شهادت جزء جدايي ناشدني از تشيع است. سه مقطع زندگي شيعه گويي با شهادت تكميل ميشود؛ تولد، زندگي با بصيرت و شهادت.
و اين حكايت همواره تاريخ تشيع است. نگاهي بيندازيم به غوغاي رحلت پيامبر اعظم(ص) كه زمين و آسمان در سوگش سياهپوش شدند. آخرين پيامبر الهي كه رحمت للعالمين بود و مهتر انسانها. هم او كه از او در كلام الله مجيد با عنوان اسوه نام برده شده است. پيامبر قرار در اين عالم خاك را تاب نياورد و در رضوان الهي مستقر شد. آنگاه نوبت به تركتازي آن سه تن رسيد كه كلام و حجت پيامبر اعظم را در دوران زندگي شريفشان گوش نگيرند و يكي پس از ديگري ظلم را بر خاندان آل ياسين روا نمودند و اگر اين چنين نكردهبودند جز اين بود كه علي مرتضي(ع) ادامه دهنده حكومت اسلامي پيامبر ميشدند. اما شد آنچه تاريخ بر آن افسوسها خورده است و دانايان بسياري بر آن خون جگر شدند و چنين بود كه علي مرتضي(ع) يگانه مرد مستحق و توانا بر حكومت اسلامي، بيست و پنج سال خانهنشين شدند و استخوان بر گلو، صبر نمودند. و اين مظلوميت در طول تاريخ شيعه همراه شد. و نميگويم كه هنوز خاطر مردم مدينه از رحلت پيامبر غمبار بود كه چه آوردند بر سيده زنان عالم و پاره جگر رسول الله، كه خود حديث غم و اندوه هزاران سال است.
پس از آن خلفا، شد آنچه كه بايد ميشد و فهيمترين انسان بر جايگاه ولايت و حكومت تكيه زد و شايد ديگر از آن روز هيچگاه سير غذا نخورد كه او چون فقيرترين مسلمانان زندگاني را به سر ميبرد.
اينگونه حكومت اسلامي به دست باكفايت شايستهترين و تنها مرد شايسته حكومتداري افتاد.
اما حكومت كمتر از پنج سال آن بزرگوار همراه شد با غوغاي كيد و حسادت ناكثين و درهم و دينارهاي قاسطين و حمق و بلاهت و سنگمغزي مارقين.
امامي كه به راه آسمانها آگاهتر از زمين بود، در سختي مواجهه با ناكثيني قرار گرفت كه از دل ام القراي اسلامي سنگ تفرقه بر جام امت واحده مسلمين كوبيدند و شتر سرخ موي به راه انداختند و امام را گرفتار جنگ مسلمان با مسلمان نمودند تا دست خدا زانوي شتر كيد را بر زمين زند، و چنين نيز شد.
گرچه ظفر با سپاه اسلام شد اما غصهاي شد بر ديگر غصههاي علي مرتضي(ع).
قاسطين به سركردگي معاويه در كاخ سبز بيكار ننشستند و به هزاران ادعاي واهي عزم جهاد جاهلانه نمودند و بر امام شيعيان تازيدند. درهم و دينارها و بدرههاي سيم و زر معاويه آنقدر ضرب و زور داشت كه سياهي لشكران فراواني را به نبرد با امام و اميرالمومنين گسيل دارد.
امام عزم شكست هيمنه قاسطين نمودند و مالك اشتر ستون اسلام را تا خيمه مكر و حيله معاويه به پيش برد اما پلشتي سياست معاويه و عمروعاص دست در دست هم دادند تا تزوير پرده بر بصيرت سنگمغزان تا نوك بيني بيفتد و قرآنهاي سر نيزه كار دست حافظ قرآن و قرآن ناطق دهد و چنان مجال بر او تنگ شود كه گريزي از تمكين بر كيد عمروعاص و حمق ابوموسي نباشد. فتنه بزرگ از همين روز آغاز شد و عده زيادي از كجفهمان خرمقدس، قرآن ناطق را تهديد به مرگ كردند و خطوط سياه بر كاغذهاي سفيد چشمان سر و دلشان را كور نمود و به فرياد گفتند: لاحكم الا لله.
از همينجا بود كه سنگمغزي مدعيان دينداري مسير تازهاي از تكفير را در اسلام ايجاد نمود. كساني كه بر بزرگترين نعمت الهي، نعمت ولايت، كفران نمودند و در اوج حماقت و سفاهت خود، علويون را كه تمام دنيا و آخرتشان خوش به بودن زير بيرق ولايت و سكونت در خيمه امامت بود، تكفير نمودند.
و اين تكفير آتشي شد در تاريخ شيعه و چه عزيزاني كه در اين مسير به فيض شهادت نائل شدند و تشيع از بركت حضور ايشان ناكام شد.
بزرگترين شهيد عالم اميرالمومنين علي(ع) بودند كه ضربت جهل و حماقت تكفيريها شيعه را عزادار هماره ايشان در سير تاريخ نمود.
تكفيريها نعره برميزدند و امام با انفعال جامعه مسلمانان مواجه بودند. همين دوران تلخيهاي فراواني براي امام رقم زد. امام از كوفيان با عباراتي چون كمان شكسته ياد ميبرد، كه نميتوان با آن تيري پرتاب نمود. «كسي كه فريفته شما شود فريب ميخورد و آن كس كه به نيروي شما پيروزي جويد، با كماني شكسته تيرانداخته است. به خدا سوگند، چنانم كه ديگر، هيچ سخن شما را، راست نميدانم و به ياريتان طمع نميورزم و به اميد شما به دشمن وعده جنگ نميدهم. شما را چه ميشود؟ دردتان چيست؟ دارويتان كدام است؟... آيا بدون پارسايي از وظيفه خود بيخبريد؟»
حضرت كه عالم به اسرار الهي بودند و به راه آسمانها از راههاى زمين آگاهتر بودند، با نامهربانيها و بلاهت كوفيان ذره ذره وجود مباركشان رنجورتر شد و كار به جايي رسيد كه در اواخر عمر شريفشان، مستقيما با كوفيان ناسپاس عهدشكن، سخن نميگفتند و برخي منوياتشان را مكتوب مينمودند و امام حسن(ع) براي مردم كوفه ميگفتند. از همين روست كه ميشود اينگونه گفت كه عهدشكني كوفيان امام علي(ع) را كه شايستهترين حاكم دنيا بوده و خواهد بود، به سمتي برد كه از اهل شدن اين نااهلان اميدش نااميد شد و لذا از خداوند خواستند كه بهتر از ايشان را به او بدهد و بدتر از امام را نصيب كوفيان كند. و مگر نه اين است كه دعاي امام مستجاب است و لذا شمشير شقيترين آدم بر فرق مباركشان كارساز شد.
اي ماه سر به مهر، سر از سجده برمدار
پشت سرت كسيست كه شقالقمر كند
هم اينك نيز تطور تاريخ حكايت از گردش گردون بر همان گونه است. دوباره اسلام اصيل سنگ ميخورد و ذبح ميشود. دوباره ضربت سنگمغزان سينه فرزندان و شيعيان علي(ع) را ميدرد و سر ميبرد.
چه روزگار تلخي بر فرزندان و دلدادگان اميرالمومنين علي(ع) ميرود كه دلارهاي آمريكايي عليه شيعه، داعش را به راه مياندازد تا اين باقيماندگان از نسل خوارج نهروان، همچنان نعره زنند و بر تارك تاريخ حماقت خود را تداوم بخشند و ديار حرم عمه شيعيان حضرت زينب(س) عزم عتبات عالياتي نمايند كه غريو شيعيان بر اين ديار باقي است كه «نحن عباسك يا زينب»