یکی از مباحث مطرح در حوزه سیاست خارجی کشورمان در طول یک دهه اخیر را موضوع برجام، لغو تحریمها و تعامل با جهان و نقش آفرینی بینالمللی تشکیل داده است. همین رویکرد را در مبارزات انتخاباتی اخیر میتوان مشاهده کرد که کم و بیش از سوی نامزدها ریاست جمهوری چهاردهم مطرح شده است.
حال این سوال مطرح است که تحقق این اهداف با چه اندیشه و راهکاری قابل اجراست و چه رویکردی بهترین الگو و مولفه را در بر میگیرد؟ برای پاسخ به این پرسش مروری بر ساختار و حقایق جاری در نظام بینالملل امری ضروری مینماید. قدر مسلم رویکرد به مذاکره و گفتمان و بده بستانهای پای میز اولین نظریه و دیدگاهی است که به ذهن میرسند چنانکه برخی نامزدها عنوان داشتهاند که از فردای رسیدن به پاستور، برای مذاکره با غرب و احیای برجام و تعامل با جهان ( بخوانید آمریکا و اروپا) اقدام خواهند کرد و حلقه تکمیلی آن را نیز امضای اف ای تی اف تشکیل میدهد. هر چند که این دیدگاه رویکردی منطقی و خردورزانه به نظر میرسد اما تحقق این امر نیازمند مولفهها و زمینههایی میباشد که بدون آنها طرح موضوع مذاکره و تعامل نه تنها این امر را محقق نمی سازد بلکه به جای تعامل با جهان به تحریم بیشتر، به جای پیشرفت واقع بینانه موجب عقب گرد خیالبافانه و به جای تعامل عزتمندانه زمینه ساز تحقیر بینالمللی خواهد شد.
نگاهی به طرفهای مذاکراتی یا همان برجامیها نشان میدهد که چین و روسیه به واسطه دیپلماسی منطقهای دولت سیزدهم و عضویت ایران در شانگهای و بریکس عملا در چارچوب همراهی با ایران هستند و لذا طرفهای مذاکراتی که عاملان و آمران تحریم هستند تروئیکای اروپایی وامریکا می باشند. رویکرد به هر مذاکرهای برگرفته از وضعیت داخلی و بیرونی کشورهاست که میزان جدیت، ظرفیت و هدفگذاری آنها در یک مذاکره را آشکار میسازد. در عرصه داخلی آمریکا به احتمال زیاد شکست بایدن و آمدن دوباره ترامپ رقم میخورد که فردی غیر قابل مذاکره است. در اروپا نیز از یک سو راست افراطی جایگاهش در اتحادیه اروپا تقویت شده و از سوی دیگر نیز در فرانسه مکرون با شکست انتخاباتی مواجه و در انگلیس نیز به احتمال زیاد حزب کارگر بر مسند قدرت میآید. در همین حال اروپای خسته از جنگ اوکراین در حالی با بحران اقتصادی مواجه است که به شدت نیازمند آمریکا شده و عملا توان بازیگری مستقل را ندارد. در چنین شرایطی عملا بازکردن هرگونه باب مذاکرهای با طرفهای اروپایی و آمریکایی یا ناشدنی است و یا اینکه با توجه به شرایط انتخاباتی آمریکا تا 1404 ورود ایران به مذاکره فاقد منطق راهبردی میباشد.
نکته مهم آنکه در چنین شرایطی اصرار برخی جریانهای سیاسی و اشخاص مبنی بر تکیه بر مذاکره با غرب برای آنچه لغو تحریمها و آشتی با جهان مینامند و یا اینکه برای به اصطلاح آسیب شناسی و شفاف سازی ادعاهایی را در باب میزان و نحوه فروش نفت ایران مطرح میکنند، نه تنها زمینه ساز تعامل عزتمندانه و پیشرفت واقع بینانه و لغو تحریمها نمیشود بلکه با عنایت به سوابق غربیها، زمینه ساز تقویت تحریمها، عقبگرد خیالبافانه به میوههای برجانم و تحقیر بینالمللی التماس گونه اقتصادی میگردد. به عبارتی دقیقتر آنچه بر اساس حقایق بینالمللی مشاهده میشود آن است که دل بستن به مذاکره و برجام سرابی فاجعه بار برای کشور خواهد بود لذا در انتخابات پیش رو توجه به این شاخصه در انتخاب سکاندار دولت چهاردهم و گرفتار وعدههای سرابگونه مذاکره نشدن، اصلی مهم و ضروری برای حل مشکلات کشور و ارتقای عزت و جایگاه جهانی ایران می باشد.
حال این سوال مطرح است که تحقق این اهداف با چه اندیشه و راهکاری قابل اجراست و چه رویکردی بهترین الگو و مولفه را در بر میگیرد؟ برای پاسخ به این پرسش مروری بر ساختار و حقایق جاری در نظام بینالملل امری ضروری مینماید. قدر مسلم رویکرد به مذاکره و گفتمان و بده بستانهای پای میز اولین نظریه و دیدگاهی است که به ذهن میرسند چنانکه برخی نامزدها عنوان داشتهاند که از فردای رسیدن به پاستور، برای مذاکره با غرب و احیای برجام و تعامل با جهان ( بخوانید آمریکا و اروپا) اقدام خواهند کرد و حلقه تکمیلی آن را نیز امضای اف ای تی اف تشکیل میدهد. هر چند که این دیدگاه رویکردی منطقی و خردورزانه به نظر میرسد اما تحقق این امر نیازمند مولفهها و زمینههایی میباشد که بدون آنها طرح موضوع مذاکره و تعامل نه تنها این امر را محقق نمی سازد بلکه به جای تعامل با جهان به تحریم بیشتر، به جای پیشرفت واقع بینانه موجب عقب گرد خیالبافانه و به جای تعامل عزتمندانه زمینه ساز تحقیر بینالمللی خواهد شد.
نگاهی به طرفهای مذاکراتی یا همان برجامیها نشان میدهد که چین و روسیه به واسطه دیپلماسی منطقهای دولت سیزدهم و عضویت ایران در شانگهای و بریکس عملا در چارچوب همراهی با ایران هستند و لذا طرفهای مذاکراتی که عاملان و آمران تحریم هستند تروئیکای اروپایی وامریکا می باشند. رویکرد به هر مذاکرهای برگرفته از وضعیت داخلی و بیرونی کشورهاست که میزان جدیت، ظرفیت و هدفگذاری آنها در یک مذاکره را آشکار میسازد. در عرصه داخلی آمریکا به احتمال زیاد شکست بایدن و آمدن دوباره ترامپ رقم میخورد که فردی غیر قابل مذاکره است. در اروپا نیز از یک سو راست افراطی جایگاهش در اتحادیه اروپا تقویت شده و از سوی دیگر نیز در فرانسه مکرون با شکست انتخاباتی مواجه و در انگلیس نیز به احتمال زیاد حزب کارگر بر مسند قدرت میآید. در همین حال اروپای خسته از جنگ اوکراین در حالی با بحران اقتصادی مواجه است که به شدت نیازمند آمریکا شده و عملا توان بازیگری مستقل را ندارد. در چنین شرایطی عملا بازکردن هرگونه باب مذاکرهای با طرفهای اروپایی و آمریکایی یا ناشدنی است و یا اینکه با توجه به شرایط انتخاباتی آمریکا تا 1404 ورود ایران به مذاکره فاقد منطق راهبردی میباشد.
نکته مهم آنکه در چنین شرایطی اصرار برخی جریانهای سیاسی و اشخاص مبنی بر تکیه بر مذاکره با غرب برای آنچه لغو تحریمها و آشتی با جهان مینامند و یا اینکه برای به اصطلاح آسیب شناسی و شفاف سازی ادعاهایی را در باب میزان و نحوه فروش نفت ایران مطرح میکنند، نه تنها زمینه ساز تعامل عزتمندانه و پیشرفت واقع بینانه و لغو تحریمها نمیشود بلکه با عنایت به سوابق غربیها، زمینه ساز تقویت تحریمها، عقبگرد خیالبافانه به میوههای برجانم و تحقیر بینالمللی التماس گونه اقتصادی میگردد. به عبارتی دقیقتر آنچه بر اساس حقایق بینالمللی مشاهده میشود آن است که دل بستن به مذاکره و برجام سرابی فاجعه بار برای کشور خواهد بود لذا در انتخابات پیش رو توجه به این شاخصه در انتخاب سکاندار دولت چهاردهم و گرفتار وعدههای سرابگونه مذاکره نشدن، اصلی مهم و ضروری برای حل مشکلات کشور و ارتقای عزت و جایگاه جهانی ایران می باشد.
قاسم غفوری