هراسان بیدار میشود در دل سیاهی شب بارها و بارها با خود مرور میکند آنچه دیده است را، به حساب هر چیزی میگذارد به جز رویای صادقه. اما خواب آنقدر تکرار میشود تا مجاب شود رویای صادقه است و عمل به آن واجب...کمی آنطرفتر پسر هم بیخواب میشود و بیتاب، خودش پیشنهاد میدهد که دستور الهی را اجرا کنند... از اینجا به بعد را همه میدانند، دستان لرزان پدر برای سر بریدن پسر و نبریدن چاقو و بعد نازل شدن گوسفندی برای قربانی!
عید قربان است بدیهی است که این سکانس از زندگی دو پیامبر بزرگوار بارها و بارها نقل شود، درست است که امسال زائری در بیتاللهالحرام نداشتیم، درست است که به واسطه فاجعه جانگدازی که سال گذشته در منا رخ داد خیلیها پرچم عزا را در سردرخانه نصب کرده سالگرد عزیزی را میگیرند که با لباس احرام در خونش غلتید اما باز هم خانوادههای زیادی هستند که این روز را به قربانی کردن نذورات و تقسیم این گوشتهای قربانی بین فقرا میگذرانند اما فکر میکنم در کنار قربانی کردن گوسفند و یادآوری فقرا و نذر در این زمینه نگاهی دقیقتر به واقعهای که هزاران سال قبل رخ داده داشته باشیم، چراکه خداوند از ما خواسته در هر چیزی تفکر کنیم.
وقتی عمیقتر و دقیقتر نگاه میکنیم پیام بزرگ این را میگیریم. چه کسی حاضر است فرزندش را به قربانگاه ببرد، چه کسی حاضر است از دلبند و جگرگوشهاش بگذرد؟ چه فلسفهای پشت این شب عظیم است که پدر و پسر را راهی میکند؟ کدام فرزند است که بیحرکت بنشیند و به پدر بگوید: در اجابت معبود شک نکن، گلویم را ببر"
بیشتر که دقت کنی بیشتر میفهمی که راز این عید چیست، رازی که در دل این روز نهفته است و آن را تبدیل به جشن بزرگی برای مسلمانان جهان کرده است. رازی عمیقی که تنها باید در مسیرش قرار بگیری تا متوجه شوی.
اگر آن شب پدری فرزند را تا قربانی کردن میبرد، اگر فرزندی تسلیم است و خودش پیشگام قربانی شدن میشود تنها یک دلیل میتواند داشته باشد تن دادن به اراده خالق!
پدر و پسر که در مقام نبی خدا هستند به نقطهای از اطاعت از دستور خدا رسیدهاند که اگر بهای اطاعتشان درخواستی به این بزرگی باشد شک به دل راه نمیدهند، اعتمادی به خالق دارند که میدانند در پس این درخواست حکمتی است که میتواند آنها را به عرش برساند. اما برای ما چه درسهایی در پس این داستان نهفته است...
همه ما بارها و بارها داستان آن کوهنوردی را شنیدم که در دل شب از قله سقوط کرده و تنها به یک ریسمان وصل است و از خدا یاری میخواهد، همه ما میدانیم که او بین درخواست خداییکه در دلش داشته و از او کمک خواسته که به بریدن ریسمان دستور میدهد و نگه داشتن آن طناب دومی را انتخاب میکند تا صبح روز بعد مردم با جسد یخ زده کوهنوردی رو به رو شوند که تنها سیسانت با زمین فاصله داشت و اگر طناب را رها میکرد زنده میماند...
این ماجراها میتواند نقش راهنمایی باشد که حداقل سالی یکبار کمکمان کند تا در مسیر خدا قرار بگیریم و بسنجیم تا چه حد میتوانیم از خود خدا اطاعت کنیم.
لازم است سالی یکبار از خودمان بپرسیم چه چیزهایی داریم که در مسیر خدا بودن را از ما میگیرد و سالی یکبار قربانی کنیم آنچه را که موجب میشود به دنیای فانی دل بسته و از خدا دور شویم.
لازم است حداقل سالی یکبار از خودمان بپرسیم چه چیزهایی داریم که اگر قربانیشان کنیم میتوانیم در مسیر خداوند باقی بمانیم، غرور تکبر، مال و ملال اندوخته، حتی نگاهی که به ناحق بر نامحرمی دوخته میشود، هر یک میتواند به قهقرا بکشاندمان اگر قربانیشان نکنیم و اجابت نکنیم خواست معبود را...
گاهی میترسیم گاهی که پایمان میلرزد و دلبستگیمان به دنیاییها زیاد میشود بارها و بارها خود را اینطور راضی میکنیم که اگر اشتباه قربانی کنم چه؟ خودمان را گول میزنیم که نه این مورد خاص جزو مواردی است که نباید قربانی شود و میتواند همراهم بماند غافل از اینکه همان موردهای خاص هستند که باید قربانی شوند تا در مسیر خدا باقی بمانیم... اما برای این فرار کردنهای مکرر و بهانهتراشیها هم نسخهای وجود دارد که ما خیلی وقتها یادمان میرود... یادمان میرود که اگر قرآنمان را اشتباه انتخاب کرده باشیم، اگر چیزی را ترک کنیم که باید مجددا به ما بر میگردد، یادمان میرود که خداوند پسر حضرت ابراهیم را به او بازگرداند و تنها خواست ارادهاش را در اجابت خواست خدا بسنجد، یادمان میرود که به حضرت اسماعیل هم زندگی را بازگرداند و زندگی را از او نگرفت. گاهی آنقدر بهانه داریم و آنقدر به ابزار دنیایی دل بستهایم که یادمان می رود تنها اعتمادمان باید به خالقی باشد که بارها و بارها گفته است "هیچگاه خلف وعده نمیکند".
این میشود که اعتماد میکنیم به خیلی از چیزهایی که نباید و اعتماد نمیکنیم به خالقی که از همه مهربانتر و دلسوزتربرایمان است. دلسوزی و مهربانیای که بارها و بارها گفته شده از مهر مادر به فرزند بیشتر است. سالی یکبار در آستانه عید قربان لازم است مرور کنیم و دور بریزیم بگردیم و قربانی کنیم تا بتوانیم همچنان در مسیرش قدم بزنیم تا دلمان نلرزد از غصههایی که دنیا پیش پایمان میگذارد، زمان زیادی نمیبرد خانه تکانی دل سالی یکبار...قطعا اولینبار سختترین کار دنیا خواهد بود اما کافیست یکبار اعتماد کنیم به اندازهای که پیامبر خدا حضرت ابراهیم اعتماد کرد، کافیست یکبار دل بسپاریم به خواست خدا و قربانی کنیم همه منیتها و آنهاییکه پایمان را به دنیا زنجیر کردهاند، سبک که شوی میتوانی همزمان در دنیا و آخرت موفق شوی... هم زندگی میکنی، هم آنطور قدم بر میداری که خالق خواسته و همین باعث میشود مرتب در مسیر برکات الهی و نعماتش باشی، گامت به زمین نرسیده دلت آرام باشد و خیالت آسوده، آن وقت اگر شبی نصفه شبی فرشته مرگ را دیدی نترسی و تسلیم شوی آن وقت آن مرگی را تجربه میکنی که امامان معصوم میگویند مرگی شیرینی و رهایی عمیق، اگر اگر فاصله میان تو و مرگ زیاد شد و چندین سال زندگیکردی همین دلتکانی سالانه کمکت میکند از مسیری که دوستش داری دور نشوی و برسی به آنچه که هدف از خلقتت در زمین بوده است.
پس این فرصت را از دست نداده و درآستانه عید قربانی به قربانگاه میبریم هر آنچه را که خدا از ما گرفته و باعث میشود دور بشویم، هرکس به اندازه توانش چیزی برای قربانی دارد و باید دست از چیزی بکشد، به امید قرار گرفتن در مسیر قرب الهی.
مائده شیرپور