۳۱شهريور سال ۱۳۵۹، وقتي طبل و شيپورهاي جنگ به صدا درآمد، زمان آن شد كه مرد از نامرد تشخيص داده شود.
مردان مردي، خانه ، كاشانه ، زن ، فرزند و دلبستگيهاي اين دنيايي را رها كردند و براي حراست از كيان انقلاب و ايران، بيمحابا سر از پا نشناختند تا در جبهه حضور يافتند و به قلب سنگي دشمني زدند كه قصد حداقلي او تطاول به خوزستان خونگرم ايران بود.
ديگراني هم كه كم از مردان مرد شتافته به جبهههاي حق و باطل نداشتند، هر يك به فراخور فن و دستافزاري كه داشتند، دل به مواجهه حق در برابر همه باطل باختند و در وادي صنف و فن خويش خيمه جهاد را علم كردند. هر آنكه هنري داشت، هنر خويش را به ميان آورد تا هيمنه دشمن مست غدارهبند، با بسيج ملي در هم كوبيده شود.
برخيها به فراخور رشته فعاليت و علاقهشان در وادي هنر و فيلم حضور داشتند. هنرمندان فيلمسازي كه قلبشان براي انقلاب و با قلب امام ميتپيد، يا به جبههها رفتند و تفنگ در دست گرفتند و يا شجاعانه دوربين به دوش گرفتند تا پيامآور رشادت جوانمرداني از اين ديار باشند در تاريخ و براي ياران و همشهريانشان كه دل به ديدن نشاني از ياران مجاهدشان داشتند. برخي ديگر نيز در شهرها و روستاها تلاش نمودند تا فرهنگ مقاومت و جهاد و ايثار را بر پرده سينماها روايت كنند.
سالهاي جنگ زمان خوبي شده بود براي نشان دادن آنچه هر كس و البته فيلمسازان در توشهبار خويش داشتند. دوگانگي عجيبي خودنمايي ميكرد. گروهي براي نشان دادن هنر ايثار و شهادت به زبان فيلم، سر از پا نميشناختند. فريمهاي عكس و فيلم و سكانسها و پلانها همه در خدمت بزرگي ايثار و شهادت درآمد. اما گروهي ديگر هيچگاه براي «دوربين» و «صدا»يي كه صدا و تصوير جهاد و شهادت را ضبط كند، «حركتي» نكردند.
در اين وادي «جناح فرهنگى مؤمن» غريب بود. انقلاب گرفتار جنگي تحميلي شده بود و نيازمند جانبازي فرزندان انقلاب شده بود، اما بودند مديراني كه زير چتر انقلاب مديريت ميكردند اما گويي فهم درستي از «تقويت جناح فرهنگي مؤمن» نداشتند. آنها به جاي تقويت جناح فرهنگي مؤمن، كسي را عهدهدار سينماي كانون پرورش فكري كودكان كرده بودند كه از آغاز همكاري اش با كانون و بخش سينمايي آن، دغدغه كودكي در مواجهه با سگي هار را داشت، دغدغه سفر كودكي فوتبال دوست به تهران براي ديدن بازي تيم محبوبش را داشت، اما هيچگاه دغدغه كودكاني كه بمب و موشكهاي آمريكايي و روسي سقف را روي سرشان آوار ميكرد نداشت.
عباس كيارستمي آن سالهاي جنگ هم براي كودكان فيلم ساخت اما ندانست كه چه كشيدند پدران و مادراني كه فرزندانشان زير بمباران مدرسه، معصومانه جان دادند و هيچگاه ديگر نقشي بر دفتر مشقشان نوشته نشد.
هر چه از جنگ گذشت كودكان تعجيل داشتند براي بزرگ شدن و حضور در جبهههاي جنگ حق عليه باطل. اما عباس كيارستمي ندانست كه كودكان ايراني چقدر زود بزرگ ميشدند. براي آنها از دفتر مشق ميگفت و احمدپوري كه در به در دنبال دفتر مشقي است، غافل از آنكه احمدپورهاي زيادي، آنها كه كلام امام و انقلاب را درك كرده بودند، مفهوم جنگ و ضرورت دفاع را با فهم بليغشان درك كرده بودند و حالا يكايك نام خويش را در خيل شهيدان و جانبازاني مينويسند كه شهادت را مشق ميكردند.
عباس كيارستمي عظمت جنگ را نيز فهم نكرد. او حالا به پلنگي برنزي مينازد كه براي نشان دادن استادانه دغدغه احمدپوري گرفت كه كارگردان او را دربهدر روانه اين روستا و آن روستا كرده بود، او فكر ميكند با فيلمش جهاني را از زوال اخلاقي نجات داده و اين پلنگ برنزي را هم براي همين نجاتگري خويش هديه گرفته، غافل از آنكه احمدپورهاي فراواني در ايران متحيرند كه چرا اين استاد سينماي ايران، استاد فيلمهاي دغدغهمندي براي كودكان، از همرزمانشان فيلمسازي نكرده كه دغدغه دفاع از كيان ايران عزيز داشتند و واهمه از سگ هار و سفر به ديار اغيار براي ديدن فوتبال و دفتر مشق خود را رها كردند و همه را براي انديشه فيلمسازي كه جهاني ميانديشيد و از ديار خويش غفلت ميكند به يادگار گذاشتند و پنجه در پنجه دژخيمان بعثي انداختند تا كمر كفر بشكند.
عباس كيارستمي حالا خوشحال است كه احمدپور قصهاش را به جنگی که به زعم او هیچ مفهومی نداشت نفرستاد و كشته نشد و فرصت آن را يافت كه قهرمان فيلمي شود و دفترچه مشق را پس دهد، غافل از آنكه احمدپور قصه او حالا غصهدار جاماندن از خيل دوستان دليري است كه شهادت را مشق كردند و به بازيچه حضور در فيلم عباس كيارستمي فرصت جانبازي را از دست ندادند.
عباس كيارستمي حالا حق دارد خود را پيروز ميدان بداند و خوشحال باشد بيش از همه از مديراني به اصطلاح فرهنگي كه بودجههاي فرهنگي اين كشور را در اختيار او و همپالگيهايش قرار دادند تا در غربت «جناح فرهنگی مومن» از دغدغههاي خود بگويد و مسير طلايي جهاني شدن را بيدغدغه آسيب از تيري و تركشي طي كند و حالا از ينگه دنيا سالهاي دفاع مقدس را بيمفهوم بداند.
حالا حتي بعد از اين همه دلخوري كه براي دغدغهمندان ايران انقلابي و حاضران در دفاع مقدس رخ داده، او تنها در پاسخ به يكي از هزاران جنگديدهاي درآمده و بيآنكه از جملات نامربوط خود در خصوص احمدپورهايي بگويد كه مظلومانه رفتند تا او و البته بسياري ديگر امروز باشند، و از اينكه چه قدر بيتفكري عميق اين جنگ را بيمفهوم عنوان كرده، با سينهاي ستبر از تفاوت مفهومي جنگ و دفاع ميگويد بي آنكه از جملات پيشين خود عذري بخواهد از مردمان كشوري كه سالها مردانه و باغيرت جنگيدند در دفاعي مقدس كه هيچگاه عباس كيارستمي از اين حماسه بيمثال فهمي درست نيافته است.