افغانستان به عنوان کانون محوری بحران تروریسم در جهان از سال ۲۰۰۱ و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر شناخته میشود. کشوری که پس از گذشت بیست سال از حضور نیروهای خارجی همچنان صحنه جنگ و ناآرامی است و گزارش سازمان ملل نیز بیانگر عمق فاجعه انسانی در این کشور است. در کنار مباحث امنیتی مسئله قابل تامل در باب افغانستان از سرگیری مذاکرات صلح است چنانکه نادر نادری عضو هیات مذاکره کننده دولت افغانستان گفت که قرار است مذاکرات صلح بین الافغانی میان دولت و طالبان امروز در دوحه از سرگرفته شود. پیش از این طالبان از آمادگی خود برای آغاز و ادامه مذاکرات در دوحه سخن گفته بودند.
همچنین عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان نیز گفته بود که هیات مذاکراتی دولت به زودی برای از سرگیری گفتوگوهای بینالافغانی، عازم دوحه میشود. حضور این گروهها در دوحه در شرایطی محقق میشود که یک سوال همچنان در باب افغانستان مطرح است و آن اینکه آیا این مذاکرات به صلح خواهد انجامید؟
صلح در کشوری مانند افغانستان دارای چند شاخه است و نمیتوان بر اساس تئوری مذاکره آن را تبیین و اجرایی نمود چرا که طیف گستردهای از بازیگران در آن قرار دارند. در حوزه داخلی طالبان و دولت مرکزی در کنار گروههای محلی قرار دارند که هر کدام وزنی در امنیت این کشور دارند که البته در سالهای اخیر مسئله داعش را نیز باید به آن افزود. در حوزه بازیگران بیرونی نیز آمریکا، انگلیس، ناتو و حتی پاکستان و برخی کشورهای عربی نظیر قطر و عربستان را میتوان یافت که رقابتی شدید برای نفوذ در افغانستان دارند. مجموع این بازیگران موجب شده تا نه تنها مذاکرات صلح بلکه طرحهای سازمان ملل و طرح های کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران که به دنبال روند افغانی افغانی برای صلح و ثبات در این کشور بودهاند به نتیجه نرسد. برآوردها نشان میدهد که مشکل افغانستان نه با نشست دوحه که با تغییر رفتار بازیگران بویژه خروج نیروهای خارجی از این کشور قابل پردازش منطقی و اجرایی می باشد و تا زمانی که این مولفه محقق نشود، افغانستان رنگ آرامش نخواهد دید و مذاکرات کنونی دوحه نیز جز عکسهای یادگاری و بهره گیری آمریکا برای تبلغات سیاسی رئیس جمهور بایدن برای نشان دادن وعده حل بحران افغانستان دستاوردی برای آن نمیتوان متصور بود.
نویسنده: مهسا شاهمحمدی