این روزها در حالی که همچنان نسل کشی در غزه و نیز جنگ اوکراین در صدر اخبار جهان است در حوزه آنچه برجام نیز نامیده میشود صحبتهایی به میان میآید. در همین راستا نیز یکی از مقامات اسبق کاخ سفید و کارشناس مسائل خاورمیانه مدعی است که در صورت پیروزی نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری این کشور، بهدنبال توافق هستهای جدیدی با تهران خواهد بود. جوئل روبین، کارشناس مسائل سیاست خاورمیانه که در دوران ریاست جمهور باراک اوباما، رئیس جمهور اسبق آمریکا به عنوان معاون مشاور وزیر امور خارجه در امور اجرایی هم فعالیت میکرد، مدعی است که در صورت پیروزی کامالا هریس، نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر، او با تهران به توافقی مشابه برجام دست خواهد یافت.روبین که در مذاکرات برجام نیز نقشآفرینی کرده بود، مدعی شد: دوران اینکه فکر کنیم توافق هستهایِ قدیمی قابل احیاست، گذشته است.
این سخنان به اصطلاح مذاکراتی از سوی افرادی نزدیک به دموکراتا در حالی مطرح میشود که یک ابهام بزرگ در نمایش چهره یک مصالحه گر از هریس وجود دارد و آن اینکه او چهار سال در مقام معاون بایدن رئیس جمهمور آمریکا بوده است و در طول این سالها او از یک سو هیچ اقدامی در جهت مذاکره و اجرای تعهدات برجامی آمریکا نداشته است و از سوی دیگر نیز او همواره خود را دوست و حامی رژیم صهیونیستی معرفی کرده است. در این شرایط این سوال مطرح میشود که چگونه میشود که اکنون دموکراتها به نیابت از او ادعای رویکرد مذاکراتیاش را سر میدهند.؟ در پاسخ به این پرسش چند گزینه قابل توجه است.
نخست آنکه مسئله ایران یکی از مسائل مطرح در سیاست خارجی آمریکاست که هر نامزد انتخابات این کشور در چارچوب راهبرد امنیت ملی ایالات متحده به آن میپردازد. با توجه به اینکه مسائلی همچون پیروزی در جنگ اوکراین و حل بحران غرب آسیا ( مسئله فلسطین) به عنوان وعدههای انتخاباتی بایدن و دموکراتها با شکست مواجه شده است اکنون هریس و دموکراتها برآنند تا از ادعای رویکرد مذاکراتی به ایران و به اصطلاح کاهش تنش در غرب آسیا برای کسب رای بهره برداری نمایند. این نگاه ابزاری زمانی آشکارتر می شود که بدانیم ایران در راهبرد امنیت ملی آمریکا در جمع تهدید کنندگان این کشور است و هر رئیس جمهوری که بر سر کار بیاید باید با آن مقابله کند.
دوم آنکه تقارن ادعای رویکرد مذاکراتی با شدت گرفتن انتقام ایران و مقاومت از رژیم صهیویستی پس از ترور شهید هنیه و عملیات اربعین حزب الله جای تامل دارد. اکنون این سناریو مطرح است که آمریکا با وعده مذاکرات آینده به دنبال سوق دادن ایران و مقاومت به اجرا نکردن انتقام خون هنیه هستند که تحقق آن یک پیروزی بزرگ برای آمریکا بویژه در حمایت از رژیم صهیونیستی و تحقیر سازی جهانی ایران می باشد.
سوم آنکه حقیقت انکار ناپذیر آن است که در طول سه سال دولت شهید رئیسی، ایران با تکیه برداشتههای درونی توانسته خنثی سازی تحریمها را و ارتقای جایگاه جهانی ایران را حدود زیادی خنثی سازد که عضویت در بریکس و شانگهای بخشی از این موفقیت است. بر این اساس غرب اکنون گزینهای جز رویکرد مذاکراتی در قبال ایران ندارد بویژه وعده صادق و عملیات پهپادی موشکی ایران علیه رژیم صهیونیستی فروریختن گزینه نظامی را نیز ثابت کرده است. نکته مهم آنکه با توجه به زمزمههای هفتههای اخیر در ایران مبنی بر حل مشکلات اقتصادی با رویکرد مذاکراتی این توهم در طرف غربی ایجاد شده است که با ادعای مذاکره در آینده می تواند شرطی شدن دوباره اقتصاد ایران را که نوعی خود تحریمی است اجرا نماید. از سوی دیگر این حقیقت را نیز باید در نظر داشت که شگرد آمریکاییها همواره چنین بوده است که با ادعای نگارش توافقی جدید به جای احیای قبلی، ابعاد جدیدی از زیاده خواهیها و محدودسازیها را علیه طرف مقابل اجرا میکنند چنانکه در توافق اسلو( 1993) همین رفتار را با فلسطین کردهاند که در طی تمدیدها و بروزرسانی توافق تا به امروز اهداف تحمیلی علیه فلسطینیها داشتهاند. اکنون این سناریو مطرح است که آمریکا با ادعای توافق جدید به دنبال ابطال بندهای غروب کرده برجام و اعمال تحریمهای جدید برای مدتهای طولانی باشد در حالی که بر اساس قطعنامه 2231 تمامی تحریمها و محدودیتها سال 2028 پایان می یابد. بر این اساس اگر قرار است توافقی جدید صورت گیرد باید محور آن صرفا لغو تحریمها، راستی ازمای این لغو از سوی ایران و نیز تعهد غرب به تکرار نکردن تحریمها باشد و ایران هیچ تعهد جدیدی را نباید متحمل گردد. بازی نگارش برجام جدید بازی سلطهگرایانه آمریکاست که گرفتار نیامدن در آن نیازمند تکیه بر داشتههای درونی و چشم بستن بر تصورات تو خالی تعهدپذیر شدن طرف غربی میباشد.
این سخنان به اصطلاح مذاکراتی از سوی افرادی نزدیک به دموکراتا در حالی مطرح میشود که یک ابهام بزرگ در نمایش چهره یک مصالحه گر از هریس وجود دارد و آن اینکه او چهار سال در مقام معاون بایدن رئیس جمهمور آمریکا بوده است و در طول این سالها او از یک سو هیچ اقدامی در جهت مذاکره و اجرای تعهدات برجامی آمریکا نداشته است و از سوی دیگر نیز او همواره خود را دوست و حامی رژیم صهیونیستی معرفی کرده است. در این شرایط این سوال مطرح میشود که چگونه میشود که اکنون دموکراتها به نیابت از او ادعای رویکرد مذاکراتیاش را سر میدهند.؟ در پاسخ به این پرسش چند گزینه قابل توجه است.
نخست آنکه مسئله ایران یکی از مسائل مطرح در سیاست خارجی آمریکاست که هر نامزد انتخابات این کشور در چارچوب راهبرد امنیت ملی ایالات متحده به آن میپردازد. با توجه به اینکه مسائلی همچون پیروزی در جنگ اوکراین و حل بحران غرب آسیا ( مسئله فلسطین) به عنوان وعدههای انتخاباتی بایدن و دموکراتها با شکست مواجه شده است اکنون هریس و دموکراتها برآنند تا از ادعای رویکرد مذاکراتی به ایران و به اصطلاح کاهش تنش در غرب آسیا برای کسب رای بهره برداری نمایند. این نگاه ابزاری زمانی آشکارتر می شود که بدانیم ایران در راهبرد امنیت ملی آمریکا در جمع تهدید کنندگان این کشور است و هر رئیس جمهوری که بر سر کار بیاید باید با آن مقابله کند.
دوم آنکه تقارن ادعای رویکرد مذاکراتی با شدت گرفتن انتقام ایران و مقاومت از رژیم صهیویستی پس از ترور شهید هنیه و عملیات اربعین حزب الله جای تامل دارد. اکنون این سناریو مطرح است که آمریکا با وعده مذاکرات آینده به دنبال سوق دادن ایران و مقاومت به اجرا نکردن انتقام خون هنیه هستند که تحقق آن یک پیروزی بزرگ برای آمریکا بویژه در حمایت از رژیم صهیونیستی و تحقیر سازی جهانی ایران می باشد.
سوم آنکه حقیقت انکار ناپذیر آن است که در طول سه سال دولت شهید رئیسی، ایران با تکیه برداشتههای درونی توانسته خنثی سازی تحریمها را و ارتقای جایگاه جهانی ایران را حدود زیادی خنثی سازد که عضویت در بریکس و شانگهای بخشی از این موفقیت است. بر این اساس غرب اکنون گزینهای جز رویکرد مذاکراتی در قبال ایران ندارد بویژه وعده صادق و عملیات پهپادی موشکی ایران علیه رژیم صهیونیستی فروریختن گزینه نظامی را نیز ثابت کرده است. نکته مهم آنکه با توجه به زمزمههای هفتههای اخیر در ایران مبنی بر حل مشکلات اقتصادی با رویکرد مذاکراتی این توهم در طرف غربی ایجاد شده است که با ادعای مذاکره در آینده می تواند شرطی شدن دوباره اقتصاد ایران را که نوعی خود تحریمی است اجرا نماید. از سوی دیگر این حقیقت را نیز باید در نظر داشت که شگرد آمریکاییها همواره چنین بوده است که با ادعای نگارش توافقی جدید به جای احیای قبلی، ابعاد جدیدی از زیاده خواهیها و محدودسازیها را علیه طرف مقابل اجرا میکنند چنانکه در توافق اسلو( 1993) همین رفتار را با فلسطین کردهاند که در طی تمدیدها و بروزرسانی توافق تا به امروز اهداف تحمیلی علیه فلسطینیها داشتهاند. اکنون این سناریو مطرح است که آمریکا با ادعای توافق جدید به دنبال ابطال بندهای غروب کرده برجام و اعمال تحریمهای جدید برای مدتهای طولانی باشد در حالی که بر اساس قطعنامه 2231 تمامی تحریمها و محدودیتها سال 2028 پایان می یابد. بر این اساس اگر قرار است توافقی جدید صورت گیرد باید محور آن صرفا لغو تحریمها، راستی ازمای این لغو از سوی ایران و نیز تعهد غرب به تکرار نکردن تحریمها باشد و ایران هیچ تعهد جدیدی را نباید متحمل گردد. بازی نگارش برجام جدید بازی سلطهگرایانه آمریکاست که گرفتار نیامدن در آن نیازمند تکیه بر داشتههای درونی و چشم بستن بر تصورات تو خالی تعهدپذیر شدن طرف غربی میباشد.
قاسم غفوری