به معنای واقعی تعطیل داشتیم که مثلا قرار بود با انقلابیها مبارزه کنند. اوج هنر این ساواکیها هم دید زدن خانه فرخ پارسا بود که البته آنقدر کارنابلد! بود که خیلی زود محل انجام ماموریتش لو رفت. او حتی در کوچههاي خرمشهر هم نتوانست کار خود را به خوبی انجام دهد و به راحتی در تله پارسا گیر افتاد. البته این افسر ساواکی احمق، تنها نبود. آدمهاي ابلهتر از او هم پیدا ميشدند که بزرگترین ماموریتشان تعقیب دختران مدرسهاي و کشف اعلامیه بود.
در دستپخت عوامل ساخت کیمیا اغلب ساواکیها آدمهاي ترسو و ضعیفی بودند که در مقابل مردم هیچ توان و بنیهاي نداشتند. در حالی که واقعیت چیز دیگری بود. یک نمونه آن ساختمان معروف «کمیته مشترک» بود که ظاهرا نویسنده و کارگردان اصلا چنین مکانی را نميشناختند. رفتارهای وحشیانه ساواک به بازجویی تقلیل پیدا ميکرد و این تشکیک را ایجاد ميکرد که آیا واقعا ساواکیها افرادی بودند که داریم ميبینیم یا آنچه بزرگترها برایمان تعریف ميکردند.
اين جرح و تعدیل در واقعیات انقلاب و کوچک شماری اتفاقات بزرگ آیا چیزی جز ساده و بيمعنی کردن انقلاب معنای دیگری دارد؟
انقلابیها و انقلابیگری
کیمیا شخصیت محوری داستانی است که نویسنده و کارگردان به روایت برشهایی از زندگی او ميپردازند. اما اساسا این شخصیت چگونه در رود خروشان انقلاب قرار ميگیرد؟ آیا جز یک کنجکاوی بچگانه (شما بخوانید فضولی) اتفاق دیگری ميافتد؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا کیمیا به یکباره از قله انقلابیگری هبوط ميکند و بيخیال همه آرمانهاي انقلاب ميشود؟ چرا فراموش ميکند که چه اهدافی را دنبال ميکرده است؟ آیا سهم کیمیا از روزهای پس از انقلاب، تنها بر زبان آوردن یک سری جملات کلیشهاي و سطحی است؟
کارگردان سریال در یک مصاحبه گفته بود: «ما نميخواستیم کیمیا را یک انقلابی دوآتشه نشان دهیم. او نمونهاي از آدمهاي دوره انقلاب است که در جریانات حضور داشته، به یک آگاهی و شعور رسیده و در آینده از آنها استفاده ميکند» آیا برای مخاطب باورپذیر است که دختری فقط در جریانات حضور داشته، اما جان خودش را برای انقلاب به خطر مياندازد، اما اعتقاد چندانی به آن نداشته است؟ این به نوعی حماقت محسوب نميشود؟
چطور دختری که فقط در جریان انقلاب قرار گرفته و به زعم کارگردان دوآتشه نبود، در دیالوگهاي ابراز علاقه آرش، از اعتقادات و تفاوتهاي جدی با او سخن ميگفت، از اینکه «ما همه چیزمان با هم متفاوت است» اما به یکباره قید همه این تفاوتها را زد و با او ازدواج کرد؟ البته نظر کارگردان کاملا درست است. کیمیا اصلا انقلابی نیست. او فقط از سر کنجکاوی در خرمشهر و تهران با معلم خود و بعد هم همسایهشان ارتباط گرفت، بدون اینکه ایدئولوژی و گفتمانی برای انقلابیگری خود داشته باشد. اینجاست که شخصیت اصلی داستان شبیه کاریکاتور یک چهره انقلابی به تصویر کشیده ميشود.
در کنار این شخصیت، خانواده او چگونه به انقلاب پیوستند. مادر کیمیا انقلابی بود یا نبود؟ فرخ پارسا چطور؟ در واقع هیچ کدام از آنها انقلابی نبودند و مثل دخترشان فقط در جریان انقلاب قرار گرفتند، اما در برخی مواقع از انقلابیها هم سبقت ميگرفتند!
باقی همسایههاي محله استوار پارسا چگونه انقلابی بودند؟ منهای خانواده نکونام، که به آن هم خواهیم پرداخت، باقی همسایهها افرادی نشان داده شدند که از سطح شعور به شدت پایینی برخوردار بودند. نمونه بارز آن نوع برخورد آنها با خانواده فرخ پارسا بود. فرخ پارسا به جرم پوشیدن لباس نظامی مورد کممحلی و حتی اذیت و آزار مردم قرار ميگرفت. گویی آنها که سالها با او همسایه بودند، نميدانستند که فرخ به روی مردم هیچگاه اسلحه نکشیده است و ماموریت او مبارزه با قاچاقچیان بوده است. بعد هم آنکه اساسا مردم در ماههاي پایانی منتهی به انقلاب با ارتش مشکل و مخالفتی نداشتند و طرف اصلی مبارزاتشان نیروهای ساواک بود.
اما شاید انقلابیترین شخصیتها در خانواده نکونام حضور داشتند. افرادی که انسانهاي منطقیتری به نظر ميرسیدند و اتفاقا برخلاف سایر همسایهها برخورد خوبی به خانواده پارسا داشتند. آدمهایی که به شکل اغراق شدهاي کمککننده بودند، تا جایی که حال بیننده را به هم ميزدند. نمونه بارز آن همسر آقای نکونام بود. خانمی که ظاهرا کلا یا توی کوچه و محل در حال قدم زدن بود، یا پشت در خانه کمین کرده بود تا با کوچکترین اتفاق و فعل و انفعالی خودش را به در خانه فرخ برساند. اینکه او همواره نقش کلانتر محل را بازی ميکرد توهینآمیز نبود؟
تابلوی روی دیوار اتاق مدیریت کارخانه که روی دیوار سمت چپ در ورودی قرار گرفته این تابلو است كه در تصوير مشاهده ميكنيد. (عكس از روي يكي از سكانسهاي نمايش داده شده، گرفته شده است و البته براي وضوح بيشتر برجستهسازي شده است)
حضور یواشکی فراماسونری
شاید آنچه در این بخش به آن ميپردازیم، از چشم اغلب بینندگان سریال کیمیا پنهان مانده باشد. چراکه تیم سازنده به شکل زیرکانهاي آن را وارد سکانسهاي داستانی خود کرده اند و البته به شکل قطره چکانی بر غلظت آن اضافه ميکنند. از زمانی که دوربین کارگردان وارد کارخانه منوچهر ميشود، یک تابلوی نقاشی به ظاهر معمولی روی دیوار اتاق مدیریت کارخانه نصب شده است. تابلویی که دوربین معمولا روی آن تمرکز یا فوکوس نميکند و خیلی زود از آن عبور ميکند (هرچند که در قسمتهاي اخیر و در دوران پس از انقلاب با جسارت بیشتری و به وضوح در کادر دوربین قرار ميگیرد)
این تابلو، اثر « دیوید رابرتز» نقاش اسکاتلندی است که نمایی از شهر اسکندریه مصر را به تصویر کشیده است. در این نقاشی نماد مشهور فرماسونری یعنی «اُبلیسک» به وضوح دیده ميشود. حال سوال اینجاست که چرا چنین تصویری برای اتاق منوچهر استفاده شده است؟
کار وقتی جالب تر ميشود که بدانیم این مهمترین دیوار اتاق مدیریت کارخانه است که ما در تصاویر نمای داخلی اتاق بارها و بارها آن را ميبینیم.
اما در این اتاق جایگاه تصویر حضرت امام(ره) کجاست؟ اگر کمی با دقت به دور و اطراف نگاه کنیم. در سمت چپ میز مدیریت و پشت گلدان بزرگ یک گاوصندوق قرار دارد که روی آن یک قاب عکس از امام خمینی(ره) قرار داده شده است. آیا چنین طراحی صحنهاي را هم باید اتفاقی قلمداد کنیم.
این درست که نه منوچهر و نه آرش اعتقادی به انقلاب نداشته و ندارند. اما آیا آنها که استاد فریب دادن هستند، برای ظاهرسازی هم که شده نباید عکس امام(ره) را در یک جای مناسب و توی دید بیشتر قرار ميدادند؟ چرا چنین نشده است؟ چرا عکس بنیانگذار انقلاب اسلامی روی گاو صندوق که محل نگهداری پول است قرار ميگیرد؟ چرا در بيربطترین جای ممکن در اتاق؟ با عرض معذرت نميتوان همه این اشکالات جدی محتوایی را یک اتفاق دانست. بلکه آنچه به ذهن ميرسد این است که ممکن است برخیها در پوشش روایت زندگی یک زن به نام «کیمیا» خواستهاند ماهی خود را صید کنند. چیزی که به شکلی کاملا غیرمحسوس زیر سوال بردن انقلاب، انقلابیون و البته تبلیغ بيصدای یک فرقه بود.
به هرحال آنچه بايد مورد تاكيد قرار گيرد اين است كه رسانه ملي به عنوان تنها رسانه تصويري در دسترس عموم جامعه بايد بيش از گذشته در انتخاب محصولات خود و سازندگان آن دقت كند. متاسفانه اين بيدقتيها و عدم نظارت درست مسبوق به سابقه است و پيش از اين هم شاهد بودهايم كه برخيها از آنتن سيما سوءاستفاده كردهاند.
حامد فربد