هر چند که تحولات غرب آسیا با محوریت ابعاد جدید تروریستها در خان طومان سوریه و نیز بحران سیاسی و امنیتی در عراق و نیز تشدید جنایات صهیونیستها در اراضی اشغالی و غزه در کنار کشتارهای سعودی و آمریکا در یمن کانون پردازش خبری رسانههای جهان گردیده اما همچنان مسائل مربوط به جمهوری اسلامی ایران و آمریکا از محورهای مهم تحولات جهانی است. در گذشته چگونگی توافق میان ایران و گروه ۱+۵ در باب هستهای محور این پردازشها بود بیش از ۳ ماه است که چگونگی اجرای برجام از سوی طرفین، چارچوب اصلی این روند شده است. در حالی که جهانیان بر پایبندی ایران بر تمام تعهدات خود اذعان دارند طرف مقابل با محوریت آمریکا، همچنان از تعهدپذیری خودداری میکند و به نوعی در حال هدایت روند اجرای برجام به تحقق اهداف کلانشان در قبال جمهوری اسلامی و حتی عرصه جهانی هستند.
باراک اوباما در حالی سال پایانی ریاست جمهوری خود را سپری میکند که بررسی کارنامه وی نشانگر بهرهگیری وی از تحولات تاریخی در عرصه سیاست خارجی است. یکی از محورهای رفتاری اوباما را در قبال جمهوری اسلامی ایران میتوان مشاهده کرد. رفتارشناسی تحرکات اوباما نشان میدهد که در کنار بهرهگیری از مولفههایی مانند کنگره برای وضع تحریمهای جدید، ایران هراسی برای جلوگیری از رویکرد کشورها و شرکتها به همکاری با جمهوری اسلامی، دو نکته مهم در رفتارهای آمریکا را در قبال ایران میتوان دریافت. رفتارهایی که برگرفته از دستاوردهای تاریخی آمریکا در صحنه جهانی است.
یکی از این مولفهها اقدامات امریکا در دهه ۱۹۷۰ است. زمانی که آمریکا از یکسو درگیر جنگ ویتنام بوده و از سوی دیگر دوران افول قدرت جهانی خود را سپری میکرده که خروج آمریکای لاتین از دستان آمریکا با به قدرت رسیدن افرادی همچون آلنده در شیلی نمودی از آن است. در آن زمان هنری کیسینجر که سمتهایی همچون مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه آمریکا را داشته با اذعان به ناتوانی جهانی آمریکا طرحی را اجرا کرد که محور آن به کارگیری ظرفیتهای تمام کشورها در چارچوب منافع آمریکایی بود. وی بر این عقیده بود که آمریکا نمیتواند روی کشوری خاص تمرکز داشته باشد بلکه باید از ظرفیت تمام کشورها چه دوست و چه دشمن به اندازه ظرفیت آنها بهره گیرد در حالی که هدایت و رهبری این موازنه با آمریکا باشد.
لازم به ذکر است آمریکا با این طراحی تا حدود زیادی بر چالشهای جهانی خود غلبه کرد که پایان جنگ ویتنام، سرنگونی جریانهای ضد امپریالیستی از جمله آلنده در شیلی، سرنگونی جریانهای ضد صهیونیستی در غرب آسیا نظیر عبدالناصر در مصر را میتوان از جمله پیامدهای چنین رویکردی دانست.
براساس این طراحی، کشورها با تغییر رفتارهای خود و یا ایجاد تغییر در رفتار سایر کشورها در نهایت خواسته آمریکا را محقق میسازند. اکنون آمریکا در حالی در غرب آسیا گرفتار آمده که برای خروج از بحران و از جمله حل مسائلی مانند سوریه در چارچوب منافع خود، سعی در به کارگیری تمام کشورهای منطقه دارد. آمریکا با ادعای رویکرد به توافق بینالمللی برای حل بحران سوریه سعی دارد تا تمام کشورها را در مسیر خواست خود قرار دهد. برآیند رفتاری آمریکا حکایت از آن دارد که آنان برآنند تا جمهوری اسلامی از یکسو سیاست مستقل در منطقه را کنار نهاده و در زمین آمریکا ایفای نقش نماید و از سوی دیگر خود را به مولفهای برای مهار آنچه تهدیدکنندگان سلطه خود بر منطقه یعنی جبهه مقاومت مبدل سازد در حالی که در ظاهر ادعای نقش دادن به ایران و خروج آن از انزوای منطقهای را مطرح میسازد. بیان ادعاهایی مبنی بر تاثیرات این رویه بر اقتصاد ایران، بعد مهم تبلیغاتی آمریکا برای تحریک ایرانیان به تسلیم شدن به طراحی منطقهای این کشور را تشکیل میدهد.
تجربه دیگر آمریکا را میتوان در سوق دادن فلسطینیها به امضای توافقنامه اسلو (سال ۱۹۹۳) میتوان مشاهده کرد. در حالی فلسطینیها از هرگونه مذاکره با صهیونیستها خودداری و بر اصل مقاومت تاکید داشتند که آمریکا با وعده واگذاری بخشهایی از اراضی اشغالی به فلسطینیان و نیز رفع نیازهای اقتصادی آنها، در نهایت ساف به ریاست عرفات را به پذیرش اسلو متقاعد نمود. این توافقنامه در حالی بردی بزرگ برای دیپلماسی آمریکا قلمداد میشد که پس از ۲۳ سال همچنان بندهای این توافقنامه اجرایی نشده و از یکسو اشغالگری صهیونیستها ادامه یافته و از سوی دیگر وضعیت فلسطینیها هر روز از گذشته نابسامانتر شده است. نکته مهمی که در این روند مشاهده میشود آن است که آمریکا از یکسو اقتصاد فلسطینیان را به خزانه رژیم صهیونیستی گره زده، بگونهای که عملا فلسطینیها اقتصاد مستقلی ندارند و از سوی دیگر ساختار امنیتی و دفاعی تشکیلات خودگردان را نابود ساخته که خود مولفهای برای تسلیم شدنهای بیشتر تشکیلات خودگردان در برابر رژیم صهیونیستی شده است.
این سیاست آمریکایی زمانی آشکارتر میشود که دیروز شبکه اسکای نیوز از دیدار مقامات بانکهای بریتانیایی با جان کری وزیر خارجه آمریکا طی هفته جاری درباره تحریمهای ایران خبر داد. این شبکه خبری اعلام کرده بانکهای بریتانیا بعد از دعوت برای ملاقات با «جان کری» درباره برداشتن تحریمهای ضد ایرانی گفتوگو خواهند کرد. شماری از بانکهای بزرگ بریتانیا در این ملاقات حضور خواهند داشت تا شرایط برداشته شدن تحریمهای اقتصادی علیه ایران را بررسی کنند. این اقدام هر چند که اقدامی انگلیسی - آمریکایی برای برداشتن موانع رفع تحریم عنوان میشود اما یک نکته کلیدی در آن وجود دارد و آن اینکه بدون اجازه و خواست آمریکا هیچ اقدام اقتصادی صورت نمیگیرد و صرفا همه امور باید از کانال آمریکا انجام شود. اقدامی که از آن بوی وابستهسازی اقتصاد ایران به ساختار آمریکا به مشام میرسد که یادآور جمله معروف هنری کیسینجر وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی سابق آمریکا (دهه ۱۹۷۰) است که میگوید برای سلطه بر ملتهای خاورمیانه باید تامین غذا و مایحتاج روزانه مردم را و برای وابسته نگاه داشتن دولتها باید نبض نفت را در دست داشت. اصرار آمریکا بر محور بودن در قبال سیاست اقتصادی ایران در صحنه جهانی و نیز طراحی آمریکا در استفاده از دولت سعودی برای پایین نگاه داشتن قیمت نفت را میتوان در قالب این نظریه تبیین نمود.
در جمعبندی کلی میتوان گفت که آنچه این روزها در رفتار آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران مشاهده می شود به نوعی ترکیبی از این دو مولفه است. از یکسو آمریکا که هرگز پذیرنده نقش ایران در منطقه نبوده، اکنون از لزوم مذاکره در باب منطقه میگوید هر چند که همزمان برای برتر نشان دادن خود و پنهانسازی نیازش به ظرفیتهای منطقهای جمهوری اسلامی، بر ادعاهای واهی خود مبنی بر حمایت ایران از تروریسم پافشاری میکند. آمریکا به دنبال آوردن ایران پای معادلات منطقه است اما نه برای دادن نقش بلکه برای رفع نیازهای خود که بخشی از آن نیز آوردن ایران زیر سلطه خود است.
از سوی دیگر آمریکا اقتصاد را مولفهای برای فشار بر ایران میبیند لذا به دنبال هدایت تمام معادلات اقتصادی ایران در قالب خزانه داری آمریکاست. آمریکا به دنبال آن است که ایران برای معاملات اقتصادی خود ریز تمام برنامههای خود را به آمریکا ارائه دهد و کشورهایی نیز که به دنبال تعامل با ایران هستند از کانال خزانهداری آمریکا اقدام نمایند. آمریکا با این سیاست عملا به دنبال بهرهگیری از ابزار اقتصاد برای اعمال فشار بر ایران است در حالی که در ظاهر ادعای تعامل را سر میدهد. حلقه تکمیلی این طرح تقلا برای محدودسازی توان دفاعی ایران است تا ایران به زانو زدن در برابر آمریکا وادار گردد.
در نهایت میتوان گفت سران آمریکا به دنبال بهرهگیری از تجربههای تاریخی برای رسیدن به اهداف ضد ایرانی خود هستند لذا راهکار مقابله با این ترفند، بهرهگیری از تجربیات تاریخی کشورمان است. تجربیاتی که در آن به کرات در این اصل مشاهده میشود و آن اینکه هر زمان بر داشتههای داخلی براساس اصل ما می توانیم تکیه شده پیروز از میدان خارج شدهایم که ۸ سال دفاعمقدس و دستاوردهای عظیم هستهای، علمی و دفاعی کشور از نمودهای بارز آن است و هر زمان این اصل را رها کرده و چشم به بیرون مرزها داشتهایم با ضررهای جبران ناپذیری مواجه شدهایم که عهدنامهها و قراردادهایی همچون ترکمانچایها و پاریسها و دارسیها و.... نمودهای آشکاری از این تجربیات تلخ تاریخی است.