جمعه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۷
کد مطلب : 99251

چرایی و چگونگی تشکیل سازمان منافقین (3)

زمینه‌سازی برای درهم شکستن قدرت نیروهای مسلح و مخالفت با سپاه و کمیته و طرح شعار انحلال ارتش، زمینه‌سازی برای درهم شکستن قدرت نیروهای مسلح وفادار به نظام ج.ا.ا بود که می‌دانستند سرانجام رودرروی تشنج آفرینی‌ها، توطئه‌ها و اعمال مسلحانه آنان خواهند ایستاد. در این مقطع حضرت امام خمینی(ره) که دقیقاً بر دیدگاه‌ها و نقطه نظرات این گروه آگاهی و اشرافیت لازم را داشته و معتقد بودند که آنان (منافقین) تمسک به اسلام دارند نه تعهد به آن با نصیحت و تذکر بارها کوشیدند تا آنان را از پرتگاه نجات دهند با این حال عملکرد غیراسلامی آنان موجب گردید تا حضرت امام(ره) در واکنش به تفکر التقاطی طی سخنان مبسوطی در نوروز ۱۳۵۹ به تشریح وضعیت آنان پرداخته و بیان فرمودند: (همه باید بدانند که التقاطی فکر کردند خیانتی به اسلام و مسلمین است که نتیجه و ثمره تلخ این تفکر در سال‌های آینده روشن می‌گردد با کمال تاسف گاهی دیده می‌شود که به علت عدم درک صحیح و دقیق بعضی از مسایل اسلامی بعضی از این مسایل را با مسایل مارکسیستی مخلوط کرده‌اند و معجونی بوجود آورده‌اند که به هیچ‌وجه با قوانین مترقی اسلام سازگار نیست).
پس از سخنان فوق منافقین با بیان مواضع و دیدگاه‌های خود در مخالفت با وضعیت حاکم بر کشور که عمدتاً در نشریه موسوم به مجاهد چاپ و انتشار می‌یافت به مقابله با نظام اسلامی پرداخته و چهره علنی خود را روشن ساختند در این اوضاع و احوال مجدداً حضرت امام خمینی(ره) طی سخنانی که در ۴ تیرماه ۱۳۵۹ در حضور جمعی از اقشار مختلف مردم بیان فرمودند با تشریح اوضاع گروهک منافقین اظهار داشتند: ممکن است من هی بگویم اسلام، هی بگویم... مجاهد خلق، این حرف‌ها را بزنم لیکن وقتی که اعمال من را ملاحظه کنید می‌بینید که از اول من مخالفت کردم ... هر روزی که این نهضت بخواهد بک قدم بردارد مجلس شورا می‌خواهد مفتوح بشود که یک بساطی در امجدیه پیش می‌آید یک غائله درست می‌شود... اینها گول می‌زنند همه را گول می‌زنند اینها می‌خواستند من را گول بزنند من در نجف بودم اینها آمده بودند که من را گول بزنند بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می‌کنند بعضی‌هایشان در نجف آمدند بیست و چند روز (یک نفر) آمد در یک جایی و من فرصت به او دادم تا حرف‌هایش را بزند او به خیال خودش که می‌خواهد مرا اغفال کند با این حال از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تاثیر آنها واقع شده بودند خداوند رحمتشان کند آنها را هم اغفال کرده بودند من گوش کردم به حرف‌های اینها که ببینم چه می‌گویند، تمام حرف‌هایشان از قران بود و از نهج‌البلاغه ... اینها با خود قرآن و نهج‌البلاغه می‌خواهند ما را از بین ببرند همان قضیه حضرت امیر و قرآن را بر سر نیزه کردند که قران حکم ما باشد... ما مدتی باید زحمت این را بکشیم که این چهره دوم این‌ها را به مردم بفهمانیم این یک چهره است یک چهره با اسم قرآن، اسم خدا، اسم نهج‌البلاغه اسم این‌ها می‌آید در میدان خطرناک است... من خوف این را دارم که این‌ها مهره اسلام را برگردانند آن چیزی که هست... منافق‌ها هستند که بدتر از کفارند... اسلام همیشه گرفتار یک چنین جمعیت‌هایی بوده است اگر امروز ما از این‌ها گول بخوریم یا خدای نخواسته دنبال این‌ها برویم این امانتی که دست ما بوده است به آن خیانت کرده‌ایم.
منافقین در ادامه اجرای پروژه باصطلاح نفوذ خود بدنبال نفوذ در مجلس شورای اسلامی برآمدند که در همین راستا است که شاهد هستیم اعضای این سازمان در بهمن و اسفند ۱۳۵۸ درگیر تبلیغات برای انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی شدند.

بی‌نتیجه بودن اقدامات
مهندس بازرگان اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب طی نامه‌ای خطاب به مردم از آنها خواست که به مسعود رجوی رای بدهند.
عزت‌الله سبحانی، حسن حبیبی و محمدمهدی جعفری از اعضای سابق نهضت آزادی طی اطلاعیه مشترکی در تایید و توضیح اعلامیه مهندس بازرگان در مورد رجوی تاکید کردند. مهندس بازرگان نیز طی مصاحبه‌ای درباره سازمان اینگونه اظهارنظر نمود: همان‌طور که می‌دانید و گفته‌اند سازمان مجاهدین خلق از جوجه‌ها و فرزندان نهضت آزادی ایران بودند... عده‌ای از کتاب‌های من از جمله کتاب راه طی شده و همچنین تفسیر (پرتوی از قرآن) مرحوم طالقانی جزء کتاب‌های اصلی و تعلیماتی مجاهدین بود... مجاهدین به مبارزه مسلحانه معتقد شدند و مبارزه مسلحانه جزء برنامه و رئوس (مرامنامه) نهضت آزادی نبوده از طرف دیگر اینها مقداری از نظریات و کتاب‌های ما را می‌گرفتند ولی صرفاً این نبود.
مهندس بازرگان طی نامه‌ای خطاب به مردم اظهار امیدواری کرد که مسعود رجوی نیز بتواند... رای بیاورد. در نامه وی آمده است: «برای تامین وحدت و حقوق گروه‌های اقلیت، امیدواری آقای مسعود رجوی که معرف جناح پرشوری از جوانان با ایمان می‌باشد نیز بر مجلس راه یافته موفق به همکاری صادقانه با گروه‌هایی با حسن‌نیت از طریق خدمت به خدا و خلق بشود.»
البته پس از آن که رهبری انقلاب با این فکر شدیداً مخالفت کردند، پیشنهاد و نظر بازرگان سخت مورد انتقاد برخی نیروهای خط امام واقع شد و بر او خرده‌ها گرفته و جو جدیدی بر ضد او ایجاد شد.
بازرگان ضمن توضیح مکرر مضامین دو اطلاعیه قبلی خود در مورد التقاطی بودن سازمان اینگونه موضع‌گیری نمود: «این آقایان دارای افکار التقاطی باشند یا نباشند به عهده خودشان است و هم به عهده کسانی که نوشتجات آنان را مطالعه کرده و به نکات التقاطی برخورد نموده‌اند لازم است بیایند و برای مردم روشن کنند. ... آنکه گفته شود خوب است به همه گروه‌ها چه چپی و چه انحرافی رای دهید که مجلس شورا جامع همه گروه‌ها باشد این یک مطلب غلطی است که منحرفین درست کرده‌اند تا در مجلس با خدعه شرکت کنند ملت به این مطالب انحرافی گوش فرا ندهد...»
بدنبال افشای چهره پلید گروهک توسط حضرت امام خمینی(ره) منافقین که تا پیش از آن بواسطه خصلت عوام‌فریبی خود به ظاهر خود را طرفدار امام و انقلاب مطرح می‌کردند علناً نقاب از چهره برداشته و با الفاظی چون ارتجاع حاکم، دیکتاتوری رژیم و... صراحتاً در مقابل امام و انقلاب موضع‌گیری کردند و در این مقطع جملات و القاب گذشته همچون مجاهد اعظم حضرت امام خمینی(ره) قائد عظیم‌الشان، رهبری عالیقدر جنبش به سرعت از اطلاعیه‌ها، بیانیه‌ها و سخنان سردمداران و هواداران گروهک حذف شد.
بعد از اینکه سران گروهک منافقین پی به بی‌نتیجه بودن اقدامات خود بردند در یک هماهنگی با ایادی استکبار اقدام به نقش‌آفرینی در کودتای نقاب نمودند در شرح این کودتا بایستی عنوان نمود که در در ۱۹ تیر ۱۳۵۹ خبر کشف یک کودتای نظامی منتشر شد این کودتا قرار بود در روز ۱۸ تیر آغاز شود که بعدها به کودتای نقاب(نوژه) شهرت یافت. کودتایی که از سوی سازمان جاسوسی آمریکا برنامه‌ریزی و تدارک شده بود این کودتا از لحاظ تجهیزات نظامی که قرار بود از داخل و خارج در جریان آن بکار گرفته شود در تاریخ کودتاهای جهان بی‌سابقه بود و چنان دقیق طرح‌ریزی شده بود که سیا موفقیت آن را قطعی می‌دانست... و به جرات می‌توان ادعا کرد که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در مقایسه با آن بازی کودکانه‌ای بیش نبود.

پس از شکست کودتای نقاب
حجت‌الاسلام ری‌شهری در ۱۵ مرداد ۱۳۵۹ طی مصاحبه‌ای در مورد ارتباط چند گروه سیاسی با عاملان کودتا به ارتباط آنان با سازمان مجاهدین اشاره کرد و چنین اظهار داشت: براساس اعترافات گردانندگان کودتا ... سازمان‌ها و گروه‌هایی مانند پان ایرانیست‌ها، جبهه ملی، سازمان چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق ایران در جریان این طرح قرار داشته و مطالعات و بررسی‌هایی نیز در زمینه همکاری یا موافقت با هر یک از این گروه‌ها صورت گرفته بوده است ... ضمن بررسی‌های انجام شده توسط چند تن از افراد شرکت کننده در طرح کودتا قدرت رزمی سازمان مجاهدین در تهران ۸۰۰ نفر و سازمان چریک‌های فدایی خلق ۳۰۰ نفر اعلام گردیده است پس از بررسی‌های تصمیم گرفته شده است که با این دو سازمان صحبت شود و از آنها قول گرفته شود که علیه یا له عاملان این طرح وارد عمل نشوند و در عوض پس از پیروزی کودتا و اجرای کامل طرح امتیازات خوبی به آنها داده بشود.
بعد از اینکه سازمان نتوانست به مجلس راه پیدا کند و هم چنین نتوانست در روند کودتای نقاب نیز به موفقیت برسد قائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ را رقم زد در این جریان که به نوعی اوج هماهنگی بنی‌صدر با سازمان منافقین را می‌توانیم به روشنی مشاهده کنیم می‌بینیم که در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ قرار بود که به مناسبت بزرگداشت دکتر مصدق مراسم سخنرانی بنی‌صدر در دانشگاه تهران برگزار شود که این مراسم خود به جنجال بزرگی تبدیل شد. لیبرالیست‌ها و مائوئیست‌ها (حزب رنجبران) و مجاهدین خلق، میتینگ تحریک‌آمیزی را راه‌اندازی کرده و افراد مسلح به چاقو، کمربند و پنجه بوکس را در اطراف و اکناف محوطه دانشگاه گمارده بودند تا در صورت فریاد شعار مخالفان، آنها را سرکوب نمایند. برنامه مراسم ۱۴ اسفند با تمهیدات و فضاسازی‌هایی بعد از سخنرانی غوغاگرایانه ۲۲ بهمن بنی‌صدر در میدان آزادی و سخنرانی‌های همراه با درگیری ۴ نماینده نهضت آزادی در امجدیه در هفتم اسفند و هماهنگی گروه‌های موتلف وی طراحی شده بود روزنامه انقلاب اسلامی بدون ذکر نام گروه‌های مارکسیست و مائوئیست اسامی گروه‌های اصلی را که برای شرکت در این مراسم اعلام آمادگی و مشارکت کرده بودند به این شرح انتشار داد: جاما، نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران.
در زمین چمن دانشگاه سخنرانی شروع شد و کف زدن‌ها و سوت زدن‌های متوالی رئیس‌جمهور را به وجد آورد. شعار (مرگ بر ارتجاع) و (درود بر بنی‌صدر) فضا را پر کرده بود ناگهان درگیری کوچکی در گوشه محوطه بین مخالفان و موافقان شروع شد و دو طرف به جان هم افتادند طرف مجاهدین و بنی‌صدر این‌بار با هماهنگی و انسجام بیشتری در درگیری شرکت و مخالفان را به شدت کتک زدند و سرکوب کردند. درگیری به بیرون از دانشگاه و خیابان‌ها کشیده شد رئیس‌جمهور هم از پشت میکروفون دستور سرکوب می‌داد و بین مردم و مجاهدین خلق و هواداران بنی‌صدر چیزی شبیه جنگ رخ داد خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران تا ساعت‌ها حالت جنگ زده داشت. هواداران سازمان، حزب رنجبران و احتمالاً گروه‌های مخالف دیگر در مسیر خیابان‌ها به بعضی فروشگاه‌ها، ماشین‌های دولتی و حتی پلیس حمله کردند. بعضی شخصیت‌های سیاسی، وکلای مجلس و افسران پلیس در این ماجرا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند با زحمت زیاد پلیس بعد از ساعت‌ها همکاری با کمیته و سپاه بر اوضاع شهر مسلط شد. رجوی هم در یک تحلیل درون‌گروهی اظهار داشت که هدف اصلی سازمان از مشارکت در مراسم ۱۴ اسفند و درگیری‌های سازماندهی شده آن (قدرت‌نمایی) در مقابل نهادهای انقلابی بود. 

مظلوم‌نمایی منافقین با نامه‌نگاری
اگر در کل نگرشی به روند حرکت و عملکرد گروهک در ارتباط با بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را بخواهیم به شکل مدونی تقسیم و بیان نمائیم در واقع مواضع آنان را می‌توانیم به سه مقطع تقسیم نماییم که این سه عبارتنداز:
۱- همزمان با انقلاب:
منافقین معتقد بودند که امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب مردم مسلمان ایران را به حرکت واداشت و آنها مهمترین نقش را در کنار این پیروزی داشته‌اند.
۲- پس از پیروزی تا سال ۱۳۵۸:
منافقین معتقد بودند که امام خمینی نقش موثری در قیام نداشت و صرفاً به عنوان یک روحانی در حاشیه انقلاب و یک فرد یا آشنا با قیام بوده و در واقع عامل اصلی قیام منافقین بودند که با افشاگری‌های خود در کنار اقدامات مسلحانه رژیم را ساقط نموده‌اند.
۳- از سال ۱۳۵۹ به بعد:
منافقین بطور کلی منکر نقش امام خمینی(ره) در به ثمر رساندن انقلاب شده و معتقد بودند که انقلاب قیامی بود که مبنای اصلی آن توسط منافقین شکل گرفت و این گروهک بود که موفق شد با هدایت مردم و مسلح نمودن آنان انقلاب ضدسلطنتی را بوجود آورد. (بدنبال تشدید اقدامات تروریستی گروهک و مقابله نیروهای حزب‌اللهی با منافقین سردمداران گروه طی نامه‌ای در اوایل سال ۱۳۶۰ خطاب به امام خمینی(ره) با مظلوم‌نمایی درصدد مطرح نمودن خود به عنوان گروهی مظلوم برآمدند که قسمت‌هایی از نامه مذکور به شرح زیر است:
«... به ویژه که شما امسال را سال قانون و عطوفت و برادری اعلام فرمودید... نه تنها در دو سال و چند ماه گذشته به هیچ‌یک از شکایات ما کمترین رسیدگی قانونی نشده ما را متهم به ایجاد بلوا، تشنج و درگیری می‌سازند و ما را با کمترین رسیدگی قانونی در فشار مضاعف قرار می‌دهند از فردای انقلاب حتی یک نمونه بر روی کسی اسلحه نکشیده و تا این تاریخ جزء علیه متجاوزین عراقی در جبهه‌های غرب و جنوب حتی یک گلوله نیز به روی کسی شلیک نکرده‌ایم...»
در پاسخ به این نامه حضرت امام (ره) طی سخنانی که در ۲۱ اردیبهشت همان سال برای جمعی از روحانیون آذربایجان بیان فرمودند اظهار داشتند: «در آن نوشته‌ای که نوشته‌اید در عین حالی که اظهار مظلومیت‌ها زیاد کرده‌اید، لیکن باز ناشی‌گری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. شما اسلحه در دست گرفته‌اید و می‌خواهید ما را گول بزنید... و حالا هم به موجب احکام اسلام نصیحت می‌کنم شما را ... بهتر است که شما با این جمهوری مخالفت نکنید شما به قوانین اسلام سربگذارید گردن فرود بیاورید و کشور اسلامی ما هم شما را می‌پذیرد و من هم که یک طلبه هستم حاضرم که نه در یک جلسه بلکه در ده‌ها جلسه با شما بنشینم و صحبت کنیم. لیکن من چه کنم که شما اسلحه را در دست گرفته‌اید و می‌خواهید ما را گول بزنید و من اگر در هزار احتمال یک احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم... حالا هم به موجب احکام اسلام نصیحت به شما می‌کنم، شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمی‌توانید کاری انجام دهید شما اگر یک وقت ملت قیام کند مثل یک ذره‌ای در مقابل این سیل خروشان هستید برگردید به دامن اسلام... این مطلب و این رویه را ترک کنید و سلاح‌ها را تسلیم کنید به قوانین اسلام سربگذارید گردن فرود آورید. و ادعا بکنید که ما در جبهه مشغول جنگ هستیم» 

درخواست انحلال ارتش!
به هر حال منافقین که خود را وارث انقلاب می‌دانستند مدعی بودند که تصمیم‌گیرندگان اصلی فقط آنها هستند اما مخالفت امت اسلامی با این گروه که با رهبری داهیانه حضرت امام خمینی شکل گرفت باعث شد تا این گروهک در مقابله با ملت مسلمان ایران دست به سلاح برده و علی‌رغم توصیه‌های مکرر حضرت امام مبنی بر اینکه (اسلحه را زمین بگذارید از این شیطنت‌ها دست بردارید و به آغوش ملت برگردید) اقدام به ترور نیروهای طرفدار انقلاب اسلامی ایران می‌نمایند در این مقطع منافقین بجای پذیرش هدایت و نصیحت حضرت امام خمینی(ره) و سایر علمای اسلام و مسئولین نظام ج.ا.ا با هماهنگی و اتحاد با گروهک‌های مخالف نظام و انقلاب دست به ایجاد تشنج و پخش شایعات و تبلیغات گسترده ضدانقلابی زده و بسرعت دامنه آن را در سراسر کشور با هدف متزلزل کردن دولت، حذف طرفداران نظام و مطرح نمودن خود گسترش دادند.
بر همین مبنا بود که اجتماعات کذایی منافقین که با فریفتن اعضا و هواداران گروهک بر پا شده بود در میدان شهدا، میدان آزادی، امجدیه (شهید شیرودی) و نهایتاً غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران شکل گرفت و پس از آن در اوایل سال ۱۳۶۰ رسماً مبارزه مسلحانه در دستور کار گروهک قرار گرفته و در کوچه و خیابان خون پاک‌ترین فرزندان این مرز و بوم از کارگر، کشاورز گرفته تا رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر محبوب نظام جمهوری اسلامی ایران را بر سنگ فرش خیابان‌ها جاری می‌سازند. درپی این اقدامات ملت مسلمان ایران با رهبری امام امت و با بهره‌گیری از نیروهای مسلح به مقابله با اقدامات تروریستی گروهک پرداخته و با انهدام بدنه نظامی آن بسیاری از سران و سردمداران گروهک را طی درگیری‌های مسلحانه خیابانی به درک واصل کرده و تعداد باقی مانده نیز دستگیر و راهی زندان می‌گردند در این راه تنها مسعود رجوی به عنوان عامل اصلی کشتار ملت مسلمان ایران به همراه بنی‌صدر خائن رئیس‌جمهوری مخلوع ایران توسط عوامل نفوذی خود از کشور متواری و به فرانسه پناهنده می‌شوند.
انقلاب اسلامی و مواضع منافقین در مورد ارتش:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی سازمان منافقین به تاسی از دیدگاه‌ها و نقطه نظرات فکری مارکسیسم مبنی بر ایجاد ارتش خلق در کشور، مواضع و دیدگاه‌های خود را منطبق با نظرات گروه‌های چپی درخصوص ارتش و انحلال آن طی برپایی سخنرانی‌ها و بیانیه‌های متعددی اعلام داشتند در بررسی علل اتخاذ چنین مواضعی از طرف گروه‌های مارکسیستی و خصوصاً سازمان منافقین می‌توان مدعی شد که این سازمان و سایر گروه‌های سیاسی مخالف نظام ج.ا.ا بر این امر واقف بوده اند که در آن مقطع زمانی تنها قوای مسلح متشکلی که می‌تواند به مقابله با توطئه‌های آنان بپردازد ارتش بوده و دریافتند که مسئولین نظام نیز قطعاً با علم بر این موضوع از وجود ارتش (هر چند که بافت آن هنوز بطور کامل دگرگون نشده بود) استفاده خواهند نمود. به همین جهت دست به ترویج افکار ضدارتش زده و مدعی ایجاد ارتش خلقی می‌گردند. همانگونه که اشاره شد نحوه برخورد سازمان با مساله ارتش دقیقاً منطبق بر مواضع مطروحه توسط گروه‌های مارکسیستی بود این تطابق که در واقع برگرفته از ایدئولوژی التقاطی سازمان صورت گرفت کاملاً عاری از محتوی و مفهوم قابل درک بوده و صرفاً گامی در جهت انحلال کامل ارتش تلقی می‌گردید.
درخواست انحلال ارتش در زمانی صورت گرفت که بعضاً افکار عمومی زودرس حاصل از انقلاب بر این باور بودند که سازمان با توجه به شعارهایی که از قبل داده تلاش مضاعفی را در جهت ساخت ارتش اسلام انجام خواهد داد اما اتخاذ مواضع جدید و مطرح نمودن شعار انحلال ارتش در روزهایی که کشور بیش از هر مقطع دیگر نیاز به امنیت و آرامش داشت دیدگاه این افراد را نیز نسبت به سازمان تغییر داده و در همکاری با آنان دچار تردید شدند درایت رهبر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) و طرح شعاری در حمایت از ارتش توانست ارتش را در جهت صحیح خود هدایت نماید و این همان چیزی بود که گروه‌های سیاسی مخالف دین مبین اسلام اعم از چپ، راست و التقاط خصوصاً سازمان منافقین انتظار آن را نداشتند و در واکنش به حمایت مسئولین نظام از ارتش خواستار انحلال ارتش می‌شوند.

توطئه دیگری خنثی می‌گردد
برای مثال مسعود رجوی به عنوان یکی از زندانیان آزاد شده ساواک طی سخنانی در ۵ اسفند سال ۱۳۵۷ صراحتاً خواستار انحلال ارتش شده و مواضع سازمان را اینگونه بیان نمود: (انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو به افول خواهد بود مگر آنکه نظام، ارتش مزدور و پسمانده شاه اساساً و بنیاداً منحل و به طور انقلابی تجدید سازمان شود. این مهمترین مساله کنونی ماست انحلال و تجدید سازمان انقلابی ارتش، لابد همه خوانده‌اید در مطبوعات روز پنج‌شنبه که چه نقشه‌های امپریالیستی و عمالشان برای ما کشیده‌اند نقشه‌هایی برای حفظ همین ارتش و تجدید سازمانش، همین ارتش پسمانده شاه به عبارت دیگر حفظ ارتش شاه ولی بدون شاه مساله این نیست که ما با فرد بخصوصی در ارتش دشمنی داشته باشیم. مساله اساس و نظام و سیستم ارتش است بنابراین به اعتقاد ما معیار مشروعیت انقلابی دولت در قدم اول در برخورد با این مساله خلاصه می‌شود).
در همین رابطه مهدی تقوایی یکی دیگر از عناصر مرکزیت سازمان طی سخنانی که در اسفندماه سال ۱۳۵۷ در محل دانشکده تربیت معلم برگزار گردید با اشاره به لزوم انحلال ارتش چنین می‌گوید: (در حال حاضر و در حالی که ما درگیر یک سری مسائل دست چندم هستیم. ارتش لحظه به لحظه دارد متشکل‌تر می‌شود ارتش یکی از عوامل داخلی است که امپریالیسم سخت در رابطه با آن حساس است و سعی دارد که برای خودش نگه دارد اهرم نظامی دقیقاً محافظ و نگهبان منافع امپریالیسم و تثبیت‌کننده وضعیت و شرایط موجود بوده بنابراین تا انهدام واقعی و کامل و قطعی این سیستم ما نمی‌توانیم بگوییم انقلاب تمام شده است اگر پذیرفتیم که امپریالیسم دقیقاً روی عوامل داخلی است که می‌تواند به تاراج و غارت خودش ادامه دهد. بنابراین ارتش یکی از اهرم‌های قدرتی است که می‌تواند منافعش را حفظ کند).
به دنبال اظهارات فوق که به شکل شدیدتری در اعلامیه‌ها و نشریات منتسب به گروه مطرح می‌گردید مسئولین نظام ج.ا.ا به رهبری بنیانگذار انقلاب اسلامی تقویت ارتش را در دستور کار خود قرار داده و بدین ترتیب حرکت منافقانه این گروهک در انحلال ارتش با شکست مواجه می‌شود. متعاقب این اقدام تشکیلات منافقین به منظور نفوذ در ارتش دامنه تبلیغات عوام‌فریبانه خود را در یگان‌های ارتش گسترش داده و با طرح مواردی چون لزوم سازماندهی ارتش انقلابی، توسط نیروها و قدرت سازمان منافقین در بازسازی ارتش، تبلیغات خود را عمدتاً بر قشر جوان ارتش قرار داده و در برخی موارد نیز توانستند در کنار نفوذ دادن عناصر خود به بدنه ارتش، موفق به جذب تعدادی از کادرهای ارتش نیز شدند و در نهایت با بکارگیری هر دو قشر (عناصر نفوذی و جذبی) درصدد جمع‌آوری اخبار و اطلاعات از مجموعه ارتش بر می‌آیند که بارزترین نمونه از توطئه را می‌توان در جریان فرار بنی‌صدر و مسعود رجوی برشمرد که در طی آن عناصر فوق توسط چندین تن از همافران فنی با یک فروند هواپیمای تانکر سوخت‌رسان ۷۰۷ از طریق مرزهای شمال غربی راهی ترکیه و نهایتاً فرانسه می‌شوند.
مرحوم آقای هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات خود در این زمینه می‌نویسد:
سه‌شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ ۱۶ رمضان برابر با ۲۸ جولای
... ساعت ۱۱ شب خبر فرار یک هواپیمای بوئینگ سوخت‌رسانی نظامی از فرودگاه تهران رسید دستور تعقیب و برگرداندن آن را دادیم ساعت ۲۴۰۰ خبر دادند که وارد ترکیه شده و از دست ما کاری بر نمی‌آید و خلبان آن همان سرهنگ معزی خلبان مخصوص شاه است که هواپیمای شاه را به ایران آورده بود...
چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۶۰- ۲۷ رمضان-۲۹ جولای
... ساعت یازده صبح گزارش رسید که بنی‌صدر و رجوی سرنشین هواپیمای فراری هستند و امروز صبح به پاریس رسیده‌اند و فرانسه به بنی‌صدر پناهندگی سیاسی داده. خبر تلخی است.
به هر حال پس از حوادث سال ۱۳۶۰ و افشای چهره نفاق در براندازی نظام ج.ا.ا که با شناسایی و دستگیری عناصر نفوذی آنها در ارگان‌ها و نهادهای رسمی و غیررسمی کشور همراه شده بود عناصر و مرتبطین گروهک در مجموعه ارتش نیز توسط کارکنان انقلابی خود ارتش شناسایی و دستگیر شده و بدین ترتیب توطئه دیگری از این گروهک در بافت ارتش خنثی می‌گردد. 

نیروهای حزب‌اللهی و طرفدار نظام
اگر بخواهیم عملکرد سازمان منافقین از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ به صورت مجمل جمع‌بندی کنیم در می‌یابیم که سازمان منافقین پس از اوج‌گیری انقلاب اسلامی، آن را یک جنبش دموکراتیک با پایگاه خرده بورژوازی تحلیل نموده و خط‌مشی خویش را استفاده از این جنبش یه عنوان یک پله برای تشکیل جبهه واحد گروه‌های انقلابی و بدست گرفتن رهبری قرار دادند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی منافقین اجرای خط‌مشی خود را که در دوران انقلاب تحقق نیافته بود با شرایط جدید تطبیق داده و طی یک خط‌مشی سه مرحله‌ای در حقیقت برنامه سرنگونی نظام ج.ا.ا و تصرف حاکمیت را شکل می‌دهند که این سه مرحله عبارت بودند از:
۱) طرح گسترش و تثبیت سازمان: در این مرحله باصطلاح با هدف بی‌آینده کردن نظام تلاش نمودند خود را به عنوان تنها آلترناتیو حکومت ایران در سطح بین‌المللی مطرح نموده و مدعی می‌شوند رهبران نظام به عنوان راس هرم بایستی از بین بروند در قسمت دوم این مرحله و به منظور تثبیت آلترناتیوی خود و به اصطلاح برانگیختن قیام عمومی و پاره کردن تور اختناق مدعی شدند سرانگشتان نظام و به تعبیری بدنه نظامی آن که آنها را طرفداران نظام برشمرده بودند بایستی نابود شوند.
۲) تشکیل جبهه متحد علیه نظام ج.ا.ا: در این مرحله سازمان تلاش خود را بر محور اتحاد با سایر گروهک‌های مخالف نظام ج.ا.ا قرار داده و در این راستا تحلیل خود را بر این اساس استوار ساخت که بواسط موفقیت در مرحله اول که منجر به طرح و تثبیت آلترناتیوی سازمان شده است سایر گروهک‌ها با محور قرار دادن این گروهک و ائتلاف مورد نظر را به رهبری منافقین انجام خواهند داد با این حال بجز تعداد اندکی از جمله گروهک‌های (جنبش مسلمانان مبارز به رهبری دکتر حبیب‌الله پیمان) جمعیت اقامه به رهبری روحانی نما جلال گنجه‌ای و جنبش شورا به رهبری صدر حاج سیدجوادی مشخصاً بنی‌صدر (به صورت پنهانی) در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ سایر گروهک‌های ضدانقلاب حاضر به اتحاد با گروهک منافقین نگردیدند.
۳) تحقق جایگزینی: این مرحله که به عنوان نقطه پایانی تلاش گروهک در جهت بدست گرفتن قدرت تلقی می‌گردید به عنوان راهبرد نهایی مطرح شد بر این اساس رهبران گروهک مدعی شدند تحقق مراحل اول و دوم براحتی مرحله سوم را پدید خواهد آورد علیهذا بواسطه شکست در مراحل قبلی این مرحله نیز با شکست مواجه می‌شود.
نگرش تحلیلی فوق چهره روشنی از پوسته به ظاهر اسلامی این گروهک به تصویر می‌کشد چراکه گروهک منافقین به منظور جذب نیرو و هواداران بیشتر محور حرکت خود را بر اساس کار تبلیغاتی قرار داده و با توجه به شرایط سیاسی حاکم بر کشور در اولین گام هیچگونه موضع منفی نسبت به حضرت امام(ره) نگرفته و ایشان را به عنوان رهبر انقلاب خطاب نموده و نسبت به دولت نیز سیاست تشویق و انتقاد را در پیش می‌گیرد با ورود به سال ۱۳۵۸ گروهک حضور خود را در بین محافل دانشجویی و دانش‌آموزی تقویت کرده و با برپایی جلسات به ظاهر انقلابی برای اولین‌بار در تیرماه سال ۱۳۵۸ به اظهارنظر درخصوص مسائل امنیتی کشور در بین نیروهای دانشجویی هوادار پرداخته و کم‌کم رنگ و بوی آن را در جهت مخالفت با حاکمیت نظام ج.ا.ا تغییر می‌دهد پس از چند ماه کار مداوم بر روی مسائل فوق که عمدتاً با برپایی سخنرانی‌های هم شکل و با یک محتوا صورت می‌گرفت در اوایل سال ۱۳۵۹ گروهک انسجام تشکیلاتی را به عنوان یک اصل در دستور کار قرار داده و به سازماندهی تشکیلات می‌پردازد و با تشکیل واحدهای میلیشیا (شکل دادن نیروهای هوادار در قالب یگان‌های نظامی) را در این مرحله مطرح و در تابستان سال ۱۳۵۹ و قبل از شروع سال تحصیلی خط ورود به فاز سیاسی - نظامی به نیروهای هوادار تشکیلاتی اعلام می‌گردد.
در همین دوران که با شکست گروهک در عرصه‌های سیاسی داخلی همراه بود تشکیلات از حضور در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی باز می‌ماند خط مخالفت با نظام ج.ا.ا به صورت علنی آغاز می‌گردد. مخالفت آشکار با نیروهای انقلابی و هوادار نظام و توهین و تهمت تحت عنوان وجود خفقان در داخل کشور محور تبلیغات گروهک قرار گرفته و ضمن برپایی جلسات و سخنرانی‌های عمومی به شکل شدیدتری در نشریات گروهک از جمله نشریه موسوم به مجاهد و همچنین بیانیه ها و اطلاعیه‌های متعدد مسئولین نظام و حتی رهبر انقلاب را نیز مورد حمله قرار می‌دهند اظهارات بنی‌صدر در شهریورماه ۱۳۵۹ که از قبل دارای روابط پنهانی با این گروهک بود یکی از عوامل تسری‌بخش تبلیغات گروهک در جامعه بود. حمایت تلویحی بنی‌صدر که به هر حال به عنوان رئیس‌جمهوری ایران مطرح بود در واقع موجی از تنش‌های داخلی در سطح جامعه را پدیدار ساخت که اوج آن در حادثه ۱۴ اسفند سال ۱۳۵۹ در حین سخنرانی بنی‌صدر در دانشگاه تهران ظاهر می‌گردد هواداران منافقین در این مراسم که تحت حمایت علنی بنی‌صدر قرار داشتند با تشویق بنی‌صدر اقدام به جرح نیروهای حزب‌اللهی و طرفدار نظام پرداخته و مقدمات آشوب سال ۱۳۶۰ را فراهم می‌سازند.

برای سازمان دو راه بیشتر باقی نماند
با ورود به سال ۱۳۶۰ مسعود رجوی که خود را به عنوان مسئول اول گروهک مطرح نموده بود در طی یک جلسه درون‌گروهی با عناصر شورای مرکزی که تعداد آنها به ۲۵ نفر می‌رسید خط براندازی نظام ج.ا.ا را از طریق ضربه نظامی اعلام و در اردیبهشت سال ۱۳۶۰ با تشکیل شورای نظامی و تبدیل تشکیلات سیاسی به تشکیلات نظامی اولین تظاهرات نیروهای نظامی با آتش زدن لاستیک و حمله به نیروهای طرفدار نظام در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ آغاز می‌شود در این زمان برپایی تظاهرات مقطعی به قصد ایجاد آشوب و تحت پوشش حمایت از بنی‌صدر شدت یافته و در ۲۵ خرداد مقدمات حرکت مسلحانه در تظاهرات خیابان انقلاب تهران با نمایان شدن سلاح‌های گرم توسط هواداران گروهک شکل گرفته و نهایتاً روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ به طور رسمی و علنی به عنوان آغاز مبارزه مسلحانه علیه نظام ج.ا.ا به کلیه هواداران اعلام و درخواست برپایی تجمعات اعتراض‌آمیز مسلحانه به نیروها اعلام می‌گردد.
علی‌ایحال در روز ۳۰ خرداد که گروهک منافقین از آن به عنوان سرآغاز ورود به فاز نظامی یاد می‌کنند جنایات مسلحانه منافقین در سراسر کشور آغاز و متعاقب آن اقدامات تروریستی گروهک علیه مسئولین نظام شکل می‌گیرد. آنچه مسلم به نظر می‌رسد آن است که سازمان نه تنها از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی بلکه از سال‌ها پیش از آن و در واقع در پیچیده شدن رسالت تاریخی و مکتبی برای خود به این مساله رنگ ایدئولوژیک می‌داد بدنبال اوج‌گیری انقلاب اسلامی و درپی کمرنگ شدن بسیاری از تحلیل‌های سازمان در رابطه با مبارزه مسلحانه کلاسیک و جنگ چریکی شهری و پس از آنکه رهبریت بلامنازع امام خمینی در امر انقلاب بر همگان عیان و آشکار می‌شود برای سازمان دو راه بیشتر باقی نمی‌ماند یا به واقعیت‌ها و حقایق مسلم اجتماعی تن داده بطلان و غیرواقعی بودن بسیاری از پیش‌بینی‌های خود را بپذیرد و آنگاه چون قطره‌ای بی‌ادعا در دریای بیکران مردم وارد شده و از اهداف گروهی خود دست بردارد و یا به اصرار و پافشاری در صحت و حقانیت تحلیل‌های خود و با حفظ هدف اصلی خود یعنی کسب رهبریت جامعه بی‌طبقه توحیدی، در جریان پرتلاطم حوادث و رویدادها به مقابله با رژیم تازه تاسیس جمهوری اسلامی وارد شود که سازمان به دلایل متعدد از جمله عدم آمادگی بستر ذهنی هواداران عدم آمادگی جامعه عدم موفقیت در کسب قدرت و عدم انعطاف‌پذیری نظام در مشارکت دادن آنها وظیفه اصلی خود را تلاش برای سرنگونی نظام از هر طریق ممکن قرار داده و در این راه البته از هر وسیله‌ای برای وصول به این هدف (به دست گرفتن راهبری جامعه) توجیه شده و آنچه که بکار نیامده پایبندی به کمترین اصول اخلاقی بوده است توجه به گفته‌های مسعود رجوی نیات آنها را روشن‌تر می‌سازد او در مصاحبه‌ای می‌گوید: (سازمان تنها نیروی انقلابی سراسری بود که از همان فردای انقلاب بهمن‌ماه با شناختی که از ماهیت ارتجاعی رهبری انقلاب و آینده او داشت بجای خط تشکیل حزب با تمام قوا خط تشکیل ارتش خلق ایران را برگزید حتی در لابلای قضایای گروگان‌گیری ما مضافاً به افشای ماهیت خود رژیم این خطر را با تشکیل میلیشیای سراسری تکمیل نمودیم و یا مساله اساسی ما از روز اول در حول تشکیل ارتش خلق این بوده که چگونه می‌توان ماهیت ارتجاعی حاکم را برای اقشار گسترده مردم به بهترین صورت برملا نمود و آنگاه آن را در بالاترین نقطه انزوای سیاسی و اجتماعی‌اش به دام انداخت)
بدین ترتیب کاملاً روشن است که دنبال کردن مبارزه با نظام چیزی نبود که تنها پس از حوادث ۳۰ خرداد در دستور کار مجاهدین خلق قرار گرفته و یا مختص فاز نظامی سازمان باشد ولی آنچه که در میان ۳۰ خرداد را به عنوان یک نقطه عطف مشخص می‌کند فرو افتادن تاکتیک‌ها و ماسک‌ها و عریان شدن این هدف است تا قبل از ۳۰ خرداد سازمان به دلایل متعدد که در جای خود می‌آید از جمله عدم آمادگی هواداران برای پذیرش چنین هدفی از طرح علنی مساله اجتناب داشته و حتی سعی می‌کردند در قبال افشاگری‌هایی که در این مورد از سوی تشکیلات اسلامی و نهادهای انقلابی انجام می‌شد موضع‌گیری کرده و آن را مورد انکار قرار دهند. 

جذب رای بنی صدر به نفع خود
مخالفت‌های ابوالحسن بنی‌صدر با خط امام و پشتوانه رای ۱۱ میلیونی وی منافقین را به وسوسه واداشته و موجب می‌گردد تا با بخش روابط خارجی سازمان ملاقات‌ها و مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم (از طریق انجمن‌های دانشجویی وابسته به سازمان) را با بنی‌صدر و اطرافیان او فعال‌تر کرده و بنی‌صدر و رجوی نیز به دیدارهای خود بیفزایند این صمیمیت و نزدیکی تا حدی پیش می‌رود که سازمان تا قبل از ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ از محتوا و خطوط سخنرانی بنی‌صدر مطلع بوده و بعلاوه اداره کل مراسم و جزئیات آن را مهدی ممکن (مشاور سیاسی بنی‌صدر که گرایشات آشکاری نسبت به سازمان داشت) به عهده می‌گیرد و سازمان نیز متقابلاً با بسیج نیروهای خود عمده شرکت‌کنندگان در مراسم را گرد می‌آورد خط سیاسی لازم‌الاجرا برای هواداران شرکت‌کننده در این مراسم تشدید هرچه بیشتر شعارهای ضد خط امام (که بعضاً از قبل تعیین شده بود) و در صورت مساعد بودن شرایط سرکوب افراد حزب‌اللهی بود که این برخورد خشونت‌آمیز از جانب مجاهدین خلق عملاً و به وضوح مشاهده گردید رئیس‌جمهور وقت در این مراسم نیات واقعی خود را در مخالفت با حزب جمهوری اسلامی و روحانیت فعال در آن بطور علنی آشکار نمود این مساله باعث آزرده خاطر شدن بسیاری از عناصر شرکت‌کننده که تمایلات شدید مذهبی داشتند گردید و بعضی از آنها موضع‌گیری نمودند این موضع‌گیری به خشونت انجامید و آنها توسط نیروهای سازمان سرکوب شدند که بعداً این مساله از طریق رسانه‌های جمعی منجمله صداوسیما از دانشگاه تهران پخش گردید و نوعی پیروزی سیاسی و نظامی برای مجاهدین خلق به حساب آمد از آن پس سازمان شرایط سیاسی را مطلوب تشخیص داده و تلاش وافری در هرچه گسترده‌تر و عمیق‌تر نمودن دامنه اختلافات بین بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی می‌نماید.
این اعتقاد سازمان که حذف بنی‌صدر توسط امام کار ساده‌ای بنظر نمی‌رسد و در صورت دست زدن به چنین اقدامی از سوی امام تمام نیروهای بنی‌صدر (همان ۱۱ میلیون رای) جذب سازمان خواهند شد مجاهدین خلق را در این امر مصمم‌تر می‌نمود در مورد بنی‌صدر نیز گفته می‌شد: «اولاً این ما نبودیم که به سمت او رفتیم بلکه او بود که جذب ما شد ثانیاً در تشدید این تضاد در حاکمیت یا بنی‌صدر با ما خواهد آمد که در این صورت وصول به مطلوب است و یا نمی‌کِشد و کنار می‌رود که در آن صورت نیروهایش مال ماست» با این بینش است که موضع‌گیری‌های جدید مجاهدین خلق یکی پس از دیگری عنوان می‌شوند از آن جمله (خلع ید از حزب جمهوری نخستین قدم اساسی در راه نجات انقلاب و به وقایع ۱۴ اسفند به عنوان حرکتی مردمی) بزرگنمایی می‌گردد دستگاه قضایی که پیگیری جریان ۱۴ اسفند را برعهده دارد تحت فشار تبلیغاتی قرار می‌گیرد و رجوی سال ۱۳۶۰ را سال مقاومت انقلابی اعلام می‌کند و تعطیلی روزنامه میزان، ارگان نهضت آزادی مورد اعتراض سازمان واقع می‌شود با بسیج نیروهای تشکیلاتی تظاهراتی به نام مادران مسلمان در تهران بدون اجازه وزارت کشور برگزار می‌شود و تبلیغات گسترده‌ای حول آن به راه می‌اندازند و انرژی زیادی برای منعکس نمودن این تظاهرات روی خبرگزاری‌های خارجی گذاشته می‌شود که رادیوهای بیگانه همان شب جریان را اعلام کرده و شبکه تلویزیونی ناتو (حدود ۱۰۴ فرستنده) مراسم را از طریق ماهواره پخش می‌نماید بعد از این مراسم نامه‌ای به حضرت امام(ره) نوشته و درپی جواب داهیانه امام امت سازمان مجاهدین خلق در پوشش نامه به رئیس‌جمهوری اتمام حجت می‌کند سپس با طرح مساله رفراندوم و دامن زدن به آن و تاکید بر بن‌بست سیاسی در آن شرایط و به عنوان اعتراض به تعطیلی روزنامه انقلاب اسلامی و پیشگیری از تصویب عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر توسط مجلس شورای اسلامی، تظاهرات موضعی و پراکنده در سطح شهر تهران و شهرستان‌ها برپا می‌کند و در این تظاهرات که با تاکتیک (بزن و در رو) صورت می‌گرفت بر طرح مساله بنی‌صدر و ضرورت حمایت از مشارالیه به عنوان اصلی‌ترین مساله سیاسی تاکید می‌شود و شعارها نیز بر آن اساس تنظیم می‌گردد. (افراد وابسته به سازمان مسلح به سلاح‌های سرد بوده‌اند و به منظور ایجاد نوعی تنش سیاسی تاکیده شده بود که می‌بایست به افراد حزب‌اللهی تهاجم صورت گیرد)
برخلاف تبلیغات ارتجاعی این راهپیمایی تاریخی (۳۰ خرداد) کاملاً مسالمت‌آمیز بوده و بدون هیچگونه قصد و درگیری حتی تمام ضرب و شتم‌ها و باران گلوله‌ها و گاز اشک‌آور را تحمل کرده و قصد آن داشتیم تا با حضور در برابر مجلس اراده و اکثریت رای ملت ایران را اعلام نماییم و اگر آتش نبود از میدان فردوسی تا سپه و تا جارو کردن مجلس ارتجاعی راهی نبود) با توجه به آنچه که عنوان شد می‌توان عملکرد سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق را تا مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آنچه را که این گروهک در قالب مشارکت سیاسی فعال انجام داده است بشرح زیر برشمرد:
۱- ثبت‌نام از جوانان و افرادی که تمایل به عضو شدن در تشکیلات را داشتند.
۲- استفاده از مرجعیت رهبران مذهبی و خود را زیر چتر آنها قرار دادن مانند آیت‌الله طالقانی
۳- ایجاد تنش‌های سیاسی به منظور بهره‌گیری بیشتر از فضای مناسب
۴- ایجاد تنش‌های سیاسی به منظور بهره‌گیری بیشتر از فضای مناسب
۵- تشدید اختلافات بین بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی
۶- کاستن از قدرت و حرمت روحانیت
۷- معرفی سازمان به عنوان تنها نیروهای انقلابی
۸- برپایی تظاهرات و میتینگ‌های سیاسی
۹- ایجاد نمایشگاه‌های بنی‌صدر
۱۰-مشارکت در قالب کاندید شدن در پارلمان و مشاور
۱۱- تقویت موضع بنی‌صدر
۱۲- ارائه تحلیل‌های تنش‌زا به منظور بهره‌برداری سیاسی
۱۳- مشارکت انفعالی پس از آنکه دریافتند مشارکت فعال سیاسی نمی‌تواند آنها را در قدرت سهیم سازد.
۱۴- ایجاد حادثه ۱۴ خرداد با همکاری و تقویت رئیس‌جمهور وقت با تاکید بر آرای ۱۱ میلیونی
۱۵- مصاحبه با وسائل ارتباط جمعی به منظور مرتجع نشان دادن رهبری نظام جمهوری اسلامی
۱۶- برگزاری راهپیمایی ۳۰ خرداد در وسعت زیاد
۱۷- جذب نیرو با استفاده از انگیزه‌های روانی و شیوه‌های تبلیغاتی در بین نسل جوان و دانش آموزان
۱۸- برقراری ارتباط و تماس با سازمان‌های بین‌المللی
۱۹- تلاش در جهت تضعیف و تجزیه با استفاده از موقعیت و محبوبیت و همچنین سابقه مبارزاتی مرحوم آیت‌الله طالقانی که با هوشیاری و عکس‌العمل به موقع مرحوم آیت‌الله طالقانی و اذعان وی به رهبریت حضرت امام و این که نه ما بلکه تمام مسلمین دنیا امام را به عنوان رهبری قبول دارند و... این توطئه مجاهدین خلق نیز ناکام ماند.
۲۰- جذب شخصیت‌های سیاسی، مذهبی و ملی به منظور ایجاد جریان مخالف در برابر یاران امام
۲۱- ایجاد بحران، ناامنی، تشنج و درگیری از طریق برپایی سخنرانی، میتینگ، راهپیمایی و... .
۲۲-طرح شعار انحلال ارتش، با عنوان این که ارتش ضدخلق و دارای بافت امپریالیستی است و با شعارهایی از قبیل (ارتش خلقی و ارتش بی‌طبقه توحیدی ایجاد باید گردد) با پخش اعلامیه‌هایی با امضای غیرواقعی تحت عنواین (جمعی از کارکنان انقلابی ارتش) سعی در ایجاد تفرقه بین صفوف کارکنان نظامی نموده و در کنار آن مخالفت با نهادهای مسلح نوپای انقلاب (سپاه و کمیته) را جهت هموار نمودن راه و رسیدن به اهداف خود دنبال می‌کردند. 

مشارکت سیاسی فعال
برخلاف تبلیغات ارتجاعی این راهپیمایی تاریخی (۳۰ خرداد) کاملاً مسالمت‌آمیز بوده و بدون هیچگونه قصد و درگیری حتی تمام ضرب و شتم‌ها و باران گلوله‌ها و گاز اشک‌آور را تحمل کرده و قصد آن داشتیم تا با حضور در برابر مجلس اراده و اکثریت رای ملت ایران را اعلام نماییم و اگر آتش نبود از میدان فردوسی تا سپه و تا جارو کردن مجلس ارتجاعی راهی نبود) با توجه به آنچه که عنوان شد می‌توان عملکرد سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق را تا مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آنچه را که این گروهک در قالب مشارکت سیاسی فعال انجام داده است به شرح زیر برشمرد:
۱- ثبت‌نام از جوانان و افرادی که تمایل به عضو شدن در تشکیلات را داشتند.
۲- استفاده از مرجعیت رهبران مذهبی و خود را زیر چتر آنها قرار دادن مانند آیت‌الله طالقانی
۳- ایجاد تنش‌های سیاسی به منظور بهره‌گیری بیشتر از فضای مناسب
۴- ایجاد تنش‌های سیاسی به منظور بهره‌گیری بیشتر از فضای مناسب
۵- تشدید اختلافات بین بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی
۶- کاستن از قدرت و حرمت روحانیت
۷- معرفی سازمان به عنوان تنها نیروهای انقلابی
۸- برپایی تظاهرات و میتینگ‌های سیاسی
۹- ایجاد نمایشگاه‌های بنی‌صدر
۱۰-مشارکت در قالب کاندید شدن در پارلمان و مشاور
۱۱- تقویت موضع بنی‌صدر
۱۲- ارائه تحلیل‌های تنش‌زا به منظور بهره‌برداری سیاسی
۱۳- مشارکت انفعالی پس از آنکه دریافتند مشارکت فعال سیاسی نمی‌تواند آنها را در قدرت سهیم سازد.
۱۴- ایجاد حادثه ۱۴ خرداد با همکاری و تقویت رئیس‌جمهور وقت با تاکید بر آرای ۱۱ میلیونی
۱۵- مصاحبه با وسائل ارتباط جمعی به منظور مرتجع نشان دادن رهبری نظام جمهوری اسلامی
۱۶- برگزاری راهپیمایی ۳۰ خرداد در وسعت زیاد
۱۷- جذب نیرو با استفاده از انگیزه‌های روانی و شیوه‌های تبلیغاتی در بین نسل جوان و دانش آموزان
۱۸- برقراری ارتباط و تماس با سازمان‌های بین‌المللی
۱۹- تلاش در جهت تضعیف و تجزیه با استفاده از موقعیت و محبوبیت و همچنین سابقه مبارزاتی مرحوم آیت‌الله طالقانی که با هوشیاری و عکس‌العمل به موقع مرحوم آیت‌الله طالقانی و اذعان وی به رهبریت حضرت امام و اینکه نه ما بلکه تمام مسلمین دنیا امام را به عنوان رهبری قبول دارند و... این توطئه مجاهدین خلق نیز ناکام ماند.
۲۰- جذب شخصیت‌های سیاسی، مذهبی و ملی به منظور ایجاد جریان مخالف در برابر یاران امام
۲۱- ایجاد بحران، ناامنی، تشنج و درگیری از طریق برپایی سخنرانی، میتینگ، راهپیمایی و... .
۲۲- طرح شعار انحلال ارتش، با عنوان این که ارتش ضدخلق و دارای بافت امپریالیستی است و با شعارهایی از قبیل (ارتش خلقی و ارتش بی‌طبقه توحیدی ایجاد باید گردد) با پخش اعلامیه‌هایی با امضای غیرواقعی تحت عناوین (جمعی از کارکنان انقلابی ارتش) سعی در ایجاد تفرقه بین صفوف کارکنان نظامی نموده و در کنار آن مخالفت با نهادهای مسلح نوپای انقلاب (سپاه و کمیته) را جهت هموار نمودن راه و رسیدن به اهداف خود دنبال می‌کردند. 

به آنها حمله‌ور شود
این سیر ایجاد تنش تا ۲۴ خرداد ۱۳۶۰ ادامه می‌یابد و بدین ترتیب کم‌کم شرایط برای حوادث ۳۰ خرداد آماده می‌شود در آستانه ۳۰ خرداد با توجه به روند حوادث در آستانه خلع بنی‌صدر از ریاست جمهوری، دو راه برای سازمان بیشتر باقی نمی‌ماند سکوت و کنار کشیدن از صحنه سیاسی و یا اقدام به جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی با توجه به اینکه هدف نهایی مجاهدین خلق به انفعال کشیدن نظام جمهوری اسلامی و نهایتاً جایگزینی در قدرت بود سازمان راه دوم را انتخاب می‌کند و اقدامات خشونت‌آمیزی را در قالب مشارکت منفی شروع می‌نماید.
دست زدن به اقدامات تشنجی از قبیل (انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تهران، مقر نخست‌وزیری، صدها ترور و انفجار خیابانی بعد از ۳۰ خرداد) چون بدون مقدمه ممکن نبود و لازم بود توجیهی برای چنین اقداماتی وجود داشته باشد بنابراین سازمان مجاهدین خلق بهترین طریقه را در برپایی یک تظاهرات با حداکثر ابعاد ممکن و سپس به ایجاد یک نقطه عطف... می‌بینند در این رابطه از چند روز مانده به ۳۰ خرداد تمامی نیروها و امکانات سازمان برای این کار بسیج شده و سایر فعالیت‌ها تعطیل می‌شود به ادعای مسعود رجوی در مصاحبه با مجله ایرانشهر (روز مناسب به دلیل سیاسی ۳۰ خرداد است چهار روز برای آمادگی فرصت داریم تظاهرات تاکتیکی و هر کار دیگری را تعطیل کنید هر چقدر می‌توانید برای ۳۰ خرداد آماده شوید) از چند روز مانده به ۳۰ خرداد بسیج آنها برای مشارکت منطقی شروع می‌شود و هرکس به جز افراد طرفدار نظام جمهوری اسلامی به این تظاهرات دعوت می‌شوند تحلیل آنها در این رابطه چنین بود. (ما در دو سال و نیم گذشته با بردباری و صبر انقلابی سعی کردیم که به افشای ارتجاع بپردازیم ولی به دلیل حداقل مشروعیت مردمی رژیم از درگیری با آنان اجتناب کردیم حال با برکناری بنی‌صدر نه تنها رژیم دیگر هیچگونه مشروعیتی ندارد بلکه دست به یک کودتای ارتجاعی - امپریالیستی زده که حتماً در طی آن سازش‌هایی نیز با امپریالیسم صورت گرفته است.
بدین ترتیب شرایط کاملاً آماده است که مردم وارد صحنه شوند فقط ما به عنوان پیشتاز باید کار را شروع کنیم در رابطه با تظاهرات هم اصل بر داشتن حالت تهاجمی و به آشوب کشانیدن شهر است. هرکس باید حداقل یک سلاح سرد همراه داشته باشد و به محض دیدن افراد حزب‌اللهی یا پاسدار و کمیته‌ای به آنها حمله‌ور شود دو حالت ممکن است پیش بیاید: یا اینکه رژیم از ادامه تظاهرات جلوگیری می‌نماید که در این صورت به هر طریقی که بتوانیم باید شهر را به اغتشاش و آشوب بکشانیم و یا اینکه ممانعت نمی‌کند که در این صورت تظاهرات باید تا خود جماران ادامه پیدا کند).
بدین ترتیب و برمبنای این تحلیل‌ها و اهداف تعیین شده حوادث ۳۰ خرداد توسط سازمان مجاهدین خلق شکل می‌گیرد نکته قابل تامل این است که علی‌رغم اینکه از مدت‌ها پیش از حوادث ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین با تهیه مقدماتی از جمله تغییر سازماندهی تیم‌ها بر مبنای بالا بردن کیفیت نظامی آنها تشکیل خانه‌های تیمی، آموزش نحوه ساخت و استفاده از وسایل تخریبی دست‌ساز همچون سه‌راهی و کوکتل و... حتی اقدام به مواردی نظیر خلع سلاح پاسداران انقلاب در درگیری‌های خیابانی کاملاً خود را آماده ورود به فاز نظامی در قالب مشارکت منفی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران کرده بود و در شرایطی که چند روز قبل از حوادث ۳۰ خرداد اقدام به صدور اطلاعیه‌ای سیاسی - نظامی شماره ۲۵ خود نموده بود باز به منظور مظلوم‌نمایی مدعی می‌شود که حوادث ۳۰ خرداد به سازمان تحمیل شده است. 

نشستی درون‌گروهی
در مجموع می‌توان گفت سازمان مجاهدین خلق با علم بر اینکه خط امام از پایگاه مردمی و توده‌ای محکمی برخوردار است برای مقابله با این خط خود را به ابوالحسن بنی‌صدر نزدیک نموده و با یک حرکت حساب شده وی را جذب و در مقابل خط امام قرار می‌دهند. به هر حال سازمان بواسطه اینکه خود را تنها نیروی سازمان یافته‌ای که علیه نظام شاهنشاهی به اقدامات مسلحانه دست یازیده می‌دیدند بنابراین خواهان سهم بیشتری از قدرت پس از پیروزی انقلاب بودند لکن چون این هدف آنها در این مرحله برآورده نشد با این تحلیل که در مدت دو سال و نیم گذشته (یعنی پس از بیرون آمدن از زندان تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰) با بردباری و صبر انقلابی سعی خود را فقط بر افشای ارتجاع متمرکز نمودند حال با برکناری بنی‌صدر که آخرین نقطه امید آنها در بعد مشارکت سیاسی بود هیچگونه امید اصلاح و موفقیت برایشان باقی نمانده و در نتیجه از نظر آنها مشروعیت و مقبولیتی برای نظام باقی نمی‌ماند و لذا دست به تجمع ۳۰ خرداد زده و در این تجمع سعی نمودند تا اولاً این حرکت تشنج‌آمیز را که به منزله غیرمشروع و غیرمقبول جلوه دادن نظام جموری اسلامی و مقدمه‌ای برای براندازی آن بود تظاهرات مسالمت‌آمیز قلمداد نمایند و ثانیاً برای نیروهای خود و سایر مردم اثبات کنند که سیستم با سرکوب این تظاهرات مسالمت‌آمیز آخرین راه‌های قانونی مبارزه سیاسی را مسدود و چاره‌ای جز در پیش گرفتن طریق مسلحانه باقی نگذاشته است و در یک کلام رژیم فاز نظامی را به سازمان تحمیل کرده است). در این مرحله است که سازمان دچار نوعی مشارکت انفعالی و به تبع آن مشارکت منفی می‌گردد به عبارت بهتر سازمان مدعی است که حرکتش از فردای انقلاب صد درصد اصولی بوده و این نظام جمهوری اسلامی بوده است که با عملکرد و موضع‌گیری‌های غیراصولیش به تدریج از مردم و انقلاب فاصله گرفته است و در این مقطع درپی خلع قدرت رئیس‌جمهوری قانونی و سرکوب تظاهرات مسالمت‌آمیز تهران به سازش با امپریالیسم سوق یافته و به آنچنان موضع ضدخلقی کشانده شده که مجاز و ناچاریم تا از طریق برخورد نظامی جهت سرنگونی آن اقدام کنیم.
مجاهدین خلق حرکت خود را پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تاکتیک دسیسه آغاز کرده و کوشیدند با بر چهره کشیدن نقاب‌های گوناگون، ماهیت خود را بپوشانند و آنگاه که همگی آنها با عدم توفیق روبه‌رو شدند دست به کشتار زدند آنها با حوادث ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ موضع خود را در فاز جدید اعلام نمودند این فاز همان نظامی‌گری بود که مشخصه‌اش ترور و تخریب است مجاهدین خلق در چارچوب خط فکری خود و در راستای سیاست‌های استکبار جهانی چنین می‌پنداشتند که اگر بتوانند جامعه را به آشوب بکشند و آن را دچار یک جنگ داخلی نمایند با کشتار مسئولان جمهوری اسلامی و مردم حزب ا... می‌توانند ضربه نهایی را به انقلاب اسلامی زده و از این رهگذر به اهداف خود که همان کسب قدرت و رهبری و... است برسند.
از این‌رو آنها که از مدت‌ها قبل بدنبال خط‌مشی مسلحانه علیه ملت بودند در اواخر سال ۱۳۵۹ طبق هماهنگی با سفارت فرانسه که احتمالاً بنی‌صدر یکی از واسطه‌های اصلی این ارتباط بود، مسعود رجوی مخفیانه به فرانسه رفته و در اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۰ بعد از بازگشت ترتیب نشستی درون‌گروهی را داد و خط مبارزه تا سرنگونی نظام را ابلاغ کرد.
مسعود رجوی در سفرش به فرانسه که بین بیست روز تا یک ماه طول کشید اقدام به هماهنگی با کشورهای غربی برای مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی نمود و تاییدیه آنها را اخذ کرده بود و در نظر داشت در ۲۴ ساعت اول حرکت مسلحانه سازمان در صورت موفقیت، از سوی قدرت‌های غربی به رسمیت شناخته شود و... این ارتباط در تحقیقات محرز شد و برخی اعضای دستگیر شده سازمان بعدها بر آن گواهی دادند وقایع بعدی نیز گواه و موید دیگری بر هماهنگی قبلی با فرانسه بود.

پژوهش و تالیف: تورج گیوری
ادامه دارد...

https://siasatrooz.ir/vdcfy0d1.w6d1tagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی