مردم مصر در سال ۲۰۱۱ قيامي سراسري را براي پايان دادن به سه دهه حاكميت حسني مبارك آن نامبارك آغاز كردند و با وحدت و يكپارچگي در قالب بيداري اسلامي توانستند به اين مهم دست يابند. اكنون دو سال و نيم از آن زمان ميگذرد و مصر شاهد تحولاتي ميباشد كه شرايطي خاص را بر اين كشور حاكم ساخته است.
مصر در روزهاي اخير با مجموعهاي از ناآراميهايي همراه شده است كه اساس آن را خواست مخالفان براي سرنگوني دولت به رياست جمهوري محمد مرسي تشكيل مي دهد. صف بندي ميان موافقان و مخالفان مرسي در حالي ادامه دارد كه استعفاهاي صورت گرفته در اركان دولت و تهديدات ارتش مبني بر ورود به صحنه براي پايان نابسامانيهاي سياسي بر حساسيت هاي مصر افزوده است. برخي ناظران سياسي از احتمال كودتاي نظامي در مصر خبر مي دهند.
نكته قابل توجه در اين فرآيندها آن است كه دامنه تحولات مصر در حوزهاي فراتر از اين كشور تعريف گرديده و عاملان آن برآنند تا اهدافي كلانتر را اجرايي سازند.
هر چند كه ادعا ميشود اين تحركات صرفا در قالب تحولات مصر بوده و به نوعي برگرفته از صف بنديهاي سياسي ميباشد، اما بررسي روند تحولات نشانگر هدفي فراتر از مرزهاي مصر است كه جريانهاي مصري تنها بخش كوچكي از اين روند مي باشند. آنها مهرههايي هستند كه بازيگراني فراتر از مرزهاي مصر آنها را به حركت در آوردهاند و برآنند تا با استفاده از اين مهرهها و البته به چالش كشاندن وحدت ملي مصر اهداف خويش را در سطوح كلاني اجرايي سازند.
مرسي هر چند با حزب عدالت و آزادي به قدرت رسيده است اما همگان وي را نماينده جريان اخوان ميدانند كه پس از سالها انزوا وارد صحنه سياسي شدهاند. هر چند نگرش اخواني با اسلام ناب فاصله دارد اما به هر حال مي توان آن را برگرفته از خواسته ها و اهداف ديني دانست كه زمينههاي لازم را براي اجراي شريعت اسلامي در كشور دارا بوده است هر چند كه نگرش آنها با ابهامات بسياري همراه است. در اين ميان غرب نيز تلاش كرده تا اين جريان و حكومت مرسي را به نوعي اسلام سياسي معرفي نمايد تا در زمان لازم از آن براي رسيدن به اهداف خود عليه جهان اسلام بهره گيرد.
پس از پيروزي اخواني ها در مصر، نگرشي منطقهاي درباره اين جريان ايجاد شدكه به صورت زنجيرهاي بسياري از كشورها را در برگرفت. گسترش حوزه فعاليت اخوان در سراسر منطقه اساس اين تفكر را تشكيل ميداد. حضور اخوان در ليبي، تونس ، يمن ، اردن ، امارات ، سوريه و.. موجب شد تا جريان اخوان براي تشكيل زنجيرهاي از دولتهاي اخواني گام بردارد. متاسفانه در اين فرآيند اخوانيها مسير خود را با غرب مبني بر مقابله با بيداري اسلامي و جريان مقاومت هماهنگ ديده و در مسير همراهي با آنها گام برداشتند.نتيجه اين امر را در تحولات سوريه و تلاش اخوانيها براي دور ساختن حماس از مقاومت ميتوان مشاهده كرد.
نكته قابل توجه آنكه كشورهاي غربي، صهيونيستها و كشورهاي مرتجع عربي از اين روند استقبال و در كنار اخوانيها از جمله دولتمردان مصر قرار گرفتند. اما در باطن جريان اخوان را به عنوان بخشي از جريان اسلام گرايي تهديدي براي خود دانسته و براي نابودي آن گام برداشتند. اشتباه محاسباتي اخوان مصر در گرايش به غرب و كشورهاي مرتجع عربي موجب شده تا عملا پايگاه مردمي اين جريان با تزلزل همراه شود در حالي كه در حوزه آرماني نيز نتوانست به اهداف خود يعني تشكيل دولتهاي زنجيرهاي از اخوان در منطقه دست يابد.
نكته مهم آن است كه غرب كه تاريخ مصرف جريان اخواني را تمام شده ميداند تلاش دارد تا با به چالش كشاندن و تخريب چهره جهاني آن و حتي سرنگوني دولت مرسي ، عملا دشمني به نام اخوان را از صحنه حذف نمايد. اين امر براي غرب كه به دنبال بازگرداندن كشورهايي مانند مصر، تونس و ليبي به دوران گذشته و نجات متحدان منطقهاي خود مانند اردن از جريان اخوان ميباشد داراي اهميت است.
به عبارتي ديگر ميتوان گفت كه اخوان مصر و شخص مرسي اكنون گرفتار طراحي غرب شدهاند كه تلاش دارند از يك سو جريان اخوان را در حاشيه قرار دهند و از سوي ديگر از اين مولفه براي به چالش كشاندن اسلام گرايي در منطقه بهرهگيرند. آنها برآنند تا اسلام را همان جريان اخواني معرفي نمايند كه با شكست و حذف از صحنه كارنامهاي ناموفق از اسلام گرايي را براي كشورهاي عربي به ارمغان گذاشته است. لذا ملتها گزينهاي جز پذيرش طرحها و الگوهاي غرب كه همانا بازگشت به گذشته در لوايي جديد ميباشد، در پيش روي نخواهند داشت. در كنار گزينه سرنگوني مرسي، سناريوي تقسيم قدرت نيز مطرح است بگونهاي كه رئيس جمهور به سمتي تشريفاتي در دستان مرسي مبدل گردد و تمام امور به دولت با نخست وزيري جريان مخالف يا همان ليبرالها و مهرههاي مورد نظر غرب واگذار گردد. سناريويي كه تفاوتي با سناريوي اصلي يعني همان حذف اخوان و جريان اسلام گرايي از صحنه نداشته و صرفا ظاهر آن متفاوت ميباشد. تقسيم قدرتي كه هدف آن از يك سو تضعيف و همانا ناكام نشان دادن جريان اسلام گرايي است و از سوي ديگر ايجاد رقابت ميان جريانهاي مختلف سياسي مصر براي سوق دادن آنها به همراهي بيشتر با غرب براي حفظ قدرت مي باشد. به عبارتي غرب با تقسيم قدرت در مصر و بازي پاندولي ميان آنها هم اسلام گرايي در مصر را نابود ميكند و هم از تمام جريانها چه اسلام گرا و چه غير اسلامي براي رسيدن به منافع خود در مصر و منطقه بهره خواهد گرفت.
نكته مهم در اين فرآيند آن است كه غرب تلاش دارد تا با نمايش چهرهاي منفي از اسلام گرايي در مصر از آن براي توجيه سياستهاي ضد اسلامي خود در سراسر جهان از جمله توجيه اسلام ستيزي در غرب بهره برداري نمايد. به عبارتي ديگر خواست غرب صرفا معطوف به مصر نميشود بلكه تمام جهان اسلام را هدف قرار داده است. غرب به دنبال الگويي جديد از ساختار سياسي در منطقه است كه محور آن را تقسيم قدرت ميان دولتمردان كنوني و مهرههاي غرب تشكيل ميدهد. الگو سازي از مصر ميتواند در چارچوب اهداف آمريكا در سوريه باشد كه بر اساس آن اختيارات رئيس جمهور (اسد) به جريان مخالف ( غرب گرايان) در قالب نخست وزيري واگذار ميگردد تا در نهايت غرب از طريق تقسيم قدرت اهداف خود عليه سوريه و جريان مقاومت را اجرايي سازد. اكنون سرنوشت مصر و ابطال و يا تحقق توطئههاي دشمنان جهان اسلام در دستان مردم مصر است كه با ادامه تقابلهاي خياباني، ناخواسته، خواستههاي دشمنان را محقق سازند و يا اينكه با حضور دوباره در عرصه بيداري اسلامي به مقابله با توطئههاي دشمنان مصر و جهان اسلام بپردازند. تحولات روزهاي آينده نشان خواهد داد كه مردم مصر گرفتار توطئهها و سناريو چينيهاي دشمنان خواهند شد و يا اينكه با وحدت و رويكرد به اصل بيداري اسلامي توطئه دشمنان را خنثي خواهند كرد.