ضرب المثل معروفیست که از قدیم الایام بجامانده و میگوید: (کاسه چینیها رفتهاند زیر وکاسه ذرتیها آمدهاند رو!) که اشاره وگوشه وکنایه ای است به ظروف سنگین و ساخته شده وارزشمند از جنس چینی گران قیمت که وقتی در لگن ظرفشویی پر از آب گذاشته میشوند به واسطه سنگین بودن به سرعت فرو میروند و از دیدهها پنهان میشوند درحالیکه ظروف بافته و ساخته و پرداخت شده کم ارزش از چوب ذرت به دلیل سبک بودن در سطح آب شناور میمانند و خودنمایی وخوش رقصی میکنند!
داستان این ضرب المثل بیشباهت به وضعیت کشورمان و معدودی از اقلیت جامعه آن نیست تا گروهی اگرچه از نظر فرهنگ و تحصیلات غنی هستند اما چون فاقد مالکیت سه حرف «پ» یعنی پول وپارتی و پررویی میباشند همیشه و از هر جهت انتهای صف قرار میگیرند که اگرچیزی از این سفره گسترده به جا ماند سهم آنها باشد اگر چه این روش منحوس بجا مانده از دوران شوم شاهنشاهی وخود مختاریهای حکام آن است، اما کم وبیش تا به امروز ادامه یافته زیرا قانونگذاران در بدو پیروزی انقلاب اسلامی از حذف آن غافل مانده اند و مقرراتی سختگیرانه برای رفع و پیشگیری این پدیده نحس تدوین نکردهاند تا امروز زیرساخت فرهنگ و تمدن ایران اسلامی یعنی نهادهای تعلیم وتربیتی همچون آموزش وپرورش؛ فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزههای علمیه آخرین بارقههای امید و پناهگاه کسانی باشد که برای ادامه زندگی منزه و جلای پاکدستی؛ تحصیلات را بخصوص در بخش علوم انسانی برگزینند تا در نهایت مدرس حوزه یا معلم مدرسه شوند و به دریافت حقوق حد اقلی پایه؛ قناعت نمایند در حالیه شاه کلید برای آموزشهای معنوی نسلهای بعدی در دست آنهاست.
طی سه سال گذشته و بخصوص پس رفع بحران پاندمی کرونا؛ یکی از چند چالش کمرشکن دولت؛ تامین معلم برای تدریس در مدارس بود که کالا نیست بلکه جسمی است که باید روح و روان سالم داشته باشد و بالطبع این ابزار را نمیتوان در انبارهای کالا پیدا کرد، بلکه باید نگاهی داشت به فارغ التحصیلان دانشگاهها و مدارس حوزههای علمیه تا نیاز ضروری وغیر قابل نادیده انگاشتن را تامین کرد که البته اهم تشکیل دهندگان این گروه خاص؛ دهکهای اول تا حداکثر پنجم از میان اقشار ضعیف جامعه اند و پول وپارتی و پررویی لازم بهمنظور پیشرفت سریع در امور ویا ورود بیدردسر به دستگاههای اقتصادی را ندارند.
همین چند روز پیش بود که وزارت آموزش وپرورش اعلام کرد؛ برای سال تحصیلی جاری بیش از هشتاد هزار معلم انتخاب و استخدام کردهاند که اکثریت بالاتفاق آنها را فرزندان اقشارضعیف ودهکهای پایین تشکیل میدهند تا نتوانند از این نظر هم کمک چندانی به دانشآموزان زیر دست و نیازمند خود نمایند و در جایگاه خجالتمندی ازآنها بمانند چون خود نیز کفش وکلاهی فاخر و درخور حرفه معلمی به تن ندارند! حال آن که ممکن است مورد بیاعتنایی شاگردان قرار گیرند؛ اگرچه نگرانی ازآینده این گونه مشاغل نیز به روشنی آفتاب است زیرا درصد بالایی از بازنشستگان فعلی فرهیخته فرهنگی نه تنها فاقد مسکن شخصی هستند و همچنان در اجارهنشینی به سر میبرند، بلکه به دلیل استمرار بحران تورم وگرانی دراین سالها وحذف13 هزار صفر از واحد پولی؛ به نان شب هم محتاجند تا هر روز مقابل صندوقهای قرضالحسنه برای دریافت مساعده و وام ضروری تامین معاش صف بیندند و از سرو کول یکدیگر بالا بروند!
همه این نابسامانیها که تنها مختصری از شاخصههای آن در این نقد عنوان شد؛ حاصل بیتوجهیهای مفرط در گذشته است تا امروز کاسه چینیها یعنی همین جامعه فرهنگی فرهیخته موجود زیر بروند و کاسه ذرتیها در قالب رانت که از پشتوانه (3 پ) برخوردارند پس از طی تحصیلات مفرح در مدارس تاپ و غیرانتفاعی ودانشگاههای مطرح دولتی ویا پردیسهای آن برای احراز شغل پایدار مستقیما عازم شرکتهای خصوصی یا خصولتی و حتی دولتی در قالب قرار دادهای فصلی بمنظور کسب مقامهای بالا شوند که نمونههای برتر و بارز آنها وزارت نفت و شرکت فولاد و گروه شستا و زیر مجموعههای صندوق بازنشستگی کشوری فارغ از هرگونه نظارت است تا آیندهشان هم چون گذشته تابناک باشد! و طی حضور در این گونه موسسات برند نه تنها در دوران خدمت بلکه همچون صنعت نفت و فولاد و خصولتیهای امثالهم در زمان بازنشستگی و ازکار افتادگی هم شغل دوم داشته باشند و از حقوق مکفی و مزایایی چون درمان رایگان؛ اماکن فراوان سیاحتی و تفریحی برخوردار شوند و بالطبع بازهم این دور تسلسل برای فرزندان آنها هم ادامه یابد تا نقص قوانین بجا مانده از دورانهای استبداد؛ بیشتر نمایان شود. البته ایران جایگاه شعرای بزرگیست که همگان بیشتر اشعارشان را بر مبنای گل و بلبل سروده اند که امروز نیز باید چالشها در سرزمین گل و بلبل همچنان باقی بماند!
داستان این ضرب المثل بیشباهت به وضعیت کشورمان و معدودی از اقلیت جامعه آن نیست تا گروهی اگرچه از نظر فرهنگ و تحصیلات غنی هستند اما چون فاقد مالکیت سه حرف «پ» یعنی پول وپارتی و پررویی میباشند همیشه و از هر جهت انتهای صف قرار میگیرند که اگرچیزی از این سفره گسترده به جا ماند سهم آنها باشد اگر چه این روش منحوس بجا مانده از دوران شوم شاهنشاهی وخود مختاریهای حکام آن است، اما کم وبیش تا به امروز ادامه یافته زیرا قانونگذاران در بدو پیروزی انقلاب اسلامی از حذف آن غافل مانده اند و مقرراتی سختگیرانه برای رفع و پیشگیری این پدیده نحس تدوین نکردهاند تا امروز زیرساخت فرهنگ و تمدن ایران اسلامی یعنی نهادهای تعلیم وتربیتی همچون آموزش وپرورش؛ فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزههای علمیه آخرین بارقههای امید و پناهگاه کسانی باشد که برای ادامه زندگی منزه و جلای پاکدستی؛ تحصیلات را بخصوص در بخش علوم انسانی برگزینند تا در نهایت مدرس حوزه یا معلم مدرسه شوند و به دریافت حقوق حد اقلی پایه؛ قناعت نمایند در حالیه شاه کلید برای آموزشهای معنوی نسلهای بعدی در دست آنهاست.
طی سه سال گذشته و بخصوص پس رفع بحران پاندمی کرونا؛ یکی از چند چالش کمرشکن دولت؛ تامین معلم برای تدریس در مدارس بود که کالا نیست بلکه جسمی است که باید روح و روان سالم داشته باشد و بالطبع این ابزار را نمیتوان در انبارهای کالا پیدا کرد، بلکه باید نگاهی داشت به فارغ التحصیلان دانشگاهها و مدارس حوزههای علمیه تا نیاز ضروری وغیر قابل نادیده انگاشتن را تامین کرد که البته اهم تشکیل دهندگان این گروه خاص؛ دهکهای اول تا حداکثر پنجم از میان اقشار ضعیف جامعه اند و پول وپارتی و پررویی لازم بهمنظور پیشرفت سریع در امور ویا ورود بیدردسر به دستگاههای اقتصادی را ندارند.
همین چند روز پیش بود که وزارت آموزش وپرورش اعلام کرد؛ برای سال تحصیلی جاری بیش از هشتاد هزار معلم انتخاب و استخدام کردهاند که اکثریت بالاتفاق آنها را فرزندان اقشارضعیف ودهکهای پایین تشکیل میدهند تا نتوانند از این نظر هم کمک چندانی به دانشآموزان زیر دست و نیازمند خود نمایند و در جایگاه خجالتمندی ازآنها بمانند چون خود نیز کفش وکلاهی فاخر و درخور حرفه معلمی به تن ندارند! حال آن که ممکن است مورد بیاعتنایی شاگردان قرار گیرند؛ اگرچه نگرانی ازآینده این گونه مشاغل نیز به روشنی آفتاب است زیرا درصد بالایی از بازنشستگان فعلی فرهیخته فرهنگی نه تنها فاقد مسکن شخصی هستند و همچنان در اجارهنشینی به سر میبرند، بلکه به دلیل استمرار بحران تورم وگرانی دراین سالها وحذف13 هزار صفر از واحد پولی؛ به نان شب هم محتاجند تا هر روز مقابل صندوقهای قرضالحسنه برای دریافت مساعده و وام ضروری تامین معاش صف بیندند و از سرو کول یکدیگر بالا بروند!
همه این نابسامانیها که تنها مختصری از شاخصههای آن در این نقد عنوان شد؛ حاصل بیتوجهیهای مفرط در گذشته است تا امروز کاسه چینیها یعنی همین جامعه فرهنگی فرهیخته موجود زیر بروند و کاسه ذرتیها در قالب رانت که از پشتوانه (3 پ) برخوردارند پس از طی تحصیلات مفرح در مدارس تاپ و غیرانتفاعی ودانشگاههای مطرح دولتی ویا پردیسهای آن برای احراز شغل پایدار مستقیما عازم شرکتهای خصوصی یا خصولتی و حتی دولتی در قالب قرار دادهای فصلی بمنظور کسب مقامهای بالا شوند که نمونههای برتر و بارز آنها وزارت نفت و شرکت فولاد و گروه شستا و زیر مجموعههای صندوق بازنشستگی کشوری فارغ از هرگونه نظارت است تا آیندهشان هم چون گذشته تابناک باشد! و طی حضور در این گونه موسسات برند نه تنها در دوران خدمت بلکه همچون صنعت نفت و فولاد و خصولتیهای امثالهم در زمان بازنشستگی و ازکار افتادگی هم شغل دوم داشته باشند و از حقوق مکفی و مزایایی چون درمان رایگان؛ اماکن فراوان سیاحتی و تفریحی برخوردار شوند و بالطبع بازهم این دور تسلسل برای فرزندان آنها هم ادامه یابد تا نقص قوانین بجا مانده از دورانهای استبداد؛ بیشتر نمایان شود. البته ایران جایگاه شعرای بزرگیست که همگان بیشتر اشعارشان را بر مبنای گل و بلبل سروده اند که امروز نیز باید چالشها در سرزمین گل و بلبل همچنان باقی بماند!
حسن روانشید - روزنامهنگار پیشکسوت